حاشیه روی با  شعری از مرتضی فراوانی

انتخاب روش داستانی در بیان شاعرانه
عبدالله سلاحی

 

عبدالله سلاحی

اسطوره‌ها نشانه‌ها و بنیان‌های دین هستند. اساس اند. خداگونه‌ها و همین روایت‌های کلان بیشتر از ادیان در اسطوره‌ها بوده اند. شاید هم این اسطوره‌ها عقاید مذهبی بوده اند. روی آنها بلند شدیم. آنچه که در اسطوره‌ها روشن می‌شوند بقا و پسند شدن قدرت است. اسطوره‌ها قدرتمند اند. توانایی خاصی دارند. پس در تقابل آن نا توانی ست. ما ناتوانیم. خطی بین ما و اسطوره هست. قدرت. کسی هست که تا می‌تواند عاشق است. عاشق زندگی. بودن. نبودن. اما این در زندگی ما قدرتمند نیست. در اسطوره اما این عمل توانایی خاصی می‌خواهد. دوست داشتن و نداشتن در حدی اغراق می‌شود که قدرت خاصی می‌خواهد. موقع اسطوره شدن، موقعی ست که قدرت خاصی را نشان می‌دهی. آنچه اسطوره بر آن بنا شده است. اغراق. در ضعف اغراق شده هم قدرت حاکم است. چنین ضعف نشان دهنده بی‌همتایی ست. قدرت، بی‌همتایی ست. کسی نباشد که با تو برابری کند. مجنون اسطوره ناکامی.

این حلول کرده در همه شخصیت‌های ادبی مان. شخصیت معشوق. زن. مرد و… ادبیات چیز ناگفته‌ است. بگو. غلو بزرگ کردن گفته‌هاست. همه آنچه غلو می‌شوند بر اساس آنچه هستند که گفته شده اند و تنها بزرگ‌نمایی و زوم کردنت تازه است. عشق هست ولی چون مال خودت را خاص‌تر نشان بدهی بزرگش می‌کنی. غلو. شعر قدیم پردازش به شخصیت‌های اسطوره‌ای ست. «من از آن روز که در بند تو ام آزادم.» چه کسی می‌تواند حتا بند را آزادی بسازد. آنقدر بزرگ باشد و همه ات را تسخیر کرده باشد.  یک اسطوره. از اسطوره‌ها در حد زیادی توصیف می‌شود. از معشوق شعر قدیم هم. این اسطوره‌گری‌ست که در ادبیات  رسوخ کرده است. حالا اما دنیای کوچک‌هاست. ضد اسطوره‌ها. حاشیه‌ها. این‌جا توصیف در حد بیان چگونگی ست. صفت. حاشیه روی را باید از رفتارهای مان در نوشتار بکنیم. در حاشیه‌ها آزادی هست. زندگی بیشتر است.

بودی

چنان که چشم‌هایم از تو دور بودند

دوری چشم‌های کور

کوری درون گور

کوری گرفته است مرا

کوری چنان که دور

دور رفته‌ای

دور جایی که باید به تو زنگ بزنم

بودی ولی از چشم‌هایم دور. در چشمهایم نبودی. ندیدن دوری ست. دوری هم می‌تواند ندیدن باشد.

فضا خلق شده است. فضایی که اسم مکانی را در خود ندارد به غیر گور. فضای دوری‌ست چشم‌های کور و کوری درون گور، در گور کور هستیم، دیدن محال است. در کوری همه چیز دور است. خیلی دور.

دور کجاست؟ جایی که باید به تو زنگ زد. نه جایی که باید ترا دید.

گفته می‌شود کوری گرفته است مرا، کوری چنان که دور، دور رفته‌ای.

آیا این فضا، فضای دوری ست یا کوری در این شعر؟ دور و کور یکی اند. نمی‌بینند. دوری و کوری یک فضاست. نبودن معشوق.

حالا دنیا مال  کوچک‌هاست. مال فرد. شعر دیگر به شخصیتی چون معشوق تمام شعر را نمی‌بخشد. معشوق در گوشه‌ای از فضا، در حاشیه است. آن قدرت همه‌جا گیر را ندارد. آن قدرت اسطوره‌ای را.

دگر گفتن «من از آن روز که در بند تو ام آزادم»، یک فریب است. واقعیت ندارد. چون خیلی بزرگ است. همین بزرگی‌ست که غیر واقعی‌اش می‌کند. دیگر دنیا مال کوچک‌هاست. حاشیه‌ها.

قد بر افراز  که از سرو کنی آزادم. دگر این توصیف‌ها نیاز نیست. توصیف‌ها اکثراً برای غیر واقعی کردن استفاده شده اند. برای اسطوره کردن.

 

بودی چنان که چشمهایم از تو دور بودند. توصیف نمی‌کند. دوری چشم‌های کور. کور کسی‌ست که نمی‌بیند. حتا اگر  چیزهایی را می‌بیند اما چیزی را که می‌خواهد نه، کور است. پس این یک توصیف نیست از دوری، یک مفهوم است. چرا مفهوم، چون بستگی به یک نفر ندارد. بند نیست که بستگی به او داشته باشد که در بندش هست. تنها همان بند برایش آزادی باشد. دوری برای همه ندیدن است. کوری‌ست. پس مفهومی‌ست از دوری.

دور، جایی که باید به تو زنگ بزنم. معشوق هیچ نمی‌تواند. خاصیت سیمرغ‌وارش را ندارد که هر وقت یادی از او بکنی بیاید. فقط می‌توان به او زنگ زد.

بسیاری از این برخوردهای اسطوره‌ای در شعرهای امروز هم دیده می‌شود. ضدیت با نوگرایی وجود ندارد، اما شیفتگی به کهنگی شدید است. این برخورد بی‌توجهانه به معاصر بودن و مال خود بودن، ریشه در درک خاص و فکر به ادبیات دارد.

 

بودی

چنان که چشم‌هایم از تو دور بودند

دوری چشم‌های کور

کوری درون گور

کوری گرفته است مرا

کوری چنان که دور

دور رفته‌ای

دور جایی که باید به تو زنگ بزنم

( شعری از مرتضی فراوانی )

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews