سخن از میخ سخن از متن؛

سخن از میخ سخن از متن
سخن از میخ سخن از متن

روح‌الله بهرامیان

میخ نیز متن است، متنی اسیر در وسط یک اثر یا میخی برگذار در دل یک دیوار، میخی که متنیت‌اش نیز در خودش نهفته است هم به زعم ما در این شعر به مثابه‌ی یک دیوار که با خوانش مخاطب معنامندی دگرگونه می‌گیرد.

چون میخی فرو رفته در دیوار

ماندی

برتو چراغ ماندند

شاخه‌ی زیبا به تو آویزان

گاهی پیراهنی

گاهی تفنگی

به اجمال می‌توان گفت انسان ماهیتاٌ موجود تکرار ناپذیر است اما عادتاَ هر انسانی ادامه‌ی انسانی‌ست که در امر عملکرد ادامه می‌یابد. انسان پیش از «زنگ زدن» که استعاره‌ی از پیری، نابودی وسرانجام مرگ می‌تواند باشد، گاهی تفنگی بر دوش، گاهی چراغی بر دست می‌زید بی آنکه بداند چنان میخ، چه چیز/ یا کسی او را برآنچه انجام می‌دهد واداشته است. این شعر با استعاره‌ی میخ رابطه‌ی فرضی خویش را در تکه‌ی«ولی کسی نفهمید» با انسان مدنظرما به قطعیت می‌رساند.

ولی کسی نفهمید

تو زنگ زدی

چون میخی فرو رفته در دیوار

انسان وقتی به میخی بر دل دیوار خیره می‌شود مناسبت میخ‌را در لحظه‌ی تفکر با تمام خودش می‌سنجد او دراین لحظه قادر است خود را در هیئت چیزی بیرون از خودش تصور کند یا همین که به توهم معرفت چه‌بودن گرفتار می‌شود مانند لائوتزو می‌گوید:« نمی دانم یک مرد چینی ام که دیشت خواب دید پروانه‌ای است که روی گلها می‌نشیند یا یک پروانه که خواب می‌بیند یک مرد چینی است و شعر می‌سراید» این گفته را می‌توان عین تصور میخ زنگ زده‌ای آن دیوار فرض کرد که کسی او را نمی‌فهمید، زنگ زدن و پوسیدن ساختار این شعر دردآورد است و تردید وعدم درک این کوتاه را تشخص تاویل پذیری می‌بخشد تا ما بر آنچه خوانش از میخ به‌عنوان متن گفتیم دست پیدا کنیم.

البته شعرهای منثور بازی‌های این‌چنینی را به عنوان اساسی‌ترین امتیازهای شاعرانه، بر می‌تابند که به قمار شباهت دارد. پردازنده‌ی شعر بی‌وزن یا‌ شعرهای منثور، به قمار بازی می‌ماند که همواره برد یارش نیست. من تمثیلی عرض کردم تا بدانیم در این میدان برد با باخت قرین هم‌اند. کمترین بی‌توجهی کار شعر را در حد نثر عاری از هیجان و ساده‌ترین کشف و کردار تنزیل می‌دهد.

اما برنده آنی‌ست که در کلماتِ کم، سخنی درخور و محکمی گفته باشد تا باعث جرقه‌ی، لذت، فهم یا‌ حتی وهم نزد مخاطب شده باشد، کار‌های مهدی سرباز را در این مختصر تا آنجا که من دیدم آگاهانه دنبال بُرد است، صد البته همواره برنده نبوده که در ادامه به آن نیز اشاره خواهیم کرد اما جراات پردلی و پیشرفت او در امر رویاپروری و قمارگری زبان قابل وصف است.

فضای شعر میخ که شخصیت آن – نه ساختار – عملکرد چند وجهی و متکثر داشت شعر بعدی «فروریختن» را نیز در همان کانتکس قابل ارزیابی می‌نمایاند. با این تفاوت که در آن ما با زنگ زدگی مواجه هستیم ودر این شعر با فروپاشی، بدون شک نسل نو افغانستان با درک شرایط زیست محیطی خود، روکرد ریالیستی¬تری با وضعیت خود دارند که این نوع پردازش خوانش کارها را درکنار هم- برای مخاطب بوده در همان موقعیت- مساعد می‌سازد.

فروریخته بود چنان

که گویی بوداست

ایستاده کنار خط طولانی از موترها

که گویی رود است

با جارویی در دست که بر انگیزاند غبار

از سینه خش خش کنان

که گویی تمام پاییز در آن ریخته است

تعداد زیادی برگ

دوسه بطری

و…

خیابانی از اشغال های دیگر

جمع در کنارهم

گویی میخندند با او

در انتظار باد

که بشورند در خیابان

برای بار دیگر.

این کار به ایجاز کار بالا نیست، شاعر ملزم است تا بیشتر حرف بزند تا اشاره‌ی تلویحی خود را چنانکه در شعر میخ با نفهمیدن توانسته بود بیان کند اینبار با شورش آن فضا را خلق کند، البته قبل از آن نیز نماد ایستاده کنار خط طولانی از موترها با جارویی در دست این فضای رویاورانه را مساعد کرده است. با آنهم سراینده تردید دارد که خندیدن را خلاف فضای شعر وارد جهان درک مخاطب می‌کند. تا بتواند تشخص به کار خود ببخشد.ولی با این همه تلاش شعر فرو ریختن از حرکت افقی در ساختار می¬گریزد وبرخلاف شعر میخ حرکت چند بعدی و چند وجهی را در کارکرد معنایی خود ترسیم می‌کند.

1-فروریخته بود. حادثه‌ی با فعل گذشته که نشان از انجام شده‌گی دارد آغاز می‌یابد.

2- بودا. که خود یک سمبول در رابطه‌ی با ایستادگی واستواری است. همچنان مصداق فروریختن، چند وجهی کار را مشخص می‌کند و تکه‌ی دوم شعر را می‌پروراند. فروپاشی نمادهای فرهنگی، فروریختن مقاومت فروریختن ایستاده‌گی‌ها، فروریختن ارزشهای معنوی، اخلاقی ، دینی و… همه وابسته به بودا است.

3- ایستاده کنار خط طولانی از موترها

تکه‌ی است که تاکید بر نوع فروپاشی یا فروریختگی می‌کند. حالا نوع فروپاشی ظاهرا صنعتی است. آنچه البته انتظارش نمی‌رفت. خط طولانی موترها به تعبیری ساختاری پای نشانه‌های ناشناخته و بیگانه را وارد بازی می‌کند. موترها نماد صنعت اند وکالای صنعتی در جهان ما وارداتی محض است.

4- که گویی رود است. راوی بازهم مناسبت موتر را با بیان رود چنان ارجاع به طبیعت و آن فعل در گذشته (بود) تاکید می‌کند. او می‌خواهد بگوید در گذشته همه چیز آشنا، بکر و دست نخورده بود این‌ها هنوز دلالت به همان فروریختگی دارد.

5- با جارویی در دست. این آوار فروریخته را چه می‌توان کرد جز جارو زدن با مردی که در فصل پاییز عمر خود، با فصل پاییز و پیری می‌خواهد آوار عمر گذشته را روفت بزند، جاروکردن برای یک شخصیت مسن که فروریخته وایستاده است تناقض عجیبی دارد.

6- تعداد زیاد برگ. برگ اعضای پوسیده‌ی پاییز است و محتملا سال‌های پیش از فروریختن پیره مرد ولی در جهت مخالف مقدار بطری‌ها است که سنخیت با برگ ندارد تنها وجه اشتراک آن‌ها آشغال (جنگلی) بودن آن‌هاست. این بیت نیز ارجاع دهند است. و آن نقش را بیشتر از هرچیزی باز می‌تابد که نشان دهد گفتمان هنوز گفتمان چیرشدگی صنعت و فروپاشی طبیعت است که انسان در کانون آن ایستاده و درمقابل اش آشغال‌های عاری از معرفت بومی، در پیش رو «خیابانی از آشغال‌های دیگر.» موترها اکنون خود به آشغال‌های متحد و «جمع در کنار هم» بیان می‌شوند.

7- تو گویی متحدند با او. انتخاب «توگویی» هوشمندانه است. صراحت متحد را می‌کاهد و بار انتظار داشتن را بالا می‌برد، در فضای پر از خفقان که همه چیز باهم در ستیز اند. به صراحت نشان می‌دهد که اتحادی در کار نیست اگر بود ادات «توگویی» با این شدت تردید بیان نمی‌شد. در انتظار باد نوعی اتحاد مشروط را نشان می‌دهد، درعین حال باد نمی‌تواند تقصیر فروریختن بودا را به بدوش بکشد.

8- که بشوراند در خیابان

برای بار دیگر.

تداعی شورش در نگاه آنی اگر مقاومت و اعتراض را نزد مخاطب مجسم می‌کند یا اگر روفت‌گری ما را وارد ساحت ادبیات کارگری می‌کند، از قابلیت جانشینی‌های بودا، ایستادگی، وجمع آمدن، در کنار هم است. بودا اسمی است برای همه اعتراض چیان، ایستادگی تداعی کننده‌ی تفکر proletarian است در عرصه‌ی مقاومت و جمع آمدن همان شعار برازنده‌ی «کارگران جهان متهد شوید» اما این‌ها همه جلوه‌های از سیالیت کار آقای سرباز است که مبارکش باد.

مخاطب/منتقدان عصر ما یا‌شعر را بیشتر از حد فهم پدید آورنده با شوق و شور بی‌رویه می‌ستایند یاهم خیلی بدتر از أنچه آن شعر است. به باور من حدمیانی همراه با احتیاط می‌تواند نقد باشد و مورد پذیرش، زیرا افراط و تفریط سرانجام برملا شونده است آنچه اما باعث رونق کار دوطرف می‌شود تقلای صادقانه در کشف ساختار و تحلیل بر مبنای داده‌های زبانی یا شعری است.

ما دریکی از تاویل‌های احتمالی این دوکار از آقای مهدی سرباز با ذهن‌خوانی مواجه‌ایم و ذهن‌ یک مخاطب در مواجه با این کار الزاما تصاویری را باز نمی‌تابد که یک مخاطب دیگر هنگام خوانش آن همان تصاویر را بازیافته باشد، چنین امر در هیچ صورتی ممکن نیست. حتی اگر از شعر به کلمه عقب گشت کنیم، کلمه یک سمبول اطلاعاتی وشرطی است مانند کلمه‌ی میخ یا‌ بودا هر کدام تداعی‌های تصویری، اطلاعاتی و معنایی متفاوتی نزد افراد متفاوت دارند. به‌فرض اگر واژه‌ی تن را در نظر بگیریم این نشانه، با توجه به تنانگی خودما مصداق می‌یابد و تن ما با تن مصداقی مخاطب ما دیگر فرق فاحشی خواهد داشت که آنرا فهم مشروط ومحتمل نیز می¬نامیم این قلم با توجه به این دریافت هر گونه خوانش دیگر را از کارهای آتی حرمت می‌گذارد.

اینک دو شعر از مهدی سرباز:

۱

چون میخی فرو‌رفته در دیوار

ماندی

بر تو چراغ ماندند

شاخه‌ی زیبا به تو آویزان

گاهی پیراهنی

گاهی تفنگی

ولی کسی نفهمید

 تو زنگ زدی

چون میخی فرو‌رفته در دیوار.

2

فروریخته بود چنان

که گویی بوداست

ایستاده کنار خط طولانی از موترها

که گویی رود است

با جارویی در دست که برانگیزاند غبار

از سینه‌‌ای خش‌خش کنان

که گویی تمام پاییز در آن ریخته است

تعداد زیادی برگ‌

دو سه بطری

و…

خیلی از اشغال‌های دیگر

جمع در کنار هم

گویی متحدند با او

در انتظار باد

که بشورند در خیابان

برای باری دیگر

مهدی سرباز

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews