صنعت پورنوگرافی و جامعۀ سیاست‌زدایی شده

بخشی از «تأملات افغانی 2» در کتاب «مدینه‌العشق؛ ایده‌هایی برای تأسیس جامعۀ مشترک»

صنعت پورنوگرافی
صنعت پورنوگرافی

عتیق اروند

در بخش «عشق جنسی و ناموس» دیدیم که ماترون سویۀ دیگری از عشق جنسی را که ناشی از جلوه‌های ظاهری و زیبایی‌ست، تفسیر می‌کند. اتفاقی که در ذهن رخ می‌دهد این است که در جریان کنش جنسی، محرک‌های دیداری به محرک‌های لمسی منتهی می‌شود. بنابراین برای تحریک جنسی، دست‌کم در ابتداء نیازی به اتصال لمسی نیست؛ چرا که بدن پیشاپیش با محرک‌های دیداری تحریک می‌شود. پس برای تحریک بدن باید محرک‌های جنسی دیداری را ایجاد کرد. به بیان ساده، بدن با ایماژهای متنوع جنسی در بیرون می‌تواند تحریک شود. باید تذکر داد که این صرفاً محرک‌های دیداری نیستند که مایۀ تحریک جنسی‌اند، صداها، متون اروتیک (قطعات، داستان کوتاه، رمان، شعر) و حتی برخی از عطرها و پارچه‌ها هم می‌توانند چنین کنند؛ منتها آنچه که برای اسپینوزا و ماترون مهم است، نه نوعیت محرک که ایماژی‌ست که در ذهن ساخته می‌شود. مسئلۀ اصلی این است که ایماژهای جنسی در ذهن می‌توانند بدون حضور ابژۀ بیرونی (معشوق جنسی) ایجاد شوند. اما تأکید ماترون بر محرک‌های دیداری به دلیل شیوع پورنوگرافی در جهان است. ضمن آن‌که پس از محرک‌های لمسی، محرک‌های دیداری در برانگیختن میل جنسی بیشترین تأثیر را دارند.

این چیزی‌ست که سرمایه‌داری بیش از هر منطق زیست دیگری به آن پی برده و از آن سود جسته است. در اینجا می‌کوشم تا نشان دهم که چطور سرمایه‌داری با انسان‌شناسی دقیق‌اش کوشیده چرخ صنعت را در مسیر محرک‌های دیداری جنسی و غیرجنسی به حرکت درآورد. حتی همین نکتۀ بسیار مهم هم در کانون این متن جای نگرفته، آنچه برای من اهمیت دارد، تأثیر صنعت پورنوگرافی بر جامعه و جوانان ماست؛ این‌که چطور مصرف ظاهراً بی‌اهمیت تولیدات صنعت پورنوگرافی، به ایزوله‌سازی جوانان می‌انجامد و چطور روشنفکران دست‌راستی سعی کرده‌اند مرز ظریف میان «هنر اروتیک» و «صنعت پورنوگرافی» را از میان بردارند چرا که فکر می‌کنند جامعه بدین شیوه از لوث تمامی اخلاقیات منحط و واپس‌گرای اسلامی پاک خواهد شد.

استدلال موافقان ترویج فرهنگ تماشای فیلم‌های پورن از چند زاویه مطرح می‌شود: برخی دلایل تاریخی «عادت» و «اشتیاق» بشر به تخیل، ترسیم و تماشای آمیزش جنسی را مثال می‌آورند. تقریباً از همان عصری که بشر توانایی ترسیم چیزها را یافته، اشکالی از آمیزش جنسی را بر جدارهای داخلی غارها کشیده است. پس نتیجه می‌گیرند که این اشتیاق، یک عادت تاریخی و ذاتی است. گروهی در ادامۀ همین استدلال، تخیل و تصویرسازی آمیزش جنسی را اساساً بخش مهمی از هنر بشری قلمداد می‌کنند که عرف و اخلاق و دین همواره در پی سرکوب کردن آن بوده است. عده‌ای نیز از موضع مسائل بهداشتی و درمانی صحبت می‌کنند و معتقدند ترویج زیرزمینی صنعت پورنوگرافی در جامعۀ بستۀ افغانستان مسیری غیرمعمول اما منطقی برای آموزش جوانان و زوج‌ها پیرامون مسائل جنسی است؛ چرا که بسیاری از نوجوانان به واسطۀ همین صنعت یا حواشی آن، فهمیده‌اند که مثلاً خودارضایی فی‌نفسه نه‌تنها هیچ ضرری برای بدن ندارد که حتی مفید است. یا برخی از زوج‌هایی که با بی‌میلی جنسی مواجه بوده‌اند، به واسطۀ تماشای این فیلم‌ها روابط جنسی‌شان بهبود یافته است. شماری نیز همان‌طور که گفتم کلاً در این مورد موضعی سیاسی دارند و معتقدند که ترویج چنین فرهنگی در میان جوانان، کمک بزرگی به آتئیست‌هاست، چرا که از این طریق راحت‌تر می‌توانند با اخلاقیات دینی مبارزه کنند و مردم را با روابط متنوع غیرمذهبی که جانمایه‌اش آزادی بدن از هر قیدی‌ست آشنا سازند.

ابتدا از «اصل تصمیم برای گزینش» استفاده می‌کنیم؛ چیزی که در فلسفۀ کیرکگور بسیار حیاتی‌ست. اگر آن‌طور که اسپینوزا شرح می‌دهد، ایماژهای ذهنی می‌توانند بدون حضور ابژۀ بیرونی، در ذهن به تصور درآیند، پس این صنعت ـ صنعت پورنوگرافی ـ قصداً و عمداً این ایماژها را برای‌مان می‌سازد. بنابراین ما در برابر انبوهی از محرک‌های دیداری‌ای قرار می‌گیریم که اگر این صنعت وجود نمی‌داشت به طور طبیعی در معرض‌شان قرار نمی‌گرفتیم. اساساً به همین دلیل است که هرزه‌نگاری بدل به یک «صنعت» شده است؛ صنعت تولید ایماژها و محرک‌های جنسی دیداری. تصمیم در این میان هیچ نقشی ندارد؛ به ویژه آنگاه که بدانیم ایماژها قدرت ماندگاری بالایی دارند. یعنی می‌توانند برای ماه‌ها و چه بسا سال‌ها در ذهن‌مان بمانند.

تبعات این ماندگاری بسیار متنوع است. به طور مثال، تماشای فیلم‌های هاردکور[1]، هنگامی که مرد سعی می‌کند قضیب‌اش را در حلق زن فرو کند تا جایی که هر بار به پورن‌استار حس خفه‌شدگی دست می‌دهد، می‌تواند تأثیر بسیار عمیقی بر ذهن نوجوانی بگذارد که پیش از این، اصلاً چنین خشونت جنسی‌ای را به چشم ندیده بود. قرار بر این بود که او به طور طبیعی و به مرور زمان، از روابط معمول میان زن و مرد، از جمله رابطۀ جنسی معمول سردرآورد، اما دیدن حتی یک فیلم هاردکور (که در آن، نمایش صحنه‌هایی چون آشامیدن شاش پورن‌استار، رابطۀ مقعدی خشونت‌آمیز، فحش و دشنام‌های جنسی و تحقیرآمیز به بازیگر زن، لت‌وکوب، ریختن آب منی بر صورت بازیگران، استفاده از شلاق و بستن بازیگران به تخت و… بسیار معمول است) می‌تواند تصورات نوجوان را از برقراری رابطۀ احترام‌آمیز و صمیمی و گرم جنسی میان شریک‌های جنسی برهم‌زند. هیچ گزینش آگاهانه‌ای در کار نیست؛ انبوهی از فیلم‌های رایگان در افغانستان در میان نوجوانان و جوانان دست‌به‌دست می‌شود و افراد به طور معمول در معرض آن قرار می‌گیرند.

همین که چنین تصویری از رابطۀ جنسی میان دو نفر در صنعتی به نام صنعت پورنوگرافی وجود دارد، خود نشان از آن دارد که این صنعت هیچ سابقۀ تاریخی‌ای ندارد و ساخته‌وپرداختۀ نظم سرمایه‌داری و فرهنگ سیال حاکم بر جهان امروز است. در هیچ دوره‌ای از تاریخ، هرگز هیچ انسانی، چنین در معرض هجوم انبوهی از ایماژها و محرک‌های جنسی دیداری قرار نداشته است. روابطی نابهنجار و غیرمعمول و به‌شدت تحقیرآمیز و استثماری که فقط با یک کلیک بر روی یکی از پنجره‌های یکی از صدها سایت پورن، به راحتی در دسترس است. نوجوانان و جوانان با دیدن این فیلم‌ها که در قالب‌های گوناگون با ماجراهای ساختگی و حتی احمقانه در سایت‌ها بارگذاری شده‌اند، به عنوان یک مرد تصور می‌کنند، تمام بدن زن همچون چیزی در دست، در اختیار آن‌ها قرار دارد و آن‌ها به روش‌های گوناگون قادرند از این بدن بی‌جان اما شهوت‌برانگیز بهره ببرند و اگر این بدن بی‌جان اعتراض کرد، او را تنبیه کنند به این گمان که همۀ زنان در جریان رابطۀ جنسی از تنبیه بدنی خوش‌شان می‌آید. و به عنوان یک زن، تصور می‌کنند که برقراری یک رابطۀ جنسی معیاری، یعنی گوش به فرمان بودن و سپردن تمام و کمال بدن خویش به دیگری تا او هر طور که می‌خواهد از آن لذت ببرد.

خلط صنعت سودآور پورنوگرافی با هنر اروتیک خود داستان دیگری است که در بیست سال حاکمیت جمهوری نولیبرال به صورت عمدی توسط برخی از روشنفکران حامی سرمایه‌داری صورت بست. هنر اروتیک تکیه‌اش بر مفهوم آزادی است و بدن را نقطۀ شروع چنین آزادی‌ای قلمداد می‌کند. در کل هنر نمی‌تواند غیر از این باشد. اما صنعت پورنوگرافی هیچ ربطی به هنر اروتیک ندارد و حتی ربطی به رابطۀ جنسی نیز ندارد. همان‌طور که در بخش عشق جنسی و ناموس بیان کردیم، اسپینوزا به طور واضح می‌گوید که هدف رابطۀ جنسی باید رهایی ذهن باشد؛ برای همین رابطۀ جنسی از الزامات زندگی است. پس اسپینوزا هیچ کس را به انتخاب زندگی صوفیانه و زاهدانه دعوت نمی‌کند. اما آنگاه که هدف رابطۀ جنسی، خود رابطۀ جنسی و نه رهایی ذهن باشد، جای آزادی را انزوا اشغال خواهد کرد. در صنعت پورنوگرافی، رابطۀ جنسی اصلاً دیگر «رابطه» نیست. برای خود پورن‌استارها که همه‌چیز فیلم است و دغدغۀ اصلی‌شان این است که بازیگران خوبی در این فیلم باشند: صحنه‌های تجاوز گروهی، فریب مثلاً شریک جنسی، پیشنهاد پول برای سکس، بهره‌کشی جنسی، فیلم‌برداری‌های مثلاً «مخفیانه» از صحنه، و حتی استفاده از تکنیک‌های فیلم‌برداری از جمله لرزش دوربین و یا فیلم‌برداری با کیفیت نازل که گویا ویدیو به طور شخصی توسط خود شرکای جنسی در خانه ثبت شده، همۀ این‌ها برای بازیگران و دست‌اندرکاران این صنعت کاملاً بدیهی و جزء کار روزمرۀ‌شان است و حتی سالانه همچون جشنوارۀ اسکار به بهترین بازیگر زن و مرد، بهترین فیلم‌بردار و تدوین‌گر و صدابردار و غیره جایزه نیز می‌دهند.

اما برای مخاطب پورنوگرافی که به مصرف تولیدات این صنعت معتاد شده، قضیه چیز دیگری‌ست. پس از اعتیاد و وابستگی به این فیلم‌ها، دیگر برایش اهمیتی ندارد که پورن‌استارها فقط نقش بازی می‌کنند و ممکن است یک رابطۀ جنسی بیست دقیقه‌ای در هشت سکانس مختلف در دو روز ثبت شده باشد؛ شاید حتی به این واقعیت پی برده باشد که چنین توان جنسی‌ای در هیچ بشری نیست و فقط در این فیلم‌ها می‌توان یک رابطۀ دو ساعتۀ جنسی را یافت و یا فقط در این صنعت است که می‌توان چنین اندام‌های جنسی برجسته و بزرگی را دید. هیچ کدام از این واقعیت‌ها از جمله فیلم‌نامه‌های کاملاً احمقانه و دم‌دستی این صنعت، نمی‌تواند مانع تماشای مداوم آن‌ها شود. چرا که نوجوان و جوان از تمامی روابط معمول انسانی میان دو جنس، دور نگه داشته شده است. تفکیک جنسیتی برای مردان و آپارتاید جنسیتی برای زنان، از خانه و روابط خانوادگی آغاز شده، در مکتب به نوعی و در دانشگاه به شیوه‌ای دیگر تثبیت می‌شود. دختران و پسران نه در دورۀ حاکمیت توحش طالبانی، که حتی در همان دورۀ جمهوری نولیبرال نیز کمترین شناخت را از بدن یکدیگر داشتند. میان مردان شایع بود که در یک زمان، هر چه با یک زن رابطه برقرار کنی، باز هم به مرحلۀ ارگاسم نمی‌رسد و مردهای بسیار کمی وجود دارند که می‌توانند زنان را ارضاء کنند؛ چرا که انرژی جنسی در مردان 10 درصد و در زنان 90 درصد است. شایعاتی که هیچ ارتباطی با پژوهش‌های علمی رایج ندارند. همچنین میان زنان شایع بود همۀ مردان تنوع‌طلب هستند و برای جلوگیری از این حرص و هوس بی‌پایان مردها به زنان، باید تا آنجا که می‌توانید در هر لحظه و به طروق مختلف خودتان را به شوهرتان عرضه کنید.

پورنوگرافی به اغلب مردان و شماری از زنان نه‌تنها مجالی برای اثبات شایعات ذهنی‌شان فراهم می‌ساخت، بلکه می‌توان گفت تنها دقیقه‌ای بود که می‌شد در آن رابطۀ جنسی را تخیل کرد. چیزی که باید به صورت کاملاً طبیعی و معمول از همان دوران نوجوانی در دسترس هر دختر و پسری قرار داشته باشد، یا با تن دادن به ازدواج (مسیر ثابت دستیابی به رابطۀ جنسی) یا با تن دادن به خطر آبروریزی و پیگرد قانونی میسر می‌شد. فردی که سنت و سرمایه‌داری او را به انزوای اجباری کشانده بود و دست‌اش را از دیگری و جامعه کوتاه کرده بود، چاره‌ای نداشت جز این‌که رابطۀ جنسی را با ایماژهای جنسی و محرک‌های دیداری در ذهن‌اش بازآفرینی کند و از این مسیر به محرک‌های لمسی و در نتیجه خودارضایی روی آورد. این‌که چرا پس از هر تجربۀ خودارضایی، فرد درخود فرو می‌رفت و از درون احساس تهی‌بودگی و بی‌مصرفی می‌کرد، ریشه در ایمان ضعیف‌اش نداشت؛ فرد پس از خودارضایی، دست‌کم برای دقایقی، به لحاظ وجودی به آن گسست از اجتماع و گسیختگی رابطۀ مشترک‌اش با دیگران پی می‌برد. در واقع احساس تهی‌بودگی پس از خودارضایی ـ که در رابطۀ جنسی با شریک جنسی بسیار کم رخ می‌دهد ـ یک ترومای موقت روانی است که ریشه در شرایط اجتماعی دارد. بنابراین پورنوگرافی، به طور خاص در کشورهای سنتی، با خلق محرک‌های دیداری و تحریک رانه‌های جنسی، برقراری رابطۀ واقعی و مبارزه برای برقراری رابطۀ واقعی میان افراد را منتفی می‌سازد. سکسی که در آن «رابطه» بی‌معناست؛ هم برای پورن‌استارها و هم برای مصرف‌کنندگان و مخاطبان.

سنت، سرمایه‌داری و ایدئولوژی متأخرش یعنی نولیبرالیسم با ما چنین کردند. صنعت پورنوگرافی ما را از مبارزه برای طبیعی‌سازی رابطۀ آزاد جنسی میان افراد بازداشت. ما را به خانه‌هایمان عقب راند. ما زنان و مردان، از لذت گفت‌وگوی با یکدیگر محروم شدیم، نتوانستیم همدیگر را بفهمیم، باهم دست بدهیم و همدیگر را در آغوش بکشیم، کنار هم بایستیم و از یکدیگر دفاع کنیم. بدن‌های همدیگر را ببینیم و بفهمیم که هیچ رازآمیزی و هیولاوارگی‌ای درمیان نیست و ما بسیار شبیه یکدیگر هستیم. نتوانستیم همدیگر را تجربه کنیم و برای خاطر آنچه که هستیم به یکدیگر احترام بگذاریم و هرگز به یکدیگر به مثابه ابژه‌های جنسی در معرض تجاوز ننگریم. در عوض، سنت، آپارتاید جنسیتی را طوری تنظیم کرد که حتی از همدیگر بترسیم، از قانون و شرع و عرف بهراسیم و بنابراین از هم دور شویم. روابط انسانی‌مان به واسطۀ سودجویی و فساد اداری و بروکراسی برهم‌ریخته و آشفته شده بود، سنت نیز پیوندهای معمول میان آدمیان را از ما گرفت. چنین بود که جامعۀ ما بدل به یک جامعۀ ایزوله‌شدۀ سنتی شده بود. چنین بود که استراتژی سیاسی شماری که تصور می‌کردند تماشای این فیلم‌ها ضربۀ مهلکی به اخلاقیات اسلامی‌ست کاملاً نقش برآب شد. اکثر جوانان اسلام‌گرایی که این فیلم‌ها را تماشا می‌کردند، وقتی به خود می‌آمدند، کل فرهنگ غرب و به ویژه دُر پنهانش یعنی «فرهنگ انتقادی» را با پورنوگرافی یکسان می‌خواندند. برای جوان مسلمان به طور مثال، تاریخی که عصر روشنگری را به صنعت پورنوگرافی کشاند، اهمیتی نداشت؛ او که زوال اخلاقیات و هنر و فرهنگ را در این فیلم‌ها دیده بود، تصور می‌کرد که ثمرۀ اسلام‌گرایی مولوی ایاز نیازی و ثمرۀ غرب‌گرایی پورنوگرافی‌ست؛ به همین سادگی. فردی که پیش از این از نظام سیاسی و اداری جمهوری نولیبرال آموخته بود که «دنیا، دنیای روابط است» و باید تا می‌توانی از دیگران سودجویی و بهره‌کشی کنی، از صنعت پورنوگرافی نیز آموخت که همۀ ما انسان نیستیم و یک جنس برای جنس دیگر، ابژه‌ای است در اختیار سوژه و وظیفۀ ما لذت‌جویی و بهره‌کشی از بدن دیگری به هر روش و قیمتی است. همین منطق بود که میان پذیرش مسئولیت در یک اداره (به مثابه مسئول و مدیر و رئیس) و سوء استفاده و آزار جنسی رابطۀ مستقیمی برقرار کرده بود.

اکنون ما با پدیدۀ تازه‌ای مواجهیم؛ چیزی که می‌توان نام «سافت پورن» را بر آن گذاشت. دیگر فیلم‌های صنعت پورنوگرافی جذابیت زیادی در میان جوانان برنمی‌انگیزند. برای جذب مصرف‌کننده باید کالا پوش و شکل و فرم جذابی داشته باشد. برای همین با انبوهی از فیلم‌ها و سریال‌ها و موزیک‌ویدیوها و ویدیوهای شبکه‌های اجتماعی (به ویژه تیک تاک و اینستاگرام) و چیزی به نام صنعت مد مواجهیم که تمرکزشان بر پوشیدگی برهنگی‌ست. مسئله این است: چطور می‌توانی چیزی را نشان دهی بی‌آن‌که نشان دهی که در حال نشان دادن آن چیز هستی! پوشیدن لباس‌های جذب به هدف نشان دادن برجستگی‌های بدن، تولید موزیک‌ویدیوهایی که مخاطب به سادگی جذب صحنه‌های تحریک‌آمیز معاشقه شود، همچنین تزریق خشونت جنسی در سریال‌ها به این بهانه که این فیلم یا سریال تنها روایتی از یک دورۀ تاریخی‌ست و… همۀ این‌ها تحت لوای ارزش‌های عصر روشنگری ارائه می‌شوند: این‌که هر فرد آزاد است طوری که دوست دارد زندگی کند. برای هیچ کس آن ارزش دیگر عصر روشنگری که آگاهی از آزادی شرط آزادی فردی و جمعی‌ست اهمیتی ندارد. اگر من ندانم که محرک‌های دیداری با من چه می‌کنند، چگونه می‌توانم از آزادی ذهنم اطمینان داشته باشم که باز بر اساس همین آزادی دست به گزینش بزنم. اگر نفهمم که آگاهی از آزادی چیست، اساساً نمی‌توانم هیچ تفکیکی میان فرهنگ ابتذال و فرهنگ انتقادی قائل شوم.

 

[1] hardcore

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews