نگاه شخصی در شعر؛ امکانی برای گسست

حاشیه‌ای بر «از رعیت به شهروند؛ ژست
مهدی سرباز

مهدی سرباز

در طول تاریخ، شعر تا کنون مجبور بوده است بار، بار به این سوال‌‌ها پاسخ دهد که چرا خلق شده است؟ هدف آن چیست؟ و چه کمکی می‌تواند به مردم بکند؟ اگر اکنون و برای باری دیگر اما این بار در افغانستان و از شاعری افغانستانی این سوال‌ها را بپرسیم او چه پاسخی به ما خواهد داد؟ ما حق داریم از او بپرسیم که من امروز وقتی از خواب بیدار شدم ابتدا با خبر سلاخی شدن یک خانواده به شمول کودکانش (با تیشه) برخوردم، سپس عصر خبر کشته شدن 30 سرباز به دست دو هم‌قطارش که گفته شده نفوذی طالبان بودن را شنیدم بعد گزارش سیگار را خواندم که در آن نوشته شده بود بیشتر از 60 درصد افغانستانی‌ها درآمد روزانه‌شان کم‌تر از یک دالر است و این به معنی آن است که این تعداد پول خوردن سه وعده غذا را ندارند و شب به این خبر برخوردم که 43 میلیون افغانی مصرف اقامت و هزینه‌ی غذای چهار روزه شرکت کننده‌گان لویه جرگه مشورتی صلح شده است! و در همین هنگام که این‌ها را در ذهنم بررسی می‌کردم به شعری برخوردم با این محتوا که «اگر مرا نبوسی خواهم مُرد» ما حق داریم از شاعر بپرسیم که آیا او هم در همین‌جا زنده‌گی می‌کند؟ شعر او در کجای این وضعیت قرار داردیا ؟ آیا او هم این اخبار را می‌شنود یا نه جهان دیگری برای خودش ساخته است و اگر چنین است آن جهان برای چه خلق شده است؟ هدف آن چیست و چه کمکی می‌تواند بکند؟ فرض کنیم شاعر از بیخ با حرف ما مخالفت کرد و پاسخ داد که او هیچ اعتقادی به این‌که شعر دارای هدفی است و برای کمک کردن خلق شده است ندارد. اکنون باید صورت مسله را عوض کنیم و سوال دیگری از او بپرسیم؟ در چنین زمانی من ترجیح می‌دهم پیش از آن‌که صورت مسله را عوض کنم نگاهی به متن کارهای شاعر بیندازم و ببینم که او آیا واقعا چنان که ادعا می‌کند خارج از ساختار حاکم می‌نویسد یا متنش عملا بی‌آن‌که بداند زیر سلطه‌ی ساختار حاکم و توجیه‌گر آن است. تا کنون زیاد برخورده‌ام به مواردی که شاعر ادعا می‌کند برای شعر هدفی قایل نیست اما برعکس شعرش زیر سلطه‌ی هدفی مشخص کمر خم کرده است، گاهی خرده بورژوا است و گاهی تکرار متن گذشتگان در مورد اول زیر سلطه و هدف قدرت است و در مورد دوم زیر سلطه‌ی ساختار مفاهیم گذشته و هدف تداوم آن. در ادامه‌ی این نوشته متن دو شعر از شاعری را به خوانش می‌گیرم که اساسا با طرح سوال‌های بالا مخالف است اما با این تفاوت اساسی که مشکل او مسله هدف ادبیات نیست بلکه کلان روایتی است که در ذات این سوال نهفته است. او اساسا با کلان روایت‌ها مشکل دارد. «هدف»، «مردم» و «خلقت» را کلان‌روایت می‌داند و برای همین نه‌تنها در نقدهایش بلکه در شعرش نیز از کلان روایت‌ها گریزان است. او مردم را به شبکه‌های مختلف و کوچک و کوچک‌تر با کیفیت‌های مختلف تقسیم می‌کند و خلقت را نه شکل گرفته در یک نقطه‌ی ازلی بلکه متکثر و همیشه در حال شدن می‌بیند و در پی آن هدف را نیز با آن‌که (برای قدرت‌ها و ساختارها) ثابت می‌داند اما آن را دارای شکل‌های مختلف و در جاهای مختلف، رنگارنگ عنوان می‌کند. اکنون می‌خواهم نشان دهم که این نوع نگرش چه تاثیری بر شعر او داشته است، جایگاه چنین نگرشی در ادبیات چگونه است و در نهایت این شعر در کجای وضع کنونی ما (که تصویری از آن در بالا دادم) قرار می‌گیرد.

 

گلبول‌های سرخ!

گلبول‌های سرخ!

در اغتشاش خونی خود

راه بگشایید!

بپیمایید!

ریخته شده در خیابان

لخته شوید!

از دارهای آویخته

از تن‌ها

بچکید!

گلبول‌هالی سرخ!

گلبول‌های سرخ!

باران بی‌رنگ

برف سفید است

اما سرخ خواهد شد

مثل دویدن خون در پنبه

و رواندازی در حجله

خون‌های پامال!

گلبول‌های سرخ حوضک شده!

افتاده

ریخته

در خیابان

در خیابان

در خیابان!

 

گذر از کلان روایت

شعر، شعر اعتراض است، اعتراضی خونین که در اغتشاش خود راه‌ها پیموده و همه چیز را هم‌رنگ خود کرده است از چوبه‌ی دار گرفته تا رواندازی حجله تا به خون آغشته کردن باران و برف. شاعر شعر اما در این میان نه حرفی از هدف والا زده است نه ابرانسانی را پیش کشیده نه حتی حرفی از انسان زده است و نه مردم و نه از ظلم و استبداد سخن گفته است. چرا؟ چون او به‌میان آمدن هرکدام از این‌ها را نوعی کلان روایت می‌داند و می‌داند که راه فرار از کلان روایت‌ها نوشتن از حاشیه است، از کوچک‌ترین چیزی که کلان روایت با آن ساخته شده است. و برای همین او «خون» را انتخاب می‌کند. با انتخاب «خون» دیگر نیازی به توصیف چگونه‌گی اعتراض ندارد (زیرا که از اساس با توصیف در شعر مشکل دارد). او خون را به جای انسان و نماد وضعیت و تصویر اغتشاش برگزیده است. «خون» وظیفه اجرای عمل‌کرد هر سه‌ی این‌ها را به عهده دارد. سلب کلان‌روایت از این شعر و انتخاب خون به جای آن، حرکات دیگر را نیز از نزدیک شدن به کلان روایت‌ها دور می‌کند و برای همین شاعر دیگر نمی‌گوید «مقاومت کنید برعلیه چنین ظلمی ولو کشته شوید» بلکه می‌نویسد «لخته شوید» سفت شوید و ادامه دهید:

گلبول‌های سرخ!

در اغتشاش خونی خود

راه بگشایید!

بپیمایید!

ریخته شده در خیابان

لخته شوید!

 

او با این رویکرد عملا دست به خلق فضایی می‌زند که توصیف شده نیست از پیش گفته شده نیست بلکه در جریان است و این با فرار از کلان‌روایت ممکن شده است چیزی که لازمه شعر است. اما چرا گریز از کلان روایت‌ها در شعر ضروری است چرا کلان روایت‌ها وقتی به شعر سرایت می‌کنند آن را مسخ و در نهایت نابود می‌کنند؟

جایگاه نگرش شخصی در شعر

بونگ جون هو، نویسنده و کارگردان فیلم پارازیت (فیلمی که چهار اسکار 2020 را از آن خود کرد) در سخنرانی خود در اسکار امسال گفت: «وقتی من جوان بودم و در رشته‌ی سینما تحصیل می‌کردم حرفی بود که من آن را در قلب خود حک کردم این حرف که “خلاقانه‌ترین فیلم شخصی‌ترین فیلم است” این حرف از مارتین اسکورسیزی بزرگ ماست»

من با این نگرش به شعر نیز موافقم و معتقدم که «خلاقانه‌ترین شعر، شخصی‌ترین شعر است». ممکن است (و شاید) طرفداران خلق ما را محکوم کنند که امری شخصی امری بورژوایی است و هرچه که به مردم ختم نشود در خدمت طبقه‌ی حاکم و ساختار حاکم قرار دارد. من به این موضوع نمی‌پردازم که حک چنین عقیده‌ای در قلب باعث به وجود آمدن فیلم خوبی چون پارازیت شده که ضد نظام حاکم و برملا کننده‌ی آن است. و به جای آن بحث خودمان را ادامه می‌دهم، این که چرا چنین نگرشی در هنر نه‌تنها برای برملا کردن ساختار حاکم ضروری است بلکه در شعر غیر از این نیز نمی‌توان انتظار داشت. زیرا که کلان‌روایت‌ها همه از پیش‌ساخته و پرداخته شده و دارای معنی معینی هستند. درحالی که شعر امری خلاقانه است. کلان روایت‌هایی چون؛ بدی جنگ، خوبی آزادی، مبارزه برای آزادی، و غمگین شدن بعد رفتن معشوق و صدها کلان‌روایت دیگر که خیلی‌ها می‌پندارند امری شخصی است مثل: دوستت دارم، اگر مرا نبوسی خواهم مرد، دنیای بدون تو… و از این قبیل. در شعرهایی که چنین رویکردی وجود دارد ما هیچ چیزی جز کلمات کنار هم نوشته شده نمی‌بینیم نه خلقی در آن وجود دارد، نه زنده‌گی‌ای به جریان افتاده، نه نمایشی به وجود آمده و نه چیزی عریان شده است. فقط کلمات برای صدها سال پی‌هم باز کنار هم قرار گرفته‌اند. وقتی کلان‌روایت‌ها بر شعر حاکم باشد چه شاعر مخالف هدفی برای ادبیات باشد چه موافق آن، او شعری به ما تقدیم نخواهد کرد بلکه شکل مسخ شده‌ای از شعر را روبه‌روی ما خواهد گذاشت. در این وضع (حاکمیت کلان‌روایت) شاعران معتقد به ادبیات متعهد به گزارشگری تقلیل پیدا می‌کنند که هرروزه آمار کشتار و جنگ و صلح و فقر را گزارش می‌دهند و شاعران غیر معتقد نیز شانه به شانه‌ی آن‌ها غزل کهن ترجمه به سطر می‌کنند. در حالی که شعر نه توصیف یا گزارش و روایت کردن وضع بلکه خلق آن است زیرا که برای تغییر وضعیت تنها گفتن کافی نیست باید نشان داد. بریدن عبدالله سلاحی از کلان‌روایت‌ها او را از هر دو طیف (متعهد و غیر متعهد) جدا کرده است زیرا که او توصیف نمی‌کند بلکه نشان می‌دهد (به مدد شخصی کردن نگاه و از حاشیه گفتن). و همین باعث شده است که نه‌تنها ما با اثری خلاقانه مواجه باشیم بلکه بتوانیم از او بپرسیم که در چنین زمانه‌ای در افغانستان شعر تو برای چه خلق شده است؟ هدف آن چیست؟ و چه کمکی می‌تواند به مردم بکند؟

با جدا کردن او از هر دو طیف معمول یعنی متعهدها و غیر متعهدها انتظار داریم که پاسخ او نیز پاسخی جدای از این دو باشد.

 

وضع کنونی و شعر عبدالله سلاحی

 

باید زیر زمینی‌ای بزرگ

ته همه خانه‌ها

کوچه‌ها

و جاده‌ها کند

باید شهر را به خاک سپرد

 

شاید موش‌ها مشغول همین کارند

یا کرم‌ها

مورچه‌ها

و کارگرهای زیرزمینی

 

باید شهر را به خاک سپرد

و مثل نم

از زیر زمینی‌ها

رسوخ کرد به دیوارها و ستون‌ها

باید شهر را به خاک سپرد

 

حرف از به خاک سپردن شهر است، دلیل اما غایب است. این غیاب را من یک عمل خلاقانه می‌دانم عملی که خواننده را اجازه ورود به شعر می‌دهد. پس من تصوری را که از وضعیت حاکم در افغانستان (مرور اخبار) در سطرهای اول این نوشته داشتم بر می‌دارم و جای این غیاب می‌گذارم. اکنون با خیال راحت قبول می‌کنم که چنین شهری را باید به خاک سپرد باید زیرزمینی‌ای بزرگ ته همه‌ی خانه‌ها کند وقتی کودکی را با تیشه سلاخی می‌کنند وقتی بیشتر جمعیت نمی‌توانند در روز، سه وعده غذا بخوردند، باید شهر را به خاک سپرد، شاید موش‌ها مشغول همین کارند، یا کرم‌ها، مورچه‌ها و کارگرهای زیرزمینی. ولی ما دنبال پاسخ روشن‌تری هستیم پاسخی که بتوانیم دوباره شعر او را با آن محک بزنیم و باز می‌پرسیم:

این شعرها برای چه خلق شده‌اند؟ برای افشای وضعیت با نشان دادن خود وضعیت و نه توصیف آن.

هدف‌شان چیست؟ گسستن از کلان‌روایت‌ها زیرا که بدون این گسست هیچ وضعیتی نمایان یا افشا نخواهد شد.

چه کمکی به مردم می‌کنند؟ بیرون آوردن وضع‌شان از لاپوشانی کلان‌روایت‌ها تا این کارگرانِ زیر زمین شده‌یِ کلان‌روایت‌ها مثل نم از زیر زمینی‌ها رسوخ کنند به دیوارها و ستون‌هایی که چنین وضعیتی را استوار نگهداشته‌اند، رسوخ کنند و زیر خاک‌‍‌اش کنند و در اغتشاش خونی خود، راه بگشایند و بپیمایند…

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews