هویت ملی؛ از غرور و ستیز تا پاسداری همگانی
ربانی دهزاد؛ استادِ تربیت معلم
هویت ملی، از هر گونهی آن، یک احساس و تعلقخاطر مشترک، محض شناخت و تمایز گروهای اجتماعی در یک واحد کل است. وجود یک هویت ملی، حرکت به سوی یکیشدن و رمز نزدیکشدن به دولت- ملت است. هویت فردی، معرف شخصیتِ فردی و هویت ملی، شناسهی واحدی برای همهی گروههای اجتماعی به مثابهی شاخص تمایز و تعامل با دیگری میباشد.
هویت ملی، زادهی تفکر و تمدن بشریست که در بستر تاریخ و فرهنگ شکل میگیرد. گروههای اجتماعی تصمیم میگیرند تا زیر چه چتری گردآیند تا همه خود را در سایهی آن راحت احساس کنند و به زندگی اجتماعی بپردازند. این چتر میتواند تاریخ مشترک، نمادهای ملی، زبان و داشتهای فرهنگیِ باشد که برای شان به میراث مانده است. گستردهگی چتر هویت ملی، بستگی به وسعت گروهای اجتماعی مختلفی دارد که در یک جغرافیایِ دارای نظام واحد سیاسی زندگی میکنند. این چتر برای همهی اقشار اجتماعی، فرای همهی تفاوتها و تمایزهای دینی- عقیدتی و مذهبی، زبانی و قومی و سمتی و… سایه میبخشد. همه اینجا باید خود را آرام احساس کنند و بدون هیچ دغدغهی به تقویت خردههویتهای خود بپردازند. بتوانند آزادانه ابراز عقیده کنند، سخن بزنند و از هویت و معرف قومی و مذهبی و زبانی خود نمایندگی کنند و از تمام حقوق و مزایای انسانی خود بهرهمند گردند.
هویت ملی، متعلق به هیچکس نیست، ولی از همه است و هیچ هویت قومی و زبانی مشخصی نمیتواند به جبر جایگزین هویت ملی گردد. همهی گروهای اجتماعی، مسوول پاسداری و نگهداشت آن اند. هیچ گروهی نمیتواند و حق ندارد تا هویت گروهی خود را بر دیگران تحمیل کند و یا از آن امتیاز بگیرد. و نیز هیچ گروهی حق ندارد تا برای حذف خردههویتهای دیگر، برنامهی شوم بریزد
ارزشمندی هویت ملی
بحث دیگری که قابل مطرح است، هویت ملی نشان غرور و برترجویی نیست. از این آدرس مجاز نیست تا کسی و گروهی به رسم خودبرتربینی به تحقیر و توهین دیگران بپردازد. ارزشمندی هویت ملی، بستگی به سطح دانش و فرهنگ افراد و گروهای متعلق آن دارد که در زیر آن گردآمده اند. این گروهها هرچه بادانشتر، هوشیارتر، مهربانتر، مترقیتر، صلحپذیرتر و متمدنتر باشد، هویتشان به همان پیمانه قابل افتخار و ارزش خواهد بود. و یا هم، شما هرچه که باشید، هویت شما همانچیز را به جهان و جهانیان مینمایاند.
اگر خود چیزی نبودید و نداشتید، هویت ملی، شما را تغذیه نمیکند، نان نمیدهد. به قول آرتور شوپنهاور که میگفت مبتذلترین غرور، غرور ملی است، زیرا کسیکه به ملیت خود افتخار میکند، در خود کیفیت با ارزشی برای افتخار ندارد و گرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است.
غرور و ستیز علیه خردههویتها در افغانستان
انتخاب هویت ملی در کشورهای دارای اقوام و ملیتهای مختلف یکی از چالشهای اساسی است. سطح دانش و آگاهی پایین افراد و گروهها، بر این چالش میافزاید و سبب تضادهای اجتماعی و تضعیف خردههویتها میگردد.
افغانستان کشوریست متشکل از اقوام و زبانهای گونهگون، با داشتن خردههویتهای متفاوت زبانی، قومی و فرهنگی. سالیانی درازیست که کشمکشهای خردههویتی برای تحمیل یک هویت مشخص روان است.
خودبرتربینی قومی و زبانی سبب بروز چالشهای اجتماعی فراوانی شده و روند دولت – ملت شدن را به کندی مواجه کرده است. شناختن زبان به عنوان وسیلهی افهام و تفهیم، با ملیت و قوم گره زده شده و یگانه ابزار شده برای طرد و عقبنگهداشته شدن گویندههای آن. ستیز بر سر هویت فرهنگی، تبدیل به یک عرف در ادبیات سیاسی شده که درازمنهی تاریخی را میپیماید.
اگر چه استراتیژی علنی برای تمام مبارزات سیاسی بر مبنای برد- باخت است و اما آنچه ناخودآگاه دنبال میشود و نتیجهی باخت- باخت در پی دارد. در واقع استراتیژی عملی در این بحث، مبتنی بر روش باخت- باخت است.
این رویکرد و کنشها، به عنوان دو لبهی تیغ، بر دو بعد، رهآورد منفی داشته است: خود و دیگری. نخست اینکه فرصت اندیشیدن و تلاش را از ستیزگران جهت رشد و تقویت خردههویت شان گرفته و نیز مجال شکوفایی را برای طبقهی زیر سلطه نداده است. و این امر سبب شده است تا تضادها بر سر هویت ملی بالا برود و هیچ چتری واحدی نتواند به معنای دقیق کلمه از همهی هویتهای گروهای اجتماعی نمایندگی کند.
راه برونرفت در چیست؟
در نهایت کلام میتوان ادعا کرد که جهت رشد خردههویتها و رسیدن به یک هویت ملی، برای یک ملت لازم است تا پیش از افتخار و غرور محض به هویت ملی و تضعیف خردههویتها، مسیر دانایی و آگاهی را بپیماید تا با کسب ارزشمندی در خود و تقویت هویت فرهنگی بر همهپذیری و ارزشمندی هویت ملی افزوده گردد. خردههویتها نباید به عنوان یک هویت کل، بر دیگران تحمیل گردد. برعکس، برای همهی گروههای اجتماعی فرصت داده شود تا نخست به تقویت خردههویت قومی و زبانی و فرهنگی خود بپردازند تا این امر سبب تقویت هویت ملی شده و به شکلگیری و تحکیم یک «ملت واحد» بینجامد. نظام سیاسی بجای جهتگیری هویتی مشخص، باید بر تقویت، پاسداری و حمایت از تمام هویتها برنامههای عملی رویدست بگیرد، نه اینکه خود عامل هویتزدایی گروهها باشد.