محمد رضا پارسا؛ روزنامه نگار
روزگار تیرهوتار زنان افغانستان در شرایط امروز بر کسی پوشیده نیست، از روزگاری که نظام جمهوریت فروپاشید و مردم افغانستان به ويژه زنان این کشور که رویاهایی بلندی در سر میپروندانند تا بدون نگاه جنسیتی دو شادوش مردان این کشور، برای کشورشان و آیندهشان تقلا نمایند؛ اما در 15 اگیست سال 2021 برگۀ سرنوشت همه وارونه شد، با سقوط نظام جمهوری و برگشت امارت طالبان در جامعهی افغانستان تحولات عمیق و بنیادین پدیدار گشت.
تحولات و معاملات در این جغرافیایی بیسرپناه چنان به صورت برقآسا پدید آمد که حتا کسی تصور آن را نداشت. برای سفید نمایی جنایات و چهره زشت طالبان تبلیغات گسترده از آدرسهای سیاسی و رسانهای صورت گرفته بود که طالبان تغییر کردند. در نخست گمانهزنیها براین بود که شاید دید طالبان نسبت به مردم و بهویژه زنان تغییر کرده باشد و راه و رسم گذشته را بر زنان این کشور اعمال نکنند؛ اما شوربختانه طالبان قوانین دستوپاگیر و محدودکنند را علیه زنان اعمال کردند/ میکنند. گروههای تندرو اسلامی خاصتا طالبان وجود زن را از صحنه اجتماعی انگار میکنند. اکنون زنان از دید طالبان یک لکه ننگ به حساب میآید. طالبان با روایت افراطی از اسلام و تفکر به شدت خرافاتی و غیر مدنی زندگی را برای مردم کشور سخت و دشوار ساخته اند. اکنون افغانستان برای زنان و دیگر اندیشان شبیهی زندان بزرگی با حاکمان ستمگر و خشن است. حجاب اجباری و تعیین نوعیت حجاب، دخالت به زندگی زنان، محرومیت از درس و تحصیل، محرومیت از بعضی شغلها و غیره از جمله سدهای است که فرا روی زنان افغانستان قرار دادهاند.
مخالفت شدید طالبان با زنان، موسیقی، هنر، دیگر اندیشی و مدرنیزم نشانگر آن است که این گروه سر آشتی با همدیگرپذیری و جامعه کثرتگرا و مرفه ندارند. طالبان حقوق انسانی و اولیه زنان را انگار کرده اند. انتظار داشتن از تغییر در رفتار طالبا یک خیال واهی و بیهوده به نظر میرسد. حال گاهی انسان را به اندیشیدن وا میدارد که متن و محور جنگ ۲۰ ساله طالبان زنان بوده و است که زنان را در بند بکشند و نسل تازه جنگجویان جهادی پرورش بدهند. نهایتاً تصویر آینده زنان افغانستان در حال حاضر در حاکمیت جبری، آپارتاید جنسیتی طالبان و زیر سایه توتالیتاریسم مبتنی بر افراطیت دینی و روایتی از نوع طالبان؛ مبهم، دردناک و نا روشن است.
زن در جامعه افغانستان
پس از سقوط حکومت طالبان در دوره اول و ایجاد حکومت جمهوری اسلامی، زنان که یک دوره آپارتاید جنسیتی را گذشتانده بودند محور برنامه و پروژههای بینالمللی شدند، تبیض مثبت در اکثر ادارهها و کاستن از نابرابریهای زن و مرد تطبیق میشد و تمویلکنندههای بینالمللی به این ارزش بسیار پایبند بودند، این شرایط به ویژه در پایتخت و کلان شهرها امکان بهبود شرایط بسیاری از زنان افغانستان را فراهم کرد و به زنان اجازه داد که از چارچوب خانه بیرون شده و به فعالیتهای سیاسی، رسانهای، اقتصادی، اجتماعی و… بپردازند.
اما در زندگی زنان در مناطق روستایی با طالب یا بدون طالبان، چیز بزرگی تغییر نکرد. بنابر گزارش دیدبان حقوق بشر افغانستان، در سال ۲۰۱۷: «۳.۵ میلیون کودک افغانستان به مکتب نمیرفتند و ۸۵ درصد آنها دختر بودند» در بسیاری از مناطق روستایی دختران دیگر به مدرسه فرستاده نمیشدند، زنان برقع میپوشیدند و همواره همراه با یک مرد محرم بودند و اگر امکان آموزش و کار محیا میشد همیشه وابسته به موافقت رییس مرد خانواده بود. قدرت و تصمیمگیری در نظام خانوادگی روستایی جامعه افغانستان، سلسهمراتبی است که زنان در پایینترین سطح آن قرار دارند. در این ساختار خانوادگی، فرصتها به صورت تبعیضآمیز در اختیار مردان قرار دارند و زنان از آن چندان بهرهای ندارند.
اکنون در دوره تازه طالبان نیز رفتار این گروه با زنان تغییر نکرده و این نگاه زنستیزانه جامعه روستایی مردسالاری افغانستان به تطبیق آپارتاید جنیستی طالبان کمک کرده است و این گروه با استفاده از قرایتهای از دین و زنستیزانه سنتی در جامعه به شکلهای گوناگون رفتار سختگیرانه و خشونت فراراه زندگی زنان را توجیه میکنند که زنان چه نقشی در اجتماع داشته باشند، چگونه زندگی کنند و چگونه در حوزههای عمومی و خصوصی ظاهر شوند.
اما انقلاب زنانه
در این میان، شماری زنان و دختران دست برای دفاع از حقوق انسانی شان با برآمدن به خیابانها حکومت آپارتاید جنسیتی طالبان را با چالش روبهرو کردهاند و پرچم آزادی خواهی را در برابر «حکومت خشم» بلند کرده و انقلاب زنانه را در تاریخ افغانستان رقم زدند. طالبان با میله تفنگ و زندانی ساختن اکثر مدافعین حقوق زن تا حدی این انقلاب زنانه را سرکوب کرده است، اما این صدا رساتر است و زنان برای حقوق شان دادخواهی دارند.
و اما عدهیی دایه مهربانتر از مادر برای زنان مظلوم و بیپناهی این کشور شدهاند؛ پروژهگیران که ۲۰ سال کمککنندگان و تمویلکنندهگان بیرونی را فریب دادند و بیآنکه کوچکترین تحولی بر زندهگی زنان این کشور ایجاد کنند خودشان به نام زنان صاحب تاج و تخت شدند و این داستان شرمآور امروز همچنان توسط همان زنان پروژهبگیر و فاقد دید استراتیژیک ادامه دارد.
بسیاری از این زنان از آن پس که سیلی از موسسات و سازمانهای اطلاعرسانی و دستگاههای خبرپراکنی افکار عامه را در مورد آنها تغییر داد به عنوان نماینده زنان افغانستانی در نشستهای بینالمللی فراخوانده شدند و اما به جای اینکه گلوی برای زنان افغانستانی شوند، بلکه تربیونی میشوند برای گروه طالبان و دریاچۀ حقخواهی و دادخواهی زنان افغانستانی را که سینه علیه آپارتاید جنسیتی حکومت خشم سپر کردهاند، میخشکانند و به آسانی این زنان فراموش میشوند و این جفا بزرگ و ستمیست که زن بالای زن روا میدارد.
به هر روی وضعیت زنان زیر سلطه طالبان یک تراژدی در قرن ۲۱ است و تصویر آینده زنان افغانستان در داخل و بیرون از افغانستان مبهم و ناروشن است، اما جامعه جهانی باید مسوولیتهای خود در برابر زنان رها شده افغانستان را بر عهده بگیرند و برای مشروعیت بخشی و سفیدنمایی طالبان از چهره و نام برخی از زنان افغانستان استفاده ابزاری و پروژهای ننمایند، بل نمایندههای واقعی زنان را در نشستهای بینالمللی دعودت نمایند و زنان افغانستانی که با دست خالی و بدون پشتوانه به خیابان آمدند و حق انسانی خود را مطالبه نمودند را حمایت نمایند. در این صورت با یقین میتوان گفت که این گروه نمیتواند زنان را از سر راه خود بردارد، بلکه مسأله زنان عامل سرنگونی این گروه خواهد شد و اینبار قهرمان داستان زنان افغانستان خواهند بود.