خشونت از دیدگاه اسلام
پوهنیار عبدالوهاب نوینی
استاد دانشکده شرعیات دانشگاه هرات
چکیده
بر همگان مبرهن است که نیروی غضب در نهاد انسان جهت دفاع از حریم حرمات چونان بسا خصایل دیگر به ودیعه گذاشته شده است تا در صورت لزوم از آن استفاده و بهره معقول برده شود. این بهره بردن از نیروی غضب گهی اوقات بهواسطه حفظ حرمت عقیده و مقدسات، رنگ و لعاب دینی و معنوی پیدا کرده و جامه و لباس مبارک و مقدس بر تن میکند که از آن خشونت نه که مجاهدت نام برده شده و در قاموس دینی رنگ خدایی بهخود گرفته و جان باختن بدان سان عنوان شهادت بهخود میگیرد و شهادت درپی خود دارد نعمت عظیم و پر ابهت جنت و حوریان و غلمان آخرت.اینجاست که تنور خشونت آنهم به نام خداوند چونان تنور خاندان نوح نبی، اما نه آب که آتش نثار خاکیان میکند. هرکس از هر کوی و برزن چون تقاضای رهیدن از این زندگی جهنمگونه را دارد، با توسل به اهرم خشونت میخواهد روانه دیار جنت و نعمت شود، آنهم از آدرس دیانت. بدین ملحوظ لازم است تا کندوکاوی شود در این قسمت تا مدلل شود که دین الهی در همه ادوار تاریخ بانی و حامی بوده است صفا و صمیمیت را و عرضی و نه اصلی میداند توسل به خشونت را.
کلمات کلیدی: خشونت، صلح، جهاد
مقدمه
مبحث طرح شده در تحقیق کنونی اسلام و خشونت است. بر همگان مبرهن است که بعد از ورود انسان به دنیای مدرن و طرح تساهل و تسامح در زندگی انسان مدرن با افکار پست مدرن، عدهای بهواسطه پیشینه عداوت و ضدیت با ادیان علیالخصوص اسلام، خشونت را زاییده دین دانسته و راه علاج از آن را دوری از دیانت و معنویت میدانند. این گروه با استناد به آیات و روایات و مستندات تاریخی بدین دیدگاه متوسل شده و داعیه ضد دینی خود را طرح میکنند. در مقابل، اندیشمندان مسلمان با دلایل منقول و معقول ربط خشونت و دیانت را نفی نموده و خشونتهای تاریخی را به عملکرد متدین مرتبط دانسته و دامن دیانت را مبراء از خشونت و انگهای این چنین را زاده اوهام و افهام افکار علیل و اذهان بیمار میدانند. بنا براین لازم است تا نگاهی هر چند گذرا و کوتاه به دلایل طرفین(ربط خشونت به اسلام وعدم ارتباط دیانت و خشونت) داشته باشیم تا بعد از تدقیق در دلایل طرفین و مناقشه آنها دیده شود که موضع چه کسی به حقیقت و واقعیت نزدیک و مقرون به دلایل صواب است.
اهمیت تحقیق
اهمیت این تحقیق بدان است که دین الهی را از اتهام به خشونت با استناد به آیات و روایات و تاریخ صدر اسلام تبرئه کند و آب سردی بر وجه کسانی خواهد بود که دین اسلام را به خشونتگرایی متهم میکنند.
سوالات تحقیق
سوال اصلی: علت متهم نمودن اسلام به خشونت چیست؟
سوالات فرعی:
آیا جهاد همان تخریب شهرها و قتل انسانها و تعذیب حیوانات است؟
آیا اسلام پیامآور خشونت و نفرت است؟
روش تحقیق: تحقیق کنونی وجه کتابخانهای دارد و متکی به مستندات روایی و درائی خواهد بود.
کلیات و مفاهیم
در ابتدا لازم است که کلمات خشونت، جهاد و صلح را که نقش محوری در مبحث مان دارد مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
تعریف خشونت: خشونت را اندیشمندان چنین تعریف کردهاند: اقدام علیه جسم و جان، شرف، مال، حقوق فطری طبیعی، اجتماعی و معنوی فرد، افراد، هویتها و هنجارهای اجتماعی است(هانا آرنت، ۱۳۵۹: ۱_۳)
تعریف فوق از جهات متعدد فراخنای وسیع خشونت را متبارز میکند و همه انواع خشونت را اعم از جسمی و روانی شامل میشود و تعریفی بالنسبه کامل است. گرچند تعریف مطلق در هیچ یک از مفاهیم و واژگان وجود نداشته و تعاریف حسب دیدگاهها و سلیقهها، متفاوت است و اندیشمندان عالم به اساس تفاوت منظر، نگاه متفاوت بدانها دارند.
صلح: آشتی کردن ویا عقدی که دو طرف در مورد بخشیدن چیزی و یا گذشتن از حقی در مقابل هم تعهد میکنند، صلح است.(ابوحبیب سعدی، ۱۴۰۸: ۲ _ماده الصلح).
جهاد: جهاد از جهد یجهد گرفته شده و معنای بهکار بردن نهایت سعی و تلاش انسانی است جهت انجام کاری و مجتهد را بدان لحاظ بدین عنوان معنون نمودند زیرا سعی بلیغ و جهدی عمیق مینماید جهت حل معضلات فقهی و حقوقی جامعه اسلامی.(ابوحبیب سعدی ، ۱۴۰۸: ۱_ماده الجهاد).
این واژه پس از شورش چپ در افغانستان و حرکات نامتوازن راستگراها، بار منفی پیدا کرد و بدان به عنوان ارزش انقلابی که پیامدی جز تباهی و بربادی نداشت، نگریسته شد و از دریچه تنگ و محصور حزبی بدان نظر میشود که الحق جفای بس بزرگ به واژه مقدسی چون واژه جهاد است. این بار منفی تنها محصول عملکرد تعدادی راست افراطی حمل این واژه نشده، بل محدثین و سیرتنویسان مسلمان نیز در این جرم شریک میباشند. چنان که با تورق در دفاتر اصحاب حدیث دیده میشود که آنها چونان فقها و اهل مغازی، قتال و جهاد را در تحت یک عنوان جای داده و با عنوان(کتاب السیر و الجهاد) و کنار هم نگاشتن آن دو، دانسته و یا ندانسته حکم به توحید معنای آن دو نمودند در نتیجه پژوهندگان و علاقهمندان به متون دینی هر دو را یکی فرض کرده و هر دو را دو رویی یک سکه گمان نمودند. و اغیار نیز بدان تمسک جسته و بر نیت دین و دیندار حوالت خشونت کردند. این بدان معناست که چه بسا اغلب اوقات ما به دین الهی به زعم خود از سر دردمندی چیزی نسبت دهیم که پیامدی چز تباهی و بربادی معنویت با خود به ارمغان نیاورد. بنابرین باید دید که چه چیزی را به آدرس دیانت حوالت میدهیم و پیامد آن در دراز مدت برای دین و دیندار چه خواهد بود.
از جمله استدلال آنها به قرآن عظیمالشان، آیات قتال و جهاد است. چونان آیات ۱۹۰ و۱۹۱و ۱۹۲ سوره بقره:
“وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ “(۱۹۰)
“وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ (۱۹۱) فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۹۲) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَاتَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ.”
(و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند. و تجاوز و تعدّی نکنید. (شما جنگ افروزی نکنید و بیگناهان و بی خبران و زنانی که نمیجنگند، و کودکان و پیرمردان و بیماران و امان خواهان را نکشید و خانهها و کشتزارها را ویران نسازید). زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد. و (چون جنگ درگرفت) هرجا آنان را (که آغازکنندگان جنگ بودهاند) دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را (از مکّه) که شما را از آنجا بیرون کردهاند بیرون سازید، و (از جنگ در حرم مکّه نباید باک داشته باشید، زیرا ایشان با شکنجه و آزار و انواع فتنه و فساد میخواستند شما را از دینتان برگردانند که مایه خوشبختی دو جهان شما است و) فتنه از کشتن بدتر است. و (لیکن احترام مسجدالحرام به جای خود باقی است و) با آنان در کنار مسجدالحرام کارزار نکنید، مگر آن گاه که ایشان در آنجا با شما بستیزند (و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند). پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید. سزای (آن گونه) کافران چنین است. و اگر دست کشیدند (از کفر، و اسلام را پذیرفتند، خداوند گناهانشان را به آب توبه میشوید و بیدینی گذشته ایشان را نادیده میگیرد) چه بیگمان خدا آمرزنده و مهربان است) نور خرم دل، بی تا :۱۱۱و۱۱۲
وآیت ۸۹ سوره نساء
وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا.
آنان دوست میدارند که شما کافر شوید همانگونه که خود کافر شدهاند و(در کفر با ایشان) مساوی شوید. پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید تا آن گاه که(ایمان میآورند و) در راه خدا هجرت میکنند. ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هر کجا یافتید بگیرید و (اسیر کنید، و در صورت لزوم بکشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید)
وآیت ۹۱ سوره نساء
سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّمَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَهِ أُرْکِسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا.
(گروه دیگری را خواهید یافت که میخواهند (با اظهار ایمان در پیش شما) از ناحیه شما در امان باشند و (با اظهار کفر در پیش کافران) از ناحیه قوم خود در امان بمانند (و در زمان قدرت هر گروه خویشتن را فریبکارانه جزو آن دسته قلمداد کنند). هر زمان که به سوی کفر ( یا جنگ با مسلمانان) خوانده شوند با سر در آن فرو میروند! پس اگر از شما دست نکشیدند و به ترک جنگ و دشمنی نگفتند و به شما پیشنهاد صلح ننمودند و دست بردار نشدند، آنان را بگیرید و (اسیر کنید و در صورت لزوم) ایشان را هر کجا یافتید بکشید. آنان کسانیند که ما (به سبب غدر و خیانتشان) دلیل آشکار و برهان واضحی برای (اسیر کردن یا کشتن) ایشان به دست شما دادهایم.
وآیت ۱۴ و۱۵ سوره توبه
قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ (۱۴) وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۵)
(ای مؤمنان!) با آن کافران بجنگید تا خدا آنان را با دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را بر ایشان پیروز گرداند و (با فتح و پیروزی مؤمنان بر کافران) سینههای اهل ایمان را شفا بخشد. و کینه را از دلهایشان بردارد خداوند توبه هر کس را بخواهد (و شایستهاش بداند) میپذیرد.
آنها این آیات را زمینهساز خشونت آنهم از نوع دینیاش پنداشته و علت العلل همه خشونتها را به این متون مقدس حوالت میدهند.
دیگر از موارد استدلال آنها استناد به احکام جزایی است که اسلام آنها را جهت رفاه و آسایش و آرامش جامعه، مفید فایده دانسته و عدم وجود قوانین جزایی را سبب بلند رفتن جرم و جنایت میشمارد. دیدگاه این عده از ناقدین این است که این قبیل مجازات نه تنها از تعداد مجرمین نمیکاهد که بر عقدههای روانی افراد، افزوده و آنها را جسورتر به معصیت میکند. احکامی چون حدود و قصاص و دیگر انواع مجازات که در دامن فقاهت بانزاکت پرورانده شده است، بهعنوان مشت نمونه خروار مستمسک شان به عباراتی از فقه و فقاهت است بدین شکل:
و إذا وجب الحد وکان الزانی محصنا رجمه بالحجاره حتى یموت لأنه علیه الصلاه والسلام رجم ماعزا وقد أحصن وقال فی الحدیث المعروف و زنا بعد إحصان و على هذا إجماع الصحابه رضی الله تعالى عنهم. (مرغیانی، بی تا : ۲_ ۹۶)
(وقتی حد واجب شد و زناکار محصن بود او را باسنگ سنگسار کنند تا بمیرد زیرا پیامبر ماعز اسلمی را رجم نمود و در حدیث معروف فرمود و خون فرد را زنای بعد از احصان هدر مینماید و بر این حکم است اجماع صحابه.
(ویخرجه إلى أرض فضاء ویبتدئ الشهود برجمه ثم الإمام ثم الناس کذا روی عن علی رضی الله عنه (مرغیانی، بی تا : ۲_ ۹۶)
و فرد زناکار را به فضای باز آورده و ابتدا نمایند شاهدها به رجم سپس حاکم و سپس مردم حسب روایت ازعلی (رض)
و یا عبارت:
محمد عن یعقوب عن ابی حنیفه (رضی الله عنهم) رجل قذف امرأه معها ولدها لا یعرف له اب او قذف امرأه لا عنت بولد او قذف رجلا ینزع عنه الفرو والحشو لان ذلک یمنع اثر الضرب اصلا. (شیبانی، بی تا : ۲_ ۲۸۸)
محمد شیبانی از یعقوب از ابیحنیفه روایت میکند که فرد قاذف را که زنی را متهم نموده یا مردی دیگر را تهمت فحشا نسبت داده است و ثابت نیز نتوانسته است، لباس او را کشیده و شلاقاش زنند.
و یا عبارت:
(وَمِنْ مَشَایِخِنَا من رَتَّبَ التَّعْزِیرَ على مَرَاتِبِ الناس فقال التَّعَازِیرُ على أَرْبَعَهِ مَرَاتِبَ تَعْزِیرُ الْأَشْرَافِ وَهُمْ الدَّهَّاقُونَ وَالْقُوَّادُ وَتَعْزِیرُ أَشْرَافِ الْأَشْرَافِ وَهُمْ الْعَلَوِیَّهُ وَالْفُقَهَاءُ وَتَعْزِیرُ الْأَوْسَاطِ وَهُمْ السُّوقَهُ وَتَعْزِیرُ الْأَخِسَّاءِ وَهُمْ السِّفْلَهُ فَتَعْزِیرُ أَشْرَافِ الْأَشْرَافِ بِالْإِعْلَامِ الْمُجَرَّدِ وهو أَنْ یَبْعَثَ الْقَاضِی أَمِینَهُ إلَیْهِ فیقول له بَلَغَنِی أَنَّکَ تَفْعَلُ کَذَا )
واز مشایخ ما کسی است که ترتیب نموده تعزیر را حسب احوال مردم بر چهار مرتبه تقسیم نمودند: تعزیر اشراف بدین صورت است که بدو خبر داده شود چنانکه قاضی به او اعلام نماید که به من خبر رسیده که تو چنین و چنان انجام دادهای و تعزیر هرکدام از اصناف حسب حال و صنف شان است.
(کاسانی علاءالدین، ۱۹۸۲: ۲ _ ۶۸)
و یا در مورد ذمی فقهاء چنین حکم نمودند:
(وَلَا تُقْبَلُ مِنْ الذِّمِّیِّ لَوْ بَعَثَهَا عَلَى یَدِ نَائِبِهِ) فِی الْأَصَحِّ (بَلْ یُکَلَّفُ أَنْ یَأْتِیَ بِنَفْسِهِ فَیُعْطِیَهَا قَائِمًا وَالْقَابِضُ مِنْهُ قَاعِدٌ) وَیَقُولُ: أَعْطِ یَا عَدُوَّ اللَّهِ. (وَلَا) یَجُوزُ أَنْ (یُحْدِثَ بِیعَهً، وَلَا کَنِیسَهً وَلَا صَوْمَعَهً، وَلَا بَیْتَ نَارٍ، وَلَا مَقْبَرَهً)
(ابن عابدین، بی تا: ۲۰۲)
و از ذمی، جزیه قبول نشود در صورتیکه نائب او آورد بلکه مکلف است که خودش آن را آورده و درحال ایستاده در حالیکه مسلمان تسلیم شونده نشسته است به او تسلیم کند و به او گفته شود ای دشمن خدا تسلیم کن آن را و مجاز نیست که در دار اسلام صومعه دیر وکلیسا و مقبره و آتشکده غیر مسلمانان داشته باشند. و در باره تخریب بلاد کفر و خانههای شان حکم فقه چنین است:
التدمیر والتخریب: لا بأس عند الضروره الحربیه بإحراق حصون العدو بالنار، وإغراقها بالماء وتخریبها وهدمها علیهم، وقطع أشجارهم وإفساد زروعهم، ونصب المجانیق (۴) ونحوها من مدافع الیوم على حصونهم وهدمها، لقوله تعالى: {یُخرِبون بیوتهم بأیدیهم وأیدی المؤمنین} [الحشر:۲/۵۹] (زحیلی وهبه، بی تا : ۸_۱۳)
تخریب و از بین بردن بناها در صورت ضرورت جنگی، اشکال ندارد همچنین سوختاندن قلعههای دشمن به آتش و محو قلعهها به آب و تخریب و منهدم ساختن قلاع بر دشمن و قطع درختان و تباه نمودن زراعت و کشت شان و نصب منجنیق و منهدم ساختن قلعهها بوسیله آن زیرا خدای میفرماید (آنها خراب مینمایند خانههای خود را با دستان خود و دستان مومنین)
و نیز در کتاب فقه اسلامی و ادلته مکلفیتهای اهل ذمه را چنین بیان مینماید:
وأما واجباتهم فهی ثلاثه عشر شیئاً هی:
۱ً – أداء الجزیه عن کل رجل فی کل عام مره، وهی دینار عند الشافعی، وإن صولحوا على أکثر من ذلک جاز، وأربعه دنانیر عند الجمهور.
۲ً – ضیافه المسلمین ثلاثه أیام إذا مروا علیهم.
۳ً – دفع عشر ما یتجرون به فی غیر بلادهم التی یسکنونها.
۴ً – ألا یبنوا کنیسه، ولا یترکوها مبنیه فی بلده بناها المسلمون، أو فتحت عنوه، فإن فتحت صلحاً واشترطوا بقاءها جاز.
۵ً – ألا یرکبوا الخیل ولا البغال النفیسه، ولهم رکوب الحمیر.
۶ً – أن یمنعوا من جاده الطریق ویضطروا إلى أضیقه.
۷ً – أن تکون لهم علامه یعرفون بها کالزنار ویعاقبون على ترکها.
۸ً – ألا یغشوا المسلمین، ولا یأووا جاسوساً، وألا یتواطؤا مع أهل الحرب على إیذاء المسلمین، وغیر ذلک من کل ما فیه ضرر بالمسلمین.
۹ً – ألا یمنعوا المسلمین من النزول فی کنائسهم لیلاً ونهاراً.
۱۰ً – أن یوقروا المسلمین، فلا یضربوا مسلماً ولا یسبونه ولا یستخدمونه.
۱۱ً – أن یخفوا نواقیسهم، ولا یظهروا شیئآً من شعائر دینهم.
۱۲ً – ألا یسبوا أحداً من الأنبیاء علیهم الصلاه والسلام، ولا یظهروا معتقدهم، وألا یطعنوا فی شرع الله عز وجل، وألا یتعرضوا للقرآن أو الرسول صلّى الله علیه وسلم بسوء.
۱۳ً – إجراء أحکام الإسلام علیهم فی المعاملات والعقوبات الجنائیه، کتحریم الزنا، بدلیل أن النبی صلّى الله علیه وسلم رجم یهودیاً ویهودیه زنیا (۱) ، والامتناع من التعامل بالربا وارتکاب الفواحش والمعاصی وأحوال الفسوق، لکنهم یقرون على تناول الخمر لاعتقادهم إباحته، إلا إذا ترافعوا إلینا، فیحکم بینهم بشریعتنا.(زحیلی وهبه، بی تا : ۸_ ۱۴)
و اما مکلفیتهای اهل ذمه قرار زیر است:
۱: ادائ جزیه ازهر فرد مکلف که نزد شافعی یک دینار و نزد جمهور تاچهار دینار افزایش مییابد.
۲: مهمان ساختن مسلمانان را سه روز وقتی از منطقه شان عبور کردند.
۳: ده برابر اجرت دهند درصورتیکه در غیر شهر مسکونی خویش سکونت میگزیدند.
۴: معبد نسازند و آن را ساخته ترک ننمایند (تخریب نمایند) در شهری که مسلمانان آن را ساختند و یا به غلبه آنرا فتح نمودند. مگر شهرهاییکه به صلح تسلیم شدند و شرط کردند در آن وجود و بقای معبدها را.
۵: سوار اسب و قاطر نشوند و سوار الاغ شوند.
۶: راه برایشان تنگ شود.
۷: باید نشان ذمی بودن داشته باشند مانند زنار واگر علامت و نشان را ترک کردند مجازات شوند.
۸: بامسلمانان فریبکاری نکنند باجواسیس همراه نشوند توطئه علیه مسلمین باکفار ننمایند.
۹: مسلمانان را منع ننمایند از دخول به کلیسا در هیچ وقت از شب وروز.
۱۰: به مسلمانان حرمت کنند مسلمانی را سب و دشنام مدهند و خدمتکار مسلمان را خادم خود نسازند.
۱۱: ناقوس خودرا پنهان نموده و شعائر مذهبی خود را علنی مسازند.
۱۲: به احدی از انبیا توهینی روا مدارند اعتقادات خود را اظهار نکنند و توهین و تحقیر قرآن وسنت ننمایند.
۱۳: مکلف اند به اجرای احکام اسلام در معاملات و محکوم میشوند در جنایات به حدودی مانند حرمت فحشاء زیرا پیامبررجم نمودند زن ومرد یهودی را و منع شوند از معاملات ربوی و ارتکاب فحشا و دوری از فسق و فجور و منع نشوند ازنوشیدن شراب مگرکه قضیه نوشیدن شراب باعث اضرارشده و به محکمه کشانده شود که محاکمه براصول دین میشوند.
سومین استناد منتقدین به سیره غزواتی جناب رسول اکرم ص است باین دلیل که این سیره نشان از خشونت سیستماتیک دینی دارد زیرا خشونت فوق از نمونه و اسوه اسلام که پیامبر است صادر شده وبه دیگران درس و پند و اندرز و موعظه خشن ارایه می دارد. بدین عبارات از احادیث توجه فرمایید:
۲۴۹۵/ ۲۳۸۵ – عن أبی هریره أن رسول اللَّه -صلى اللَّه علیه وسلم- قال: “لا یجتمع فی النار کافر و قاتله أبدًا”(سجستانی ابوداود،بی تا: ۲_ ۳۱۶)
از اباهریره روایت شده که پبامبر فرمودند: جمع نمیشود در جهنم کافر و قاتل او.
۲۵۰۲/ ۲۳۹۲ – عن أبی هریره عن النبی -صلى اللَّه علیه وسلم- قال:”منْ ماتَ ولم یَغْزُ، ولم یُحدِّث نفسه بالغَزْوٍ، مَاتَ على شُعْبَهٍ مِنْ نِفَاقٍ”.(نیشاپوری مسلم ،۱۴۳۲: ۲_۴۹)
اباهریره از پیامبر روایت میکند که فرمود:آنکه بمیرد جهاد نکند و نیت جهاد را با خود نداشته باشد مرگ او مرگ منافقانه است.
۲۷۹۴ – حَدَّثَنَا قَبِیصَهُ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ الرَّوْحَهُ وَالْغَدْوَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا(ابو اسماعیل بخاری، ۱۴۰۷: ۲_۲۰۷ )
سهل بن سعد از پیامبر روایت میکند که فرمود: صبح و شامی در میسر حق (جهاد) بودن از دنیا و مافیها برتر است.
چهارمین استناد این عده به تاریخ ما بعد پیامبر اسلام اشاره دارد یعنی تاریخ فتوحات و لشکرکشی مسلمانها به سراسر دنیا از شبه جزیره تا هند و سند و چین و این فتوحات لزوماً با خشونتهای عدیده و بدبختیهای مدیده همراه بوده و عالم و آدم از آنها آسیب فروان دیده و چه شهرها که تخریب نشده و چه مزرعهها که سوختانده نشده و چه تمدنها که به غارت نرفته و چه خانوادهها که از هم نپاشیده. اینها و بسی دیگر از اینها دلایلی است که مخالفان و معاندان دینی جهت خشن نشان دادن اسلام و مسلمانها عرضه میدارند.
دیدگاه مخالفین خشونت:
در مقابل نحله فوق و تذکر رفته، شیفتگان دیانت و معنویت قرار داشته که یکایک استدلال آنها را به دلایل نقلی و عقلی و تاریخی و فلسفی مردود دانسته و بانی و صاحب رسالت توحیدی را اساسگذار صلح و دوستی و رواداری و تساهل و تسامح میدانند. اینان به ترتیب به استدلات آنها پاسخ در خور ارایه میدارند از جمله:
عنوان اسلام و شعار آن نشانه خوبی بر صلح طلبی اسلام و مسلمین است. زیرا واژه اسلام حسب تعریف اندیشمندان دلالت بر سلم که همان صلح و دوستی است نموده و بیانگر موضع مسالمتآمیز جامعه اسلامی و ایمانی است. بدین ملحوظ نشان و عنوان مسلمان و شعار او گواهی مطلق است بر نگاه صلح آمیز او زیرا او مسلمان است که پیام سلامتی را به دیگران هدیه میکند و مومن است که دیگران احساس امنیت میکنند از او دقیقا همان تعبیری است که پیامبر اسلام از مسلمان و مومن دارد. آنجا که میفرماید به روایت عبدالله بن عمرو:
«المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده.»(سجستانی، بیتا: ۳ _ ۱۳)
مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در سلامت باشند.
قرآن از ۶۲۳۶ آیت آن، اندکی اختصاصی به قتال دارد و آنها نیز سیاق و سباق خاص خود را داشته و در مقاطع خاصی شرف نزول یافته است. بدین معنا که تا بدانگاه که پیامبر و مسلمانان در مضیقه نهایت درجه قرار نگرفتهاند اذن جهاد و قتال برای ایشان داده نشد. وانگهی چقدر دور از انصاف و عقلانیت است که مجموعه آیات کتاب الهی را ندیده انگاریم و دست گذاریم به چند آیت معدود و محدود که از مقدم و موخر خود جدا شده و به زمینه و زمان نزول آنها توجه نشده آنها را اصل قرار دهیم و کثیری آیات که دال بر گذشت و عفو است، از یاد ببریم. آیاتی چون:
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (انفال ۶۱)
اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند، تو نیز بدان بگرای (و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر) و بر خدای توکّل نمای که او شنوای(گفتار و) آگاه(از رفتار همگان) است.
وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ (توبه، ۶)
(ای پیامبر!)اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی طلبید، او را پناه بده تا کلام خدا (یعنی آیات قرآن) را بشنود پس از آن او را به محلّ امن (و مأوی و منزل قوم) خودش برسان (تا از خطرات راه برهد و بدون هیچ گونه اذیّت و آزاری به میان اهل و عیال خویشتن رود) این (پناه دادن) بدان خاطر است که مشرکان مردمان نادان(و ناآگاه از حقیقت اسلام) هستند(و چه بسا در پرتو آشنایی با اسلام، نور ایمان در دلهایشان روشن گردد)
احکام جزایی اسلام چونان هر یکی از احکام دیگر قشر خاصی از جامعه را که همانا مجرمین و گردنکشان از قوانین اند، را شامل شده و جامعه انسانی را از ورطه نابودی میرهاند. مگر کدام جامعه است که از خلاء مجازات رنج نبرد؟ آیا در کره خاکی حاکمیت قانون در سر زمینی مشاهده میشود بدون تدابیر جزائی برای کسانی که تخلف از قانون میکنند یا قوانین را دور میزنند؟ وانگهی چون به فطرت و طبیعت انسان چه از لحاظ دینی و چه از لحاظ فلسفی نظری اندازیم، برایمان طبیعت دوگانهاش که حاکیست از وجه حیوانی و روحانی واضح و مبرهن شده و جهت مهار و کنترل غریزه حیوانیاش راهی نیست جز تمسک به قوانین و مسیری نیست جز مجازات آن در صورت خروج از حالت تعادل و توسط، چنانکه ملکوت الهی نیز در بدو آفرینش انسان آنگاه که سرشت دوگانه آدم و ذریه او را مطالعه فرمودند، حکم به مفسد بودن و سفاک بودن او کردند. ولی چون یک طرف قضیه را مشاهده کرده بودند و این انسان ذووجوه را از همه ابعاد، نظاره نکردند، مورد عتاب الهی قرار گرفتند. حال اگر انسانی ایدهآل که فرشتهخوی است و مطمح نظر فلاسفه که وجه انتزاعی دارد، در دنیا حاکم میبود شاید قضیه طوری دیگر میبود.
در قبال سیره غزواتی پیامبر برهان طرفداران عدم خشونت دینی این است که این سیره کل زندگانی پیامبر را شامل نمیشود و این جفای بزرگ است اگر ما سیره پیامبر را فروکاهیم به سیره غزواتی و یا به تعبیر محدثین مغازی پیامبر(ص). زیرا سیره عملی جناب شان از بعثت آنهااز مکه شروع شده و در دوران مکی آرامترین دوران در حیات پیامبر بود. آنهم یک طرفه از جانب شان. ایشان با وجود داشتن عساکری چونان حضرت عمر و حمزه و بزرگمردانی چون ابابکر و علی، رنج جانکاه از جانب مشرکین مکه را به جان پذیرفته و هر بار عوض نفرین و لعن، دعایی هدایت نثار مشرکین مکه میکردند. همان مخالفین که از هیچ دشمنی در حق جناب شان دریغ نکرده، مجنون و ساحر و داستانسرای ملقب شان کردند و ستم را تا به آنجا کشاندند که خس شتر بر گردن مبارک گذاشتند. و نا معدود و نامحدود ستم و جفا بر پیامبر و مومنین روا داشتند و لیک اشرف مخلوقات عالم، خم به ابرو نیاوردند به امید اینکه نسلهای آینده، نسلهای با مهر و عطوفت و انسانیت واسلامیت بار آیند. تسامح و گذشت شان تا بدان حد بود که نقشه قتل شان را کشیدند، ایشان و تابعین شان راهی دیار یثرب که بعدها مدنیه الرسول نام گرفت، شدند آنهم مهاجر مکی که همه داشتههای مادی را طعمه برای مخالفین گذاشته بودند، در مدینه نیز تا بدانجا سلاح نکشیدند و تیغ را از نیام بدر نکشیدند که مشرکین به مصاف شان رفتند. آنگاه از حریم حرمت شان دفاع نمودند که حق هر ذی حقی است.
بر علاوه اینکه در میادین معرکه و درگیری نیز آن حضرت اصول انسانی را فراموش نمیکردند. چنانکه به روایت محدثین و اهل مغازی ایشان قبل از فرستادن جیوش بسوی دشمن توصیههای زیر را چونان یک دستورالعمل برای فرماندههان لشکر بیان میفرمودند بدین عبارات:
امام مالک از عمر بن عبدالعزیز روایت میکند که ایشان وصیت زیر را برای فرماندهان لشکریانش میفرستاد به عنوان دستورالعمل جنگی:
أَنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِیزِ کَتَبَ إِلَى عَامِلٍ مِنْ عُمَّالِهِ أَنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا بَعَثَ سَرِیَّهً یَقُولُ : لَهُمْ اغْزُوا بِاسْمِ اللَّهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تُقَاتِلُونَ مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ لَا تَغُلُّوا وَلَا تَغْدِرُوا وَلَا تُمَثِّلُوا وَلَا تَقْتُلُوا وَلِیدًا.(اصبحی مالک ،۱۴۰۶: ۳ _ ۶۳۷).
با نام و یاد خدا جهاد کنید. باکسانیکه کافر اند مقاتله کنید. خیانت نکنید، غلو و زیادهروی نکنید، مثله ننموده و اطفال را مکشید.
اینها و بس دیگر دلایل، دال بر این است که پیامبر تا آخرین لحظات بهسوی خشونت حرکت نمیکردند و آنگاهی که مجبور میشدند از خود و حریم حاکمیت خود دفاع جانانه مینمودند. به علاوه اینکه در سنت قولی پیامبر دلایل فروان وجود دارد که جناب شان توصیه به صلح و سازندگی داشته و از طلب خشونت و دواعی آن هشدار میدادند. چنانکه بخاری از ابیهریره روایت میکند که پیامبر فرمودند:آزروی ملاقات دشمن را ننمایید، ولی وقتی با دشمن مصادف شدید، صبر پیشه کنید.(ابواسماعیل بخاری، ۱۴۰۷: حدیث ۴۶۳۹)
و در روایت مسلم آمده از قول عبدالله بن ابی اوفی که پیامبر (ص) در بعضی از معرکهها وقتی با دشمن مقابل میشد، منتظر میماند تا آفتاب غروب کند، پس میفرمود:ای مردم هیچگاه آرزوی ملاقات و تلاقی دشمن را نکنید و از خداوند عافیت و سلامتی طلب نمائید. ولی وقتی بدان مواجه شدید صبر پیشه نمائید و بدانید که جنت تحت سایههای شمشیر است.(نیشاپوری مسلم ،۱۴۳۲: حدیث ۴۶۴۰) و سنت عملی شان نیز نشان از دوستی و مداومت صمیمیت دارد چنانکه بخاری از سهل ابن سعد روایت میکند که اهل قباء با یکدیگر به نزاع پرداختند، جناب پیامبر مطلع شده فرمودند: بروید که صلح و صفا بین شان ایجاد نماییم.
در ارتباط به اینکه جهاد در حقیقت اعلان خشونت علیه دیگران است، اندیشمندان مسلمان دیدگاههای مختلف ارایه نمودند که لب و لباب کلام شان این است:
اولا، اولین بار کلمه جهاد درسوره فرقان آیه(۵۲)که از سورههای مکی است آمده و به صراحت لهجه میتوان گفت که مراد از آن جهاد بهوسیله قرآن بوده و آن همانا دعوت و مبارزه صلحآمیز با وسایل و ادوات قرآنی است که این خود به معنای جهاد فرهنگی است. زیرا ضمیر (به)درآیت مذکور راجع به قرآن شده و پیامبر ماموریت یافته که بهوسیله قرآن مجاهدت نماید که خود کاریست دعوی و فرهنگی. به علاوه جهاد معنای جدال و مخاصه را نمیدهد زیرا از ماده جهد یجهد اشتقاق شده و معنای نهایت سعی خود را بهکار انداختن در کاری است چه دعوت باشد و چه کار فکری و قلمی. شوربختانه که از آن فقط قتال دانسته شده و لاغیر و این در حقیقت کاستن از معانی وافر کلمه و فروکاهیدن آن است به تنها جهاد نظامی که کاری است دور از خرد.
درباره تاریخ مابعد پیامبر یعنی تاریخ خلفای راشدین نگاه این مجموعه این است که:
الف:اولاً ما صحابه را معصوم نمیدانیم و چه بسا تخطیهایی از جانب شان، چون هر بشری دیگر شده باشد، که به تناسب خدمات شان اندک مینماید.
ب. همانطور که واضح است خلافت نوپا در مدینه، دشمنان دیرینی داشت. در روم شرقی و فارس، یعنی خراسان که آگر آنها به مصاف شان حرکت نمینمودند، طبیعتاً آنها مسلمانان را از دم تیغ میگذرانیدند و قانون خرد حکم مینمایند که هماورد را در میدان به زمین کوبید و الا به حیات مان خاتمه میدهد.
بدین لحاظ مسلمانان جهت دفع دشمن در مرزهای حکومت اسلامی. به دفاع از حریم حاکمیت اسلامی پرداختند و همانطور که سرلشکر مسلمان در جنگ قادسیه اعلام نمود؛ هدف مسلمانان تاج و تخت امرای فارس نبود، بکله هدف برداشتن موانع از مسیر حقیقتجویی انسانها بوده است تا مردم از بندگی بندگان به بندگی خدا سوق داده شوند. و وقتی وارد معرکه شدید، بالطبع که معضلات بهوجود میآید، زیرا جنگ به تعبیر فقها تخریب بلاد الله و تعذیب عبادالله است.
ترجیح:
با نگاه به ادله دو طرف قضیه فوق، چنانکه ذکرش خواهد رفت دلایل طرفداران عدم خشونت دین الهی، قوی و مستدل مینماید بدین شرح:
الف:آیات کتاب الهی شاهدی خوب بر مدعای عدم خشونت و عدم تمایل دین بدان دارد، زیرا تمام آیات مکی و بیشتر آیات مدنی به عفو و گذشت پیامبر و یاران او را دعوت مینماید. حتا توصیه میکند که برای مشرکین مهلت داده شود تا کلام الهی را شنود نموده، به جایگاه امن برسند و تفکر کنند در دعوت حق و نسبت به کلام حق.
ب: صرفا جهت دفاع از خود اجازه قتال داده میشود. چنانکه قرآن بدین نکته تصریح مینماید. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر. که اذن قتال بواسطه مظلومیت مسلمانها، آنهم در دوران مدنی برای شان داده میشود که قتالی قانومند و توصیه شده است.
ج: در ارتباط به غزوات پیامبر طیف وسیعی از اندیشمندان مسلمان چون محمد عماره و دیگران آنها را دفاعی صرف میدانند، نه جهادابتدایی که با نگاه به غزوات بزرگ پیامبر این هم هویدا می شود. اولین غزوه، غزوه بدر بود که اتفاقاً مسلمانان ناخودآگاه بدان مصادف شده و هدفی جز توقف قافله و کاروان قریش و احیای اموال غصب شده خود نداشتند. نه جنگ و درگیری با مشرکین مکه. ولی مصادف با لشکر تا به دندان مسلح شدند که راهی جز دفاع و درگیری نداشتند.
جنگ احد به تلافی کشتهها و شکستهای مشرکین در بدر از جانب مکیان آغاز شد. غزوه خندق را نیز مشرکین بیرون مدینه و یهود درون مدینه رقم زدند. تبوک را ترس از لشکرکشی روم به مدینه رقم زد و فتح مکه و حنین را تحرکات مشرکین مکه و نقض عهدشان باعث شد.اینها مهمترین غزوات پیامبر بود که در عهدشان وجه تدافعی داشت و نشان از اینکه مسلمانان به دنبال خشونت نیستند و خواهان زندگی مسالمتآمیز همچون پیامبرشان که درود ورحمت الهی بر ایشان باد.
نتیجهگیری:
از مجموع مباحث فوق به نتایج زیر دست یافتیم:
اسلام بانی و حامی خشونت دینی نیست و این تفاسیر نارساست که از دین الهی چنین تصویری ارایه کرده است؛ چنانکه قرآن و روایات بدان امر شاهدی واضح براین ادعاست.
جهاد و مجاهدت معنای دست یازیدن به خشونت ندارد و برعکس بوی سازندگی و صلح از آن استشمام میشود.
زندگی پبامبر اسلام نشان از صلح و نوعدوستی دارد، علیالخصوص دوران مکی که بنای رسالت در این دوره گذاشته شده است.
فقها، اصل و اساس زندگی را صلح و سازندگی میدانند و درگیری و نزاع را عارضی مقطعی و گذرا. بنابر این، مهم اصل و اساس است نه آنچه عارضی است.
غزوات پیامبر وجۀ تدافعی داشتند، نه حالت تهاجمی. صورتهای تهاجمی آن بیشتر جهت احیای حقوق از دست رفته شان بوده است و بس.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
ابن عابدین، محمد امین. (بیتا). حاشیه علىالدرالمختار شرح تنویر طبعه جدیده منقحه مصححه اشراف مکتب البحوث و الدراسات دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع.
اصبحی، مالک بن انس بن مالک بن عامر. (۱۴۰۶هـ ق). موطا امام مالک، جلد دوم، بیروت: دارالفکر.
البخاری، أبو عبدالله محمد بن اسماعیل. (۱۴۰۷هـ ق). صحیح البخاری، جلد ۲، بیروت: دار ابن کثیر.
الکاسانی، علاء الدین. (۱۹۸۲). بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، جلد دوم، بیروت: دار الکتاب العربی.
المرغیانی، أبی الحسن علی بن أبی بکر بن عبد الجلیل. (بیتا). الهدایه شرح بدایه المبتدی، جلد ۲، المکتبه الإسلامیه.
آرنت، هانا. (۱۳۵۹). خشونت، مترجم عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات خوارزمی.
خرم دل، مصطفی.(بیتا). تفسیر نور، تهران: نشر احسان.
زحیلی، وهبه. (۱۹۸۲).الفِقْهُ الإسلامیُّ وأدلَّتُهُ، جلد ۲، دارالفکر دمشق.
سلیمان بن اشعث.(بیتا). سنن ابوداود، جلد ۴٫ بیروت: دارالکتاب العربی.
شیبانی، محمد. (بی تا). جامع الصغیر، ج۲ ، المکتب الاسلامی.
نیشاپوری، مسلم بن حجاج قشیری. (۱۴۳۲). صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر.