اینها فقط بخشی از نامهای زیبای دختران در افغانستان است. در هر گوشهای از این سرزمین صدها نام زیبای دخترانه وجود دارد. نامهایی که میتواند زیبندهی صدها پاره شعر، سخن و گپ و گفت زیبا باشد. میتواند به محبت به لب آورده شود و یا آرامبخش معشوقی شود که شبها به او میاندیشد؛ اما سهم زن افغان از این نامهای زیبا گم شدن نامش در هجوم انتسابات مردانه ست .
ما رابعه، نادیه، ستاره، مریم و لیلی نیستیم. ما دختر حاجی فلانی، همشیرهی فلانی، خانم فلانی و در آخر والدهی فلانی خطاب میشویم. اگر فلانی آدم خوبی باشد ما هم خوبیم و اگر فلانی آدم درستی نباشد و دستش به خطا برود این ما هستیم که آماج فحاشی و دشنامهای ناموسی قرار میگیریم. بدون آنکه حتا خودمان خبر داشته باشیم.
از عجایب فرهنگ رایج افغانستان آنست که در آخرین چیزی که از ما به عنوان یک انسان باقی میماند، بی هویتی است، یعنی در اعلان مرگ ما، هم ناممان به زبان آورده نمیشود .
دردآوراست، اعلانات مرگ ما اینگونه بوده است: نسبت وفات دختر، همشیره، خانم ی والدهی فلانی… . جالبتر اینکه اگر مادر باشیم بین فرزندان ما هم فرق میگذارند. فرزند پسر ما را نام میبرند و نام فرزند دختر را حذف میکنند. تو گویی نه او فرزند ما بوده است و نه ما، مادر.
این نامهای زیبا به تدریج و آرام آرام در میانهی هجوم سختیها و نا مهربانیهای مردانه حذف میشوند.
میخواهم بروم به یک ولایت دوردست افغانستان و از یک زن سادهی خانه دار بپرسم چند وقت ست که ناماش را از زبان کسی نشنیده است؟
شاید بپرسم که شنیدن ناماش چه حال و حسی دارد؟ اصلا تجربه اش کرده؟
در تاروپود قوانین سختگیرانهی معرفی و اجتماعی جامعهی افغانی شنیدن و دانستن نام ظریف و زنانه تابوست، گناه پنداشته میشود. مثلا اگر کسی بداند که همشیرهی فلانی جان، شیرین جان نام دارد ننگ بزرگی است. اگر خود شیرین جان سبب آن باشد که دیگران ناماش را بدانند گناهکار بزرگی است.
گاهی از خود سوال میکنم انسانی که هویت و من بودنش در گرو نام کسی دیگر و یا حتا وجود آدم دیگری باشد، چه کمکی میتواند به خود یا جامعهاش بکند؟ کسی که حتا بردن و شنیدن ناماش ننگ باشد چه اثر موثری میتواند داشته باشد؟ اصلا مگر این آدم وجود دارد که بتواند کاری را به ثمر برساند؟
گفته اند و شنیده ایمکه شعر و ادبیات بخشی از فرهنگ و تفاخر یک مردم ست. در ادبیات آنچه علت شکفتن گلِ شعر میباشد، “زن”است.
یعنی تاریخ ادبیات ما همواره شاهد سرودنهای مردانه بر نام یک زن بوده است. این را هم می دانیم جامعهای که ادبیات فاخر و غنی داشته باشد در هر زمینهای گپ به گفتن دارد. ادبیات نمادی از لطافت روان جمعی ما است. آیا جامعه که در آن بردن نام نیمی از نفوس آن، تابو به حساب میآید، از نظر روان جامعه ای سالم ست؟
بر هر پدر و یا مادر این فریضه است که در آینده بیاموزد تا به چیزی به جز نام خودش واکنش نشان ندهند. هر دختری باید با نامی که برای او برگزیدند، نامیده شود. او قبل از همشیره، مادر، همسر و حتا دختر کسی بودن یک انسان است که هویت دارد.
دوم، جامعهای که در آن نام زن برده میشود، مسائل مهم مرتبط با او بیان میشود، با مرد از حقوق یکسان برخوردار است، جامعهای است که به لطافت روان جمعی خواهد رسید. از زنان گفتن میتواند زمینهی دوری از خشونت را فراهم آورد. جامعه که به زن احترام دارد، زن را مورد خشونت قرار نخواهد داد.
زن جامعه وقتی با هویت شخصی خود مخطاب قرار گیر، وقتی به من بودن و آنچه خودش است تکیه کند، میتواند باورکند که موثر و تغییر دهنده است. تغیبر دهندهی هر آنچه باعث آزار او و همجنسانش میشود.
قصهای جنگ چهل سالهی افغانستان، قصهی تلخی است که همیشه از آن گفتهیم. بزرگترین ضربهای این جنگ تخریب تمام زیرساخت های فرهنگی ما بوده است .
اکنون با نگاه به افق امیدوارانهی شروع صلح در افغانستان توقع آن است که فرصت برای بازسازی فرهنگ ویران شدهای ما فراهم گردد. این فرهنگ ساخته نخواهد شد مگر بر تکیه با استقلالهای فردی و جمعی.
آن روز که هر زن افغان ناماش را بداند و ناماش را بشنود، قطعا روز بزرگی است در آیندهی این سرزمین.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.