دانشجو کسی است که دانش را میجوید اما به کدام هدف. آنچه امروز از شنیدن این واژه به ذهن خطور میکند با آنچه در گذشته بر آن دلالت میکرد، بسیار متفاوت است. از یک زاویه باید گفت دانشجو کسی است که آمده است تا تخصصی کسب کند یا مدرکی بگیرد تا از آن طریق امرار معاش کند. و از طریق دیگر دانشجو کسی است که شغل و درآمد لازم را دارد و آمده است تا طریقه اندیشهورزی کسب کند. و یا بعد از فراغت و همزمان با شغل و تخصص خود در کنار حرفه یا از طریق تخصص خود اندیشهسازی هم میکند. به عنوان مثال دونفر فارغ التحصیل کمپیوترساینس که یکی در اداره ای منحیث «تایپست» یا «اوپراتور» مصروف کار میشود ولی دیگری با ساختن سخت افزارها و نوشتن نرم افزارها زمینه شغل برای دهها فرد دیگر را مساعد ساخته و یا با استفاده از دست آوردهای او دیگران به فکرها و دست آوردهای دیگر روی میآورند مثلا بازرگانی انترنتی و… اینکه چگونه بتوانیم در رشتههای مختلف دانشجویی از نوع دوم تربیت کنیم برمیگردد به خلاقیت و مهارت ما استادان و بهروز بودن نصاب تحصیلی و سیستم درسی دانشگاههای کشور. اگر از دوران پیشاصنعتی شدن چشم پوشی کنیم، مفهوم دانشجو و دانشجویی، نخست در رابطه با بازار کار و نیازهای جدید جوامع مدرن مطرح شد. یعنی دانشجو آن کنشگری بود که نیاز به سطح بالاتری از دانش داشت تا بتواند مشاغلی خاص را که یک جامعه ایجاد کند و ایجاب میکرد چه در حوزه مهدنسی و صنعت و چه در حوزه علوم انسانی – اجتماعی که باتوجه به جمعیتهای متنوع و نیازهای متعدد ایجاد شده بودند، برعهده بگیرد. این رابطه با بازار کار البته به تدریج ضعیف شد. این یک امر جهانی است و دانشجویی و تحصیلات عالی به ویژه در سالهای اول آن به نوعی نیاز برای حضور اجتماعی و به یک سرمایه فرهنگی اولیه برای زیستن در جامعه پسامدرن تبدیل شد. در کشور ما افزایش روزافزون کمیت دانشجویان، از یک طرف بعدی کاملا مثبت داشته است و آن گسترش و بالابردن سرمایههای فرهنگی جامعه است؛ ولی بعد منفی آن بالا رفتن انتظارات در حد بیشتر از توان موجود جامعه، به ویژه در رابطه با بازار کار است. که این امر با وجود استادان کم سواد و بیسوادی چون من و نیز کهنه و ناکارآمدی نصاب درسی، بر ابعاد بحران میافزاید. چون که ما دستاندرکاران کهنه و فرسایش یافته نظام تحصیلات عالی نه تنها خود قادر به “تولیدعلم” نیستیم؛ که توانایی استفاده از “تولیدات علمی” دیگران را هم نداریم؛ همین است که خیلی از ابزارهای مدرن و ماشین آلات بسیار ساده و جدید در لابراتوراهای دانشگاهها و شفاخانههای کشور بدون استفاده ماندهاند. در کنار این همه ضعفی که در بهروز ساختن خود با تحولات علمی جدید داریم، توانایی کاربردی ساختن همین رشتههای موجود و کهنه را هم نداریم. به طوری که مثلا فارغ التحصیل رشته کیمیا بیکار میماند، ولی صابون و شامپو از خارج وارد میکنیم. لذا برای حفظ بقای خود در راه تحقق تغییر و بازسازی سیستم تحصیلات عالی همواره کارشکنی هم میکنیم. با وجود این اما باید گفت که مشکل اصلی دانشجویان در افغانستان، نداشتن انگیزه، هدف و چشم انداز روشن نسبت به آینده است و همین سبب میشود که نتوانند در سیستم دانشگاهی و نظام تحصیلات عالی فشار و تغییر ایجاد کنند. لذا استفاده لازم را از موقعیت خود انجام نداده و با وجود کمبودهای ذکر شده در کنار استادان بیسوادی چون «من» که نظام تحصیلات عالی افغانستان را گروگان گرفته ایم، دانشجویان بیانگیزه نیز از موانع بزرگ تحول علمی و انقلاب فرهنگی قلمداد میشوند. البته منظورم از انقلاب فرهنگی یا “خلاقیت فرهنگی” یا “شکوفایی فرهنگی” این است که جامعهای بتواند تولید علم و دانش و فرهنگ در همه سطوح و برای همه داشته باشد. در گذشتهها دانشگاههای افغانستان اگر قطب تولید علم نبود؛ اما قلب تحولات سیاسی و اجتماعی بود و دانشجویان عنصری تعیینکننده در آفریدن این دگرگونیها. و جرقه نخست مبارزات سیاسی که نهایت منجر به تغییر نظام از شاهی به جمهوری شد، در واقع از دانشگاه رقم خورد. اما امروز بیشتر دانشگاههای کشور نه تنها که همچنان در تولید علم وزنهای قابل توجه به شمار نمیآیند، که در تحولات روز جامعه هم نقشی ندارند. در سایر نقاط دنیا دانشگاه به عنوان نهاد اجتماعی همواره از ظرفیتهای بالایی برای جریانسازی برخوردار بوده است. تفکر و ایدهای که از دانشگاه سرچشمه میگیرد، به دلیل گذر موفق از فضای تضارب آراء درون دانشگاه، از تعادل، منطق و قدرت اقناع بالایی برخوردار بوده و در صورت فراهم بودن شرایط میتواند به جریانی فکری در حوزههای گوناگون اجتماعی و سیاسی تبدیل شود. نقش تعیین کننده و جریانساز دانشگاهها در آگاهسازی و همراه کردن مردم با جامعه مدنی شاهدی بر این نظر است. فضای چندصدایی، بستر مناسبی را برای حفظ و تقویت قدرت تعیین کننده این نهادهای علمی در جهت دهی به دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی ایجاد خواهد کرد و به تقویت فضای تضارب آراء و شکلگیری جریانهای واقعی (نه جریاننماها) منجر میشود که شایستگی هدایت تحولات را دارد. در افغانستان اما مدتی است که دانشگاهها تبدیل شده است به محلی که نه تنها هیچ یک از موارد ذکر شده را برنمیتابد؛ که حتا برخی از رشتهها در صدد تعرض به رشته دیگر و تهاجم و تکفیر دانش آموختگان آن رشته برآمده اند. دانشگاههای کشور این روزها حال خوشی ندارند. از یکطرف اسنادی مبنی بر سوء استفاده جنسی و فساد اخلاقی استاد برملا میگردد و از طرف دیگر استادی به اتهام همکاری و سربازگیری برای گروههای تروریستی بازداشت میگردد. شاگردی به دلیل تعلقات قومی و مذهبی و یا داشتن روحیه پرسشگری توهین، تهدید و ناکام میگردد. پرسیدن پایه تمام پیشرفت بشر است، تمدن بشری به واسطه سؤالاتی شکل گرفت که انسانهای تأثیرگذار از خویش پرسیدند و تمام تلاش خود را صرف پاسخ بدانها کردند. خاستگاه و عوامل شکلگیری سؤالات متنوع است. ممکن است سؤالات برای رهایی از رنج، بیماری، گرسنگی و دیگر ناملایمات شکل گرفته باشد و یا برای تحقق هدف و یا خواستهای مطلوب و دوستداشتنی. هرجا پیشرفتی هست، هرجا اختراعی هست، هرجا که مفاهیم نوینی مطرح شده است، هرجا که عمران و آبادانی هست، هرجا که موفقیت و پیروزی نصیب عدهای شده است، هرجا که ثروتی حاصل شده است، هرجا که فرهنگ و هنر تجلی یافته و هرجا که تمدنی شکل گرفته است، بدانیم که آنجا سؤالاتی مطرح بوده و عدهای عمر خود را صرف پاسخ به این پرسشها کردهاند. دانشجو در هر شرایطی پرسشگر و نقاد است، از عملکردهای گذشته، وضعیت حال و رویکردهای آینده، از ارتباط بین مطالبی که مطالعه کرده و… دانشجو میداند که بیمعناترین سؤالات آنهایی هستند که هرگز پرسیده نمیشوند، پس از سؤال کردن نمیهراسد، و از آن بیمی ندارد که مورد تمسخر و تهدید پرسششونده و یا دیگران قرار گیرد، بل تا زمانی که به پاسخ پرسش خویش نرسیده آرام نمیگیرد. بدبختانه در سیستم آموزشی ما توجه لازم به تقویت اندیشیدن و تحلیل نمیشود و این سیستم به علت کهنه بودن بیش از هر چیز بر توانایی حفظ کردن تاکید دارد. در نتیجه اغلب محصلانی که من میشناسم از تواناییهای مهمی چون نوشتن، تحلیل کردن، وارد شدن در مباحث پیچیده و البته در تواناییهای زبانی هم به طور کلی چه در زبان بومی چه در زبانهای بین المللی ناتوان هستند و به این دلیل بدیهی که زبان ظرف اندیشه است، میتوان حدس زد که از لحاظ فکری در چه سطحی قرار دارند. به همین دلیل نیز برخی از محصلان به شدت به موضوعات سطحی و آدمهای سطحی، به ویژه موضوعهای سیاسی، شعارگونه، و اصولا طرز صحبت کردنها و صحنه پردازیهای جنجالی را می پسندند و به همان میزان از مسایل جدی و دراز مدت و عمیق دوری میکنند. تعهد و تخصص از ویژگی دیگر دانشجو است که باید در وجود او شعلهور گردد. تعهد یک دانشجو پیش از هر چیز به دانش خودش (تحصص اش) مرتبط است و همین امر سایر تعهدات او را نیز میسازد. یعنی تعهداتی که به اعتقادات خویش دارد. در حقیقت دانش نقطه قدرت یک دانشجو است و تنها از این طریق میتواند به تعهدات دیگر خود خدمت کند. برای بسیاری از ما، تعهدات دینی، ارزشی، اخلاقی، اجتماعی یا حتا سیاسی در اولویت بالاتری از علم و دانش قرار دارند که این میتواند امر خوبی باشد، بحث آن است که هرکس با خوب کار کردن در زمینه تخصصی خودش و به عبارت دیگر با تعهد بیشتری که نسبت به نقطه قدرت و توانایی خود دارد، میتواند آن تعهدات را نیز با کیفیت بیشتری انجام بدهد. مثلا داکتری که در امر طبابت به درجه بالایی از تخصص رسیده است، ولی شیوه کار و بروخوردش با مریضان در معاینه خانه یا شفاخانه شخصی با شفاخانه دولتی ازهم فرق کند، یا معلمی که سیستم درسی اش در صنف مکتب با کورس شخصی اش تفاوت کند، متخصصانی فاقد تعهد هستند که زائیده سیستم تحصیلی مدرکگرا میباشند.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.