سیدمحمد حسینی فطرت؛ نویسنده
مقدمه
هایدگر میگفت: “پرسش، پارسایی اندیشه است.” شایسته است وقتی سخن از مردان پارسا و اندیشهپروری چون استاد حیدری وجودی و دیگر سلسلههای فرزانگان بهمیان میآید، از خویش بپرسیم ضرورت واکاوی حالات و اندیشههای چنین مردانی چه چیزی بهما میدهد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: “قوام تمدنها، فرهنگها، جامعهها، ملل و قومها به قوام مردان فرهنگی و اندیشههای آنها وابسته است و به عبارتی، گذشته چراغی را فراراه آیندهی ما میگذارد.” بنابراین، اگر بخواهیم فرد موفق باشیم یا جامعهی موفق بنا کنیم، شخصیتهای فرهنگی خویش را میبایست واکاویم، اما اگر بخواهیم از عارفان خویش سخن بگوییم، باید گفت حالات آنها فراتر از بیان است. سخن گفتن از زوایای اندیشهی یک فرد عادی دشوار است چه رسد به یک محقق، ادیب و عارف بزرگی چون حیدری وجودی که در جرگهی سیمرغان رهیده از همهی تعلقات بوده و به مصداق “اولیایی تحت قبابی لایعرفهم غیری” زیر پرده و قبای خداوند مسکن و موا گزیده بود. از آنجا که مردان خدا در مقامات سلوک، خود مراتبی از کلام الله شده و نورانی گشتهاند، سخن گفتن از این طایفه ارزش معنوی دارد، و به تعبیر بیدل:
مادح اهل صفا باش که در علم یقین
وصف این طایفه تفسیر کلامالله است
باری کوثر اندیشههای این ابرمردان رهیده از تعلقات را اگر نتوان سرکشید، پس به قدر تشنگی باید چشید و به اندازهی توان میبایست از آنها سخن گفت و زبان و خاطر را با حدیث آنها شیرین و معطر کرد. در زیر به ابعاد اندیشه و آرمانهای این مرد آیینهگون اشاره میکنیم.
سنت مطالعه و تحقیق
مطالعه جایگاهی ویژه در فرهنگ اسلامی و عرفانی دارد. نخستین واژه و فریضه و امری که خداوند متعال به پیامبر اش در غار حرا وحی میکند، واژهی “اقراء” و فرمان خواندن هست. فرمان و فریضهی “اقرا باسم ربکالذی خلق” نخستین اصل طریقت و راه پیامبران و سلوک است. دین اسلام دین خواندن و مطالعه و تحقیق و پژوهش است. عرفان حقیقی ریشه در برهان، شهود و به خوانش گرفتن اندیشههای متنوع و شناخت منطق آنها دارد. اندیشمندان و عارفانی چون مولانا، ابن سینا، فارابی، ابن عربی، سهروردی، شبستری، سنایی غزنوی، عطار، جامی، فیض کاشانی، سیدحیدر آملی، اقبال لاهوری، علامه طباطبایی، بیدل دهلوی، ملا صدرای شیرازی و صدها عارف بزرگ دیگر از طریق انس گرفتن با مطالعه و تفکرات علمی و اندیشههای معنوی جهان توانستهاند بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان را خلق کنند. یکی از ویژگیهای بارز استاد حیدری وجودی جدا نشدن ایشان از فرهنگ و سنت مطالعه و کتابخوانی است. راز اقامت و خلوتگزیدن ایشان در کتابخانهی عامهی کابل، سیرهی عملی و تعهد علمی ایشان را نشان میدهد و جا دارد این سیره را علاقمندان آن عارف فرزانه، شیوهی عملی زندگی خویش قرار داده و از زمرهی ابتداییترین درسهای ایشان قلمداد کنند.
تدریس و تکرار
یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی استاد حیدری وجودی، جدا نشدن او از فرهنگ تدریس و تکرار بود. او حداقل هفتهی دو بار بهصورت رسمی برنامهی تدریس اثرهای عارفان بزرگی چون مولانای بلخ و بیدل دهلوی را در سالون کتابخانهی عامهی شهر کابل، بهطور مداوم داشت. او از طریق این تدریس و تکرار، روح خویش و روح مخاطبهای خویش را بهسوی عالم عرفان و عالم ارزشهای قدسی و ملکوت سیر میداد. صفت “کراری” آنجا صدق میکند که انسان در کار خیر “کرار” باشد و مداومت کند. اقبال لاهوری با شرح صفت کراری و با الهامگیری از حیدر کرار؛ علی مرتضا معتقد است که آن حضرت در مجاهدتهای ظاهری و باطنی مداومت داشت و از طریق کرار بودن به آن فتوحات ظاهری و قلههای معنوی دست یافت:
میشناسی معنی کرار چیست؟
این مقامی از مقامات علی است
امتان را در جهان بیثبات
نیست ممکن جز به “کراری” حیات
نتیجه اینکه استاد حیدری در نشر معارف و تدریس آموزههای عرفان و ادب فارسی، کرّاریت و مدامت داشت و با اینکه از تحصیلات سطوح عالی و رسمی کمبهره بود، اما در پرتو این تمرکز، تمرین و تدریس و جرقههای موهبتی خداوند بر همهی منابع عرفانی زبان فارسی مسلط و در سرایش شعر عرفانی سرآمد شده بود.
رهیدگی از تعصب و پیشداوری
یکی دیگر از ویژگیهای استاد حیدری وجودی، رهایی و آزاد بودن او از تعصب بود. او بدون تعصب، به هر کتاب و به هر اندیشه که میتوانست، بستر رشد خلاقیتهای خدادای باشد به دیدهی احترام مینگریست و ارج میگذاشت. او با آرا و نظریات اندیشمندان اعصار پیشین و زمانهی خویش نیز آشنا بود. او با اینکه بیشترین حشر و نشر با شخصیتهایی چون صوفی عشقری، شایق جمال، عبدالحمید صوفی، خالمحمد خسته، ملکالشعرا بیتاب، سلجوقی و… داشت، اما نوشتههای شریعتی، مطهری، طباطبایی، محمدتقی جعفری، سروش و حتا آثار عرفانی چون مصباحالهدایه و دیوان غزلیات امامخمینی را مطالعه کرده و در فرهنگسازی آنها نقطهقوتهایی میدید، همینسان از شخصیتهای اندیشمندی چون سیدقطب و اقبال لاهوری هم سطحی عبور نکرد. استاد حیدری بهطور کل از کنار مبانی همهی اندیشمندان و فرق اسلامی بهصورت سرسری نمیگذشت و نقاط قوت فکری هر اندیشمندی را سنجیده و مورد تامل قرار میداد. نه کسی را کامل تایید میکرد و نه رد کامل، بل در پی پرسش و فهم درست از ایدهها و اندیشهها و الهامگیری از خوبیهای همهی صاحبنظران و نقطهقوتهای آنها بود. او آثار فیلسوفان غربی را نیز آن مقدار که به فارسی ترجمه شده بود، از نظر خویش گذرانیده بود و شامهی شناخت اجمالی از فلسفههای یونانیان قدیم همچون افلاطون و اروپاییان جدید همچون هگل و هایدگر داشت. استاد از شاعران جوان مهاجر افغانستانی مقیم کشورهای خارجی هم شناخت خوبی داشت. یادم هست که وقتی از نشر کتاب “جهان بیدل” سخن به میان میآمد، ایشان ناشران و نویسندگان ایرانی و تعدادی از شاعران مهاجر همچون سیدابوطالب مظفری و کاظم کاظمی را ستودند که نشانهی تعامل و شناخت ایشان از نسلهای قدیم و شاعران جدید از همهی اقوام و مذاهب بود. او از تعصب در حوزهی مباحث علمی، ادبی، فرهنگی و حتا اعتقادی خودداری میکرد و نه به آسانی تحت تأثیر میرفت و نه کورکورانه علیه آنها سنگر میگرفت. این همان سنتی هست که قرآنکریم بدان توصیه کرده است: “فبشر عبادالذین یستمعونالقول فیتبعون احسنه اولکالذین هدیهم الله.” طبق این توصیهی قرآنی، بندهی خاص خداوند سخنان همگان را نخست شنیده و نظریات مختلف را سبکسنگین کرده و سپس احسن آن را بر میگزیند. هنر مسلمان راستین، “خوب شنیدن و خوب فهمیدن” است تا “خوب باور کردن و شعار دادن”. به تعبیر بیدل:
بیتکلف کسب هوشی کن که در دیوان راز
اندکی فهمیدن از بسیار گفتن خوشتر است
استاد حیدری به ما میآموزاند که مسلمان راستین نخست باید دیدگاههای متنوع را دریابد و سپس محققانه و عارفانه آن را غور و بررسی کند. دین اسلام دین استدلال و عقلانیت است. قرآنکریم در جایجایی به ارایهی براهین عقلی انگشت گذاشته است: “قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.”
طلایهداری عرفان اسلامی و ادب فارسی
افغانستان امروزی که قبلأ خراسان نامیده میشد، از قدیم مرکز رشد و بالندگی معنویت، عرفان و ارزشهای والای بشری بوده است. در شرق این سرزمین یعنی هند، خاستگاه معنویت و مکاتب درونگرایی قرار دارد و در غرب این سرزمین که ایران و کشورهای عرب مسلمان است، معنویت قرآنی و ادیان ابراهیمی سر برآورده است. در خود این سرزمین سرودههای اوستایی و گیتایِی بیشتر رایج بوده است. پس از تجلی خورشید؛ آیین محمدی، از این خطه معجون معنوی ادب و عرفان خراسانی سربرآورده است. از همین خطه مردانی چون امام ابوحنیفه، ابن سیناها، مولاناها و سید جمالها، پرچمدار عالم معرفت میشود. این پرچم نسل به نسل منتقل میشود که در زمانهی ما در میان شیعیان به دست عارف عدالتخواه سیداسماعیل بلخی و در میان اهل سنت بهدست استاد حیدری وجودی میافتد که خود طلایهدار این عرصه و وارث برحق عارفان خراسانی و شاعران فارسی بود. عرفان یکی از قدرتمندترین و درونیترین قرائت اسلام است و زبان فارسی از قدیمترین و غنیترین زبان کشورهای منطقه هست که امروزه حدود 300 میلیون در سراسر جهان به این زبان سخن میگویند. در این زبان، زیباترین آثار ماندگار جهان همچون مثنوی معنوی، شاهنامهی فردوسی و حافظ و… خلق شده است که شهرت جهانی دارد و آثار فوق به دَهها زبان نیز ترجمه شده است. بهطور نمونه، شعر زیر از سعدی بر سر درب سازمان ملل ترجمه و حک شده است:
بنی آدم اعضای یکدیگر اند
که در آفرینش ز یک گوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دیگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
حیدری وجودی بر مبنای آیهی قرآنی “خذالکتاب بقوه” در زمانهی ما پرچم ادب و عرفان را مردانه بهدست گرفت. این امر زمانی اهمیت پیدا کرده و خطیر میشود که همهنوع آفتهای سرازیرشده از جهان شرق و غرب، هست و بود وطناش را به یغما برده و انقلاب پس از انقلاب خانهخانهی وطناش را آماج آتش و دود کرده و از همهسو، اهریمنها و اجانب با فتنههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سرزمیناش را بر باد هوا داده است. پاسداری از حریم ادب فارسی که مورد غضب استعمارگران و یکی از اهداف آنها برای نابودی بود، جهادی است فرهنگی و مقدس. حیدری وجودی در چنین شرایطی سربرآورده و پیشتاز عرصهی فرهنگ عرفانی، ادبی و شعر معنویتمحور و میراثدار ارزشهای اسلاف سرزمیناش میشود. او میتوانست همانند هزاران فرهنگی دیگر به جهان خارج پناهنده شود اما نمیخواست وطناش را رها کرده و این پرجم تابناک فرش خاک شود.
بهسوی آیندهی عدالتمحور
امروزه به وضوح میبینیم حتا در مدرنترین کشورها، انسانها از نبود امید به آیندهی روشن رنج میبرند. در قرون اخیر علیرغم پیشرفتهای ظاهری بشر، انسانها مخصوصأ نسل جوان ما با اندک گرفتاری روحیهی خویش و امید به آینده و آیندهنگری را از کف داده و سرخورده و مایوس میشوند. اما استاد حیدری وجودی با وجود اینهمه هر روز خوشبینتر از پیش به آینده بود. او در اوج ناامیدی پرچمدار امید و تعهد به ارزشهای قدسیان بود. او معتقد بود که در پرتو مجاهدتهای دستهجمعی و بیداری و هدفمندی میتوان آیندهی روشن برای وطن و حتا جهان بشری ترسیم کرد. براساس همین امید و امیدواری بود که میسرود:
من ﻧمىگويم دیگر پيغمبرى آيد برون
آرزو دارم عدالت گسترى آيد برون
تا كند ويران بت و بتخانهى نمرود وقت
چشم آن دارم خليل ديگرى آيد برون
تا برافروزد به هـــر جا پرچم اسلام را
چون على شير خدا سرلشكرى آيد برون
استاد حیدری به صراحت میگوید که منتظر “حیدر دیگری” است که در ستمکدهی سیاهی آباد این جهان تاریک، خورشید معرفت و عدالت را بتاباند. امید او به تحقق جامعهای آرمانی بود که در آن مشعل قدسی فرود آمده و تاریکیها را بزداید و با نور و نیروی عدل، محبت، نورانیت، صفا و صمیمیت زمامداری کند. استاد حیدری با اینکه هیچ امیدی از قدرتهای شرق و غرب نداشت، اما امید خویش را به آیندهی روشن معطوف به جوانان روشنضمیر و پاکباز و معرفتمحور وطن از دست نمیداد و به همین مناسبت از حلقوم قلم و سروده او فریاد انتظار برای ظهور “حیدر کرار دیگری” برون میآید که خیمههای استبداد و بیداد را برچیند و خفاشها و اهریمنهای نقابچهره را رسوا کند و هستههای فرهنگی و معرفتی در میان جوانان مومن شکل بگیرد و از آن مردان خدایی سر برآورد. پس بهطور خلاصه و تاکید میتوان گفت که از مهمترین ویژگیهای استاد حیدری وجودی خوشبینی او به مبارزهی خالصانهی معرفتمحور و عدالتگستر بود. او به وضوح به این اعلامیهی حافظ شیراز باور داشت:
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
تاملات ژرف
در جهان امروز مسلمانان وضعیت رضایتبخش ندارند. یکی از عوامل عقبماندگی آنها، خوشباوری، سطحینگری و احساساتیشدن سریع آنها است. چه اینکه دشمنها روی نسل جوان ما تمرکز کرده که آنها را با شعارهای فریبنده و شیک، ابزارهای فوق مدرن و جنگهای روانی و رسانها تسلیم و مقهور هژمونی فرهنگی خویش کرده و از آنها بهعنوان پیام نظام خویش استفاده کند. در افغانستان هم شوروی قدیم و هم آمریکا با شعارهای شیک و شاد و همین ابزارها، کشور ما را اشغال و ویران کرده و فرهنگ ما را به تمسخر گرفته و در حد توان خویش با بیرحمی تمام تخریش و تخریب کردند. اما به گواهی نوشتهها، آثار، اشعار و سخنرانیهای استاد حیدری، ایشان با این خوشباوری، شعارزدگی و سطحینگری در برابر نظامهای استعماری و عناصر نقابدار آنها میانه نداشتهاند. حدیثی داریم که “المومن کیس”، یعنی مومن بسیار تیزهوش و عاقبتاندیش هست و زود قضاوت نمیکند.
استاد حیدری وجودی با زیرکی، دانش و شناخت تاریخ جوامع، مخصوصأ جامعهی افغانستان و مطالعه در احوال تمدنها، معتقد بود که نباید فریفته و باورمند به شعارهای ظاهری قدرتهای عالم شد، بل مسلمانها میبایست رجوع بهخویش کند. مسلمانها یک پنجم جمعیت کرهی زمین هستند و میتوانند از طریق تحمل سلیقهها، مذهبها و به رسمیتپذیرفتن رنگهای ظاهری همدیگر به آن عظمت و شکوه اولیه خویش برگردند. در نگاه استاد حیدری هر انسان دریچهای است بهسوی خدای متعال و هر انسان از درون خود آن روشنی را میتواند بشناسد و از جیب خود نور خودآگاهی برون آورد.
نگاه وحدتنگری
انسان عارف مومن که رنگ خدا را برگرفته است و خداشناس شده است، مانند خورشید فراسوی محدودهها و دیوارها است. او همانند خورشید بر همهچیز میتابد و بر تر و خشک و رنگهای متنوع از گل و گیاه و سنگ و درخت میتابد. انسان مسلمان آشنا به ارزشهای قدسی، مانند پیغمبر رحمت برای اهل عالم “رحمهللعالمین” بوده و عارف راستین، فراتر از همه تعصبات هست آنگونه که مولانا میفرماید:
دین و عشق از همه دینها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
از همینرو، استاد حیدری وجودی فراسوی مرزهای عادی حرکت میکرد. او فراسوی احزاب و جریانهای قومی و مذهبی سیر میکرد. همه مردم افغانستان او را از خود میدانستند. استاد حیدری، حلقهی وصل میان جرگهها و حلقههای مختلفی بود که در این جغرافیا و اطراف این جغرافیا دیده شده است.
ستیز با تحجر و تکفیر
اسلام در ذات خود دین صداقت، محبت، صفا، صمیمیت، اخلاص، فداکاری، برادری و برابری و پذیرش فرهنگها و اعتقادات مختلف است، اسلام از واژهی سلم و بهمعنای سلامتی است و با واژهی سلام همریشه است. اسلام در معنای واقعی به معنای تحمل، مدارا، همدیگرپذیری و رسیدن به آسایش دوگیتی است، آنچنان که حافط شیرازی میگوید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
عرفان و سلوک درست دینی از منظر استاد حیدری وجودی باور به وحدت و توحید است. نور خدایی را در همهچیز و در همهکس میدید… سالک بر طبق شهود معنوی خود را در افق وحدت با انوار خفیه فرازمانی و فرامکانی متحد میبیند آنگونه که شهید سید اسماعیل بلخی میسراید:
ما با همهکس در همهجا در همه حالیم
رازیست به اسرار نهان مستتر از ما
استاد حیدری وجودی حتا زمانهای را تجربه کرد که گروههای خشن و خونخوار ساخته، استخبارات غرب با نقاب اسلام در پی انهدام آثار عرفانی، فلسفی، هنری، شعر و شاعری، موسیقی، جشن و شادی و انهدام زیارتها و آثار باستانی را پیش میبرد. استاد در چنین تنگناها به زبان شعر و عرفان دردهای خود و مردماش را انعکاس میداد. او در مجالس معرفتی مولانا و بیدل روزی دردهای اجتماعی خویش را با این شعر بیدل زمزمه کرد:
زمانه کجمنشان را به بر کشد بیدل
کسی که راست بود خار چشم افلاک است
استاد حیدری وجودی با این نگاه پیامبرانه و مهرورزانه پشت دیو تعصب را بر زمین میزد و این بیت از مولانا را یکبار از لبهایش شنیدم که میخواند:
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
او اسلام خشن طالبانی، داعشی و انتحارکنندگان را به حال دین و دنیا خطرناک میدانست. یادم مانده است که یکبار کتاب یکی از علاقمندان شهید احمدشاه مسعود که از تاجیکستان آمده بود و حاوی سرودههایی دربارهی مقاومت شهید مسعود بود را به من تسلیم کرد که بخوانم. حدس میزنم از این نظر که “مسعود” در برابر گروههایی چون طالبان مقاومت مشروع کرده بود و مدافع هویت فرهنگی بود، برای استاد زیبا مینمود. استاد حیدری وجودی با دگماندیشی میانه نداشت و همواره از عشق و مهر سخن میگفت:
ما را دلى بود که سرا پا محبت است
دریا محبت است و گهرها محبت است
گلهاى داغ سینهی مجنون نامراد
سر بر زده به دامن صحرا محبت است
در موسم بهار ببین از نهاد خاک
بیرون شده به چهرهی گلها محبت است
دوزخ شرار و دود نفاق و شقاق ماست
زیبایى بهشت تمنا محبت است
ابلیس را عداوت و کبر و حسد بود
نور حضور آدم و حوا محبت است
کثرت سرودههای استاد و خستگیناپذیری او علیرغم کهولت سن و ضعف بنیه بدنی نشاندهندهی روح بزرگ، دل گداخته و سراسر فریاد او است که این سخن سلف صالحاش لسانالغیب را در گوش هوش ما طنینانداز میکند:
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
جهان بهسان خانقاهی از عشق و نور
در مکتب عرفان، جهان موجودی است زنده و فعال با وحدت درونی. در این مکتب عشق عرفانی و عشقی برخاسته از شهود و شناخت، عشقی که در آن رسیدن بهخدا هدف است خود جوهر توحید است. عشق به خداوند متعال معجزهگر است و رنگهای متنوع را کنار هم گذارده و امت واحد، جامعهی دانا و توانا و زیبا میآفریند. جوهر ایمان که طی طریق در عالم وحدت است، اختلافها و تبعیضها را از میان انسانها برمیدارد. چنین عشقی است که جهان و جامعه را یگانگی میبخشد. در این شهودهای قدسی هست که بحث از “وحدت گوهری” و خدا را بر همهچیز محیط دیدن و “خدافراگیردانی” معنا مییابد. در این نگاه، همه ممکنها مشغول رقص سماع و مظاهر تجلیهای تکرارناپذیر حضرت حق هستند. استاد حیدری وجودی به همین مبنا هرچند در عمل پیامبرانه و پاک زیست، اما در مقام نظری و سرودهها از عشق سخن میسرود که شامل مراحل عشق و مراحل عقل از عقل ظاهربین تا عقل کل را فرامیگرفت. در همین نگاه است که بحث از وحدت عالم انسانی و وحدت باطنی ادیان را میشود مورد بحث و بررسی قرار داد و همه هستی را آیینهی آن ذات یکتا دید. در همین پارادایم میتوان سروده زیر از استاد حیدری را تفسیر کرد:
دست بهدست من بده تا سیـــــنهها روشــن شـــود
من تو شوم، تو من شوی، تن جان شود، جـان تن شــود
با تو جهنم جنـت است بیتو بهشــــــت دوزخ است
آمیـــز در جـان و تنــم، تا گلخــنم گلشـن شـــود
ای آفتابِ آفـــتاب، در خــــــلوت جانــــم بتاب
تا چشمههای چشم من، بر دیگـــران روزن شـــود
هرگـــــــز نمـانـــد تیـــــرگی، دلسردیِ افسردگـی
آنجا که عشق مهـــربان یـکذره نــورافگن شـــود
او جان کلام عارفانه را که از زبان صوفی عشقری برآمده بود را بهخوبی شهود کرده بود:
استاد کاینات که این کارخانه ساخت
منظور عشق بود جهان را بهانه ساخت
نویسنده، عنوان فوق را از میان خاطرات فروانی که از استاد مرحوم دارد، انتخاب کرده و از لابلای سخن ایشان برکشیده است. خاطره برمیگردد به حدود سال 2009 که روزی استاد با چندتن در کتابخانهی عامه سخن میگفتند. اتفاقأ یکی دوتا از آنها مهمانهای خارجی بودند. جنابشان این ایدهی زیبا و جهانبینی عرفانی والا را آنروز بهتصویر کشیدند که جهان در نگاه مولانا یک خانقاه است که همهچیز در سماع و رقصاند.
بنده با اشاره به آن خاطره و ایدهی زیبا امیدوارم که سنتهای خانقاهی در زیر چرخ فقه خشک و افراطی و یا تجددطلبی مادیگرایانه جهان مدرن منهدم نشود و با انتخاب راه معتدل فلسفی- عرفانی، در امر احیای ارزشهای طریقت، انسانهای عارفی تولید کند که شعار اش نوعدوستی و صلح کل و تقریب ادیان و مذاهب و زدودن دشمنیها و اهریمنخوییها باشد. مسیری که در آن همه مشعل بهدستان عرصهی عرفان تجلیل و آرمانهایشان تحلیل و برای نسلهای آتی معرفی و ماندگار شوند.
روح استغنا و آزادگی
استاد حیدری وجودی عمیقأ باورمند به صفت فتوت، جوانمردی، عیاری از جنس عرفان و آزادگی بود و همواره در پی ظهور اشعات آن روح خدایی نهفته در سرشت آدمیان، در هر بلاد و هر حلقهای بوده است. این مرد والا با گفتار و رفتار موحدانه و مخلصانه نشان داد که رها شدن از عالم تعصبات و نفرتها، بهشت گمشدهی او است. همانگونه که در طول عمر شریفاش آزاد از همه رنگها بود، پاک زیست و آزاد از جهان بهسوی عالم بالا رخت سفر کشید. براساس شناخت صاحب این قلم، زندگی او تفسیر این بیت عرشی بود:
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
بندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم
یادم میآید که استاد بیت زیر حضرت ابوالمعانی بیدل را – که نشاندهندهی روح عیاری و نشاندهندهی جایگاه آزادگی و تن به ذلت ندادن در نگاه او است- یکبار با شور و حرارت خاصی میخواند:
کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بیغیرتیم آیینه در کرب و بلاست
از همین نظرگاه است که سرودهی زیر از استاد حیدری معنا مییابد آنجا که میسراید:
ای محرمان جان دل، از خـــــویش بیرون گشتهام
بیرون زقــید آب و گل، آنسـوی گـردون گشتــهام
آیینهها بشکستهام، با اصـــل خود پیــــوستــهام
از دام و صــورت رستهام، از لفظ افــزون گشتـهام
شرح صدر پیامبرانه
استاد وجودی شخصی بود ریشهدار. اندیشههای او از یکسو در فرهنگ ملکوتی قرآن و دیگرسو در عرفان اسلامی و ادب فارسی ریشه داشت. عرفان مهمترین اصل معنوی است که حتا پیش از توحید و ایمان قرار میگیرد. یعنی نخست باید خدا را شناخت و سپس به او ایمان آورد و دینداری ورزید. چنانکه که حضرت علی در کتاب نهجالبلاغه میفرماید: “اولالدین معرفته”: نخستین گام دینداری شناخت خدا است. در این نگاه، عرفان ریشه و دینداری است و راه معرفت از تزکیهی نفس شروع میشود: “من عرف نفسه فقد عرف ربه”: باید نخست عارف به خداوند شد و سپس ایمان به او معنا مییابد. خدایی که شناخته نشود متعلق ایمان قرار نمیگیرد و پرستش خدا بدون شناخت و عرفان ورزیدن به او یعنی موهومگرایی. عارفان خدا را در همهی هستی دیدهاند. در نگاه عارفان، جهان محل تجلی خدا است و قلب عرشالرحمان. بر همین مبنا استاد حیدری، در تمام عمر، خود را در مسجد و مهمان خدا میدید و مودبانه و عابدانه زیست. او همچون سلمان و ادهموار، عارفانه و جستجوگرانه تکاپو کرد و همچون مولانا، عاشقانه سرود و عارفانه نوشت. او در اوج بیمهری زمانه از محبت و انسانیت سخن گفت. در نگاه عرفانی او تکفیر، ظلم، حذف و نابودی جای نداشت. بر همین مبنا در نگاه او حفظ آثار باستانی و تمدنی و پاسداشت ارزشهای خانقاهی و تصوف راستین، معنای عمیق داشت. در چنین فضایی او میکوشید علیه گفتمان تهدید و تکفیر وارد عمل شده و به دفاع از ارزشهای خانقاهی و عرفانی سخن بزند. او گرایشهای خدایی را در نظم و نثر خویش ستود و دشمنیها و پلیدیها را نکوهش کرد.
یادم میآید که یکبار سیمینار بزرگی تحت عنوان “مقام علمی امام ابوحنیفه رحمهالله” در شهر کابل در مسیر نزدیک به میدان هوایی در یک تالار مجلل با حدود سههزار نفر میهمان برگزار شده بود. استاد حیدری بنده را آنجا دعوت کرد و همراه خود برد که خود استاد حیدری نیز یکی از سخنرانهای آن محفل بود. در آن مجلس بعضی از سخنرانها اشارهها و دغدغههایی داشتند که “چرا اخیرأ در بخشهایی از افغانستان بهصورت خزنده و آرام، زیر نام “سلفی” اندیشهها، خدمات، فقاهت قرآنی و دینی و میراث هزارساله و ارزشمند امام اعظم ابوحنیفه و حنفیها تضعیف میشود و بهجای آن، قرائتهای خشک و عرفانسوزانه نشر میشود؟” در کنار سخنرانهای دیگر و تحلیلهای همهجانبه از سوی سخنرانهایی که هر یکی زاویهای از این آفت را تشریح میکردند، استاد حیدری نیز روی همین ایده سخنهایی ایراد کردند و نگرانی خویش را با تعبیرهای عرفانی و منطقمحور خاص خودشان ابراز داشتند. حضرت استاد در آن مجلس مجلل، موضعگیری معرفتمحورانهی خود را با ادبیات زیبا و نرم و منطقی در تقابل با جزماندیشهای خردسوزانه و قرائتهای حذفگرایانهی سلفی اعلام داشتند. سیرهی استاد در سخن مبتنی بر منطق بود و از غوغاسالاری پرهیز کرد و در قالب ژرف عرفانی بیان داشتند: “الکنایه ابلغ من التصریح”، آنچنان که قرآن کریم هم میفرماید: “ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ”؛ هم در آن و هم در همه موردها استاد حیدری شرح صدر پیامبرانه، منطق خداپسندانه و فتوحات عمیق و ماندگار داشت.
زندگی بهسان مبارزه
استاد حیدری وجودی فردی بود باورمند به مبارزه و معتقد به عدم سکوت در برابر ظلم، استبداد و بیعدالتی. به این بخش از مقدمهی استاد حیدری وجودی بر کتاب “جهان بیدل” و انتخاب آگاهانهی ایشان از کتاب مثنوی معنوی توجه کنیم که میتواند منشور مبارزاتی او قلمداد شود:
“بشر امروز بهخصوص قدرتهای زور و زر حاکم در جهان، از اثر غلبهی اوهام که نفس باعث قوتهای غیرانسانی است، به تعبیر بیدل با “سیه مستی” تمام در جهان، با جهانیان مستضعف و بینوا چنان بیداد میکنند و گرم بیداد اند که چنین وحشتی از حیوانهای درنده و حشرات گزنده هم برنمیآید. “مولانا” میفرماید:
پس غزا زین فرض شد بر مومنان
تا ستانند از کف جاهل سنان
چون سلاحش است عقلش نی ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند
واستان از دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عقل و صلاح
هرکه او بیسر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کژدم بود
سر بکوب او را که سرش این بود
قول و فعل مستمرش این بود
در متن فوق از استاد حیدری نشان میدهد که در منطق ایشان، مسلمان و عارف فردی است بیدار و آگاه که توطیههای دشمنها را شناخته و “اشدا علی الکفار و رحما بینهم” است. انسان کامل استاد حیدری شعارش رسیدن به قلهی برادری و اخوت خودآگاهی است. چنین انسانی با مجاهدتهای مکرر و تاسی از مولی الموحدین و اوحدین و مخلصین هم در جهاد ظاهر و در جهاد باطن با فعالیت در عرصههای فرهنگی در پی نشر آرمان انبیا و اولیا و شهدا و صالحان است.
وفاداری به وجود و هستی
در میان مکتبها و اندیشهها و ایدئولوژیهای مختلف یکی از مکتبهای فلسفی، مکتب “اصالت وجود” و وجودگرایی است. اما وجودگرایی حقیقی در دامن عرفان و سلوک راستین است. در این طریقت، انسان در پی کشف حقیقت و سرچشمهی “وجود” یعنی خدا و رسیدن به خود حقیقی خویش فراسوی مرزهای مرسوم اندیشهها و شعارها میرود. در این نگاه انسان به خدا که وجود مطلق هست، تقرب وجودی مییابد. وفاداری به عالم وجود و کشف قلههای وجود آدمی را بهسوی خدایی شدن معراج میدهد. چه اینکه سرچشمهی هستی و همه هستان خدا است. قرب هستی یعنی دل دادن بهخدا:
ما عدمهاییم هستیها نما
تو وجود مطلقی فانی نما
یا چنانکه در جای دیگر از مثنوی معنوی میخوانیم:
قرب نی بالا و پستی رفتن است
قرب از حبس هستی رستن است
در نگاه عارفانی که قایل به اصالت وجود هستند، از ملا صدرا گرفته تا علامه طباطبایی همه میگویند که خدا واجبالوجود و حقیقهالحقایق بوده و ماهیت امری است اعتباری. غیر خدا هرآنچه که هست، هیچکدام هستی مستقل و حقیقی از خویش ندارند. همهی ممکنها وجوداتشان اعتباری بوده و سایه و ظلیی بیش نیستند. حقیقت مطلق، فقط خدا است. غیر خدا چیزی در عالم نیست. کسی که در پی کشف و تکریم وجود خدایی خویش است نمیتواند وجود خویش را به متاعهای بیرونی بفروشد و به هرچیز و هر کالا و هر عنوانی از خود بیگانه شده و به هر قبلهای روی بیاورد. انسان وجودگرا با شناختی که از اوصاف و صفات خدا دارد ارزشهای خدایی را پاس میدارد. استاد حیدری وجودی همانطور که از نام “وجود” و عنوان “وجودی” برمیآید، حضرت ایشان هدفمندانه این عنوان را برای خود انتخاب کردهاند که اعلام کنند وجودی جز خدا نیست و باید در پی شناخت او زیست و اوصاف او را در خویش انعکاس داد. بنابراین، استاد حیدری وجودی وفادار به عالم “وجود” و پروانهی خدای واجبالوجود بود.
نتیحهگیری
همهی ادیان مخصوصأ ادیان توحیدی و اسلام معرفتمحور، همهی مشعلداران معرفت در ظلمات طبیعت بودهاند. جستجوی راه و کلام و مرام مردان بزرگ برای ما بزرگی، طهارت و استحکام اخلاقی و مدنی میآفریند. استاد حیدری وجودی زندگینامه و سرگذشت تحول و حالاتاش فراروی ما است. بنابراین، میبایست این راه را با بازخوانی، تعمق، تاملات و تطهیر اندیشه پیمود و نیز تکثیر کرد. این چراغ زیبای قدسی را همچون رسم زمانه که سطحیپروری است، سرسری نخوانیم، سطحی نگیریم و راه او را بپیماییم. پرچم علمپرور و عشقمحور او را عارفانه بر دوش نسل جوان گذاشته و نشر کتابخانهها و کتابخوانی و محبت به همنوع را سرلوحهی خویش قرار دهیم و با نور بینش پاک، وحدت عالم انسانی، صلح درونی میان جوامع و عدالت قدسی و گفتوگو میان تمدنها و مذاهب را تقویت کنیم. اندیشههای اجتماعی استاد حیدری که اعضای یکدیگر دانستن همهی بنی نوع بشر است را بر چشمان خویش بگذاریم و بهسوی ترویج بنای مدینهی فاضله از خویش مایه گذشته و فداکاریهای هدفمندانه و مخلصانه کنیم. از یاد نبریم حیدری وجودی یک شخص نبود بل یک آرمان بود که عظمتاش را از طهارت و اندیشههای خدایی و عارفانهاش گرفته بود. مردی که وطن را برای ما و علاقمنداناش زیبا و معنوی میکرد. روزی وقتی صحبت از آشنایی کردم این شعر را فیالبداهه برایم از حفظ خواند:
بس که میترسم از جداییها
میگریزم ز آشناییها
زیارت دوبارهی این مرد یکی از آرزوهایی بود که سالها در بلاد غرب همواره باخود داشتم، اما سوگمندانه ملکوتیشدن او این فرصت را از من گرفت و از این بابت اشکهای جانم را بر قلم حسرتآلود ترسیم میکنم و با همه عاشقان عرفان و ادب و علاقمندان آن مرد خدا احساس خویشاوندی میکنم چه اینکه همهی ما بهسوی رسیدن به نورالانوار سوار کشتی واحدی هستیم. باری ما نیز هریک روزی قالب تن را رها میکنیم و چه خوب که از خویش نورانیت روح خدا را انعکاس داده و مجرای رحمت او باشیم و بر لبان جان یکایک ما نغمههای بهشت بیکران محبتها باشد که جز این چیزی از ما در طبیعت سرد و بیروح باقی نخواهد ماند، آنگونه که پیشقراول استاد حیدری بیدل گفته است:
ز بعد ما نه غزل نه قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چیکده میماند
و خوشا به سعادت حیدری که بهقول حافظ، در پرتو عشق و عرفان و خلق آثار ماندگار و اشعار بیدارگر، در جریدهی عالم دوام خویش را به ثبت رسانید و به تعبیر همگاماش عشقری:
“گل” نگردد تا قیامت در جهان
زین اثر نام و نشان حیدری
روح بزرگاش شاد، یاد اش همیشه زنده و راهاش پر رهرو باد.