سید محمد فقیری- جامعهشناس
صفبندیهای هویتمحوری که امروز در افغانستان شکل گرفته و با گذشت هر روز شکافهای اجتماعی را عمیقتر میکند میطلبد تا از زوایه دیگری به این کشمشها و یا با تعبیری به این از خود بیگانگیها نگاه شود.
یکی از پرسشهای اساسی که تا اکنون به آن پاسخی داده نشده و یا بسیار کم به آن پرداخته شده، این است که چرا پشتونها و تاجیکها دراوج یگانگی از یکدیگر بیگانه مانده اند؟ چرا از یگانگی تباری پشتونها و تاجیکها، چشمپوشی شده است؟ چرا با آنکه هم پژوهشهای علمی، تبار پشتونها و تاجیکها را یکی میداند و هم تاریخ بر زیست اجتماعی آنها در کنار یکدیگر گواهی میدهد، همچنان رقابتهای سیاسی مانع همبستگی سیاسی آنها شده است؟
اختلافات و تفاووت دیدگاههای که امروز در مورد مفهوم افغان و درج آن در شناسنامه های دیجیتالی به میان آمده، صرفآ نزاع برسر لفظ است و به تعبیر مولانا نزاع بر سر الفاظ دوری از حقیقت است و ما به هیچوجه نباید ارزشهای مشترک تاریخی و اجتماعی پشتونها و تاجیکها را نادیده گرفته و همه یگانگی آنها را بر محور تفاوت دیدگاه بر سر چند واژه تقلیل دهیم.
اگر هم پشتونها و هم تاجیکها با دید بازتر به تاریخ معاصر افغانستان نگاه کنند، بسیاری از سوتفاهمها در میان شان از بین خواهد رفت. شاهان افغانستان هیچگاهی به خطکشیهای قومی میان پشتونها و تاجیکها باوری نداشتند و اصلآ به آن فکر نمیکردند. بدون شک این پادشاهان به ویژه مرحوم احمدشاه ابدالی و شمار بزرگی از حاکمان افغانستان خدمات بزرگی برای زبان فارسی انجام دادند. به گونه مثال: کتاب تاریخ احمدشاهی به فرمان مرحوم احمدشاه ابدالی با قلم محمود الحسینی بن ابراهیم جامی به زبان فارسی نگاشته شد. مرحوم احمدشاه ابدالی به زبان فارسی و پشتو شعر میسرود و زبان پشتو و فارسی برای او حکم دو روی یک سکه را داشت.
تیمورشاه ابدالی پس از انتقال پایتخت از قندهار به کابل زبان فارسی را در دربار رسمی ساخت. او نیز در سرودن شعر به زبان فارسی کارنامههای بزرگی را از خود به یادگار گذاشته است. شاه شجاع نیز از دیگر پادشاهان درانی میباشد که علاقه وافری به ادبیات و سرودن شعر داشته است. از او اشعار زیادی به زبان فارسی به جا مانده است.
امیر عبدالرحمن خان از دیگر حاکمان افغانستان بود که کتاب تاجالتواریخ را به زبان فارسی نگاشت. افزون بر چهرههای سیاسی تاریخ افغانستان، بسیاری از اندیشمندان و شاعران پشتون به پشتو و فارسی بهگونه برابر توجه داشته اند. عایشه درانی از جمله شاعرانی است که در عصر تیمورشاه ابدالی میزیسته است و او اشعار نابی به زبان فارسی از خود به جای گذاشته است.
مرحوم استاد عبدالحی حبیبی نویسنده و پژوهشگر افغانستان از دیگر بزرگانی است که پژوهشهای ارزشمندی در پشتو و فارسی انجام داده است، او در بیشتر از هشتاد اثری که نگاشته، کوشش کرده که دریچه روشنی را بر فضای ادبی کشور بگشاید و امروز آثار او از جمله منابع غنی در حوزه اکادمیک کشور میباشند.
رویدادهای صدسال گذشته افغانستان نشان میدهد که در فقدان همبستگی پشتون و تاجیک دولتسازی در این کشور با چالشهای زیادی روبرو میشود. صفبندی های هویتمحور امروز ریشه در نا آگاهی تاریخی از تمدن مشترکی دارند که همه اقوام افغانستان به ویژه پشتونها و تاجیکها در ساختن آن مشارکت داشته اند.
اختلاف پشتونها و تاجیکها در صد سال گذشته بیشتر در محور رقابتهای سیاسی بوده است و نه اختلافات ناشی از تبار و فرهنگ.
ازدواجهای بیشماری که در میان پشتونها و تاجیکها صورت گرفته نشان میدهد که حساسیت فرهنگی این دو قوم هیچ گاهی به حدی نبوده است که مانع پیوندهای ازدواج گردد.
چهرههای برجسته سیاسی پشتون همسران تاجیک دارند و چهرههای برجسته سیاسی تاجیک همسران پشتون دارند. این نمایانگر یگانگی تباری این دو قوم است. این ازدواجها در میان شهروندان عادی به گونه قابل ملاحظهای وجود دارد و کاملآ یک امر طبیعی در مناسبات اجتماعی میباشد.
در جامعه قبیلوی افغانستان که زنان جز هویت قبیلهای به حساب میآیند و حساسیتهای ارزشی پیرامون آنها وجود دارد، ازدواجهای بیشمار میان پشتونها و تاجیکها و طبیعی بودن آن، خود نمایانگر یگانگی تباری این دو ملیت است.
آنتونی گیدنز در کتاب پیامدهای مدرنیته مینگارد که ما حاضر نیستیم در باره مخاطرات خود حرف بزنیم و برای ما خسته کن تمام میشود و چه رسد به اینکه برای آنها راه حلی را پیدا کنیم. این سخن گیدنز در جامعه امروز افغانستان مصداقهای زیادی دارد. ما مردم افغانستان همواره از روبرو شدن با چالشها و سوتفاهمهای اجتماعی در هراس هستیم و شهامت روبرو شدن با آنها را نداریم و برای همین است که توان گشودن هیچ گرهای که هر روز بر پیوندهای اجتماعی ما افزوده میشود وجود ندارد.
برای از بین بردن بی اعتمادی اجتماعی و سوتفاهمها در افغانستان باید ریشههای این بی اعتمادی میان پشتونها و تاجیکها را به گونه دقیق شناخت.
پیش از پرداختن به این مبحث بیان این موضوع الزامی است که نگارنده به هیچوجه در پی ارجحیت بخشیدن به قومی سازی ساختار سیاسی نمیباشد و صرفآ به بیاعتمادی اجتماعی میان اقوام افغانستان به عنوان یک مساله اجتماعی نگاه میکند. نگارنده باورمند به حقوق شهروندی و همبستگی تمام مردم افغانستان میباشد.
پشتونها و تاجیکها دارای عواطف مشترک اند اما این عواطف در حوزه سیاست همواره با یکدیگر ناهمخوان بوده است.
از لحاظ زبانی باید گفت که زبانهای پشتو و فارسی متعلق به یک خانواده میباشند. تفاووتهای زبانی هیچگاهی نمیتوانند تا تمدن مشترک را نفی بکنند. همانگونه که کردهای ایران و ترکیه و عراق با آنکه تبار مشترک دارند اما زبانهای شان از یکدیگر تفاووت میکند، پشتونها و تاجیکها نیز دارای تمدن و تبار مشترک اند که زبانهای شان ریشه واحد دارند.
از دیدگاه تاریخی و اسنادی پشتونها و تاجیکها دارای تبار مشترک اند که همواره در کنار یکدیگر زیسته اند و زبانهای پشتو و فارسی خانواده مشترک دارند.
پکتها از جمله قبایل دهگانه آریایی میباشند. از آنجایی که آریاییها به گونهای قبیلهای میزیستند و با اشتراکات تباری قبایل گوناگونی در کنار یکدیگر قرار داشتند.
“قبایل دیگری که به شهادت «هرودوت» با پکتها پهلو به پهلو در پکتیکا زندگانی داشتند چهاراند: گنداریها، ستاگیدیها، اپاریتیها و دادیکیها”. (کهزاد، 1387، ص 70)
به باور قوی پکتهای دیروز، هموطنان پشتون امروز ما میباشند و دادیکیهای دیروز هموطنان تاجیک امروز ما هستند.
علی احمد کهزاد در کتاب تاریخ افغانستان درباره دادیکیها یا تاجیکها مینگارد که: “هرودوت محل اقامت ایشان را در پکتیکا قرار میدهد و از این معلوم میشود که یکی از شعب پکتیها «پختونها» بودند و با گنداریها باشندهگان صفحات شرقی آریانا تماس و پیوستگی داشتند” (همان، ص 70)
از لحاظ تاریخی ثابت شده است که پشتونها و تاجیکها متعلق به تبار آریایی هستند و دارای تمدن مشترک هستند.
“این«دادیکها» که مولفین یونانی و لاتینی از آنها یاد کرده اند از قبایل قدیم و از شاخههای آریایی این کشور اند که امروز به نام «تاجیک» یعنی همان نام باستانی خود در نقاط مختلف آریانان زندگانی میکنند و از قدیمترین زمانهها تا امروز با سایر قبایل مسکونه آریانا به کمال همرنگی و همآهنگی زیست کرده اند.” (همان، ص 70)
افزون بر اسناد تاریخی، پژوهش معتبر ژنیتیکی که چند سال پیش پیرامون اقوام افغانستان صورت گرفته بود و نتیجه آن در نشریه پلوس وان به تاریخ هشتم مارچ سال 2012 بازتاب یافت یگانگی تباری پشتونها و تاجیکها را با دلایل علمی (فیزیکی و ژینیتیکی) اثبات نمود.
این پژوهش علمی بزرگترین سند برای اثبات یگانگی تباری پشتونها و تاجیکها میباشد که رویدادهای تاریخی و زندگی مشترک آنها در کنار یکدیگر را در درازنای تاریخ نشان میدهد. نزاع بر سر قدرت سیاسی در افغانستان باعث گردیده است تا ملیتهای گوناگون در افغانستان از شناخت خود و شناخت دیگران غافل بمانند.
کافی است تا به گونه دقیق و بیطرفانه تاریخ افغانستان مطالعه شود تا حقایق تاریخی پیرامون یگانگی تباری پشتونها و تاجیکها آشکار شود.
بنآ باید گفت که اختلافات سیاسی باعث شده تا این دو قوم بزرگ قربانی توطیه دشمنان شوند و از همبستگی آنان جلوگیری شود در حالیکه پشتونها و تاجیکها و سایر ملیتهای افغانستان میراثدار یک تاریخ و یک تمدن میباشند. این مسوولیت همه وطنپرستان است تا برای اتحاد و اتفاق میان همه مردم افغانستان به گونه عام و میان پشتونها و تاجیکها به گونه خاص گام های عملی را بردارند.
دولتسازی در افغانستان مستلزم همبستگی تمام افغانها به گونه عام و اتحاد پشتونها و تا جیکها به گونه خاص میباشد.
روند دولت سازی در افغانستان کامیاب نخواهد شد مگر اینکه پشتونها و تاجیکها به همبستگی برسند و سوتفاهمها وبیاعتمادیهای که در میان آنها به وجود آمده از بین بروند. ریشههای تاریخی و فرهنگی و تباری مشترک مهمترین عامل همبستگی پشتونها و تاجیکها میباشد.
شوربختانه در جامعه افغانستان آزادیهای قانونی در برخی مواقع به گونهای به افکار عمومی جهت داده است که به خط کشیهای قومی دامن زده است. گاهی چنین وانمود شده است که گویا پشتونها و تاجیکها بسان دو خط موازی هستند که هیچگاهی به هم نمیرسند در حالیکه چنین باوری به کلی ناپذیرفتنی و اشتباه است. پشتونها و تاجیکها همواره به هم رسیده اند و با هم زیسته اند و آرمانهای مشترکی دارند و برآورده شدن این آرزوهای بزرگ برای ساختن افغانستان آزاد و آباد، نیازمند همگرایی سیاسی همه اقوام افغانستان میباشد.
در جامعه افغانستان باید دولت سازنده افکار عمومی باشد و با استقاده از رسانهها، نهادهای آموزشی و تقویه سینما، همه مردم افغانستان و به ویژه پشتونها و تاجیکها را به یگانگی برساند و این مقدمهای است برای شکل گیری دولت- ملت.
به گفته سهراب سپهری، چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید.