دانشگاه و غیبت ذهن ابداع‌گر

عبدالواسع رحمانی
عبدالواسع رحمانی

عبدالواسع رحمانی
دانشگاه محل تولید فکر و اندیشه است، محلی که به خاستگاه «انسان نوین» معروف شده است. در این جستار‌، به اصطلاح‌شناسی مفهوم «‌دانشگاه‌» که بار معنایی درخور توجهی را حمل می‌کند و نیازمند بحث دیگری است، نمی‌پردازیم، ولی پرسش اساسی این است که دانشگاه‌های افغانستان در جایگاه کانون تولید فکر، مرکز پخش‌ علم و به عنوان سکوی گفت‌وگو و محل تضارب افکار و دیگر اندیشی چقدر ماموریت خویش را انجام داده است؟ از جانب دیگر نهاد دانشگاه در افغانستان در پرورش انسان‌های نخبه، در طلوع تفکر و توسعه سپهر آگاهی دانشجویان چقدر نقش ایفا کرده است؟ و این‌که ما و نهادهای آموزشی ما در حوزه‌ی علم و آموزش چقدر ازمعیارهای جهانی فاصله داریم؟ دست‌یابی به جواب‌های پرسش‌های مطرح شده، نیازمند مطالعات عینی و تجربی است، اما در عین حال برای هر دانشجویی که در دانشگاه‌های افغانستان درس خوانده است و یا حد اقل از وضعیت آموزش در جهان اطلاع دارد، امکان ابراز نظر وجود دارد و دریافت‌های دانشجویان که ذهن انتقادی دارند، نیز می‌تواند مبین وضعیت دانشگاه باشد. به هر صورت روایت‌های تلخی وجود دارد که از وضعیت نابه‌سامان و تاسف‌بار دانشگاه در افغانستان حکایت می‌کند، بخشی از انتقادها برمی‌گردد به حضور کادرهای با ظرفیت پایین و استادان که صاحب فهم اندک، در بعضی موارد فاقد توانایی علمی و دارای مهارت بسیار کم هستند. با حفظ حرمت به معدود استادان دانشگاه، قابل یادآوری است که استادان چیره دست و توانمند نیز در عرصه تحصیلات عالی مصروف تدریس دانشجویان هستند اما شمار شان اندک است و این مهم سبب شده است که جو غالب بر وفق قناعت عموم دانشجویان و اهل قضاوت نباشد.
دانشگاه در افغانستان محل توزیع دانش بوده تا اینکه محل تولید و به‌کاربستن دانش باشد، برهانی بر این مدعا ناسازگاری فارغین دانشگاه با بازار کار است، فارغین دانشگاه در افغانستان به سختی می‌توانند در بازار کار از اندوخته‌ها و دانش شان کار بگیرند، نتیجه‌ی فهم نادرست از مهارت‌های تدریس، نبود دانش مسلکی، عدم آگاهی از مودل‌های آموزش و اهداف آموزشی در فضای دانشگاه سبب شده است که آموزش طوطی‌وار باشد و تمرکز دانشجو بر حفظ مطالب باشد تا ترکیب، نقد، تحلیل و تجزیه‌‌ی مطالب. در حالی‌که مودل‌های نوین آموزش در جهان ایجاب می‌کند که دانشجوی علوم انسانی پس‌ از فراغت، ضمن کسب توانایی ترکیب و تحلیل اطلاعات، با روش‌های تحقیق آشنا شوند و تحقیق دانشجو باید به تولید علم منجر شود و به همین ترتیب دانشجویان علوم طبیعی در پایان کار ضمن این‌که قادر به به‌کاربستن آموخته‌های شان در صحنه‌ی عمل باشند، صاحب ذهن خلاق، نوآور و ابداع‌گر باشند و کارشان منجر به اختراع محصول علم شود.
عدم مدارا در رفتار استادان دانشگاه در افغانستان روایت دیگری است که هر دانشجوی دانشگاه‌های دولتی از آن حکایت می‌کند، عده‌ای از استادان دانشگاه‌های دولتی در افغانستان دچار فهم نادرست از موقف شان هستند، آن‌ها فکر می‌کنند کرسی تدریس در دانشگاه صرف امتیاز واجبی برای آن‌ها بوده و هیچ کسی جز خودشان شایسته‌ی چنین جایگاهی نیست، چه بسا دچار توهم دانایی نیز هستند و فکر می‌کنند احدی بیشتر از آن‌ها نمی‌داند و در مواردی به سرکوب دانشجو پرداخته اند چنان‌که به دانشجو حق طرح سوال را نمی‌دهند در حالی‌که مودل‌های جدید آموزش مبتنی بر دانشجومحوری و شاگردمحوری است و نقش استاد را در خلق پرسش و ایجاد تکانه‌ در ذهن دانشجو و دانش آموز برجسته می‌سازد، به تعبیر دیگر اگر استاد بتواند پرسش‌گری را در دانشجو ایجاد کند و دانشجو را پرسش‌گر بار آورد، در کارش موفق بوده است. استادان دانشگاه در افغانستان روحیه‌ی نقد پذیری ندارند، در خیلی از موارد نه تنها نقد دانشجو را بر نمی‌تابند تا جایی‌که دانشجو را سرکوب می‌کنند، از صنف اخراج می‌کنند، دشنام می‌دهند و صدای دانشجو را با تهدید از آزمون‌ها و کم کردن نمرات خفه می‌سازند. برخورد ناصبورانه‌ی استادان با دانشجویان موجی از عقده‌ها را بار می‌آورد و مواردی را از طریق رسانه‌ها همه‌ی مردم تا سرحد خودکشی دانشجو شاهد بوده اند و از جانب دیگر رفتار استاد به عنوان الگو، موجب ترویج خشونت، عدم تساهل و انتقام‌جویی می‌شود و ممکن است دانشجویان در هرفرصتی که برای شان مساعد شود چنین رفتارها را از خود تبارز دهند. عده‌ای از استادان هنوز با تفکرات سنتی زندگی می‌کنند و با مفاهیم مدرن چون پلورالیزم، دموکراسی، روا داری، تحمل عقاید و باورهای مخالف، حریم خصوصی، برابری زن و مرد، احترام به دانشجو، دگرپذیری، دگراندیشی و پذیرش کثرت و تنوع، بیگانه هستند. نتیجه‌ی چنین وضعیت، رفتار دیکتاتورمآبانه، برخوردهای سلیقه‌ای و تبعیض آمیز آنها با دانشجویان است.
فضای خفه‌کننده دانشگاه و تهدید استادان موجب شده است که هیچ یکی از دانشجویان صدای شان را بلند نکنند و وضعیت چنین ادامه یابد. تا امروز هیچ کانال و بلندگویی طلسم حاکم در دانشگاه‌های دولتی را نشکسته است و کاخ استبداد وخودخواهی استادان را فرونریخته است، تا هنوزهیچ نیروی منسجم که از سر فهم و تشخیص به نقد دانشگاه بپردازند، شکل نگرفته است، درحالی‌که این تنها حق مسلم نه، بلکه تکلیف دانشجویان است که در برابر سیستم فرسوده، دربرابر استبداد و ظلمت ایستاده شود، زیرا دوام این وضعیت به سبب دوام ضرر، جفای بزرگی در حق اجتماع و مملکت است. نتیجه‌ی خاموشی در برابر وضعیت دانشگاه، ادامه‌ی جهل و بی‌سوادی است. چیزی‌که روند توسعه و تعالی جامعه را به شدت کند و حتی متوقف می‌سازد. کشورهای توسعه یافته‌ مدیون نهادهای علمی هستند، توسعه در گروی تولید دانش است، یعنی تا فهم محتوایی و آسیب‌شناسی علمی از وضعیت وجود نداشته باشد، دست‌یابی به توسعه محال است، کشورهای که برای دانش و تولید علم وقع گذاشتند، اتاق‌های فکر ایجاد کردند و هزینه‌های را صرف کردند، امروز مشعل‌داران رفاه و توسعه هستند.
مواردی بسیار نیازمند بحث و برجسته‌ساختن است، اما در پایان این جستار نتیجه‌ی آن می‌شود که وضعیت آشفته و نابه‌سامان دانشگاه و به‌طور خاص دانشگاه‌های دولتی که ناشی از حضور دستاندرکاران ناتوان در دانشگاه است، موجب رکود تولید دانش شده و قوه‌ی ابتکار، تولید، خلاقیت ونوآوری را از دانشجو سلب کرده و در واقع یک نوع استعدادکُشی در دانشگاه حاکم بوده است. ادامه‌ی چنین وضعیت انتظارات و توقعات از دانشگاه را به صفر تقلیل داده و نگرانی بسیار جدی را مطرح می‌کند و در عین حال برای افرادی که در برابر مردم و جامعه احساس دارند، مایه‌ی تاسف و درد است. روی همین ملحوظ مبارزه برای تغییر وضعیت و رسیدن به وضعیت ایده‌آل در دانشگاه‌ها رسالتی است بر همگان، به ویژه نویسندگان، فرهنگیان و دانشجویان که در برجسته ساختن نقاط ضعف و آسیب‌ها قلم بزنند و بر مقامات وزرات تحصیلات عالی و حکومت افغانستان است تا توجه لازم را در این ارتباط اتخاذ کنند.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews