دین و سیاست در اندیشه­‌ی لیبرالی معاصر  

دین و سیاست در اندیشه­‌ی لیبرالی
عادل ضاهر

نویسنده: عادل ضاهر

ترجمه­: نعمت­‌الله اسفزاری

بخش اول

تاریخ­‌نگاران اندیشه‌­ی سیاسی غرب بر سر پیدایش فلسفه­‌ی لیبرالیسم متفق‌اند و در میان‌­شان کم­تر کسي را می‌­توان یافت که نداند این فلسفه در اصل به‌مثابه­‌ی واکنشي در برابر جنگ­‌های مذهبی در اروپا پدید آمده است. این تحلیل از شکل‌­گیری لیبرالیسم بر این پیش‌­فرض مبتنی است که دین زمینه‌­ی بی­‌ثباتی را در سطح سیاست فراهم می‌­کند، امري که لیبرال­‌های نخستین را به جست­وجوی مبانی اخلاقی مشترکي واداشت که بتوان بنیان دولت را برپایه‌­ی آن­‌ها پی‌ریخت. با توجه به این‌­که در حال حاضر تکثر و تنوع دینی ویژگی بارز جامعه­‌های مدرن است، آن مبانی اخلاقی مطلوب می­‌باید سکولار باشند. به سخن کوتاه، تنها راه پیش­‌گیری از تهدیدي که از ناحیه­‌ی ورود دین در سیاست متوجه ثبات و آرامش یک جامعه‌­ی پلورال می‌­شود این است که دین از عرصه‌­ی عمومی بیرون رانده شود. آن­گاه است که قلم‌رو اندیشه و عمل فردی از دخالت دین در امان خواهد ماند.

این ایده که لیبرالیسم پیشین را به بیرون راندن دین از عرصه‌­ی عمومی سوق داد، در لیبرالیسم معاصر نیز مهم‌­ترین عاملي به‌شمار می­‌آید که سبب شده همان موضع در برابر نقش دین در عرصه­‌ی عمومی گرفته شود. جان راولز، اندیش‌مند تراز اول لیبرالیسم معاصر شکل‌­گیری و ظهور دوباره­‌ی بنیادگرایی رادیکال (در مناطق دیگر) و نقش چشم‌­گیر ارتدوکس دینی (در ایالات متحد) در عرصه­‌ی سیاست را شاهد آشکاري بر درستی این نظریه می‌­داند. با آن­‌که برخي لیبرال‌­ها با دعوت راولز، مبنی بر زدودن نقش تمام عقاید از عرصه‌­ی عمومی، تا پایان راه هم­گام نمی‌مانند، هیچ لیبرالي در ضرورتِ پایه‌­ریزی مبانیِ سکولاري که بتوان بر آن­‌ها اتفاق نظر داشت و براساسِ آن­‌ها سیاست و قانون سامان داد، مخالف نیست. این مساله تاکنون برای اندیش‌مندان لیبرال ــ علی­رغم این‌­که سکولاریته در غرب (به‌طور عام) و ایالات متحد (به‌طور خاص) از دیریاز بدین‌سو دیگر چونان مساله­‌ی قابل بحثي مطرح نیست ــ اهمیت ويژه­‌اي دارد. لیبرالیسم رگه‌­های نیرومندي از گرایش به‌سوی تجدید جنگ­‌های فرقه‌­ای و تخریب نظام لیبرال را در پدیده­‌ی بنیادگرایی کنونی می­‌خواند.

درباره‌ی این‌­که لیبرالیسم با این پدیده چگونه مواجه می­‌شود، راولز برای پاسخ به این پرسش عقل جمعی را در قالب قاعده­اي پیش می‌­نهد که برپایه‌­ی آن شهروندان در عرصه­‌ی عمومی که ملک مشاع همگان است، نباید جز در چارچوب عدالت سیاسی گفت‌­وگو کنند. این سخن بدین معنا است که ارزش­‌هایي‌که هر فرقه‌­اي مواضع سیاسی خود را درباره‌­یِ مسایل براساسِ آن­‌ها استوار می‌­سازد، می‌­باید از آن سنخ ارزش­‌ها باشند که دیگران هم بتوانند در آن­‌ها مشارکت کنند. اکنون، اگر پلورالیته و تکثر سیاسی جوامع را نیز در کنار تعریف راولز از عقل جمعی در نظر آوریم، نتیجه‌­اي که از آن برمی­‌آید این است که ارزش‌­هایي‌که امکان مشارکت همگانی یا [بگو] قابلیت تحقق اتفاق نظر در آن‌­ها متصور است، ارزش‌­های دینی یا متافیزیک و یا حتا ارزش­‌هایِ عام فلسفی نخواهند بود. بنابراین، تا وقتي‌که تکثر اجتماعی به اختلافات فیصله‌­ناپذیر دینی و فلسفی ـ متافیزیک میان انسان­‌ها می‌­انجامد، ناچار می‌­بایست در عرصه­‌ی عمومی دست از دلایل دینی و متافیزیک شست، وگرنه جامعه دست‌­خوشِ بی­‌ثباتی خواهد گشت. گرچه راولز این دیدگاه خود را بازنگریست و برای توجیهات دینی هم در عرصه‌­ی عمومی جایي باز گذاشت. او این نقش را منحصر به حالاتي دانست که مسایل بنیادین در آن‌­ها مورد بحث و بررسی قرار می‌­گیرند. این به‌معنای عقب­گرد او از این دیدگاه او که ارزش‌­های سکولار در صدر و کانون عرصه­‌ی عمومی قرار دارند، نیست. تمام منظورِ او این است که شهروند این آزادی را دارد که هرگونه ارزش­‌هایي را که می­‌پسندد، برای وضع قانوني یا پی‌ریزی سیاستي پیش نهد، مشروط برآن‌­که هم‌­هنگام این توانایی را داشته باشد که در فرصت مناسب خواسته‌­های خود را بر ارزش‌­هایي مبتنی کند که با مقتضیات خرد جمعی، یعنی ارزش­‌های سکولار هم­‌آوا باشند.

از مهم‌­ترین فیلسوفاني‌که از این موضع رالز دفاع کرده‌اند، رابرت آئودی؛ فیلسوف آمریکایی است. آئودی در تقویت و سامان­‌دهی دیدگاه راولز تلاش کرد و پیامدهای مترتب برآن، به‌ویژه نقش دین در عرصه‌­ی عمومی را به‌درستی روشن ساخت. آئودی در مقام این دفاع تعریفي از عقل جمعي متفاوت با تعریف راولز[1] ارایه نکرده است، اما هنگامي‌که به‌ضرورت التزام فرد دین­دار به ملاحظات و بایسته‌­های عقل جمعی می­‌پردازد، پرسش­‌های فراواني را طرح می­‌کند که در لیبرالیسم سیاسی حظِ چنداني از اهمیت ندارند. پرسشي‌که از همه بیش­تر در کانون توجه او نشسته این است که برپایی یک نظام دموکراتیک در جامعه‌­اي پلورال درباره‌ی نقش دین در عرصه­‌ی عمومی چه اقتضایي دارد؟ در خلالِ طرح این پرسش، او ناگزیر می­‌شود تا شمار پرسش‌­های دیگر را که به‌نوعِ خوانشِ او از سکولاریسم و پیامدهای عملی آن خوانش مربوط می­‌شود، بررسی کند و نه‌فقط این، بل­ افزون برآن به‌حقوق شهروندی و نیز خلل و آسیب‌­هایي که دخالت دین در سیاست می‌­تواند به این حقوق وارد کند هم بپردازد. همین‌سان می‌­بینیم که او هنگامِ سخن از سکولاریسم، نگاهي ــ هرچند گذرا و کوتاه ــ به تحلیلِ ماهیت رابطه و پیوند میان دموکراسی و سکولاریسم نیز می­‌اندازد که روشن کند آیا این پیوند، پیوندي مفهومی ـ ضروری است یا صرفاً پیوندي اتفاقی ـ امکانی که واقعیت زندگی بشر و نوع نگاه­اش به باورهای دینی و سرشت سیاست آن را اقتضا کرده است.[2]

ادامه دارد…

[1] . تعریف راولز از عقل جمعی در مباحث پیشین کتاب او آمده است.

[2] . در شماره­‌ی بعدی، مبانی تئوریک جدایی دین از دولت را خواهید خواند.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews