در حسرت «دیروز»

ابومسلم خراسانی
ابومسلم خراسانی

در حسرت «دیروز»

ابومسلم خراسانی

ابومسلم خراسانی
ابومسلم خراسانی

چندی پیش وقتی «دعای دریا»، واپسین نوشته‌‌ی خالد حسینی که درباره‌ی مهاجرت نوشته را می‌خواندم، بسیار گریستم. با خوانش این کتاب، دلم برای کوچه‌های پاکیزه‌ی کابل که امروز خون‌آلود و دودبو است، تنگ شده بود و کنگره‌ی‌ مسجد‌های حلب که این‌روزها به آوار تبدیل شده در پیش دیده‌گان‌ام طنین انداخت. گاهی از خودم می‌پرسم چه‌چیز چرخه‌ی پیش‌رفت و صلابت تمدن ما را به «پس‌پسکی!» سوق داد و ما را در سراشیب سقوط کشاند. «ما» یعنی همه‌ی شرقی‌ها؛ پسران کابلی، دختران حلبی و رقه‌ای، جوانان بغدادی و غزه‌ای و همه کسانی که در شرق، در این جغرافیای ستم و نفرت و نفت زندگی می‌کنند.

گذشته بخشی از «اکنون» آدمی ا‌ست و دیروز در واقع همان گذشته‌ی امروز است. از این‌رو، پیش‌فهم واقع‌گرایانه از دیروز برای فهم امروز می‌تواند گره‌گشا باشد و بخشی از ناهنجاری‌ها و از خودبیگانگی‌های موجود در «اکنون» را حل کند. من همیشه در گذشته‌ی تمدن که به آن تعلق دارم حسرت خورده‌ام؛ در واقع نمی‌توانم این حس «شرقی بود‌گی‌ام» را از ذهن‌ام به‌دور بریزم. از روزی که یاد گرفته‌ام بنویسم، همیشه حس یک انسان «شرقی غم‌گین» در من مستولی‌ شده است.

این حس نوستالژی و پرتاب به گذشته “اکنون” من را متحول و آشفته‌بار کرده است. زمانی بود که باشند‌گان این تمدن  زند‌گی بهتری از “اکنون” داشته‌اند. شاید باور نکنید اما شهزاده‌های فرانسوی به تمدن ما می‌آمدند تا درس عزت و صداقت بیاموزند و انگلیسی‌ها ریاضیات و نجوم را از دمشق و سمرقند یاد گرفته‌اند. اگر در آن زمان جایزه‌ی “نوبل” وجود می‌داشت، بدون هیج تردیدی به «فارابی» و «ابن‌سینا» و “ابن‌رشد” می‌رسید و تمدن ما تولیدگاه اندیشه، جولان‌گاه خرد و شکوه دیانیت می‌بود.

 آدم چقدر حسرت می‌خورد وقتی می‌خواند شهر‌های “پاریس” و “لندن” در مقایسه به “بخارا” و “بغداد” به روستای‌های دورافتاده‌ی “کنر” و “بدخشان” مانند بوده و ذره‌ای  از تمدن و مدنیت در آن‌‍جا به‌چشم نمی‌خورده است. چطور “دیگران” با سوار‌گی بال‌های تندگام و سریع‌السیر “علم‌باروی” بر قله‌های شامخ و بلند عروج کرده‌اند و اعماق جزر و مد دریا‌های خروشان را شکافته‌اند و ما در جا زدیم و داشته‌های خود را یک به یک از دست داده‌ایم. گاهی دل آدم می‌شود به گذشته برگردد و آینده را از نو بسازد.

شاید عده‌ا‌ی بپرسند در “اکنون” این حرف‌ها چه معنا می‌دهد؟ اما باور من این است که بدون تبیین و فهم واقع‌بینانه از گذشته به آینده‌ی مطلوب نمی‌رسیم. چراهای دیروز ما را به چگونگی امروز می‌رساند و بخش بزرگ از ناهنجاری‌ها را حل می‌کند. حس شرقی غم‌گین حسرتی ا‌ست که در کنج راست دل‌ام همیشه وجود داشته است. من بارها در لحظه‌ی فروریختن مناره‌های مسجد “النوری” اشک در چشمان‌ام حلقه زده است. آن‌ لحظه، لحظه‌ی فروریختن یک تمدن است. لحظه‌ی غریب و حسرت‌باری است که دانه‌های اشک را در پهنای صورت آدم می‌کشاند و سایه‌‌ی غم‌بار و اندوه را در آسمان دل آدم می‌گسترد.

حسرت دیروز، به‌نوعی دغدغه‌ی امروز است. کنش برای تفکر و اندیشه است. کنجکاوی در خرابه‌های خانه‌ی ویران است و سیر تاریخی در پهنای سرزمینی که روز و روزگاری چنین ویرانه و ملتهب نبوده است. من با حسرت به گذشته‌ی تاریخی رابطه برقرار می‌کنم و این حسرت اندیشه‌ای برای گذشته‌نگری من شده است. خیلی‌ها بارو دارند که آینده‌نگری ما ضامن پیشرفت و توسعه است، اما بدون گذشته‌نگری و حلاجی گذشته، روزنه‌ای برای آینده‌ی بهتر دیده نمی‌شود.

از همین‌رو، خالد حسینی در “دعای دریا” بسیار تلاش کرده است که این حس را در خوانند زنده کند. آدم را به کوچه‌های کابل و انجیر و نان گرم شهرهای حمص و جلب بکشاند و از درد و رنج غرب و انسان شرقی بنوسید و تصویر آلام آن دختربچه‌ی کردی که جزر و مد دریا جسم کوچک‌اش را بعلیده در پرده‌ی دیدگان مخاطب زنده می‌کند. آلام نموداری از آوار‌گی ما است. دربدری و سیه‌روزی مردمی که در میان نفت و خشونت و افراط‌گرایی گیر مانده‌اند. انسان شرقی در میان این‌همه جنگ و نفت و باروت و خشونت جز حسرت چه می‌تواند انجام بدهد؟

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews