چرا تاریخ بخوانیم؟

تمنا مهرزاد
تمنا مهرزاد

تمنا مهرزاد
نخستین و کوتاه‌ترین پاسخ به این پرسش همواره این بوده که: تاریخ مهم است.
پاسخی که می‌تواند به پرسش‌های بیشتری بیانجامد و ما (به مثابه یک نسل از مردم افغانستان) به موازات تامل به این پرسش‌ها، جستن و یافتن پاسخ به آنها به طرح و بسط گفتمانی تاریخ‌مند در باره‌ی تاریخ بپردازیم. پیش نیاز پرداختن به اهمیت مطالعه تاریخ (در معنای وسیع آن) چون هر علم دیگری مستلزم رجوع به فلسفه‌ی آن است. اما از آنجا که به نظر می‌رسد عنوان مطروحه‌ی این نوشته برآن است تا از گم شدن کلاف بحث در گستره‌ای وسیع مفاهیم فلسفه‌ی تاریخ جلوگیری کند. اشارات من در این خصوص از حدود الزامات یک متن نسبتا فشرده با اهدافی مشخص فراتر نخواهد رفت. بنابر این واضح است که شرح معضلات موجود بر سر مضامین اساسی فلسفه تاریخ که اگرچه ممکن است الزامی و راهگشای هرگونه بحثی در این خصوص باشد، از حوصله‌ای بحث خارج است با این وصف با برجسته کردن این مضامین و مروری گذرا بر آنها بحث را یک قدم به اهداف اصلی آن نزدیک تر می‌کنم.
مساله‌ای “عینیت” به عنوان یکی از مضامین تاریخ و معضلی که بر سر دستیابی به آن موافقان و مخالفان بسیاری وادار به طرح و بست این گفتمان شدند، این‌که “صدق و کذب” عینیت به معنای تاریخی آن چگونه هنگام داوری و اظهار ما از عینیت ممکن است با احساسات و افکار ما آمیخته نشود یا خلاف آن این فرض که واقعیت‌ها مستقل از احساسات و اندیشه‌های ما چقدر می‌توانند برای بازتاب امور کافی و دقیق باشند؟
جایگاه ذهنیت بشری در خصوص پرداختن به عینیت کجاست و شکاف میان این دو (ذهنیت و عینیت) را با چه دانشی و چگونه می‌توان پر کرد؟ و این‌که رسیدن به چگونه عینیتی و چقدر مطلوب و ممکن است پرسش دیگر خواهد بود.
اسناد و شواهد متعارضی که تاریخ را بر مبنای آن می‌نویسند تا چه حد به وجوه قابل اطمینان تاریخ میافزایند؟ مساله تحول و تدوام را به عنوان خصایص اصلی تاریخ بشری چگونه می‌توان به رهیافتی قابل اطمینان در رد یا اتکا به تاریخ به کاربست؟
طرح و تفسیرها از تاریخ چگونه و چقدر قابل اطمینان اند و تکلیف الگوها و ساختارهای ایجاد شده برای فهم تاریخ را چگونه می‌توان برآیندی از درک عینی از تاریخ یا برآمده از دل تاریخ دانست؟ یا خلاف آن، چقدر می‌توان آنها را تحمیل شده بر تاریخ تصور کرد؟ این پرسش‌ها اگرچه قرار نیست در این مجال پاسخ داده شوند اما طرح آن و این گریز به مضامین فلسفه تاریخ الزاما به طرح و بسط گفتمانی که این نوشته از آن سود می‌برد، در فضای اجتماعی-سیاسی ما خواهد انجامید.
اما اینجا علیرغم تمامی بحث‌ها پیرامون این مضامین، می‌خواهم اذعان کنم که حتا عدم مراجعه به تاریخ نیز مستلزم نوعی مراجعه به تاریخ است. بدان معنی که حتا برای اثبات این فرضِ تا حد زیادی مردود  (که مطالعه‌ی تاریخ سودمند نیست) هم، باید نخست به تاریخ مراجعه کرد تا بتوان ادله‌ی اثبات آن را فراهم کرد. زیرا تنها مصداق‌ها و مثال‌هایی از تاریخ می‌توانند ملاک و محتوای داوری در مورد تاریخ باشند، زیرا تنها تاریخ است که مضامین نقد خودش را در اختیار دارد. و فراتر از این، دانش ما در خصوص بسیاری از علوم، ما را به دامن تاریخ می‌اندازد. تاریخ قسمتی از مواد خام یا موضوع و مضمون مشترک جامعه شناسی، روانشناسی، هنر، زیست شناسی و سایر علوم است. بدون پل زدن به تاریخ به درک جامعی از هیچ چیز نمی‌توان دست یافت و اگر اغراق نباشد، بسیاری از علوم دیگر بدون استعانت تاریخ کور و بی هدف به نظر می‌رسند. علاوه بر اتکا به استنتاج‌های فلسفی از مضامین فلسفه‌ی تاریخ روش دیگری که محتمل است اهمیت مطالعه تاریخ را نشان دهد، بررسی نتایج بی اعتنایی برخی از جوامع به تاریخ است. چه این بی اعتنایی عمدی و چه به ناگزیر اتفاق بیافتد، پیامدهای ناگوار آن در سرنوشت و آینده‌ای جمعی شهروندان آن مشهود و قابل بررسی خواهد بود. چنانچه جامعه‌ی ما به درستی مصداق و موضوع این مطالعه است.

جوان مدرن هیچ تمایلی به خوانش متون و علوم کلاسیک ندارد و در جستجوی  ساده‌ترین راه مطالعه برای رسیدن به زودترین نتیجه است. از نظر وی علومی همچون تاریخ و فلسقه کاربردی نیستند.  حالا تعریف شان از کاربردی چیست؟ علومی که بتوانند در کوتاه‌ترین زمان و با مشقت فکری و جسمی کمتر انسان را به نتیجه برساند و آگاه کند. و حالا منظور از نتیجه چیست؟ این‌که در پایان بتواند وسایل رفاه و آسوده‌گی وی را فراهم کند یا به عبارت دیگر پول ساز باشد. چرا پول ساز؟ چون بنابر عقیده‌ای ایشان اگر پول نباشد، تفکری هم وجود ندارد. یک پیوندسازی اجتناب ناپذیر بین مادیات و معنویات.  البته نمی توانیم به طور کامل بگوییم اشتباه است. حالا بیاییم از عینک دیگری به مسئله نگاه کنیم، شاید خوانش تاریخ در خدمت زندگی مرفه فردی نباشد، اما می‌تواند برای رسیدن به زندگی مرفه جمعی ممد و موثر باشد.

اما چون جوان امروزی دچار بحران هویت است از کاربست توان و اندیشه اش برای یک امر جمعی (جمعی که خود را در آن نمی یابد) درمانده است.

اما بحران هویت چیست؟ آشفته‌گی‌ها و موانع آمیخته در تشخص، ماهیت وجود داشتن و خودپذیری.

و حالا این تشخص را چگونه می‌توان حاصل کرد؟ از طریق شناخت جامعه و مردم که از طریق خوانش تاریخ می‌تواند حاصل شود. تاریخ هویت بخش است، علم نمود ونشانه هاست، یافته‌های تاریخی دربردارنده‌ی نشانه‌هایی هستند که چگونگی شکل گیری خانواده‌ها، اقلیت‌ها، نهاد ها و کشورها را و هم‌چنین چگونگی تکامل آنها همزمان با حفظ انسجام را نشان می دهد. می‌توان گفت که تعریف از یک اقلیت و اجتماع در چارچوب کنونی، و مقایسه با تعیین هویت‌های اجتماعی، وابسته به  میزان غنی بودنش در گذشته است. تاریخ ما را برای تبدیل شدن به یک شهروند خوب کمک می کند. تاریخ برای برانگیختن احساس مسئوولیت در قبال رفتارهای عمومی ضروری است. چه در جایگاه یک رهبر چه در جایگاه یک فرد معمولی.

 ما باید تاریخ بخوانیم، چون عملا باید در آزمایشگاه‌های تجارب بشری سهم بگیریم.
ستیز با تاریخ یا بی اعتنایی به آن در عصر حاضر و به ویژه در کشور ما ابعاد پیچیده ای دارد. جوامع امروز نیز مثل هر زمان دیگری در کنار بسر بردن در ناگزیری “سرشت بشری” خود، محصول مناسبات حاکم بر تمامی سطوح زندگی شان هستند. نظام اقتصادی، نظام آموزشی، نظام سیاسی و فاکت های دیگر حاکم بر هر جامعه‌ای روی کیفیت و میزان ارتباط آن مردم با تاریخ تاثیر جدی و مستقیم دارد. در جامعه‌ی کنونی ما نیز حاکمیت سیاست‌های نئولیبرالیسم در بستری از ذهنیت مذهبی و عرفانی، علاوه بر سایر عوامل، به فردگرایی و فرو رفتن در کانون امیال و آرزوهای شخصی و در نتیجه فاصله گرفتن از ضرورت مطالعه ی تاریخ، یاری رسانده است. علاوه بر نقد مناسبات سیاسی- اقتصادی که برسازنده ی این وضع بوده، نقد نظام آموزشی مبتنی بر شغل یابی نیز می‌تواند ما را به شناخت عوامل بی اعتنایی جامعه مان به تاریخ نزدیک کند.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews