عبدالله سلاحی؛ منتقد ادبی
یادداشتی قبل از متن اصلی:
آنچه میخوانید برایند دریافتهایی از بحثی در فضای مجازی است؛ بحثی که با انتقادی مبنا بر ادعای تبلیغ موسیقی عامهپسند (موسیقیای از نوع آثار آریانا سعید و…)، از سوی قشر روشنفکر، ایجاد شد. در این بحث مهدی سرباز؛ شاعر و نویسندهی اهل بلخ به محتوای تصویریای (ویدیو کلیپ آهنگ لعنت از آریانا سعید) انتقاد کرده که از سوی یعقوب یسنا؛ شاعر، نویسنده و منتقد ادبی در حساب کاربری فسبوکش منتشر شده بود.
در این بحث، یعقوب یسنا میگوید؛ «من در موسیقی جزیی از فرهنگ بازار و عاشق ابتذال و امر مزخرف استم. بازار و عامه ( که به تعبیر شما ابتذال و مزخرف است) تعیینبخش استکه هنر عامه چیست. من در موسیقی و سینما نخبهگرا و… نیستم…».
آنچه مرا واداشت تا مطلب زیر را بنویسم، اهمیت انتقاد مهدی سرباز و همین ابراز فوق از سوی آقای یسنا بود. امیدوارم این نوشته جدا از قضاوت کلی نسبت به شخصیت این دو گرامی- حتا در امکان چنین اشتباه و قضاوت از سوی من- خوانده شود و این موضوع مهم را وسعت ببخشد.
***
نکتهای در مورد هنر عامهپسند هست که باید روشن شود تا بتوانیم راجع به سلیقه افرادی که عامهپسند بودن یک فعالیت را میپسندند و تبلیغ میکنند، صحبت کنیم. میخواهم اول از همه روی این که یک کار به اصطلاح هنری عامهپسند، تا چه حد میتواند به سلیقه مخاطب و خودآگاهی آن بیانجامد بنویسم:
برای این کار باید مرز کارهای عامهپسند را تشخیص بدهیم؛ این که در چه زمینهای و با چه موضعی حرکت میکنند؛ تا جایی که در آثار نسبتا هنری عامهپسند دیده شده، مرز مشخصی نمیتوان یافت و این یعنی چنین فعالیتهایی بر اساس ذوق جمعی افراد یک جامعه ساخته و پرداخته میشوند و این ذوق از رفتارهای اجتماعی افراد جامعه استخراج میشود. در نگاه ساده، یعنی هنر عامهپسند، بازتولیدی از رفتارهای اجتماعی است؛ در چنین مرحلهای رفتار اجتماعی، خود را در بازتابی بیرون از خود و به واسطه ابزار ارتباطی (هنر عامهپسند)، میبیند؛ چنین است که رابطه مستقیم با خود ندارد.
اکثر رفتارهای ما، محصول و برایند چنین سلسهای اند؛ این سلسه از رفتار و بازتولید آن در یک موقعیت اجتماعی بخصوص، ساخته و برانگیخته میشود. پس اگر طالب آگاهی بر رفتارهای خود هستیم باید این موقعیت بخصوص را دریابیم و ماهیت آن را شکل بدهیم. باور دارم که موقعیت اجتماعی ما مقدم بر ماهیت آن است؛ این یک نگاه وجودگرایانه است، نگاهی که مرتبط با اندیشههای مارکسیستی بوده و هدف آن شناخت و آگاهی است.
پس وقتی از موقعیت اجتماعی سخن میگوییم از چیزی گفتهایم که بر ما حاکم است و اگر تلاشی از سوی ما صورت نگیرد، تحت این حاکمیت باقی میمانیم و این یعنی هر آنچه انجام میدهیم (حتا ذوق جمعی ما)، بر ما تحمیل شده و نوعی جبر را اعمال میکند. جبری که ماهیتی بیگانه از ما را به نمایش میگذارد؛ ماهیتی که بر آن آگاهی نداریم.
جایگاه هنر عامهپسند یا پاپ به عنوان دستگاه بازتولیدگر در چنین موقعیتی، چیزی جز همسویی با موقعیت یا در یک شکل کلیتر؛ وضعیت نیست؛ وضعیت اِعمالشده بر ما.
در فضای اینچنینی، آگاهیای بر آنچه انجام میدهیم نداریم. یعنی، موقعیت، که برساخته ابزار حاکمیت است به سمتی که شناختی از آن نداریم در حرکت است ولی مسبب اصلی رفتارهای اجتماعی ماست. هنر عامهپسند، یکی از ابزارهای حاکمیت است؛ ابزار، هیچ آگاهیای را برنمیتاباند و صرفا برای مقصدی بیگانه از خود استعمال میشود. استعمال ابزار بر چیزی، اعمال مقصدی را در پی دارد ولی همان طور که گفتم؛ مقصدی بیگانه از ابزار و چیز مورد عمل.
این که عدهای از ما (امثال مهدی سرباز)، سعی میکنند، لایههای نسبتا پنهان این عامهپسندی را برملا کنند و آن را مستقیما با انتقاد از فعالیتهای افراد و اشخاص فعال در این لایهها، انجام میدهد، چیزی نیست مگر اصرار بر خودآگاهی از عمل یا رفتارهای اجتماعی (عمل و رفتار انجام شده در شکلهای مختلف، ولو در حد یک استاتوس فسبوکی!).
با روشن شدن نسبت عامهپسندیها با جامعهای که در آن زندگی میکنیم، میتوانیم این نسبت را در افراد مبلغ عامهپسندی، نیز بفهمیم. این که چنین افرادی با تبلیغ و حتا تولید محتوای عامهپسند، چه سهمی در ناآگاهی از وضعیت و حاکمیت آن دارند.
موسیقی عامهپسند، مخاطب را هدایت میکند؛ به این معنی که با انتخاب موضوع فراگیر، سعی میکند آن را در شکل تازهتر (مثلا یک قطعه موسیقی)، سمتوسویی هنری بدهد و چنین است که آن را ارزشگذاری میکند. به نحوی میتوان نام برندسازی و مدسازی را به این فعالیتها داد و گفت؛ جامعه ساخته شده از دغدغههای عامهپسند، جامعهای دنبالهرو و جهتداده شده است. چنین جامعهای هیچ آگاهی بر خود و عمل بیرون شده از خود ندارد؛ پس مالکیتی بر آن نیز نخواهد داشت:
فکر میکنم تا این جای بحث، فهمیده باشیم که هنر عامهپسند به عنوان بازتولیدکننده موقعیت، چه چیزی را از جامعه میگیرد و چگونه در بهرهکشی از مردم با نگه داشتن آنان در ناآگاهی از موقعیت اجتماعی و رفتارهای شان، سهیم میشود.
با در نظر گرفتن آنچه گفته آمدیم، این که بگوییم؛ من طرفدار موسیقی عامهپسند هستم، چیزی جز توهم نیست؛ طرفداری از چیزی به معنی درک آن است ولی موسیقی عامهپسند، بر ما تحمیل میشود. هیچ مشارکتی از سوی ما در آن نیست؛ رسانهای بودن چنین فعالیتها، خود گواه بر این ادعاست.
رسانهها با پخش موسیقی عامهپسند، مردم را به دور خود جمع میکنند تا بتوانند بر اذهان آنان حاکم باشند. میتوان گفت گریز از محتواهای عامهپسند؛ ناممکن شده است زیرا در هر جا حضور دارد و از طریق مجراهای مختلف به خوردمان داده میشود.
موسیقی عامهپسند، ما را به ذوق و سلیقه درونی مان نمیکشاند، ذوقها و سلیقهها را بر ما تحمیل میکند؛ چنین است که در نسبت با ما، نقش سلطهای را به خود میگیرد که وادارمان میکند به عمل و حتا فکر بخصوصی برسیم. پس حرف از سلیقه عامهپسند و ابراز همفکری با چنین محتواهایی، توهمی بیش نیست زیرا همه اینها برساخته آن در وجود ماست.
یعقوب یسنا یا هر کس دیگری که در پی تبلیغ برندهای موسیقی (آریانا سعید و…) هستند و اصرار بر عامهپسندی میکنند، ابزار دستچندمی حاکمیت وضع موجودند. شاید با خود فکر میکنند که با چنین کاری آزادی انتخاب را مطرح کرده و یا از دست ایدئولوژیها یا هر چیز دیگری، رهایی میابند اما؛ چنین نیست، عامهپسندی یک دستگاه هدایتدهنده است. عامهپسندی و محتوای آن بر ما حاکمیت دارد و به خوردمان داده شده؛ آیا این ابتذال نیست؟
ابتذال به معنی استفاده چیزی در حد غیرمعمول؛ یعنی چیزی را آنقدر مورد استفاده قرار بدهیم که از شکل و ریخت خودش بیافتد. آنچه هنر عامهپسند با تحمیل خود انجام میدهد، غیر از پوساندنِ مردم به عنوان ابزار، جهت بقای وضعیت است؟
هنر، آزاد است و این آزادی را با ادعای ذوق و سلیقهای که از قبل وجود داشته کسب نمیکند بلکه با گریز از مولفههای از پیشبوده، آن را ممکن میسازد. وقتی میتوان از سلیقه و گزینش هنر مورد پسند خود حرف زد که هنر مورد نظر، شراکتی در ساختار حاکم نداشته باشد. ساختار حاکم، چیزی جز مجراهای نشر و زمینه تولید محتواهای هنری و فکری نیست؛ هنری که از چنین مجرای استفادهجو، پا به عرصه میگذارد و حیات خودش را مدیون بازار و مصرف است نه معنی یک فحش که معنی دقیق و لغوی کلمه، یعنی ابتذال ( در فرهنگ معین برای معنی کلمه ابتذال آمده؛ «بسیار به کار بردن چیزی تا اندازه که از ارزش آن بکاهد»).
نتیجه این که هنر عامهپسند، ریشه در موقعیتی دارد که بر ما حاکم است و ترویج آن به معنی استحکام آن است. موقعیت، بر ماهیتی که ما به عنوان انسانهای آزادیطلب، خواهان کسب آن هستیم، مقدم است و این یعنی اگر خواهان ماهیت مطلوب خود هستیم، باید موقعیت حاکم بر خود را براندازیم.
براندازی موقعیت، به آگاهی از آن بسته است و این آگاهی ممکن نیست مگر با شکستن ساختارهای بازتولیدگری که عامهپسندی و خصوصا موسیقی عامهپسند، یکی از تاثیرگذارترین آنهاست.
این ساختارها، بازتولیدگری خود را نه صرفا با پرداختن به محتواهای عامهپسند که همچنان با ایجاد ریزساختارهای دیگر در زیرمجموعه خود، انجام میدهند. ریزساختارهای زیرمجموعه آنها، عبارت از افراد و اشخاص دیگر و سلبریتیهاست؛ افرادی چون استاد یعقوب یسنا، سمیع حامد (که میتوان پیشکسوتی در این عرصه معرفی اش کرد) نمونههای در حال تولید این ریزساختارهایند (افراد در حال سلبریتی شدن که شاید زمان آن رسیده تا در مورد سمیع حامد استفاده از قید «درحال» را کنار بگذاریم).
ورود موسیقی عامهپسند به این لایه از جامعه (افراد نسبتا آکادمیک)، به معنی بازتولید آن در ساحت فکری و شاید ادبی است. بعد از تحلیل نسبت این سطح از اجتماع (سطح اکادمیک جامعه) با عامهپسندی و چگونگی توزیع این تولید جدید، میتوان از تفکر عامهپسند یا پاپ، شعر عامهپسند یا پاپ و… سخن گفت.
1399/2/3
شب، شنبه، ساعت؛ 1:42
مزارشریف