خوانش و معرفی کتاب
صحیح البخاری؛ پایان یک اسطوره
عبدالکبیر صالحی
شناسهی کتاب عنوان: صحیح البخاری؛ نهایة أسطورة نگارنده: رشید أیلال چاپ: رباط/مراکش، دارالوطن، 2017 تعداد صفحه: 283
|
مقدمه
کتاب «صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة» توسط رشید أیلال؛ پژوهشگر و نویسندهی تونسی به نگارش درآمده و در سال 2017 از سوی انتشارات دارالوطن در مراکش به چاپ رسیده است. این کتاب دارای 283 صفحه و متشکل از پنج فصل زیر است:
1. فصل نخست: آسیبشناسی تدوین حدیث
2. فصل دوم: آسیبشناسی علم حدیث
3. فصل سوم: اسطورهی بخاری
4. فصل چهارم: فروپاشی اسطوره
5. فصل پنجم: مؤلف و گردآورندهی صحیحالبخاری کیست؟
نویسنده کتاب را با پیشگفتاری کوتاه آغاز میکند و در آن مدعی میشود که “صحیح البخاری“ در درازنای تاریخ اسلامی یکی از کتابهای جنجالآفرین بوده و بهخاطر احتوای روایتهای خردستیزانه، اسراییلی و ناسازگار با قرآن، نقدهای فراوانی را بهجان خریده است. اما علیرغم تمام این نقدها، این کتاب چیرگی خویش بر سپهر اندیشهی اسلامی را حفظ کرده و همواره از سوی جمعی از فقیهان و محدثان بهعنوان موثقترین کتاب پس از قرآن پنداشته شده و نقد و انکار روایتهای موجود در آن، بهمثابهی فسقورزی و ایمانسوزی و خروج از دایرهی مسلمانی قلمداد شده است.[1]
نویسنده ضمن اذعان بر این نکته، راه واکاوی روایتهای صحیحالبخاری را بر خود هموار میکند و در صدد آسیبشناسی مهمترین منبع روایی اهل سنت برمیآید و نسخههای مختلف آنرا از نظر میگذراند و در نهایت صحت انتساب این کتاب به محمد ابن اسماعیل بخاری را مورد تردید قرار میدهد.
ما در این نوشتهی کوتاه میکوشیم تا مهمترین نکات کتاب “صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة“ را گزینش و ارایه کنیم و از این رهگذر، زمینهی آشنایی خوانندگان فارسیزبان با این اثر را فراهم آوریم.
فصل نخست: آسیبشناسی تدوین حدیث
نویسنده فصل نخست کتاب خویش را با نقل روایتهای ناظر به ممنوعیت نگارش احادیث آغاز میکند. یکی از روایتهایی که در پیوند به این موضوع توسط نویسنده نقل میشود، روایت ذیل است: “لَا تَكْتُبُوا عَنِّي شَيْئًا سِوَی الْقُرْآنَ، مَنْ كَتَبَ عَنِّي شَيْئًا غَیرَ الْقُرْآنِ فَلْيَمْحُهُ”. یعنی: از قول من چیزی جز قرآن را ننویسید! هرکس از قول من چیزی جز قرآن را نگاشته است، باید آنرا محو کند.[2]
این روایت که در صحیح مسلم، مسند احمد، سنن ترمذی، سنن نسایی و سنن دارمی نقل شده است، مبنای تمام مدعیات نویسنده در این فصل را تشکیل میدهد. او در ادامه از واکنش سختگیرانه و احیاناً تند خلفای راشدین در برابر جریان کتابت حدیث سخن میگوید و بهویژه با استناد به گزارشی از طبقات ابن سعد، مدعی میشود که خلیفهی دوم در عهد خویش دستور داد تا تمام مدونههای حدیثی را بسوزانند.[3]
به باور نویسنده، محدثان در دههها و سدههای بعدی، روایتهای ناظر به ممنوعیت نگارش حدیث را مغفول نهادند و با توجیهات واهی و سست و بیمایه[4]، نگارش سخنان منسوب به پیامبر را در دایرهی اهتمام خود قرار دادند و از این رهگذر، ضربهای سهمگین بر پیکرهی قرآن وارد کردند و باعث شدند این کتاب از سپهر زندگی مؤمنان کاملاً کنار برود و شریعت، صحنهی یکهتازی حدیثها شود و کار بهجایی برسد تا پسینیان حدیث را بر صدر بنشانند و سنت را یکسره بر قرآن مقدم و حاکم بدانند[5] و از امکان نسخ آیات قرآنی توسط احادیث نبوی سخن بگویند.[6]
فصل دوم: آسیبشناسی علم حدیث
فصل دوم کتاب با تعریف اصطلاحی حدیث آغاز میشود. به باور نویسنده، تعریفی که محدثان از واژهی “حدیث“ ارایه کرده اند، با مفهومی که در قرآن از این واژه ارایه شده، بسی تفاوت دارد. بسیاری از محدثان، حدیث را بهمفهوم قول، فعل، تقریر و ویژگیهای جسمانی و اخلاقیِ پیامبر بهکار بردهاند. برخی از محدثان از اینهم فراتر رفته و دامنهی مفهومی “حدیث“ را فراختر کرده و رفتار و گفتارِ صحابیان و تابعان را نیز در قلمرو آن جای دادهاند و آنها را از لحاظ قدسیت و مرجعیت دینی در ردیف پیامبر نشاندهاند.[7] این درحالی است که کاربست واژهی “حدیث“ در قرآن، هیچ پیوندی با قول و فعل و تقریر پیامبر و صحابیان و تابعان ندارد و بهزعم نویسنده، این واژه در آیاتی متعدد، از جمله آیات ذیل، مفهوم “کلام منزَّل الهی“ و “کتاب وحیانی“ را افاده میکند:[8]
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا.[9]
فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا.[10]
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ.[11]
نویسنده ضمن تمسک به آیات فوق، میافزاید که اصل متعارف این است که ما اصطلاحات دینی را در روشنایی آموزههای وحیانی تعریف کنیم و قرآن را اساس تعریف این اصطلاحات قرار دهیم. اما محدثان از این اصل عدول کردهاند و حدیث را بهمفهوم “سخن پیامبر“ بهکار بردهاند و از این رهگذر، مفهوم قرآنی این واژه را که عبارت است از “کلام الهی“، مغفول نهادهاند و با این کار خود مشمول مهجورکنندگان قرآن[12] واقع شدهاند.[13]
در ادامهی همین فصل، بنیادهای علم حدیث مورد هجمهی سنگین نویسنده قرار میگیرد. یکی از ستونهای اصلی علم حدیث، فن شناسایی رجال است. در این فن، یکایک راویان حدیث در ترازوی “جرح و تعدیل“ نهاده میشوند و از لحاظ میزان ضبط و خطای حافظه، عملکرد دینی، خصایل اخلاقی و گرایشهای مذهبی-کلامی، مورد بررسی و بازشناسی قرار میگیرند و در نتیجه از سوی محدثان به اوصافی چون ثقه و غیرثقه متصف میشوند.
پیدا و هویدا است که فن شناسایی رجال از منظر محدثان اهمیت فراوانی دارد، اما نویسنده دیدگاه محدثان در این زمینه را به سخره میگیرد و رجالشناسی را سراسر خرافه و دروغ میپندارد؛ دروغی که در محفل خردمندان خریداری ندارد. بهباور نویسنده، رجالشناسی همواره تابع سلایق شخصی و علایق ایدئولوژیک محدثان بوده و گرایشهای مذهبی راویان، در جرح و تعدیل آنها از سوی محدثان نقش تعیینکنندهای داشته و نقد سندی حدیث، از فرمولی واحد و همهپذیر پیروی نمیکرده است.[14]
نویسنده به خرافهانگاری و دروغپنداری فن شناسایی رجال اکتفا نمیکند و اساساً وجود چیزی بهنام “علم حدیث“ را از ریشه منکر میشود؛ زیرا هر علمی، سه ویژگی دارد که عبارتاند از: 1) وحدت موضوع، 2) روششناسی و 3) آزمونپذیری. بهزعم نویسنده، هیچیک از این ویژگیهای سهگانه در “علم حدیث“ به چشم نمیخورد. از اینرو، علمانگاری آن ناصواب و بیبنیاد بهنظر میرسد.[15]
حملهی تند نویسنده نسبت به حدیث به همینجا ختم نمیشود. وی در ادامهی بحث با استناد به روایتهای متعدد ادعا میکند که محدثان در حق قرآن، جنایتی بزرگ مرتکب شدهاند و این کتاب آسمانی را به تحریفپذیری[16] متهم کردهاند و آنرا یکسره از قلمرو شریعت بیرون راندهاند و اسلام را به دینی سراسر حدیثبنیاد بدل کردهاند؛ دینی که هیچ پیوندی با قرآن ندارد.[17]
فصل سوم: اسطورهی بخاری
در فصل سوم کتاب، فرایند شکلگیری شخصیت اسطورهای محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای256 هـ) مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. از منظر نویسنده، نگاهی به سیرهی بخاری نشان میدهد که خواب (رؤیا) در ساخت شخصیت اسطورهای وی نقش بسیار مهم و تعیینکنندهای داشته و بخش عمدهای از قداست و مرجعیت نامبرده، مرهون رؤیاهایی بوده است که از زبان خودش و یا دیگران به منظور بزرگنمایی و اثبات جایگاه استثنایی وی نقل شده است.[18] نویسنده چند مورد از این رؤیاهای اسطورهساز را در کتاب خود چنین گزارش میکند:
1. بخاری در آوان کودکی بیناییاش را از دست داد. شبی حضرت ابراهیم به خواب مادرش آمد و گفت: “خدا دعاگزاری و شیون و زاری تو را قبول فرموده و بینایی فرزندت را مجددا بهوی بخشیده است“. وقتی صبح از خواب بیدار شد، دید که پسرش بینایی خود را دوباره بهدست آوره است.[19]
2. بخاری میگوید: باری خواب دیدم که در آستان حضرت پیامبر ایستادهام و با یک پکه (بادبزن) مگسها را از ایشان دور میکنم. از معبران جویای تعبیر خوابم شدم و این پاسخ را دریافت کردم: تو دروغ دروغپردازان را از ساحت پیامبر دور میکنی. همین خواب مرا انگیزه داد تا هفده سال از عمر خود را در راستای جمعآوری و تخریج احادیث “صحیحالبخاری“ صرف کنم.[20]
3. ابوزید مروزی میگوید: باری در بین رکن و مقام خوابیده بودم که حضرت پیامبر به خوابم آمد و فرمود: ای ابوزید! تا کی کتاب شافعی را میخوانی و از خواندن کتاب من غلفت میورزی؟ گفتم ای رسول خدا! کتاب شما کدام است؟ فرمود: جامع محمد بن اسماعیل بخاری.[21]
4. محمد بن ابیحاتم وراق میگوید: خواب دیدم که پیامبر مسیری را میپیمود و بخاری، گامبهگام ایشان را تعقیب میکرد و پا جای پای آنحضرت میگذاشت.[22]
نویسنده در وصف رؤیاهای فوقالذکر، عبارت قرآنی “أضغَاثُ أحلامٍ“[23] را بهکار میبرد و آنها را یکسره خرافهآمیز و وهمآلود و دروغبنیاد میپندارد.[24] او در عین حال اذعان میکند که این خرافهپردازیها، نخستین و مهمترین گام در راستای برساختن “اسطورهی بخاری“ بوده است.[25] در دیدگاه نویسنده، بخاری به یمن این خرافهپردازیها از “شخصی عادی“ به “شخصیت اسطورهای“ بدل شد و به نحو غلوآمیزی مورد ستایش قرار گرفت و از قداستی و مرجعیتی پیامبرگونه برخوردار شد و در توصیف او تا پیمانهای اغراق شد که امروزه عدهای، سنجش وی با “مقیاسهای بشری“ را بر نمیتابند و تواناییها و ویژگیهایی خارقالعاده به وی نسبت میدهند.[26]
یکی از ویژگیهای خارقالعادهای که به بخاری منسوب میشود، قدرت استثنایی وی در حفظ احادیث است. نویسنده گزارشهای متعددی را در این زمینه نقل میکند. بر بنیاد یکی از این گزارشها، بخاری در سن بازیهای کودکانه، هفتاد هزار را همراه با عناوین و اسانید و احوال راویانشان حفظ داشته است. بر پایهی گزارشی دیگر، حافظهی بخاری مخزن صدهزار حدیث صحیح و دوصد هزار حدیث ناصحیح بوده است. گزارشی دیگر، حاکی از این است که باری بخاری از سوی همدرسان خود مورد آزمایش قرار گرفت و پانزدههزار حدیث را بیکموکاست از حفظ خواند. در گزارشی مشابه ادعا میشود که یک مرتبه جمعی از محدثان بهمنظور امتحان بخاری، متن و اسناد یکصد حدیث را جابهجا و دگرگون کردند. بخاری این جابهجایی و دگرگونی را بدون درنگ تشخیص داد و هر حدیث را با سند درست آن به خوانش گرفت و با این کار، تمام حاضران مجلس را متحیر و شگفتزده کرد.[27]
بهباور نویسنده، نقل روایتهای اغراقآمیز و اساطیری دربارهی بخاری با گذر زمان بستری فراهم کرد تا کتاب منسوب به او (یعنی صحیحالبخاری) از منزلتی بیپیشینه برخوردار شود و با کلام وحیانی خدا مورد مقایسه و همسنجی قرار گیرد و صحیحترین کتاب پس از قرآن پنداشته شود و تا پیمانهای قداست یابد که منکراناش به بیدینی و خروج از دایرهی مسلمانی متهم شوند و آماج فتاوای تکفیرگرانه و ایمانسوزانه واقع شوند.[28]
فصل چهارم: فروپاشی اسطوره
در فصل چهارم کتاب، نویسنده همهی تلاش خود را بهکار میبندد تا “اسطورهی بخاری“ را در هم بشکند و وی را از مسند قداست و مرجعیت به زیر بکشد. او برای تحقق این هدف در قدم نخست وثاقت و اعتبار روایتهای مربوط به قدرت حافظهی بخاری و نحوهی فراگیری حدیث توسط وی را زیر پرسش میبرد. در یکی از این روایتها، از زبان بخاری نقل میشود که “وی در محضر بیش از هزار شیخ زانوی تلمذ به زمین گذارده و از هرکدام، بیش از ده هزار حدیث را با اسناد آن فراگرفته است“.[29] هزار ضرب در ده هزار، مساوی است با ده میلیون حدیث. به باور نویسنده چنین چیزی، معقول و ممکن بهنظر نمیرسد؛ زیرا اگر تمام روایتهای صحیح و ضعیف و موضوع را از تمام منابع روایی موجود برگیریم و کنار هم بگذاریم، همهی آنها از مرز یک میلیون حدیث فراتر نمیروند. حال با در نظرداشت این نکته، بخاری آن نُه میلیون حدیث دیگر را که اصلأ وجود خارجی ندارند، چطور و از کجا فراگرفته است؟[30]
در ادامهی همین فصل، نویسنده پندارهی اجماع دربارهی صحت و وثاقت “صحیحالبخاری“ را به چالش میکشد. گفتنی است که شماری از محدثان مدعی شدهاند که صحت و اعتبار احادیث صحیحالبخاری با اجماع امت اسلامی ثابت شده است و از اینرو اگر کسی حتا یک حدیث موجود در این کتاب را منکر شود، از دایرهی مسلمانی بیرون میرود و آتش جهنم را بهجان میخرد. نویسنده این پنداره را از بیخ و بن، باطل و کذبآمیز میخواند[31] و برای نقض آن، فهرستی نسبتاً تفصیلی ارایه میکند از تمام محدثان و فقیهانی که از دیرباز تا امروز شماری از احادیث “صحیحالبخاری“ را مورد نقد قرار دادهاند.
نخستین کسی که در این فهرست جای میگیرد، مسلم نیشابوری (متوفای 261 هـ)، شاگرد بخاری و مؤلف “صحیحالمسلم“ است. ابوزرعه مشقی (متوفای264 هـ)، ابوحاتم رازی (متوفای277 هـ)، ترمذی (متوفای279 هـ)، ابن عمار هروی (متوفای317 هـ)، ابوبکر اسماعیلی (متوفای371 هـ)، دارقطنی (متوفای381 هـ)، ابومسعود دمشقی (متوفای 401 هـ)، ابن حزم اندلسی (متوفای456 هـ)، غسانی جیانی (متوفای498 هـ)، ابن برهان (متوفای514 هـ)، ابن تیمیه (متوفای728 هـ)، ابن قیم (متوفای 751 هـ)، بدرالدین زرکشی (متوفای794 هـ)، کمال بن همام (متوفای861 هـ)، محمد بن سلیمان کافیجی (متوفای879 هـ)، احمد بن صدیق غماری (متوفای1380 هـ) و ناصرالدین آلبانی (متوفای1420 هـ) از دیگر کسانیاند که نامشان از سوی نویسنده در فهرست منتقدان “صحیحالبخاری“ درج شده است.[32]
یافتههای نویسنده در این بخش نشان میدهد که دهها حدیث موجود در “صحیحالبخاری“ از سوی شماری از عالمان و محدثان فوقالذکر مورد نقد قرار گرفته و صحت و وثاقتشان زیر پرسش رفته است. افزون براین، خود شخص بخاری نیز از سوی جمعی از علمای جرح و تعدیل، “متروکالحدیث“ پنداشته شده و روایتهای وی از مدار اعتبار ساقط شده است.[33] در پایان این فصل، نویسنده چند روایت را از صحیحالبخاری برمیگزیند و با تمسک به آنها ادعا میکند که این کتاب در وارونهنمایی چهرهی اسلام نقش بسیار بزرگ و برجستهای ایفا کرده است.
فصل پنجم: مؤلف و گردآورندهی بخاری کیست؟
در فصل پنجم و پایانی کتاب، نویسنده همهی تلاش خود را بر سنجش اصالت “صحیحالبخاری“ معطوف میکند و در جستوجوی نسخهی اصلی این کتاب؛ یعنی نسخهی دستنوشتهی محمد بن اسماعیل بخاری برمیآید.[34] او به همین منظور، به سراغ بایگانی نسخههای خطی صحیحالبخاری در کتابخانهی عمومی ملک عبدالعزیز[35] میرود و تمام دستنوشتههای موجود این کتاب را بررسی میکند و در نهایت تأکید میورزد که هیچ دستنوشتهای وجود ندارد تا بر بنیاد آن بتوانیم ثابت کنیم که صحیحالبخاری در شکل و شمایل امروزیناش توسط محمد بن اسماعیل بخاری تألیف شده است.[36]
براساس یافتههای نویسنده، قدمت تاریخی کاملترین دستنوشتهی صحیحالبخاری به اواخر قرن پنجم و مشخصاً به سال 495 هجری برمیگردد و بین تاریخ این دستنوشته و وفات محمد بن اسماعیل بخاری، حدوداً 239 سال فاصله است.[37] البته یک عده، از وجود نسخهای قدیمیتر موسوم به نسخهی منگانا[38] نیز سخن گفتهاند. ولی نویسنده پس از بررسی ادعا میکند که نخست نگارنده و تاریخ نگارش این نسخه مشخص نیست، دو دیگر اینکه این دستنوشته بخش بسیار کوچکی از احادیث صحیحالبخاری را در برمیگیرد و سه دیگر اینکه نام آن با نام اصلی صحیحالبخاری همخوانی ندارد و از اینرو نمیتوانیم با قطعیت دربارهی آن اظهار نظر کنیم.
نویسنده در ادامهی بررسیهایش بهمنظور دستیابی به نسخهی اصلی صحیحالبخاری، گزارش ذیل را از کتاب فتحالباری نقل میکند: “حافظ ابو اسحاق گفته است: من کتاب بخاری را از نسخهی اصلی آن، که نزد محمد بن یوسف فربری بود رونویسی کردم و به مطالبی ناقص و صفحاتی سفید برخوردم و از جمله، برخی از تراجم، بدون حدیث و بعضی از احادیث، بدون تراجم بودند که ما آنها را با یکدیگر پیوند دادیم“.[39]
بر بنیاد این گزارش، نویسنده تأکید میکند که محمد بن اسماعیل بخاری در حالی چشم از جهان فرو بست که “صحیحالبخاری“ تکمیل نشده بود و این شاگرداناش بودند که بنا به علایق و سلایق خویش تراجم و روایتهایی را به آن افزودند و هرکدام نسخهی مخصوص بهخود را از آن ارایه دادند. تفاوت بین نسخههای رواجیافته توسط شاگردان بخاری به پیمانهای عمیق و گسترده بود که وقتی شش قرن بعد ابن حجر عسقلانی عزم کرد تا کتاب “فتحالباری“ را به نگارش درآورد، در گام نخست سیزده نسخهی متفاوت صحیحالبخاری را از نظر گذراند و در نهایت تصمیم گرفت تا نسخهی أبیذر هروی (متوفای434 هـ)[40] را مدار اعتبار قرار دهد و برای رفع کاستیهای آن، از دیگر نسخهها نیز بهره ببرد.[41]
با درنظرداشت نکتههای پیشگفته، نویسنده در واپسین صفحات کتاب خود بر ناشناختگی مؤلف “صحیحالبخاری“ تأکید میکند و پیوند آن با محمد بن اسماعیل بخاری را منکر میشود.[42]
سخن پایانی
کتاب “صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة“ در ردیف جدیدترین پژوهشهایی قرار میگیرد که بررسی و راستیآزمایی احادیث صحیحالبخاری را محور قرار دادهاند. این کتاب از بدو انتشار خود در سال 2017 واکنشهای گستردهای برانگیخته و نویسندهی آن از سوی جامعهی متدینان مورد طعن و لعن و تکفیر قرار گرفته است. البته نقدهایی هم بر این کتاب به نگارش درآمده است که من در ذیل به دو مورد از آنها اشاره میکنم. امیدوارم که دوستان علاقمند به این مباحث، کتابهای ذیل را بخوانند و در صورت لزوم به معرفی و خلاصهنگاری آنها همت گمارند:
1. الجهالات المسطورة فی کتاب صحیحالبخاري نهایة اسطورة: این کتاب توسط محمد بن احمد رفیق در 464 صفحه به نگارش درآمده، در سال 2018 توسط انتشارات دارالکتبالعلمیه در بیروت به چاپ رسیده و دسترسی رایگان به نسخة PDF آن امکانپذیر است.
2. بیعالوهم؛ تهافت طرح رشید أیلال عن صحیحالبخاري: این رساله توسط یوسف سمرین در 63 صفحه به نگارش درآمده و در اینترنت به صورت رایگان قابل دستیابی است.
[1] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص8.
[2] همان، ص17.
[3] همان، ص18.
[4] همان، ص21.
[5] اشاره به سخن برخی از محدثان، از جمله یحیی بن أبیکثیر، با این مضمون: «السنةُ قاضیةٌ علی القرآن».
[6] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص27 و 30.
[7] همان، ص40.
[8] همان، 42-43.
[9] نساء، 87.
[10] کهف، 6.
[11] زمر، 23
[12] اشاره به آیه 30 سوره فرقان: «وَقَالَ الرَّسُولُ يَارَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا».
[13] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص43.
[14] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص49-52.
[15] همان، ص45-48.
[16] نویسنده اشاره میکند به رویات متعددی که در منابع روایی مختلفی، از جمله صحیح البخاری، نقل شده و در آنهای ناپدید شدنِ برخی از آیات و سورههای قرآن سخن رفته است.
[17] نویسنده برای اثبات مدعای خود مبنی بر جنایت محدثان، روایات متعددی نقل میکند که ذکر آنها از حوصله بحث ما خارج است. برای تفصیلات این بحث بنگرید به: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص61-69.
[18] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص77.
[19] ر.ک: همان، ص77، به نقل از کتابِ «طبقات الحنابلة» نوشتهی ابن أبییعلی (چاپِ دارالمعرفة، ج1، ص274) و نیز کتاب «کنوز الذهب فی تاریخ حلب» نوشتهی ابن العجمی (چاپِ دارالقلم، ج2، ص81).
[20] ر.ک: همان، ص79، به نقل از کتابِ «تدریب الراوی» نوشتهی سیوطی (ج1، ص92).
[21] ر.ک: همان، ص80، به نقل از کتابِ «أضواء علی الصحیحین»، نوشتهی محمد صادق النجمی (ص78).
[22] ر.ک: همان، ص81، به نقل از مقدمه کتاب «هدي الساري»، نوشتهی ابن حجر عسقلانی.
[23] این عبارت در آیهی 44 سورهی یوسف به کار رفته و معنای “خواب آشفته و پریشان” را افاده میکند.
[24] ر.ک: رشید أیلال، «صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة»، ص77.
[25] همان، ص84.
[26] نویسنده نمونههای فروانی از توصیفهای تقدیسآمیز بخاری توسط محدثان و سیرهنویسان را در کتاب خود مورد بحث و بررسی قرار میدهد. برای تفصیل بیشتر در این زمینه بنگرید به: رشید أیلال، “صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة»، ص84 و 98.
[27] نویسنده این گزارشها را از منابع مختلفی برگرفته است. برای تفصیل این گزارشها و منابع شان بنگرید به: رشید أیلال، “صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة»، ص99-104.
[28] همان، ص108-115.
[29] نویسنده این روایت را به سیر أعلام النبلاء (البته بدون ذکر جلد و صفحه) ارجاع داده است.
[30] ر.:ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص119-122.
[31] همان، ص131.
[32] همان، ص135-144.
[33] همان، ص145-148.
[34]ر.:ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص163.
[35] مقر این کتابخانه، ریاض پایتخت سعودی است.
[36] همان، ص164-240.
[37] همان، 242-243.
[38] این نسخه از آنرو نسخهی منگانا نامیده میشود که در سال 1936 توسط Alphonse Mingana ، خاورشناس انگلیسی کشف و معرفی شده است. درباره مشخصات تفصیلی این نسخه بنگرید به:
Mingana, Alphonse (1936), “An Important Manuscript of the Traditions of Bukhari with Nine Facsimile Reproductions”, Cambridge, W. Heffer and Sons Limited.
[39] ر.ک: رشید أیلال، «صحیح البخاري؛ نهایة أسطورة»، ص257 به نقل از مقدمهی «فتح الباری».
[40] ابوذر هروی یکی از محدثان هراتیتبار در قرن پنجم هجری است. از برخی گزارشها برمیآید که وی در هرات به ابن سمّاک شهرت داشته است. درباره او بنگرید به: سیر أعلامالنبلاء، ج17، ص555.
[41] ر.ک: رشید أیلال، “صحیحالبخاري؛ نهایة أسطورة“، ص267.
[42] همان، ص279-280.