برای رهایی از سنت‌‎های دست‌وپاگیر قبیله‌ای و توهم گذشته‌ی پر افتخار، نیاز است که نگاه علمی به رخ‌دادهای تاریخی داشته باشیم!

کاظم حمیدی رسا
کاظم حمیدی رسا

 

 

ادبیات در افغانستان به ویژه ادبیات کودک و نوجوانان، مانند بسیاری از ژانرهای هنری – ادبی دیگر در این کشور تحت تاثیر فراز و نشیب روی‌دادهای تاریخی و حتا فرهنگی بوده است. در این سلسله مصاحبه‌ها این‌بار با آقای کاظم حمیدی‌رسا روزنامه‌نگار، نویسنده و مسوول نشراتی مرکز معلومات افغانستان در دانشگاه کابل،  در باره‌ی وضعیت ادبیات و ادبیات کودک گفت‌وگویی انجام دادیم. رسا سال‌هاست که در بخش نوشتن، چاپ و نشر کتاب در افغانستان می‌نویسد و کار می‌کند.

گفت‌وگو گردان؛ محمد رضا پارسا

در یک نگاه مختصر خوانش تان از وضعیت ادبیات امروز افغانستان چگونه است؟ آیا ادبیات تاثیرگذاری در رفتار جمعی ما داشته است؟

 

ارزیابی ادبیات هر جغرافیا بستگی به جامعه‌ی کتاب‌خوان دارد؛ جایی که مردم با کتاب ارتباط داشته باشند، کتاب بخشی از نیازهای زندگی‌شان باشد. در خانه‌ها والدین کتاب بخوانند، برای فرزندان‌شان الگوسازی کنند و سالانه در کنار خریداری‌های تفریحی، کتاب و تازه‌های نشر هم در سبد خرید قرار داشته باشد. نهادهای ادبی و فرهنگی فعالیت خود را داشته باشند و برای تقویت صنعت نشر، بازار کتاب و بازاریابی برای ناشران کار شود. در چنین جامعه‌ای امکان سخن درباره‌ی ادبیات و تاثیرگزاری ادبیات وجود دارد.

پرسش از وضعیت ادبیات در افغانستان، پرسش از وضعیت کنونی و گذشته‌ی این کشور است. بحران کنونی بحرانی است که در گذشته‌ی تاریخی ریشه دارد. ادبیات تنها یک کانسپت مجرد نیست که با نشر چند کتاب در حوزه‌ی ادبیات و فعالیت چند نهاد ادبی و نوشتن چند کتاب تعریف شود. ادبیات بار مفهومی کلان روایت‌ها و خوانش فلسفی، جهان‌بینی، سیاست‌گذاری، نقشه راه و هویت جمعی ملت‌ها را تعریف می‌کند. اگر معیار ارزیابی و سنجش ما از ادبیات این مشخصات باشند، به دشواری می‌توان از ادبیات سخن زد که بیاییم خوانش خود را از وضعیت ادبیات در حوزه‌ی جغرافیایی داشته باشیم.

البته جریان‌های فکری و فرهنگی در برخی  از برهه‌های تاریخی وجود داشته، نمی‌توان جریان چپ روشنفکری افغانستان را از نظر دور داشت.

تاثیر انقلاب اکتوبر ۱۹۱۷ بر ادبیات حوزه‌ی جغرافیایی کشورهای بلوک شرق، کشورهای زیر نفوذ آن و رسیدن این موج به افغانستان و تاثیرگذاری آن بر ضعیت فرهنگی- ادبی در کشور یکی از رخ دادهای مهم تاریخی است.

– ترجمه‌ی آثار نویسندگان مطرح جهان و فراهم شدن زمینه برای خوانش فراورده‌های ادبی جهان، همراه با آموزه‌های مارکسیستی و مائوییستی در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم به شکل گیری جریان‌های فکری در کشور کمک کرد. بویژه در دهه دموکراسی و پس از آن با به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق، شکل‌گیری نحله‌های فکری لنینیستی و ماوئیستی؛ جریان‌هایی که متاثر از تولیدات ادبی و فرهنگی جهان، چین و شوروی سابق بود ولی این تاثیرات مقطعی بود- تبدیل به جریان پایدار و تاثیر گذار نشد که برای دهه‌های بعد بتواند وضعیت فرهنگی- اجتماعی را تغییر دهد.

ظهور نسل انقلابی و کتاب‌خوان در دهه‌ی چهل و دهه‌ی شصت خورشیدی، دستاوردهای خوب ادبی و فرهنگی را به دنبال داشت و بر فربه‌سازی آثار ادبی مبتنی بر اندیشه‌ی برابری، آزادی دفاع از توده، عصیان علیه ستم بارگان و… کمک کرد. من به دنبال ارزش‌گزاری نتایج مثبت و منفی آن جریان‌های فکری  نیستم- هدف این است که در آن مقطع زمانی، بیشتر نخبگان و دانشجویان کتاب‌خوان بودند؛ برای اثبات این داعیه کافی است به نشریات چپ افغانستان، چشم اندازی داشته باشیم. اما آن وضعیت با تحولاتی که پیش آمد دچار گسست شد و با سقوط حکومت داکتر نجیب‌الله در سال ۱۹۹۱ میلادی و آمدن پیکارجویان اسلام‌گرا ، فرصت‌های خوانش کتاب و تمرکز برکارهای فرهنگی از بین رفت.

با این وصف، در غیبت مخاطب و جامعه‌ی کتاب‌خوان، به دشواری می‌توان از ادبیات پویا سخن زد. ادبیاتی که مخاطب ندارد. مردمی که در جال توهم و خرافات دست و پای‌شان بنده مانده‌اند و دریچه‌ی دانایی بر روی‌شان بسته شده، امکان آگاهی و بیداری‌شان کم است.

آنگاه می‌شود درباره‌ی تاثیر ادبیات گفت که  آثار ادبی خواننده داشته باشد. امکان ترجمه‌ی آثار ادبی جهان و خوانش ادبیات جهان به عنوان میراث مشترک فرهنگی وجود داشته باشد.

وضعیت امروز ما برایند تجرید و مهجوری ما از ادبیات و فرهنگ است. رفتار جمعی مردم نشان می‌دهد که ما با خرد و تفکر انتقادی رابطه‌ای نداریم. تصلب عقایید، مطلق‌انگاری، نفرت پراکنی، تبعیض سیستماتیک، حذف بانوان از جامعه، اختلاف ما با ارزش‌های جهان‌شمول جامعه‌ی بشری، دشمنی با آموزش و ارزش‌های مدنی نشان می‌دهد که ادبیات در رفتار جمعی ما تاثیری نداشته و دلیل این مساله واضح است؛ چون ما با ادبیات رابطه‌ای نداریم. حتا افراد تحصیل کرده و با سواد ما متاثر از وضعیت عمومی اجتماعی هستند. در مقابل تغییرات فکری و پذیرش آرا و روایت‌های متکثر و احترام به خوانش‌های متفاوت از هستی و جهان مقاومت نشان می‌دهند و به کثرت‌گرایی فرهنگی بی‌باور هستند.

بخشی از کارهای جسته و گریخته‌ای که در بیست‌سال گذشته در حوزه‌ی ادبیات و تولیدات ادبی انجام شده بیشتر جنبه‌ی تبلغاتی داشته، بزرگ‌نمایی برخی آثار بدون در نظرداشت ماهیت اثر، رفیق‌گرایی برخورد سلیقه‌ای شماری از نخبه‌گان فرهنگی، فرصت خوانش و نقد ادبیات محلی را از مخاطبان خاص گرفته بودند.

با دریغ و درد باید گفت که ادبیات تاثیری در رفتار جمعی ما نداشته و شاهد سقوط مرگ‌بار جامعه در سیاه چاله‌ی فقر، منازعات درون قومی، گروهی، زبانی و خرافات هستیم.

 

تا جایی که من اطلاع دارم شما  در مرکز معلومات افغانستان ACKU همکار خانم نانسی دوپری بودید و نقش ایشان را در توسعه برنامه‌های اکادمیک وتقویت بنیادهای علمی چطور ارزیابی می‌کنید، مشخصا منظورم برنامه‌ی توانا است؟

پیش از هر سخنی در این باب، جا دارد از یک عمر تلاش خانم نانسی‌دوپری یاد کنم؛ کسی که ایده‌ی تاسیس این نهاد را مطرح کرد و با شناخت و مطالعاتی که از بافت اجتماعی مردم داشت این برنامه را عملی ساخت. به گمان من او راه نجات از تاریکی را در تقویت نهادهای عملی- اکادمیک و تاسیس و توسعه‌ی کتابخانه‌های محلی و کتاب خانه‌های سیار جست‌وجو می‌کرد. شریک‌سازی معلومات، جمع‌آوری اسناد تاریخی، آرشیف‌سازی و همرسانی اسناد برای پژوهش‌گران و دانشجویان بخشی از تلاش‌هایی بود که خانم دوپری عمر پربار خود را به آن‌ها اختصاص داد.

 

شاید می‌خواست مستقیم و غیر مستقیم بگوید که برای رهایی از سنت‎های دست‌وپاگیر تباری و توهم گذشته‌ی پر افتخار، نیاز است که نگاه علمی به رخ‌دادهای تاریخی داشته باشیم!

. او می‌خواست با گردآوری مستندات تاریخی، جمع‌آوری ادبیات شفاهی، ترویج فرهنگ مطالعه، ترویج سوادآموزی – گردآوری و حفظ میراث ملموس و غیر ملموس فرهنگی مردم از جنوب و شمال و مناطق مرکزی از بدخشان تا نیمروز، فرصتی را برای شناخت مردم و پذیرش تکثر قومی و زبانی در افغانستان فراهم سازد و آرزویش این بود که بر اساس این معلومات تاریخی و یافته‌های مردم شناسانه، ملتی ساخته شود. شاید این را فهمیده بود و به خوبی می‌دانست که ملت‌سازی در افغانستان کار ساده‌ای نیست و هربار در دام ناسیونالیسم قبیله می‌افتد و سقوط می‌کند.

جایگاه و نقش خانم دوپری در تاسیس مرکز معلومات افغانستان و میراثی را که او به‌جا گذاشت برای جامعه‌ی علمی، پژوهش‌گران ملی و بین‌المللی روشن است و در این باب سزاوار است کسانی که از منابع تحقیقاتی- آموزشی و سهولت‌های این مرکز استفاده می‌کنند، سخن بگویند.

 

شما در مرکز معلومات افغانستان در دانشگاه کابل مسوول نشرات توانا بودید، تولید، چاپ و نشر کتاب به چه پیمانه استقبال می‌شد و اثرگذاری آن در میان مردم چگونه بود؟

 

من از ۲۰۱۴ افتخار همکاری با این مرکز را داشتم و مسوولیت مدیریت برنامه‌ی فرهنگی- نشراتی توانا را بر عهده گرفتم. این برنامه برای پاسخ‌گویی‌ به نیازهای آموزشی کودکان و بزرگ‌سالان در نظر گرفته شده است.

«توانا» یکی از برنامه‌های کلیدی مرکز معلومات افغانستان در دانشگاه کابل است؛ این برنامه برای تقویت آموزش‌های ابتدایی، ترویج برنامه‌های سوادآموزی، تاسیس و توسعه‌ی کتابخانه‌ها، چاپ و نشر کتاب‌های کمک‌آموزشی و نشر کتاب کودک اختصاص یافته است.

می‌دانید که مرکز معلومات افغانستان، نهاد غیرانتفاعی و غیردولتی است. در بیش از دو دهه‌ی گذشته، از ظرفیت‌ها و امکانات دست داشته‌ی خود برای نشرکتاب، حمایت از صنعت چاپ و نشر، تاسیس کتاب‌خانه‌های محلی و تاسیس کتاب‌خانه‌های دیجیتال بهره گرفته است. اما نیازها در این بخش به پیمانه‌ای است که یک نهاد و چند نهاد غیردولتی توان پاسخ‌گویی را ندارد.

برنامه‌ی توانا بیش از ۲۸۰  کتابخانه‌ی کوچک محلی را در تمام ولایت‌های کشور تا کنون تاسیس کرده است و تا پیش از سقوط حکومت پیشین، سالانه تازه‌های نشر را به این کتابخانه‌ها توزیع می‌کرد. بر اساس ارزیابی‌های ما، هرسال بیش از یک میلیون دانش‌آموزش از این کتاب‌خانه‌ها استفاده می‌کردند.

این برنامه اما با چالش‌ها و مشکلاتی نیز همراه بود، آشنا نبودن استادان مکاتب با کتاب‌داری، نداشتن کتاب‌دار حرفه‌ای، نبود فضای مناسب/ سالون مطالعه و نادیده انگاشتن نیازهای کودکان، تمرکز بر کتاب‌های درسی، ضعف مهارت‌های خوانش کتاب و فهم موضوعات علمی و آموزشی- ضعف فرهنگ عمومی مردم در مواجه با کتاب و مانع‌تراشی افراد محافظه کار و … بخشی از چالش‌های اساسی در تطبیق این برنامه بود.

برای رسیدگی به نیازهای کودکان و نوجوانان، تهیه و توزیع کتاب در مقیاس بزرگ به بودجه و امکانات مالی و ظرفیت‌سازی نیاز است. میدانید که برای پاسخ‌گویی به نیازهای بیش از ده میلیون دانش‌آموز امکانات محدود مالی و لوجیستیکی چند نهاد غیر دولتی بسنده نیست و بدون حمایت نهادهای کلان ملی و بین‌المللی انجام چنین کاری در کشور چون افغانستان دشوار است. تیراژ کتابی که در افغانستان از سوی نهادهای غیر دولتی نشر می‌شود حد اکثر تا چهارهزار جلد بیشتر نیست. برنامه سوادآموزی هم همین وضعیت را دارد. با تمام این چالش‌ها در مناطقی که برنامه‌ی توانا فعالیت داشت، از توزیع کتاب استقبال می‌شد.

در بسیاری از مناطق، کتاب‌های توانا در کتابخانه‌های محلی به امانت گذاشته می‌شدند. شاگردان به نوبت کتاب را می‌بردند و پس از خوانش به مسوول کتاب‌خانه تحویل می‌دادند. آرزوی ما این بود که بتوانیم برای هر دانش‌آموزش یا هر فرد بزرگ‌سالی که برنامه‌های سوادآموزی را پی‌گیری می‌کند، کتاب تهیه کنیم و مخاطبان ما بتوانند یک کتاب‌خانه‌ی کوچک در خانه‌ی خود داشته باشند. با این کار امکان آشنایی با کتاب بیشتر می‌شد و ادامه‌ی این روند به ترویج فرهنگ مطالعه و آشنایی با کتاب کمک می‌کرد.

ما از نهادهای فرهنگی-آموزشی حکومت پیشین انتظارهمکاری داشتیم ولی با دریغ و درد به رغم داشتن امکانات مالی، درخواست‌ها و تلاش‌های ما را نادیده می‌گرفتند. در وزارت معارف چندین کلستر بود، پروژه‌ها و برنامه‌های آموزشی حامیان مالی در همان‌جا دست به دست می‌شدند ولی به نهادهایی که در این زمینه تجربه و تخصص داشتند فرصت داده نمی‌شد.

به همین جهت، در بیست سال گذشته در زمینه‌ی ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی، چاپ و نشر کتاب کار نشد، فرصت‌ها به هدر رفت.

ما از طریق برنامه توانا، تلاش‌های موثری را برای شناسایی استعدادهای جوان در حوزه‌ی ادبیات کودک انجام دادیم، دو برنامه‌ی سراسری جشنواره‌ی ادبیات کودک و نوجوان  را  راه اندازی و مدیریت کردیم، هرچند این برنامه‌ها قوت‌ها و ضعف‌های خود را داشت اما تکانه‌ای شد برای تولید معرفی ادبیات کودک؛ به‌ویژه داستان و رمان کودک. نتیجه‌ی  برگزاری این دو جشنواره‌ی ادبی نشر اثار ادبی برای کودکان به زبان‌های فارسی و پشتو بود. هرچند آرزو داشتیم که بتوانیم این سری جشنواره‌ها را ادامه دهیم و در جشنواره‌ی ‌سوم «ادبیات با پیام مثبت برای کودکان» تولید اثار ادبی برای کودکان به زبان اوزبیکی را هم در دستور کار قراردهیم ولی تلاش‌های ما به دلیل مشکلات مالی ناکام ماند.

ما در شروع و ختم این برنامه، یک سروی میدانی از کودکان و دانش‌آموزان در هفت ولایت کشور داشتیم، در ارزیابی اولیه بسیاری از کودکان و حتا استادان مکاتب با واژه‌ی ادبیات کودک آشنا نبودند؛ ولی پس از برگزاری جشنواره و توزیع کتاب‌های  ادبیات کودک، پاسخ اشتراک کنندگان امیدوارکننده بود، پاسخ‌ها نشان می‌دادند اکثر اشتراک‌کنندگان کتاب‌ها را خوانده و اکنون با مفهوم ادبیات کودک آشنا شدند و می‌دانند که ژانری به نام ادبیات کودک هم وجود دارد. به گمان من این نشان استقبال از برنامه‌های ما و میزان تاثیرگذاری کتاب بر زندگی کودکان و نوجوانان است.

 

کارهای چشم‌گیری برای کودکان و نوجوانان داشتید، بازتاب گونه کارها در روستاهای افغانستان چگونه بود؟

 

تمرکز برنامه‌ی توانا از ابتدای تاسیس تا سال ۲۰۱۵ چاپ و نشر کتاب‌های ممد درسی برای دانش‌آموزان مکاتب و کتاب‌های حرفه‌آموزی برای تقویت برنامه‌های سوادآموزی بود. هم‌زمان این کتاب‌ها به دو زبان فارسی و پشتو و نشر می‌شدند.

پس از ارزیابی وضعیت کتابخانه‌های محلی ما در سی‌وچهار ولایت کشور و تقاضای کودکان و نوجوانان برای دست‌رسی به کتاب‌های کودک، فاز تازه‌ای را برای چاپ و توزیع کتاب کودک باز کردیم. برنامه‌ی توانا بیش از ۴۵۰ عنوان کتاب به زبان‌های پشتو، فارسی و و اوزبیکی را در کارنامه‌ی خود دارد. بیش از ۱۰۰ عنوان از این کتاب‌ها ویژه‌ی کودکان و نوجوانان است. کتاب‌های شعر، قصه و رمان کودک. تا حال بیش از نیم میلیون کتاب را در سراسر کشور توزیع کردیم.

همین اکنون هم برای کتاب کودک درخواست‌ها زیاد است ولی به دلیل نداشتن امکانات مالی توان پاسخ‌گویی به این درخواست‌ها را نداریم.

در جریان شیوع ویروس کرونا، کارزار توزیع کتاب « خانه به خانه» را داشتیم، از آن برنامه به خوبی استقبال شد. پورتال آنلاین «یک کودک یک کتاب» را ساختیم این برنامه هم زمینه را برای دست‌رسی رایگان به کتاب کودک مساعد ساخت.

با این حال، توزیع نسخه‌ی کاغذی کتاب برای دست‌رسی کودکان مناطق دور افتاده و محروم کشور موثر است. میدانید که تاثیرگزاری پورتال‌های آنلاین کم است. مردم هنوز با خوانش کتاب دیجیتال آشنایی ندارند و از سویی امکانات و ابزار دست‌رسی به کتاب آن‌لاین نیز کمتر است.

 

یک بخش کارهای شما بازنویسی و بازآفرینی افسانه‌ها است/ بود، این انگیزه از کجا نشأت گرفت؟

 

یکی از ماموریت‌های مرکز معلومات افغانستان، حفظ و نگهداری میراث‌های غیر ملموس فرهنگی است. افسانه‌ها میراث مشترک بشری است. حفاظت، توزیع و نشر ادبیات شفاهی مسئوولیت جمعی است.

مرکز معلومات افغانستان، آرشیف جامع و متنوع از ادبیات شفاهی و فرهنگ مردم را ساخته است. یکی از مجموعه‌هایی که بسیار ارزشمند است، آرشیف ادبیات شفاهی خانم مارگاریت ملز است. ما در نظر داشتیم نسخه‌ی نوشتاری این کلکسیون را بازنویسی و نشر کنیم. چند سال پیش، «افسانه‌ی دو قهرمان عادل» را از کلکسیون خانم ملز را برون نویسی کردیم؛ البته این کار به همکاری سخاوت‌مندانه‌ی خانم ملز و دوستانش انجام شد. نسخه‌ی انگلیسی و نسخه‌ی فارسی را به لهجه‌ی هرات- به روایت عبدالواحد؛ قصه‌گوی هراتی تهیه کردند و ما این کتاب دوزبانه را به انگلیسی- فارسی و انگلیسی- پشتو نشر کردیم. از این کتاب به خوبی استقبال شد. در نظر داشتیم که برنامه‌ی مکتوب‌سازی ادبیات شفاهی را ادامه دهیم ولی بخت یار ما نبود.

 

در جریان همه‌گیری کرونا، روی گردآوری و مستندسازی داستان‌های مردم کار کردیم. قصه‌های مردم و تجربیات شان را در مجادله با کرونا ثبت کردیم. حاصل این کار نشر شش مجموعه داستان کوتاه به زبان‌های فارسی، پشتو و اوزبیکی است. این مجموعه داستان‌ها خالی از ضعف نیستند ولی در میان داستان‌ها و سوژه‌های ضعیف، داستان و سوژه‌های خوب داستانی هم وجود دارد. بخشی از سوژه‌های داستانی، باورها و فرهنگ مردم را در مجادله با کرونا به تصویر کشیده است. این کتاب ها در ۲۷۰۰۰  شماره نشر و در سراسر کشور توزیع شد.

 

ادبیات کودک و نوجوان یکی از حوزه‌های مهمی است که تأثیر به‌سزایی در رشد این گروه سنی دارد، از نظر شما اکنون این حوزه در چه وضعیت قرار دارد؟

 

درباره‌ی تاثیرگذاری ادبیات کودک و ضرورت آن در رشد فکری کودکان و نوجوانان به سخنی به این مضمون از ژان پیاژه استناد می‌کنم که گفته است کودکان از نظر هوش و خلاقیت با بزرگسالان برابر هستند اما تفاوتی که وجود دارد در شیوه‌ی تفکر شان هستند؛ یعنی کودکان متفاوت فکر می‌کنند، این تفاوت فکری از درونی سازی تجربه‌های زیسته‌ی کودکان ریشه می‌گیرد. با توجه به نظریه‌ی رشد، در مراحل یادگیری کودک- کودکان تجربه‌ها و یافته‌های جدید را درونی‌سازی نموده و بر تجربه‌های خود می‌افزایند. این درونی‌سازی تجارب جدید زمانی رخ میدهد که کودک امکانات فراگیری و یادگیری پدیده‌های جدید را داشته باشد، این امکان یادگیری و درونی سازی، بدون دسترسی به ادبیات کودک و کتاب‌هایی که به لحاظ روان‌شناختی متناسب با گروه سنی و نیازهای آموزشی کودکان باشد، رخ نمیدهد.

ادبیات کودک و نوجوان در جغرافیای کنونی- که ما در آن زندگی می‌کنیم از اول هم روزگار خوبی نداشت و اکنون دچار فروپاشی شده، فروپاشی ادبیات کودک به معنای فروپاشی چندین نسل است. نسلی که امروز و فردایش به قمار باخته شده و سرنوشت شان نامشخص است.

با فروپاشی و حذف ادبیات کودک، فروپاشی تدریجی روحی و روانی کودکان شروع شده و بار روانی محرومیت از آموزش، سایه‌ی سنگین فقر و خشونت بر دوش کودکان ( به‌ویژه دختران) سنگینی می‌کند.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews