سفسطه‌ی عفت و روایت تن

روایت تن
روایت تن- عکس: بهار سهیلی

 

بهار سهیلی

فکر کنید یک روز درحالی‌که فضای مجازی را زیر و رو می‌کنید، به پاهای برهنه‌‌ی مردی برمی‌خورید که از حق بر تن و کنترل و اقتدار کامل بدنش نوشته است. واکنش شما چه خواهد بود؟ به احتمال قریب به یقین، هیچ! حتا روی عکس لحظه‌ای مکث نخواهید کرد چه بسا متن ضمیمه خنده‌دار و مضحک به نظر خواهد رسید، چرا که مردان قادر و مجازند که هر طور دوست دارند رفتار کنند و هرآن‌چه می‌خواهند بپوشند. هیچ‌وقت ساختاری ایجاد نشده که مردان را برای نداشتن روسری یا چادر شلاق زده باشد، هیچ زنی همسرش را به دلیل بدحجابی طلاق نداده، هیچ خواهری سر برادرش را برای دوست داشتن دختری نبریده، هیچ مادری برای انتخاب سبک متفاوت زندگی پسرش او را عاق و ترد نکرده است و هیچ پدری برای پوشیدن لباس‌های آزاد نقشه‌ی مرگ فرزند پسرش را نکشیده است. بنابراین حق بر تن و اختیار و انتخاب مردان هرگز موضوع بحث و جدل نهاد خانواده و دولت به‌شمار نرفته است. اما اگر زن باشید؛ هزاران مرد با الفاظی رکیک و زننده در قالب کلمه خودشان را به بدن شما می‌مالند، آلت خود را به زور درون‌تان فرومی‌کنند و با تف و لعنت بر شما و خاندان‌تان خواستار کشتن‌تان خواهند شد، چرا که از نظر آن‌ها این تصویر هولناک‌ترین و دهشت‌افکنانه‌ترین رویداد تاریخ در کشور تحت سلطه‌ی مردان به‌شدت «مسلمان و باغیرت» است. چطور ممکن است زنی بتواند با آن‌همه تبلیغ اسلامی-افغانی و نهادینه ساختن بدن زن به عنوان ملکیت شخصی و مزرعه‌ی کشت مردان و انواع مراقبت و ممنوعیت؛ جرات کند، درست زمانی‌که برنامه‌ و آرمان سیاسی- مذهبی طالبان پس از یک قرن رویارویی مدرنیته و سنت‌گرایی در نهایت به ثمر نشسته است؛ در برابر همه‌گیرشدن چادری، خانه‌نشینی و حذف کامل زن از اجتماع مردان دلیر، عکس پاهای برهنه‌اش را در فضای مجازی عمومی سازد و حرف از حق بر تن زند؟ این زنی‌که حالا هزاران مرد در فضای مجازی پاهای برهنه‌اش را دیده‌اند دیگر چه حقی بر تن خودش دارد؟ وقتی مردان قادر اند تنها با یک عکس و با کمک تصورات ذهنی خودشان از زن مورد نظر بهره‌برداری جنسی کنند. اصلا برای این نوع مرد حشری و آلت به دست دائم‌التحریک، این عکس چه فرقی با وجود واقعی یک زن داوطلب برای انجام یک تجاوز گروهی دارد؟ صدها زن تحت ستم هم، پچ‌پچ‌کنان در گوش یکدیگر و یا مستقیم به زن کنشگر، احساس شرمساری و لکاته بودن خواهند داد، قواعد و جزییات قرآن، خدا و افغانیت را به او یادآوری خواهند کرد که «آزادی برهنگی نیست»، درحالی‌که هیچ تعبیر دیگری هم که عملا نمایان‌گر آزادی زنان باشد سراغ ندارند و نه هم اجازه دارند در ملا عام بدون محدودیت‌های وضع‌شده مردان بر زنان افغانستان ظاهر شوند و آن‌را خواست قلبی خود به دلیل ایمان به خدا و ترس از روز قیامت می‌پندارند.

درحالی‌که حتا اگر توهم ترس از خدا هم نباشد برای اندکی نافرمانی ناچار اند هزینه‌های سنگینی بپردازند، نمونه‌اش حجاب اجباری زنان در حکومت قبلی؛ حکومتی که ادعای تحقق حقوق بشر به ویژه حقوق زنان را داشت، تصور می‌کرد تنها حجاب زنان است که ریشه‌ی حیات آن‌را می‌خشکاند. همین زنان اندکی که در سرکوب تن همجنسان خود در نقش کاپو علیه زنانگی فعالیت دارند از شرایط بد وضعیت خود در شرق و غرب رنج می‌برند؛ فقط می‌دانند که بدن زن عورت است و تنها پارچه‌های دورش است که او را هر چند انسانی درجه دوم، اما محترم و باعفت جلوه می‌دهد و تنها همین پارچه‌های چند‌لایه بوده که توانسته از آن‌ها در مقابل هر بلا و خطری محافظت کند. اگرنه که زن بدون حفاظ پارچه‌ای چه کرامت بشری و ارزشی خواهد داشت؟ شی و بیجانی لازم‌التجاوز است که خودش اسباب این تجاوز عمومی را فراهم کرده اگرنه که شوهر و برادر مسلمان آن‌ها انسان‌های نجیب و پاکدامنی بودند و برای حفظ عفت و حرمت زنان دیگر علیه این اعجوبه‌ی افسارگریخته از همه جای خود مایه نمی‌گذاشتند! در بهترین و‌ روشنفکرانه‌ترین برداشت و فهم ممکن از زن افغانی؛ مدلی مورد پسند است که در حین سواد بالا، زیبایی بی‌نقص، فهمیدگی و فعالیت درخشان اجتماعی بدون حتا یک خَش؛ موفق به حفظ فرهنگ و اصالت والای زن افغان با حجاب و پاک‌دامن که به روایتی درست و واقع‌بینانه همان کنیز جنسی مرد در خانه و فضای عمومی است؛ شده باشد. زنی که توانسته دکترای عالی دریافت کند و هم‌زمان هیچ مخالفتی با دین، احکام ضدزنش و سنت پنج‌هزارساله‌ی زن‌کشی و زن بیزاری حاکمان در قدرت و اطراف خودش نداشته باشد. زنی که با وجود آگاهی بالا هیچ‌وقت به عاملیت و خواست خود از زندگی فکر نکرده باشد و وقتی خانه می‌رسد با وجود سطح آگاهی قابل توجهی تبدیل به همان ابژه‌ای شود که آرزوی هر مرد مسلمان و با غیرت است. از نظر تاریخی و فرهنگی، پیوندهای قوی بین بدن زنان، تمایلات جنسی و شرم وجود دارد. این پیوندها هم شخصی و هم سیاسی است.

حال اگر دستورات دینی را هم بدان اضافه کنیم، این احساس شرم در کنار احساس گناه دوچندان می‌شود و می‌تواند صحبت در مورد اعضای بدن زن یا سکسوالیته‌ی او را زننده و غیرمتعارف نشان دهد. ایجاد احساس شرم در زنان نسبت به بدن، موی سر و یا رفتارهای هنجارشکنانه‌شان جهالت و عقب‌ماندگی نه بل سیاستی است هدف‌مند برای حذف کامل تا خود زنان در امر نظارت و حفاظت داوطلب و مشتاق و همراه سازند و نیز تمام فضاها و عرصه‌ها بدون هیچ مزاحمتی در اختیار رشد و پیشرفت مردان باشد. به نظر اسپینوزا؛ «وقتی انسان‌ها به این فهم نائل شوند که جزئی از طبیعت و تابع علل و شرایط و قوانین حاکم بر طبیعت هستند، هم با متانت بیش‌تری ناملایمات زندگی را تحمل می‌کنند و هم به افعال دیگر انسان‌ها با بخشش و نرمش بیش‌تری نظر می‌افکنند. بنابراین اگر شر و آزاری از کسی ببینند، به دلیل این‌که می‌فهمند او تحت ضرورت و بنا به عللی موجب به آن فعل شده است، با اغماض و گذشت با او رفتار می‌کند.» برای همین زنان تابع مردان که به سرکوب و کنترل خود قانع شده‌اند و آن‌را به طبیعت زن و فرمان الهی ربط می‌دهند، حکومت دیگری بر زنان نافرمان ایجاد کرده‌اند، حکومتی درون حاکمیت مردانه و با جبهه‌گیری و جداسازی صف خود از کنشگران پیشگام حوزه‌ی جنسیت و فمینیسم با تایید دلایل و توجیه خشونت به رقمی جزیی از بدنه‌ی قدرت می‌شوند تا از بدنه‌ی نیروهای تحت ستم خود را جدا سازند درحالی‌که به صرف جنسیت‌شان هرگز با مردی برابر نخواهند بود فقط با تمکین و تسلیم و حمایت از ترور و ارعاب با خشونت و مجازات کم‌تری مواجه خواهند شد. حقیقت امر این است که رابطه‌ی مردان با زنان تنها از رهرو آمیزش جنسی شرعی و یا در حد خرید سکس از یک کارگر جنسی بومی میسر بوده است. بنابراین مرد مسلمان افغان هیچ شناخت، تعامل و تصویر دیگری از یک زن که می‌تواند فمینیست، کنشگر یا معترض باشد؛ ندارد، برای او زنان دو دسته‌اند؛ پاکدامنان (زنان نکاحی) و بدکاره‌ها (کارگران جنسی). هیچ تعریف یا فهم دیگری جز این دوگانه‌ی خوب و بد در افکار مردان جامعه نمی‌گنجد. برای همین در مواجهه‌ی این‌چنین نمی‌داند زن کنشگر غیرمسلمان هم‌وطن خود را که به صرف وطنداری حق ناموسی (مالکیت مرد بر زن) هم بر او دارد را چطور تعریف و تحلیل کند؟! عده‌ای او را در سطح همان کارگر جنسی بومی خاطرات‌شان پایین می‌کشند و با کلمات به او تجاوز می‌کنند، چرا که در جامعه‌ی اسلامی-سنتی علیرغم نیاز مبرم شدید به سکس؛ کارگر جنسی موجودی فاقد حق، ارزش و کرامت انسانی است و عده‌ای هم در نقش مردان به ظاهر روشنفکر و باسواد از نحوه‌ی عملکرد زن معترض شرمسار، آن‌را حرکتی رادیکال، احساساتی و غیرمتعارف با نورم‌های جامعه، جهالت و حتا به ضرر زنان در بند طالب می‌خوانند بی‌آنکه خودشان هیچ تلاشی برای بهبود وضعیت زنان کرده باشند و‌ یا برنامه‌ای جز عملی ساختن اندیشه‌ی طالبانی داشته باشند.

تن و سکسوالیته‌ی زن در طول تاریخ مرکز بحث و جدال سیاسی-فلسفی و اجتماعی بوده است. در رویدادهای زیادی دچار سرکوب، ترور و حبس و‌ انزوا شده است، چرا که فقط زن قدرت تولید بشر را دارد، تنها زن است که می‌تواند با استفاده از زیبایی و کاریزمای خود شاه شاهان را به زانو در آورد. در طول تاریخ فقط زنان توانسته‌اند با سکس آمیخته به اندیشه و دیپلماسی زنانه و تولید مثل هدف‌مند و آگاهانه پلی میان سیاه و سفید، فقیر و غنی، زشت و زیبا و به‌طور خاص نقطه‌ی وصل قدرت و ثروت با توده یا برعکس آن باشند. بزرگ‌ترین جنگ‌های تاریخ به خاطر زن و برای داشتن زن به راه افتاده است. بخش عظیمی از فلسفه و هنر به شناسایی بدن، سکسوالیته و عاملیت و‌ واکاوی اندیشه‌ی زنانه اختصاص یافته است. اندیشمندان و فیلسوفانی که امروز به خاطر ابراز نظرهای غیرمسئولانه یا ناآگاهانه‌ی دوران خودشان امروزه نقد و حتا رد شده‌اند. به عبارتی، اگر می‌خواهید اندیشه و عمق دانش مردی را محک بزنید، باید از او سوالی در مورد زنان بپرسد. فقط در این صورت است که می‌توان او را یک صاحب نظر و پیشگام توصیف کرد یا همانند ارسطو، نیچه و کانت از او ناامید شد. ارسطو در نظریه‌ی ارث خود، مادر را عنصری مادی و منفعل به کودک می‌داند، درحالی‌که پدر عنصری فعال و مؤثر را با شکل گونه‌ی انسانی فراهم می‌کند. او معتقد بود که زنان نسبت به مردان تکامل چندانی نداشته‌اند. بنابراین، قدرت تصمیم‌گیری و اداره ندارند و نمی‌توانند به نحو مستقل زندگی کنند: «به سراغ زنان می‌روی؟ شلاق را فراموش نکن». این معروف‌ترین و‌ پرطرفدارترین جمله‌ی نیچه در مورد زنان است. تفاسیر کانت دربار‌ه‌ی طبیعت زنان از جمله آشکارترین اهداف نقادی فمینیسم است. به عنوان مثال کانت بیان می‌کند که «ویژگی‌های زنان در مقابل ویژگی‌های مردان، به‌طور کلی با نیازهای طبیعی تعریف می‌شود.

طبیعت تجربی زنان فقدان اختیار را در آن‌ها نشان می‌دهد، در تضاد با نیروی بالقوه‌ی عقلانی که در ذات انسانیت آنها است.» اما همیشه این زن بوده است که با آمیزش جنسی خود توانسته فرزندی برای صلح یا نبرد به دنیا آورد. زنان همیشه قادر بوده‌اند ناممکن را با تن خود ممکن سازند. دشمنان دیرینه را به هم وصل و دوست و برادر را از هم جدا کنند یا حتا چرخه‌ی تولید مثل را با سر باز زدن از آمیزش جنسی برای همیشه متوقف سازند. بنابراین چنین قدرت غیرقابل‌انکار و هولناکی در یک جامعه ی پدر/ مردسالار نیازمند مراقبت، نظارت و کنترل است، اگر نه مردان قادر به هیچ برنامه‌ریزی یا سیاست‌گذاری نخواهند شد. تنها با به دست گرفتن سکسوالیته و تن زن می‌توان تعیین کرد چه کسانی به دنیا بیایند و چه وضعیتی حاکم باشد. این‌جا است که مرد سلطه‌جو و جاه‌طلب؛ ضعف زن را در ظرافت و نابرابری در قدرت فیزیکی‌اش در اعمال خشونت و قلدری نسبت به مرد و هر موجود دیگری شناسایی می‌کند. بنابراین‌، از این نکته بهره جسته با استفاده از خشونت، دین و خدا تمام قواعد دلخواه و مناسب حالش را بر زنان در تمام عرصه‌ها تعیین و تطبیق می‌کند. تن و‌ تمام وجود زنان را به کمک سنت مردسالاری در حد یک شی برای لذت‌جویی و‌ ارضای جنسی به مثابه‌ی حفره‌ای برای دخول و تولید مثل تقلیل می‌دهند و با استفاده از دین، شرایط خود را در قالب کلام خدا تبدیل به قانونی الهی و غیرقابل تغییر کرده و بدین ترتیب شرایطی فراهم می‌شود که زن، تنانگی و سکسوالیته‌اش از حوزه‌ی عمومی و حتا حلقه‌ی خانواده‌ی درجه یک هم حذف و به انزوایی برسد که در آن مرد قادر است اشکال و لایه‌های گوناگونی از جنایت‌هایی چون تجاوز شرعی، حاملگی‌های اجباری، سقط‌های پر خطر، مثله شدن اعضای بدن زن در هنگام نزاع به اصطلاح «زن و شوهری»، انواع آزار و خشونت فیزیکی و حتا شکنجه‌های بسیار پیشرفته و خطرناک را بدون هیچ پیامدی بر تن زن تطبیق و روزمره تمرین کنند. افزون بر این‌ها، تن زن را ممنوعه می‌کنند، اجرای احکام ضدزن اسلامی و خشونت و آپارتاید جنسیتی را در حوزه‌ی خصوصی و عمومی امری طبیعی و جزو الزامات یک جامعه‌ی افغانی و مسلمان تحت اربابی و حاکمت مطلق مردان می‌خوانند.

این‌جا است که نهاد دولت به کمک نهاد خانواده می‌آید و حق تحصیل، اشتغال، حمام رفتن، سفر بدون همراه، استفاده از داروهای ضدبارداری و سقط جنین و هر فعالیتی که دال بر عاملیت و اختیار زن باشد را غیرقانونی اعلام می‌دارد. زنان را از فضای آموزشی، تحصیل، کتاب‌خوانی و اندیشیدن محروم و به کار شاقه‌ی خانه و آشپزخانه محدود و‌ مشغول می‌سازند که همزمان با امر تولید (فرزندآوری)، از هزینه‌ی دست‌مزد نوکر و آشپز، لباس‌شوی و پرستار بچه هم راحت می‌شوند. به همین جهت است که به دنیا آمدن فرزند دختر چندان مظنه‌ای ندارد چرا که سیستم به فرزند پسر برای سربازگیری نیاز دارد. بنابراین، برای حفظ این نظم در نهاد کوچک خانواده که زیرمجموعه‌ی اجتماع است، مراسمی تحت عنوان ازدواج شرعی و رسمی ساخته و‌ پرداخته شده است. قوانین این نکاح زن را بیش از پیش محدود و برای مرد نه تنها از آزادی‌های او نکاسته که بر عکس امکان تجربه‌های رنگی‌تری را هم قانونی ‌و شرعی می‌سازد. کافیست زن در امر باروری ناتوان باشد، یا از ارائه‌ی سرویس ۲۴ ساعته‌ی هم‌زمان در آشپزخانه و تخت خواب امتناع ورزد، آن‌جا است که اسلام و خدای مرد نه تنها زن را لعن و نفرین می‌کند، بل به مرد (قربانی ماجرا) اجازه‌ی نکاح با زنان بیش‌تر و حتا نگهداری کنیزانی بی‌شمار در صورت توان‌مندی جنسی و اقتصادی را هم در کنار این خانم‌های هفت‌پرده‌ای و بی‌بی‌صفت نکاح‌شده میسر خواهد ساخت. طوری که تمام این اعمال غیرانسانی و اخلاقی امری موجه، اسلامی، شرعی و در مطابقت با عرف جامعه‌ی افغانی به‌نظر رسد و خدای‌نخواسته ذره‌ای احساس شرم یا گناه در مرد ایجاد نکند تا مبادا به روح‌ش آسیبی برسد. برای همین دین به مردان اجازه می‌دهد زنان نافرمان خود را تنبیه بدنی کنند چرا که مردسالاری می‌داند زن موجودی خشونت‌گریز و صلح‌طلب است و در صورت مواجه با تنبیه بدنی و کتک‌کاری قادر به مقاومت نخواهد بود. همچنان خداوند و قرآن در هیچ جایی به زن اجازه‌ی برخورد متقابل و مشابه در دفاع از خود را نداده است. این چنین است که نظامی علیه زنان ایجاد می شود که مردانِ نهاد دولت اسلامی/ پدر/مردسالار؛ نهاد خانواده‌ی ضدِ زن و بر عکس، برای ادامه ی حیات یکدیگر را به شدت حمایت می کنند.

بهره‌برداری تمام و‌ کمال جنسی و هم نهایت سواستفاده‌ی اقتصادی در پایین آمدن بودیجه‌ی حکومتی برای سرمایه‌گذاری روی آموزش و رفاه زندگی اجتماعی زنان و دختران که نیمی از جامعه محسوب می‌شوند و هم مرد خانواده در کنار کاهش هزینه‌های یاد شده از این‌که برده یا برده‌های متنوع جنسی‌اش در زندان خانگی قابل دسترس مرد دیگری (رقیب) نیستند، برای خود آرامش و امنیت روانی تامین و تضمین می‌کند. این خانواده تا جایی به بهره‌برداری خود از بدن زن ادامه می‌دهد که در مواردی مستند دختری خردسال را در ازای پول برای سیر کردن شکم اعضای درجه یک خانواده به مردی کهن‌سال می‌فروشند و یا در مثالی بهتر دختر باکره و خانه‌نشین و با عفت خود را به بیگانه‌ای بدوی برای دریافت اندکی تویانه معامله می‌کنند. در مواقعی هم تن زن هم‌چون محصولی به «بد» داده می‌شود تا با اعمال خشونت شوهر کینه‌جو و ستم‌گر مانع کشته‌شدن مردان خانواده شوند. در واقع آن جانوری که در نقش عالم دین تمام بدن زن را «عورت» می‌خواند، سفسطه‌ای برای تجاوز به حقوق زن خودش و بعد تجاوز به حقوق بقیه‌ی زن‌ها می‌سازد. و آن فرومایه‌ای که با نکتایی و عینک دودی در نقش دولت‌مرد و سیاست‌مدار این برداشت را کلام خدا می‌داند؛ درون خانه و خانواده‌ی نجیب‌اش به دنبال کنیزی بی‌ارزش و تمام وقت است تا تمام خود را در او سامان دهد. بحث «تمامیت جسمی» در مورد انسان، شبیه «تمامیت ارضی» در مورد کشورها است. کشور مستقل تعریف دارد، مرزهایی دارد و نیز حقوقی تعریف‌شده و پذیرفته شده در جهان دارد. هر کشور مستقلی حق دارد از استقلال سرزمین خود دفاع کند، هم‌زمان زیبایی‌ها و توانایی‌های آن‌را برجسته ساخته و به آن می‌بالد. آدم‌ها هم (یعنی زن، مرد و کوئیر)حق دفاع از تمامیت جسمی و جنسی خود را دارند. کسی نمی‌تواند به‌نام خدا، دین و سنت انسانی را مستعمره و کنیز خود سازد و به‌طور سیستماتیک و قانون‌مند ستم را عادی‌سازی و تبدیل به روایتی درست و برحق کند که قربانی تا پایان عمر خود قادر به اندیشیدن و مخالفت با تمام یا بخشی از این مانیفست ضدبشری نشود. زمان آن رسیده که تن‌های زیسته‌ی رنجور و در بند این اکثریت بی‌صدا و ترد‌شده را به ملا عام ببریم و در دسترس تاریخ‌نگاران و حقوق‌دانان برای روایت و جرم‌شناسی جنایت پنهان مردان قرار دهیم. به زنان تحت ستم مردان و طالبان حکومتی اجازه دهیم از تجاوز، شکنجه و هرآن‌چه بر جان‌های ممنوعه‌شان رفته روایت کنند، جنایت را با «روایت تن» عمومی‌سازی کرده و خواهان عدالت باشند.

در همین دو سال گذشته شاهد بودیم که زنان از شکنجه‌ی بدن خود توسط طالبان حرف زدند، از صدمه به نقاطی صحبت کردند که از نظر حاکمان دولتی در عرف افغانی قبلا ممنونه و عورت تعریف شده بود و برای آن به این نقاط حمله‌ور می‌شدند که زنی را قادر به افشا و آشکارسازی اندام خود حتا به منظور دادخواهی نمی‌دانستند. لازم است که تابوی بدن زنان عفیف و با عزت سلول‌های انفرادی خشونت خانگی و اجتماعی افغانستان را در هم شکنیم تا «روایت تن» جلودار تشدید جنایت و زن‌کشی قانونی‌شده‌ی تحت حاکمیت طالبان و نظام‌های مشابه باشد. برای این‌که آزاد باشید، کافی است اختیار بدن‌تان را از چنگ دین، مردسالاری و نظام‌های سرکوب‌گر بیرون بکشید. هیچ انسانی بدون اختیار کامل بر بدنش آزاد نیست!

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews