نگاهی به الگوهای اشتباهِ رایج ازدواج در افغانستان
عادله زمانی/ روان شناس
از دیر هنگام ازدواج و تشکیل خانواده یکی از مهمترین دغدغههای جوامع بشری بوده ست. در بسیاری از جوامع ازدواج صبغهی دینی دارد و امری مقدس به حساب میآید. فرهنگها و جوامع گوناگون شیوههای رایج و برجستهی خود را برای این امر دارند. گرچه امروزه در جوامع مدرن و اکثرا غربی ازدواج، تنها الگوی همزیستی یک زوج باهم نیست؛ اما تا هنوز مهمترین و عامترین شکل تشکیل یک واحد خانواده و فرزندآوری محسوب میشود. واضحست که ازدواج باید ارضا کنندهی نیازهای عاطفی و جنسی فرد باشد. بتواند کمالی بر شخصیت انسان بیفزاید و سبب ساز آرامش و سکون گردد.
در تعریف یک ازدواج موفق میتوان به مواردی بسیار اشاره کرد. ازدواجی که در آن فرد به آرامش، لذت، پذیرش، همراهی و همدلی برسد، حمایت شود و از تفاوت های عمیق و بنیادی بین خود و همسرش رنج نبرد را میتوان در مجموع ازدواج موفقی دانست. گرچه پایداری ازدواج فاکتور مهمیست اما طول یک ازدواج نمی تواند الزاما ملاک موفقیت آن باشد. چه بسا در جوامع سنتی طلاق امری ناپسند و خلاف عرف جامعه به حساب میآید. بسیاری از زوجین با هراس از طلاق رسمی سالها بدون عشق و رضایت صرف از سر اجبار به زندگی با یکدیگر ادامه میدهند. گرچه که ازدواج موفق میتواند ازدواجی دوام دار باشد اما هر ازدواج طولانی موفق به حساب نمیآید.
همسان بودن زوجین در حس رضایت آنها از هم بسیار اثرگذارست. زن و مرد زمانی که در طبقه اجتماعی، اقتصادی تقریبا مشابهای قرار بگیرند از فرهنگ یکسانی برخاسته باشند و باورها و آرمان های یکسانی را دنبال کنند، بهتر خواهند توانست در مسیر مشترک زندگی باهم قدم بردارند.
در جامعهی سنت گرا نوع ازدواج دچار آسیبهای بسیاری است. جامعهی افغانستان با وقفهی چهل سالهای جنگ و تخریب زیرساختهای بنیادی از آن جمله زیرساختهای فرهنگی، دچار رکود بزرگی از این منظر شده است. میدانیم که ویژگی فرهنگ تغییر، رشد و بازسازی آنست و لازمهی آن ارتقا و جامعهای نرمال. جنگ چهلساله امکان بازسازی فرهنگ را از افغانستان ربود. ما در قرن بیست و یکم هنوز از الگوهای رایج ازدواج در ۵۰ سال پیش استفاده میکنیم که البته آن الگوها نیز دچار نقصانهای بسیاری است.
سنت و تعصب مانع از انتخاب همسران به سبب خود افراد میشود. در بسیاری از ولایات کشور تا هنوز فامیل هر دو طرف هستند که برای انتخاب شریک زندگی دو انسان دیگر تصمیم گرفته، فیصله میکنند. در مناطق بشدت محافظه کار داماد توان بهره بردن از ابتداییترین حق اولیه انتخاب همسر، یعنی دیدن چهره طرف مقابل را ندارد. این اصول محافظت شده در مورد دختران سختگیرانهتر عمل مینماید. هیچ دختری اجازه ندارد به فامیل بگوید که کسی را برای ازدواج در نظر دارد. حتا در پارهای از موارد، تصمیم ازدواج کردن یا نکردن نیز از دختر سلب میشود. سوال اینجاست که اگر به ازدواج به چشم پیوند دو روح نگاه میکنیم، چگونه میتوان بدون کمترین آگاهی و شناخت با کسی پیوند روحی برقرار کرد؟
مانع بعدی بر سر راه ازدواج موفق در افغانستان وجود رسوم و رواجهای مبتنی بر پول و اقتصاد است که خواسته یا ناخواسته ازدواج را در بیشتر مناطق کشور به یک معامله تبدیل کرده است. بسیاری از مردان جوان باید درقبال عروسی با یک دختر پول زیادی به فامیل دختر بپردازند که اصطلاحا طویانه یا پیشکش نامیده میشود. بر قشر تقریبا ضعیف جامعه فشار اقتصادی و به طبع فشار روانی بسیاری میآورد. به مرد این حس را القا میکند که مورد سواستفاده قرار گرفته است. پرداخت پول و شرط فامیل دختر براینکه اگر طویانه به طور کامل پرداخت نشود، مرد حق دیدار یا هم بستری با همسرش را ندارد. ناخودآگاه به وی حس مالک بودن میدهد. حس مالک بودن در ازدواج به جای حس همراه بودن میتواند در دراز مدت زمینه ساز انواع خشونتهای خانگی بر علیه زن شود. اینطور تصور میشود که با پول زن خریده شده است و در ازای آن پول گزاف هر رفتاری از مرد پذیرفتنی است. و میتوان بر بعضی خطاهایش چشم پوشید. این الگوی فکری با الگوی ازدواج برای تکامل شخصیت بسیار متفاوت است.
الگوی سوم نادرست از ازدواج در جامعهی افغانستان الگوی عروسی به خاطر مصلحت فامیل است. ازدواجهای فامیلی که در آن از سنین کودکی یک دختر به نام یک پسر شده و تاکید میشود که قطعا در بزرگسالی آن پسر موظف است تا با دختر خاله، کاکا، و….که به نام او شده است عروسی کند. میدانیم که شخصیت هر فرد در طی سالهای کودکی و جوانی شکل میگیرد. آرمانها و آرزوها و باورهای او متغییر است و کم کم به وجود میآید. چه بسا پس از رسیدن به جوانی این دختر و پسر دارای شخصیت های متفاوتی شوند که هیچ سازگاری باهم ندارند، ولی چاه تعصب خانوادگی هر دوی آنها را تحت نام ازدواج فامیلی به درون خود میکشد.
گاهی در مناطق بشدت محافظه کار افغانستان بین دو فامیل اختلافی پیش میآید و جنگی رخ میدهد. حتا خونی بر زمین می ریزد. راه حل ناکارآمد و پوسیدهی دو خانواده برای حل اختلاف و پاک کردن خون ریخته شده بهجای مجازات قانونی، رسم “بد دادن”ست که در آن دختری از یک فامیل به نکاح پسری از فامیل مقابل در آورده میشود. به این امید که مشکل حل گردد. اکثرا برعکس نتیجه میدهد. دختر با خشونت زیادی روبرو میشود و گاهی حتی به قتل دختر می انجامد.
البته قابل بیان است که در سالهای اخیر با رشد تحصیلات جوانان و نقش رسانهها و تلاشهای ارگانهای مربوطه فروغی از تغییرات خصوصا در سطح شهرهای کلان به چشم میخورد. الگوهای قدیمی ازدواج در افغانستان در بعضی موارد رو به منسوخ شدن می رود. اما هنوز راه بسیاری در پیش است . از آنجا که خانواده مهمترین واحد انسانسازی اجتماع است، اهمیت ازدواج موفق بیش از بیش به چشم میآید. هر موفقیت در جامعه از ازدواج اصولی و درست آغاز میشود. امید آنست که فرصت صلح، بازسازی فرهنگ و زیر بنیادهای اساسی کشور بتواند زمینهی یادگیری اصول خانوادهداری و ازدواج در نسلهای بعدی را فراهم آورد. امری که اگر از هر بازسازی دیگری پراهمیتتر نباشد، کم اهمیتتر نیز نیست.