عبدالغفور محمدی
در جامعهی سنتی یا به عبارت دیگر، در جامعهای که سنتها جزء ارزشهای مهم و اساسی آن جامعه پنداشته میشود، سخن گفتن از بخشهای بدن بهخصوص بخشهای بدن زن کاریست سخت دشوار و برای گویندهی آن به مثابهی رفتن از لبهی تیغ میماند که هر گاه امکان لغزش در آن وجود دارد. اساساً در چنین جامعهای، سنتها دایرهی اندیشیدن و فکر کردن افراد را تعیین میکند و قانون وضع میکند که چگونه بیندیشد و زندگی کند. انسانها مکلف است خود را با مقیاسهای دینی و ارزشهای اخلاقی آن جامعه سازگاری دهند، خلاف آنچه تعیین شده انجام دهد، منفور و مظهر تحقیر همگانی قرار میگیرد. یقیناً آنچه در یک جامعه شبیه به تابو میماند، پرداختن به آن ناممکن است. در حقیقت پرداختن به این مقوله برای شاعر یا نویسنده، بازی با کلمات نه؛ بلکه بازی با زندگی است. شاعر با کلمات در پی نیستی خود مینشیند و با آن بازی میکند.
با این مقدمه میخواستم بگویم؛ با توجه به گذشتهی تلخ هزارهها و اینکه سنتها و ارزشهای اخلاقی، معیارهای زندگی آنها را تعیین میکرد –چنانکه امروز نیز اینگونه است- بحث اروتیسم یا «تنکامگی» و نام بردن بخشهایی از بدن و حتی تصور کردن بدن در شعرهای هزارگی، شبیه یک تابو بوده. کمتر کسی جرأت میکرد در اینگونه موارد بپردازد. طبیعی است که شاعر دربارهی آنچه زندگی کرده است و یا زندگی میکند، مینویسد؛ اما در جامعهی هزاره بخشی از این واقعیتهای زندگی زیر سایهی سنتها همواره کتمان شده است. با همهی این سختگیریها؛ اما ادبیات عامیانه هزارگی پر است از این مقوله. اروتیسم بخش بزرگی از شعرهای هزارگی را تشکیل میدهد. میلورزی به تن و عشقبازی جزء ضرورتهای انکار ناپذیر بشر است که در ادبیات هزارگی به خوبی آمده است. شاعران با کلمات نفس کشیده و در آن زندگی کرده است. به قول اوکتایو پاز: «زندگی کردن، هم اندیشیدن است و هم گاه درنوردیدنِ مرزی به نامِ شعر که در آن حس کردن و اندیشیدن به هم میآمیزند» (اوکتایو پاز: ۶). با این وجود، این عامهسرایانِ «گمنام» هستند که آنچه را پیرامون زندگیشان حس کرده و اندیشیده، در یک قالب به هم میریزد و از این به همآمیزی چیزی به دست میآید که اکنون ما آن را مقولهی به نامِ «ادبیات اروتیک» میشناسیم و چهرهی عریان عشق را در آیینهی شعر برانداز میکنیم. سرایندگانِ هزارگی، عشق را در لباس عریان فرا خوانده و با آن به اوج تلذذ رسیده است. عشق در عالمِ از زیباییهایی جسمانی سیر کرده و به تکامل رسیده است. چنانکه در این نمونهها میخوانیم:
بِیَه کِی سر خوره بغل تو بیلوم تَیِ کَتوکِ بی مَلَل تو بیلوم
تَیِ کَتوکِ بی مَلَل چه باشه بَلِه پیستُنِ یگ چنگل تو بیلوم
٭٭٭
اَلا دوختر سرِ چارپایی جای تو مَه شَو میوم اگه باشه صَلای تو
مَه شَو میوم برای سینهمالی به دست گیرم دو سیبِ خوشنمای تو
(خاوری،۱۳۹۵: ۱۹۳-۱۵۹).
به این نکته باید توجه داشته باشیم که همین قیودها باعث میشود انسانها به سمتِ آنچه ممنوع اعلام شده، بروند و به آن برسند. این تابوشکنی و طغیانگری دائم در هستهای انسان وجود دارد. چنانکه آدم بهخاطر یک سیب از زنجیرهی قیودات عبور کرد و از بهشت جاویدانهگی به بیرون رانده شد. اندیشیدن به تن و «تنکامگی» برای عامسرایان هزارگی نیز به مثابهی همان قیودات محسوب میشد که باید از آن عبور میکرد و به اصل آنچه میاندیشد، برسند. این گریز از هنجارها و رسیدن به اروتیسم را ما بهخوبی در دوبیتیها حس میکنیم.
لبِ تندور بشینوم روی دَ روی تو قرَ قرَ بگیروم از جُوجُوی تو
نَرمَگ نَرمَگ کنوم دیسته دَ گردو یکگ بوسه دیگه از خال روی تو
٭٭٭
دیلم درد، ای دیلم درد، ای دیلم درد فَطیر گرم بشه با روغنِ زرد
فطیر گرم دَ چَنگالی چه خوبه یار نَوتَگ د موشتمالی چه خوبه
(خاوری، ۱۳۹۵: ۶۶ -۲۲۶).
به نظر میآید مهمترین کار اروتیک نگاری تفهیم معنویت زیبایی «تن» و نوعی معرفتشناسی به زیبایی و اندیشیدن در حقیقتِ زیبایی معشوق است. در ادبیات، این معرفت با تن و زیباییهای معشوق تنها با خیال در متن شکل میگیرد. خیال نیز «حاصلِ یک نگاه متفاوت به پدیدههای هستی است» (کاظمی، ۱۳۹۷: ۴۰). شاعر نگاه زیباییشناسانه و متفاوت به تنِ معشوق میاندازد و آن را به تصویر میکشد. این نگاه زیبایی شناسانه به تن و تصویر کردن و ریختن این زیبایی ها در قالبِ هنری «اروتیسم» است. اروتیسم، نگاه عاشقانه و زیبایی شناسانه به تن است. در شعرهای هزارگی رفتن به حریم تن و نگاه زیبایی شناسانه به آن، به خوبی محسوس است. شاعر با استفاده از به کارگیریِ تشبیه ها، استعاره ها و دیگر امکانات و عناصر تخیّلی، تنِ معشوق را در پردهی ذهن مجسّم میکند و با زبان شاعرانه به تصویر می کشد. در ادبیات عامیانهی هزارگی تنها از تنِ زن حرف زده میشود، نه مرد. اگر بخواهیم اورتیسم را از نگاه ماهیتِ جنسیتی به دو بخشِ «زنانه» و «مردانه» صورتبندی کنیم، در ادبیات هزارگی اروتیسم از نوعی زنانه ای آن است. به این معنی که اروتیسم فقط در محورِ تنِ زن میچرخد و زن در مرکز توجهی زیبایی شناسی مرد قرار می گیرد و در پرده ی نمایش می آید. امّا گاهی زنان خودشان از زیبایی هایی تنشان حرف می زنند و آن را با نگاه شاعرانه به تصویر می کشد. این مهم ترین نمونهای «تنکامگی» در ادبیات عامیانه ی هزارگی است که فقط خودِ زن جسماش را در آیینه ی ذهن مجسّم می کند، در ذهن خودش برهنه می شود و از برجستگی های تناش با عشق سخن می زند.
جاگه گرمه، جاگه گرمه گولِ من دیستا از تیسَری نَرمَه گولِ من
دیست خُوره بَلِه پیستُنای مَه بیلو اَزو تاتَر جایِ شَرمَه گولِ من
٭٭٭
بچه مَردَگ نَکو قَد مه کش ماکش شُوی مه بیدار موشه دیست پای خو بِکَش
دَ کارِ آشوقی ید پَی نموفتی نَرمَگ نَرمَگ از شانه پای مَه بِیکَش
(خاوری: ۱۸۶-۱۱۷).
گاهی در ادبیات هزارگی، دوبیتیها از مرز «اورتیسم» عبور میکند و به «پورنوگرافی» یا هرزهنگاری میرسد. این عبور از مدار اورتیسم حاصل برخورد پدیدآورنده با متن در این مسئله است. در آن زیباییهایی ادبی، عناصر مهم حس و عاطفه و دیگر ویژگیهای ادبی از متن کنار زده میشود و صرفاً به عمل جنسی فکر میشود. این کاستی و خالی بودن از عناصر مهم ادبی در شعر، شعر را از دایرهی هنریبودن دور میکند و به سمتِ مستهجن شدن نزدیک می سازد.
پیشِ خانه بِیَه شبتَل دَرو کو دو سیب سینه رَ در مَه گِرَو کو
دو سیب سینه رَ در مَه گرو کو بیا یک لاظه دَ بَغَل مَه خَو کو
(خاوری: ۲۴۰)
به هر روی، آنچه زیرِ عنوان اورتیسم بحث شد، حاصل عشقورزی های عامه سرایان هزارگی بود که با کلمات برهنه در دوبیتی ها تبلور یافته بود. طبیعتاّ در ادبیات عامیانه هزارگی این برهنه نویسی ها از تنگناهای دشوار سنت ها و ارزش های اخلاقی عبور کرده تا به اینجا رسیده است. این را باید بدانیم ادبیات، جهان دومی شاعر است که در آن زیست می کند. یقیناّ جهانی بدون این حرف ها، جهانِ کامل نیست. شاعر در جهانِ دومی اش با کلمات نفس می کشد، در کلمات جان می دهد، با کلمات هم آغوش می شود و آنچه را می اندیشد در تصویرسازی هایِ خیالیِ شاعرانه اش به جهان متن و شعر در پرده دید می گذارد. با این همه با چند نمونه، این نوشته را به پایان می رسانم:
دیوال غُل چُقورَه ما بَلَیخُور شیرین دانه دوره ما بَلَیخُور
آشُوق یگ موگوفت و دو مینالید پیستونشی چَمبَهپُورَه ما بَلَیخُور
٭٭٭
اَلا یارِ سفید، خَیگِینَه پیستو دو سه قِیرو دروم کیرای خو بِیستو
اَمیسَه لَوظ خُو رَ قَد تو مُوکونوم یگ را تَموز میوم یک را زیمستو
٭٭٭
خانه تو پوشت قبریستُنَه یار جان لَچَگ مَلمَل نَخُود پیستُنَه یار جان
خانه پوشت قبریستُنَه خَیراد لَچَگ مَلمَل نخُود پیستُنَه خَیراد
(خاوری: ۱۷۶-۱۹۸-۱۰۶).
- خاوری، محمد جواد (۱۳۹۵). دوبیتیهای عامیانه هزارگی (ویراست دوم)، تهران: انتشارات عرفان.
- کاظمی، محمدکاظم (۱۳۹۷). روزنه (چاپ هشتم)، مشهد: سپیده باوران.
- اوکتاویو پاز. شعله دوربانه/ عشق واروتیسم. مترجم: بهروز صفدری.