روایتی از خاک و خون؛ نگاهی به کتاب به مساحت قوطی گوگرد

به مساحت قوطی گوگرد
به مساحت قوطی گوگرد

 

طاهر پیمان؛ روزنامه‌نگار

روایت‌هایی از خاک و خون، عنوان فرعی کتاب « به مساحت قوطی گوگرد»، اثر عزیز نیکیار است. من این کتاب را در سفری که به تهران داشتم، از انتشارات امیری به دست آوردم و آن را در مسیر برگشت تا فرانسه خواندم. همان‌طوری که از عنوان فرعی این کتاب بر می‌آید، محتوای این کتاب را روایت‌های از جنگ، خون، درد، رنج و ویرانی مردمان سرزمین به نام افغانستان شکل می‌دهد که از جغرافیای به نام هلمند در این کشور نمونه برداری شده است. نمونه‌برداری به این معنا که در این کتاب تنها بخش کوچکی از جنایت‌های که در آن جغرافیا رخ داده است، بازگو و روایت شده است.

هلمند به روایت نویسنده، در سه فصل سال به غیر از زمستان، آسمانش در شب بیش‌تر از ستاره، شاهد رگبار گلوله‌های آتشین و خشم‌اگین بوده و زمینش در روز سنگینی تن‌های افتاده به خاک را در خود حس می‌کرده که با گذشت هر لحظه و ساعت و روز و ماه و فصل و سال، بیش‌تر می‌شده است. زخم‌های که با کندن گورهای بی‌شمار دهن باز می‌کنند، دانه دانه انسان‌های زیادی را که جنگ آن‌ها را به کام مرگ فرستاده‌است، در خود دفن می‌کند و جای آن زخم همیشه برتنش می‌ماند. در هر کجای دنیا نشانی‌های زخم که در اثر گور کردن آدم‌ها بر پیکر زمین مانده اند را می‌شود دید. این روایت‌ها در واقع روایت کل افغانستان می‌تواند باشد.

روایت‌های این کتاب، حاصل تجربه و چشم‌دید نویسنده در جریان فعالیت‌های روزنامه‌نگاری و اطلاع‌رسانی‌اش در هلمند، جغرافیای خون و آتش و جولانگاه مرگ و جغرافیای تریاک که حداقل در بیست سال گذشته، جنگ از آن قربانی‌های فراوانی گرفته، می‌باشد. روایت‌های که از هر کدام آن صدای شلیک مسلسل گلوله و به خاک افتادن تن‌های بی‌شماری که از آن‌ها خون تازه و گرم فوران می‌کند و از پی آن صدای زجه‌ای زنان و کودکان، به گوش می‌رسد.

نویسنده با بیان این روایت‌ها کوشیده است، نقاب از رخ جنگ خانمان‌سوز که در آن انسان‌های زیادی کشته شده اند، بردارد؛ او شاهد جنایت‌های زیادی در آن سرزمین بوده است، البته در مقایسه به کل جنایت‌های که در بیست و سه سال اخیر پس از حمله‌ای نیروهای امریکایی به افغانستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم در هفتم اکتوبر 2001، خیلی اندک و ناچیز است، اما توانسته است گوشه‌ای از این جنگ طولانی که پیامدهای ناگواری برای انسان آن سرزمین داشته و دارد، را تا جایی که با چشم خود دیده و با قربانیان آن حرف زده است و یا در مورد آن‌ها شنیده است را در قالب روایت‌های جان‌دار و گیرا، با متن روان که خواننده را تا پایان با خود می‌برد، به تصویر بکشد و در آن‌ها چهرۀ پلید جنگ را معرفی کند. او داستان انسان‌های را به تصویر کشیده است که جنگ از آن‌ها گورهای بی‌شماری را پر کرده است یا هم جسم‌شان طعمه‌ی حیوانات درنده شده است یا هم آتش زده شده اند که نام و نشانی از آن‌ها نمانده است؛ او از گورهای بی‌نام و نام‌های بی‌گور فراوان حرف می‌زند.

این روایت‌ها چشم‌اندازی از جنایت‌های است که در حداقل بیست سال گذشته در افغانستان، چه از سوی گروه تروریستی طالبان و چه از سوی نیروهای امریکایی و ناتو و یا هم طرف‌های دیگر آن، که در این میان اما قربانیان آن بیشتر از همه مردمان عادی و معمولی آن سرزمین بوده اند. میلیون‌ها انسان آن سرزمین بدون تقصیری به گونه‌های مختلف کشته شده اند، مانند رویداد انتحاری که در تنها میدان فوتبال در هلمند که مردم در آن بیش‌تر به کرکت و پهلوانی می‌پرداختند تا فوتبال، اتفاق می‌افتد و روایت به مساحت قوطی گوگرد که نام این کتاب نیز از همین روایت گرفته شده است، شکل می‌گیرد. نویسنده از آن حادثه‌ای تروریستی فقط یک قربانی را به تصویر کشیده است، حالا تصور شود در انفجار که دست کم 12 تن کشته و 40 تن دیگر مجروح شده باشند، چقدر روایت دیگر از قربانیان تنها این رویداد می‌شود نوشت. زمانی که «مارو» مادر بریالی، صدای انفجار به گوشش می‌رسد، قوطی گوگرد را پیدا کرده است که در آن تنها عکس سه در چهار بریالی تنها فرزندش است که در انفجار میدان فوتبال، در نتیجه‌ی انفجار انتحاری در جریان بازی کشتی‌گیری، کشته می‌شود. مانند بریالی میلیون‌ها جوان در اثر جنگ کشته شده اند و هزاران زن و مادر به‌سان مارو یگانه فرزندان‌شان را جنگ از آن‌ها گرفته است.

نفوذی‌ها و کارگران جنسی

جنگ در افغانستان، در بیش‌تر از دو دهه‌ای گذشته، قربانیان بی‌شماری از مردم گرفته است و می‌گیرد. طرف‌های درگیر جنگ، در موارد بسیاری بدون در نظرداشت اصول اخلاقی جنگ، جنگ را به کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی مردم کشانیدند و زندگی را به کام هر شهروند آن سرزمین تلخ ساختند. این طالبان بودند که بیش‌ترین جنایت را در دو دهه‌ی اخیر بر مردم افغانستان رواداشتند. جنایت‌های زیادی که از حمله به محلات آموزشی تا مکان‌های مقدس مانند مسجد و زیارت و معبد تا بیمارستان‌ها و تاسیسات عامه تا جنگ رودررو در برابر نیروهای امنیتی داخلی و خارجی، همه و همه قربانیان بی شماری از مردم افغانستان گرفته اند.

در روایت‌های از خاک و خون، نویسنده تلاش کرده است، به لحاظ جامعه‌شناختی به ناکامی جنگ نیروهای امنیتی در برابر طالبان بپردازد. یکی از موارد مهم که در این کتاب به آن اشاره شده است و بارها از طریق رسانه‌ها نیز در مورد آن صحبت شده است، مساله‌ای نفوذی‌های طالبان در میان سربازان ارتش بوده است. نویسندۀ کتاب از نفوذی‌های جنسی طالبان برای به دام انداختن و اغفال سربازان ارتش نوشته است: «یکی از شگردهای طالبان برای اسیر کردن و کشتن نیروهای مستقر در پوسته‌ها این بود که جوانان و نوجوانان زیر هجده سال را به عنوان نفوذی جنسی به این پوسته‌ها می‌فرستادند. نفوذی‌هایی که بدن‌های‌شان کم تر موی داشتت و برای حس کردن لطافت یک بدن و تجسم زیبایی به منظور ارضا شدن کافی بودند و در آن دشت‌ها غنیمت.»

از سوی دیگر و گذشته از نفوذی‌های جنسی طالبان، نفوذی‌های جنگی و استخباراتی نیز در میان ارتش افغانستان حضور گسترده داشت. زمانی یکی از دوستان نزدیک‌مان که فرمانده یکی از قطعات در ولایت ننگرهار بود، قصه می‌کرد که طالبان از طریق نفوذی‌های که میان آنان داشته، تمام اطلاعات نظامی و تجهیزاتی پوسته، برعلاوه مشخصات سربازان و فرماندهان پوسته را به دست می‌آورده و شب‌هنگام بالای پوسته حمله می‌کردند و به بسیار سادگی سربازان ارتش را می‌کشتند و تجهیزات آن را به غنیمت می‌گرفتند. این دوست من می‌گوید، شبی که طالبان بالای آنان حمله کرد، آن شب سرباز نفوذی خود را از پوسته بیرون کشیده بود، در ضمن طالبان از طریق بلندگو فرمانده قطعه را با نامش برای تسلیمی صدا می‌کرده است و حتا این که جهتی را برای حمله انتخاب کرده بوده اند که هدف تانک قرار نداشته است.

ناآشنایی آمریکایی‌ها با واقعیت‌های جامعه

از سوی دیگر نیروهای خارجی که در واقع برای مبارزه با تروریسم به افغانستان آمده بودند و در مقابل طالبان می‌جنگیدند که در نهایت میدان را به آنان رها کردند، در جریان بیست‌ سال حضور ناکام‌شان در جنگ افغانستان در برابر تروریسم، جنایت‌های زیادی را بر مردم افغانستان روا داشتند.

آمریکا پس از حمله 11 سپتامبر 2001، بسیار عجولانه در کمتر از یک ماه طرح حمله به خاک افغانستان را ریختند، به این معنا که حمله‌ به برج‌های تجارتی نیویورک بهانه‌ای بیش برای حمله و مستقر شدن در خاک افغانستان نبوده است. آمریکایی‌ها به دلیل عدم آشنایی با جغرافیا، فرهنگ و رسوم مردمان بومی، اشتباهات بزرگی را مرتکب شدند که در نتیجه محکوم به شکست شدند.

نویسنده‌ای کتاب در جستار نئاندرتال‌ها، از سربازی به نام جمیز بریدی یاد می‌کند که گوید: «گویا او علاوه بر سرباز بودن، آن هم سرباز یکی از عجیب‌ترین و کله‌شق ترین ارتش‌های جهان که حتی به خود زحمت فهمیدن محیط را نمی‌دادند و تلاش نمی‌کردند تا چهاردوبر خود را فراتر از دسته‌بندی دشمن خطرناک و دشمن بی‌خطر ببییند، کس دیگر بود.»

این سرباز، با کمره‌ی عکاسی همراه، در جریان حضورش در جنگ افغانستان، از منظره‌های زیبای آن سرزمین عکسبرداری و صحنه‌های زیبایی را با صحنه‌های جنگ و کشتار و جسدهای بی‌جان در آن ذخیره می‌کرده است. «در دوربین سونیِ دیجیتال نقره‌ای رنگ خود عکس‌ها را نشان داد … پس از عکس پنجمی که به یاد ندارم تصویر چه چیزی بود، … ولی تصویر ششمی را به خوبی به یاد دارم، ششمین تصویر، تصویر کالبد بی‌جان پسر چهارده-پانزده ساله‌ای بود که قدش چند وجب بیشتر از تنفگ چوبی‌اش درازتر بود و سینه‌اش با تیری که جیمز بریدی شلیک کرده بود، شکاف بزرگی برداشته بود.» این روایت به باور نویسنده، از یک سرباز امریکایی که نگاه انسانی و متفاوت به زندگی داشته، است و مستقیماً برمی‌گردد به شناخت که نیروهای خارجی از جغرافیا، مردم، فرهنگ و رفتارهای اجتماعی آن‌ها، نداشتند.

با خواندن این نمونه روایت‌ها می‌توان به عمق فاجعه‌ای به نام جنگ پی‌برد. جنگ تنها جان انسان‌ها را نمی‌گیرد، بلکه از آن‌ها تمام زنده‌گی شان‌را هم می‌گیرد. در روایت آدم‌های معمولی با همه چیز می‌میرند، نویسنده از خیر محمد آکا، ریش سفیدی که با چشمان خود شاهد بی‌کس شدن خودش است، می‌گوید. او برای چند لحظه استراحت به زیر سه درخت توت در نزدیکی خانه‌اش در ولسوالی گرمسار می‌رود و پس از بیست دقیقه، صدای هولناک و خشمگینی نگاهش را به خود جلب می‌کند که بمبی را به سوی خانه‌اش هدایت می‌دهد تا بر سر خانه‌اش فرود بیاید، او تمام اعضای خانواده‌اش را در یک چشم به هم زدن و به یکبارگی در یک بمباردمان نیروهای امریکایی از دست می‌دهد که به قول روایت، پیرمرد حتا سه ساعت بعد حادثه نتوانسته است از جای خود تکان بخورد تا در برابر روزگار سیاهش واکنش نشان دهد.

در مقاله‌ای دانشگاهی که در مورد مقابلۀ آمریکا با دیوان کیفری بین‌المللی در بارۀ افغانستان، که خواهرم ثریا پیمان آن را ترتیب کرده است و من آن را مرور می‌کردم، آمارهای وحشت‌ناکی از جنایت‌های نیروهای آمریکایی که از سوی قربانیان این جنایت‌ها ثبت این دادگاه شده است و آمریکا با فشارهای زیادی مانع بررسی پرونده‌های جنایت سربازان‌شان از سوی دادگاه شده است. به‌گونه مثال، بر اساس گزارش دیوان کیفری بین‌المللی، در سوم اکتبر 2015 در بمباران هوایی بیمارستان پزشکان بدون مرز در ولایت کندز توسط جنگنده‌های نیروهای مسلح ایالات متحده بیش از 42 نفر شامل 12 تن از اعضای پزشکان و 30 بیمار جان باختند.

به همین ترتیب، در جنایت دیگری که در رسانه‌های جهان به کشتار قندهار معروف شده بود، یک گروه‌بان آمریکایی بنام رابرت بلز در مارس 2012 به تنهایی مرتکب قتل 16 روستایی در قندهار شده است که دادگاه برایش حکم حبس دایمی اعلام کرده است.

کشته شدن 48 غیرنظامی و مصدومیت 118 نفر در حمله هوایی نظامیان ایالات متحده به مراسم عروسی در یکی از روستاهای ولایت ارزگان در اول ژوییه 2002، بمباران هوایی روستای نزدیک هرات در مه 2007 و کشته شدن 42 نفر و بی‌خانمان شدن 1600 نفر، کشته شدن 45 زن و کودک در روستای حیدر آباد ولایت هلمند توسط نظامیان آمریکایی در 28 ژوین 2007 تنها به این بهانه که شبه نظامی‌های مخفی شده اند. قتل عام 90 غیر نظامی در حمله هوایی 22 اوت 2008 به روستای عزیزآباد ولایت هرات، کشتار 145 غیرنظامی از جمله 92 کودک و 22 زن در 23 ژوییه 2010 در ولایت ننگرهار نیز تنها بخش کوچکی از جنایات سربازان ایالات متحده در افغانستان است.

عاملان جنگ و جنایت‌های ناشی از آن چه طرف طالبان و چه طرف نیروهای ناتو و امریکایی، پس از فروپاشی جمهوریت قلابی، امروز آزادانه زندگی می‌کنند. سربازان خارجی که پس از شکست در برابر تروریسم در افغانستان به کشورهای شان برگشتند، بدون پاسخگویی در برابر جنایت‌های که در افغانستان در جریان دو دهه جنگ مرتکب شده اند، آزادانه زندگی می‌کنند. آن طرف دیگر که گروه‌ طالبان است، در طول بیست سال گذشته همواره از مردم افغانستان قربانی گرفته اند. امروز پس از گشتار بی‌شمار به گونه‌های مختلف، دوباره برسر قدرت آمده اند و آزادانه به آزار و اذیت و شکنجه‌ای مردم افغانستان ادامه می‌دهند.

چیزی که پس از این همه اتفاقات بیش‌تر از همه آزاردهنده است، خاموشی جهانیان در برابر این همه جنایت است که در زمان حضورشان در افغانستان انجام دادند و اکنون از گروهی که به جنگ آن رفته بودند، حمایت می‌کنند، انگار برای‌شان جز منفعت، نه حقوق بشر اهمیتی دارد و نه هم آزادی‌های انسانی مردم افغانستان.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews