کتاب سبز و توهم‌زدایی از واقعیت

انتخاب روش داستانی در بیان شاعرانه
عبدالله سلاحی

عبدالله سلاحی؛ نویسنده و منتقد ادبی
فیلمی است که از تفاوت‌ها ساخته شده است. برعکس آن‌چه اکثریت از آن برداشت می‌کنند، این فیلم مخاطب را در یک سنجش قرار می‌دهد که در نهایت، با آن به یک تجربه از اقلیت بودن راه پیدا می‌کند.
اکثریت مخاطبان کتاب سبز، آن را فیلمی در پیرامون تعصب نژادی می‌دانند که خود گواهی بر دیدگاه اکثریت بر سیر فکری حاکم است. یعنی، در یک بررسی از ابراز نظرها بر این فیلم، خواهیم دید که ذهنیت بیشتر افراد استوار بر گفتمان نژادی است و برای همین هم است که دریافت بیرون برامده از این فیلم، اکثریت مخاطبان را با نوعی تعصب‌زادایی نژادی روبرو رو می‌کند.
اما ذهنیت اقلیت‌گرا، تفاوت‌های بسیاری را مشاهده خواهد کرد که فلیم را از این مرکزیت خارج می‌کند.
با چنین ذهنیت، تعصب نژادی، یک برداشت اشتباه از ستیزه‌‌های موجود در روابط اجتماعی تلقی خواهد شد. یعنی با نگاهی مرکز زدایی شده، به مقوله تعصب‌ نژادی در این فیلم، درخواهیم یافت که آن اختلافات قومی و نژادی رایج در اجتماع، نه یک واقعیت اجتماعی، بلکه توهمی از واقعیت است.
واقعیت، یک امر خنثاست. یعنی هیچ وجه مثبت و منفی‌ای در آن وجود ندارد، ارزش‌هایی که به این واقعیت سمت‌ و سو می‌دهد، نگرش فراواقعی از آن است:
فردی که سیاه است، فقط رنگ سیاه دارد و آنچه این سیاهی را پست نمایش می‌دهد، توهم ما از سیاهی است. مثل وحشتی که ما از درون تاریک یک غار به خود راه می‌دهیم. در حالی که ممکن است آن غار خالی از هر جنبنده‌ای باشد، اگر چیزی را در درون غار ببینیم که وضاحت کافی ندارد، توسط ذهنیت وهم‌زده خود، آن را به چیز خطرناکی مبدل می‌کنیم و از آن می‌هراسیم.
در کتاب سبز، وقتی که سیاهی درون غار ( که نگاه واقع‌گرایانه من به مقوله نژادگرایی در این فیلم است) به وضاحت می‌رسد، دیگر این مقوله، از مرکزیت ذهن خارج می‌شود و طوری نمایش داده می‌شود که گویا آنچه تا حال موضوع اصلی فیلم پنداشته می‌شد یک اختلال در سیستم بصری بوده.
این اختلال بصری، در جایی از فیلم به گونه‌ای گوش‌زد نیز شده است:
آنجا که تونی لیپ سفید پوست به دان شرلی سیاه می‌گوید من از تو سیاهتر هستم. در واقع، تونی به وضعیتی اشاره می‌کند که او را در اقلیت قرار داده و از محرومین اجتماع محسوب می‌شود. در حالی که دان شرلی، از لحاظ مالی در سطح بالایی قرار دارد و در بسیاری از جاها مورد احترام دیگران است.
از این لحظه به بعد، دیگر آن سیاهی مسلط بر موضوع فیلم که ناشی از توهم بیننده از موضوع نژادی است، برداشته می‌شود و ما را وارد مرحله‌ای می‌کند که ستیزه‌های روابط اجتماعی را از زیر مجموعه تعصب نژادی بیرون برهانیم.


در این مرحله، آنچه جاگزین می‌شود نه یک موضوع مرکزی که در پیرامون خودش، دیگر موضوعات را نمایش بدهد، بلکه موضوعات بسیاری است که به شکل شبکه‌‌ای از مقوله‌های اجتماعی حضور دارند و دلیل شده‌اند تا هر یک از ما به سبب آن مورد تعصب دیگران قرار بگیریم.
جمع کردن همه مباحث اقلیتی زندگی در زیر یک عنوان، مانع اصلی آمیزش و گفت‌وگوی ابعاد اجتماعی است. یعنی زمانی که تونی‌ لیپ فقیر را که در واقع از محرومین اجتماع است به عنوان یک سفید پوست ببینیم، او در جمع اکثریت و از صاحبان امتیازات بالا قرار می‌گیرد و همچنان، دان شرلی پول‌دار که امتیازاتی را با آن به دست آورده اگر به عنوان یک سیاه‌پوست مشاهده شود، فردی در اقلیت است.
پس می‌بینم که دو نُماینده از دو اقلیت، چگونه از واقعیت وجودی خودشان بیرون شده و جایگاه جعلی در یک طیف بزرگ و مربوط به اکثریت را پیدا می‌کنند.
آیا این، یک توهم از واقعیت نیست؟
در فیلم کتاب سبز، دان شرلی و تونی لیپ پی به این نمی‌برند که یک سیاه‌ پوست و یا یک سفید پوست می‌توانند به یک همگرایی برسند، بلکه پی به این می‌برند که آنان سیاه پوست و سفید پوست نیستند. در واقع، آنان از تصور و توهم جمعی‌ای که بر آنان حاکم بود (یعنی همه ارزش‌هایی که اکثریت سفید و اکثریت سیاه به آن پابند بودند) خارج می‌شوند. آنان از متنی که اجتماع برای‌شان نوشته بود- این که تونی یک سفید است و رفتار مشخصی در قبال سیاه‌ها دارد و شارلی یک سیاه است که رفتار مشخصی در قبال سفیدها دارد- خارج می‌شوند.
اگر این فیلم را در پیرامون عنوان تعصب‌زدایی نژادی نگاه کنیم، هرگز، از متن سیاه و سفید و… خارج نشده‌ایم. زیرا در این فیلم بیشتر از سیاهی و سفیدی تفاوت‌ها وجود دارند. دان شرلی بر علاوه سیاه بودن یک همنجس‌گرا هم است. او تنها زندگی می‌کند و دلیل اصلی این شکل از زندگی او، تمایل جنسی اوست.
تعصب، نه با قبول کردن افراد، در حیطه ارزش‌های مروج‌شان (که البته بار جمعی داشته باشند) بلکه با رد همان ارزش‌ها و کشف واقعیت فردی افراد، از بین می‌رود. مهم این است که ما در برخوردهای‌مان با فردی که از لحاظ جمعی در تضاد با ماست، برخورد جمعی نداشته باشیم. یعنی هرگز نماینده گروهی که به آن تعلق داده می‌شویم نباشیم. زیرا نماینده آن نیستیم. تعصب، یک ایده جمعی است و ما را جایگاه جعلی می‌دهد. جایگاهی که فقط خیال می‌کنیم از آن ماست. از این منظر کتاب سبز، نه تعصب‌زدایی نژادی بلکه توهم‌زدایی می‌کند.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews