نیما صورتگر؛ استاد دانشگاه
اتفاقات بد و خبرهای ناخوش همیش تامل برانگیز است، آنهم اتفاقاتی که تصوراش را نداریم. با اینکه با اخبار منفی و اتفاقات ناخوش متاسفانه در کشورمواجه میشویم؛ اما کاری باید کرد. وضعیت کلی کشور چنان است که ذهن جمعی را متاثر ساختهاست. پدیدهای جنگ، خشونت، طالبان و گروههای تندرو و افراطی دیگر بسان هیولاهای خونآشام هر روزه از مردم بیدفاع ما قربانی میگیرند. در این میان روزنههای امید هنوز است. سالهاست زنان، مردان و جوانان این کشور به جنگ سیاهی رفتند، علیه توحش و بربریت میجنگند. بهجای تفنگ، قلم میگیرند. به تفکر افراطی نه میگویند، آزادی را پاس میدارند، ارزشهای مدرن را ارج میگذارند. به مکتب میروند. مکاتب و دانشگاهها روزنهای نجات پنداشته میشوند. وقتی کثرت مکاتب و دانشگاهها را در کشور میبینم، مسیر توسعه، مسیر توفنده، مقتدر، سریع و بی برگشت نمود مییابد. به آینده امیدوارم میشویم، آیندهای که از مکاتب و دانشگاههای ما رقم میخورد. دانشگاه و مراکز علمی به مثابه نهادهای اصلی علم و تولیدِعلمی، مکانی برای توزیع و ترویج تبلیغ آگاهی و روشنگری است. پایگاههای اساسی برای تربیت شهروندان مسوول که ضمن برخورداری از فضایل، کمال، اخلاق و روشنگری ناشی از علم و آگاهی دانش بشری، آنها با فرزانگی و هنر یادگیری برای بودن، یادگیری برای عملی کردن، یادگیری برای یاد دادن، یادگیری برای زیست مسالمتآمیز، یادگیری برای ساختن یک جامعه مدرن و سرانجام تمدن انسانی آشنا میسازد. این رسالت بزرگ بوده که دانشگاهها چه در عصر صنعتی و چه در عصر پساصنعتی به دوش داشته و خواهد داشت.
در روزگار کنونی در کشور مان به ویژه در یک و نیم دهه اخیر شاهد افزایش فزاینده متقاضیان دسترسی به آموزش عالی و در نتیجه افزایش شمار دانشگاهها چه خصوصی و چه دولتی بودیم. کثرت دانشگاه از یکسو جای خرسندی دارد، از سوی دیگر بی کیفیت بودن مواد درسی، نداشتن کادرهای متخصص و علمی یک تعداد از این موسسات تحصیلات عالی سبب شده که فارغان این مراکز تحصیلات عالی توهمزده، فاقد دانش، غیر متخصص و مهارت تقدیم جامعه گردند؛ که خود تبدیل به یک چالش و تهدید برای افغانستان نوین پیشبینی میگردد.
اگر در نگاه کلی به کارنامهی دانشگاهها و مراکز اکادمیک نظر داشته باشیم، وظیفه اصلی نهادها در سه اصل خلاصه میگردد، آموزش، پژوهش و خدمات اجتماعی که اثرات این سه امر بر فرایند توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازنده است. در دانشگاههای ما تاکید بر امرپژوهش و خدمات اجتماعی کمتر بوده، در بسیاری موارد فراگیری مواد درسی که سبب دانشاندوزی است در محیط کاری هم کاربرد نداشته است. حالا آنکه در جوامع پیشرفته دانشگاهها مبتنی بر امر توسعه بنا یافته اند. هیچوقت محصلان ما با انگیزهای که غربیها درس میخوانند و به سرعت پیشرفت میکنند، درس نخواندند همینطور استادان و طراحان نصاب هم برای تغییر وضعیت و نجات این کشور از شر خشونت، عقبمانی کمتر تلاش داشته اند. هیچگاه برای ما گفته نشده است که بدون احساس خستگی، بدون توقف دنبال دانش باشیم، دانشی که جهان را متحول کرده، برای ما گفته نشده که ما هم میتوانیم از غربیها و اروپاییها پیشی بگیریم و سرآغاز بحثهای جدی، سازنده در حوزههای مختلف گردیم.
دانش اندوزی برای ما امر حاشیهیی نباشد، باید درس و خردورزی را در حکم نسخه نجات برای کشور مان از شر جنایات، وحشت، عقبمانی بدانیم. این شعار یونسکو را در دستور کار ما داشته باشیم.”علم در خدمت دانش، دانش در خدمت توسعه” یا” علم در خدمت صلح”، “علم در خدمت توسعه”. نگذاریم که گروههای تبهکار وضعیت را به نفع خودشان تغییر بدهند، برای نابودی فکر منفی، فکر افراطی و سیاه اندیشی مبارزه کنیم. تنها نخبهگان، استادان،دانشمندان و قلم بدستان این کشور است که برای آزادی، ترویج تفکر خردبنیاد، روشنگری و نجات کشور از شر جهالت و نادانی کاری میتوانند. نگذاریم که گروههای خشن، و جنایتپیشه با راه اندازی ایدلوژیهای خشن و غیرانسانی شان در مراکز آموزشی و تحصیلی ما رخنه کنند. تفکر دکارتی سر مشق کار ما باشد” میاندیشم، پس هستم” این اندیشه دکارت الهامی برای جهان علمی پس از قرن نزده درجهان گردید. حالا آنکه تفکر افراطی همیشه مسیر سیاه و قهقرایی داشته، عکس تفکر دکارتی را به نمایش گذاشته است”نمی اندیشم، نابود میکنم” اجازه ندهیم که جهالان ما را نابود کنند.