عتیق اروند
صلح، قدرت و هراس
افغانها همواره باهم صلح کردهاند و هرگز همدیگر را نبخشیدهاند. منشور گفتمانهای رسمی و غیررسمیشان در باب صلح، یک کژتابی تاریخی (و به گمان من، فرهنگیِ) ناپیدا دارد؛ اینکه هرگز هیچ توافقی بر سر صلح و عقد پیمان دوستی و مصالحهی قبیلهای، قومی و ملی با بخشایش همراه نبوده است. تاریخچهای برای این مدعا میتوان تراشید. مثلاً نادرشاه پس از ورود به کابل و اشغال تاج و تخت، بلافاصله با نیرنگ و فریب اذهان عوامالناس، دستور کشتار جمعی از مردم را زیر نام امانیها و سقاویها داد. به شمارههای نخست روزنامهی اصلاح رجوع کنید تا همزمان با مشی مصالحهجویانهی نادرشاه با «خانوادههای دزدان بلواگر» و «طرفداران شاه مخلوع» و فهرستی از نامهای کسانی که بزرگترین جرمشان نسبت خانوادگی با انقلابیون یا ترقیخواهان بود، مواجه شوید.[1] یا داوودخان که در اعلامیهی 26 سرطان، اساس سیاست خارجی افغانستان را بر «صلحخواهی و دوستی با همهی مردم و ملل جهان» (البته به استثنای پاکستان) گذاشت،[2] جیرهخواران دربار را از کار سبکدوش کرد، اما اکثریت کارمندان دونپایهی نظام شاهی را بر سر کاروبارشان فراخواند و کوشید تا به مردم نشان دهد که آب از آب تکان نخورده و فقط شاه رفته تا پسرکاکایش کشور را اداره کند، پس خبری از انتقامگیری و قتلهای زنجیرهای نیست. با این حال با ایجاد دستگاه «مصونیت ملی» دست به سرکوب و قتل مخالفان سیاسیاش زد. و ترهکی که شمشیر را از رو بست و در «خطوط اساسی وظایف انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان» دستور داد تا «دستگاه دولت از وجود عناصر ضد انقلاب، ضد دموکراتیک و ضد منافع خلق و وطن» پاکسازی شود.[3]
این اشخاص افسار نظامهایی را به دست گرفتند که پس از آشوب و هرجومرج و جنگ روی کار آمده بودند. مسلماً حالت اضطرار پس از جنگ و اصرار بر حفظ حالت اضطرار، جایی برای تحکیم صلح همهجانبه و همهشمول، عفو عمومی و مصالحهی ملی باقی نمیگذاشت. اما شخصیتهای سیاسی بعدی، رویکرد دیگری داشتند. به طور مثال داکتر نجیب در اواخر 1365، یکی از گامهای رسیدن به صلح سراسری در کشور را «قطع جنگ و برادرکشی، دسایس و توطئههای ضدانقلاب علیه مردم انقلابی افغانستان» میدانست.[4] به این معنا که در سال 65 تأمین صلح سراسری در کشور و ایجاد «دولت ملی» از مسیر پذیرش بیچونوچرای شروط دولت کابل و «تداوم مسیر انقلابی» میگذشت. در سال 67 و زمزمهی خروج نیروهای شوروی از افغانستان به نظر میرسید که دولت کابل بازهم گامهایی به عقب برداشته و این بار نهتنها از کلیهی جریانهای چپ مخالف دولت که حتی از جریانهای راست سنتی و دستههایی از «ارتجاع سیاه» نیز خواسته تا با وی یکجا شده و برای ختم جنگ و تشکیل دولت ملی بر سر میز مذاکره بنشینند.[5] داکتر نجیب از سال 67 به بعد، تقریباً پیهم و با فرارسیدن هر عید و نوروز و مراسمی از این دست، فرامینی در عفو مخالفان سیاسی و به طور محدود، رهایی مخالفان مسلح دولت صادر میکرد. در آخرین و شاید مهمترین اقدام، در سال 69 کلیهی مخالفان مسلحی را که به «مشی مصالحهی ملی پیوسته بودند و بپیوندند» را از هر گونه تعقیب عدلی و قضایی مصون ساخت.[6] با روی کار آمدن دولت اسلامی مجاهدین (1371)، مجددی برای احیای نظام اداری کشور (که تا آن زمان توسط کادرهای ظاهرشاهی و چپگرا اداره شده بود) عفو عمومی اعلان کرد و از همهی نیروهای راست سنتی، بنیادگرا و چپ خواست تا «با پذیرش نظام اسلامی» به ندای صلح دولت موقت لبیک بگویند. بعدها طالبان تحت فرمان امیرالمؤمنین، دست به پاکسازی نظام از وجود نیروهای جبههی شمال و حرکت و وحدت اسلامی و کمونیستهای سابق زدند. صلح در نظر مجاهدین و طالبان، یعنی پایان دادن به جنگ و برادرکشی و پذیرش حکومت یا امارتی که با جنگ و برادرکشی موفق شده بود بر حریفان غالب آید و پایتخت را تسخیر کند. سرانجام، پس از سرکوب طالبان و اشغال کشور توسط نیروهای ناتو به رهبری آمریکا، دولت کرزی قانون مصالحهی ملی، عفو عمومی و ثبات ملی را با وجود مخالفتهای داخلی و خارجی، از تصویب شورای ملی گذراند. مادهی سوم این قانون شامل فقرات ذیل است:
تمامی جناحهای سیاسی و طرفهای متخاصم، که قبل از ایجاد ادارهی موقت، به نحوی از انحا باهم درگیر بودهاند، به منظور آشتی بین اقشار مختلف جامعه، تحکیم صلح و ثبات و آغاز زندگی نوین در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان مشمول برنامهی مصالحهی ملی و عفو عمومی بوده، از تمام حقوق قانونی خویش مستفید بوده، مورد تعقیب عدلی و قضایی قرار نمیگیرند.
آن عده اشخاص و گروپهایی که تا هنوز در مخالفت مسلحانه با جمهوری اسلامی افغانستان قرار داشته و بعد از انفاذ این مصوبه، دست از مخالفت کشیده، به روند مصالحهی ملی بپیوندند و به قانون اساسی و سایر قوانین نافذهی جمهوری اسلامی افغانستان احترام گذاشته، آن را رعایت نمایند، از مزایای این مصوبه مستفید میگردند.
احکام مندرج فقرههای (1 و 2) این ماده، دعوی حقالعبدی و جزایی اشخاص علیه اشخاص را در مورد جرایم فردی، اخلال نمینمایند.[7]
در میان تمامی این فرازوفرودها، صلح چه معنایی جز رسیدن به توافقی سیاسی میتوانست داشته باشد. قدرت در این میان تعیین کننده بود. در دورهای که سایهی قدرت حاکم، مخالفان را میهراساند، صلح صرفاً به معنای ندامت و خلع سلاح جناح مخالف بود. اما در دورانی که موازنهای میان قوا ایجاد میشد، معنای صلح نیز فراختر میگشت. در واقع، با رجوع به ادبیات سیاسی یک قرن اخیر، میتوان به چنین نتیجهی سادهسازی شدهای رسید که ترکیب «مصالحهی ملی» برساختهی دولتهای مستقر در کابل نبود، بلکه همواره و همیشه از سوی جبهات جنگ، دقیقاً از درون سنگرها بر پایتخت تحمیل میشد. پس مصالحهی ملی یعنی توافقی سیاسی میان نیروهای متخاصم. واژهی «ملی» نیز باز هم مثل همیشه هیچ معنایی را جز «گروههای مشخص، سران اقوام، ریشسفیدان ازهمهجا بیخبر و احزاب» تداعی نمیکرد. در دقایقی، مصالحهی ملی یعنی مذاکرهی یکی از طرفهای درگیر با قدرت متجاوز خارجی؛ به همین دلیل شوروی و آمریکا هر کدام به نوبهی خود مجبور به مذاکرهی مستقیم با مجاهدین و طالبان شدند و نیروی ثالث یعنی دولت پوشالی کابل را نادیده گرفتند. در اینجا باید تذکر داد که ترکیب «عفو عمومی» از این معادله جداست. اعلان عفو عمومی در زمان مجددی و تصویب قانون عفو عمومی در زمان کرزی، ربط چندانی به شدت و حدت قدرت حاکم در کابل نداشت. اگر از ملاحظات و مصلحتهای جزئی سیاسی و حتی اداری بگذریم، این دو عفو عمومی را میتوان با واژهی هراس گره زد. هراس دولت موقت مجددی از انتقامجوییهای حزبی (که همانطور که میدانیم، بعدها به صورت سیستماتیک و هدفمند به راه افتاد) و هراس دولت کرزی از جامعهی شهری (از ترکیب «جامعهی مدنی» استفاده نمیکنم تا با ترکیب «نهادهای مدنی» خلط نشود) و از نهادهای بینالمللی که کمکم دم از به محکمه کشاندن جنایتکاران جنگی چهار دههی اخیر میزدند.
حضور و غیاب مردم
این حضور و غیاب توأمان است. مثلاً به بخشی از خواستههایی که حکمتیار برای رسیدن به «توافق» صلح پیش کشیده بود توجه کنید. باید دولت کابل برای امضای نمادین توافقنامهی صلح با رهبر حزب اسلامی، مراسم باشکوهی در ارگ برگزار کند و در این مراسم تمامی سران متنفذ جهادی، سیاسی، مذهبی و قومی حضور داشته و مراسم از طریق رسانهها پخش سراسری شود. و یا این خواسته که پیش از ورود رهبر معظم حزب اسلامی به کابل، باید در و دیوار شهر با نصب بنرها و درج شعارهایی در وصف اوصاف رهبر مزین شود. پرسش اینجاست که رهبری که به وساطت ناتو با اشرف غنی و عبدالله مذاکره کرده و به توافق رسیده بود، چه نیازی به چنین اقدامات نمادینی داشت؟ مشخص است که او جدا از دستیافتن به «توافق سیاسی» در پی احیای اعتبار و کسب مشروعیت مردمی نیز بود. به مسائل دیگری همچون هراس همیشگی و مادامالعمر حکمتیار از انتقامگیری احزاب و بهویژه مردم، و همچنین نیتش برای نامزدی در انتخابات مضحک 98 کاری نداریم. آنچه که در اینجا مهم است، غیاب مردم در روند مذاکرات برای رسیدن به توافق صلح و حضور مردم پس از دستیابی به صلح است. مردم مهماند اما اولویت ندارند؛ حرف اول را دولتی میزند که به مشروعیت مردمی وابسته نیست و قدرت و حمایت ناتو برای بقایش کافیست. پس طرف مذاکره همواره دولت است نه مردم. مثال بعدی همان قانون مشهور و جنجالی «مصالحهی ملی، عفو عمومی و ثبات ملی» است. به مصرف واژهها دقت کنید. پسوند مستقل «ملی» همهجا حضور دارد. فقرهی نخست مادهی سوم تأکید میکند که «تمامی جناحهای سیاسی و طرفهای متخاصم»، «جناحها» و «طرفها» باهم به توافق رسیده و صلح کنند و از شر تعقیب عدلی و قضایی در امان باشند. به چه دلیل و چرا؟ مشخص است، به منظور «آشتی بین اقشار مختلف جامعه». به این معنا که اگر در چهار دهه، جناحها و طرفهای مشخص، یکدیگر را دریده و مردم افغانستان را به تباهی کشاندهاند صرف به خاطر رضای «اقشار مختلف جامعه» که همان تودههای مردم باشند، بوده است. مضحکتر از این تحریف تاریخ جنگ و خونریزی، فقرهی سوم است که دعوی حقالعبدی را به رسمیت شناخته اما با قید جرایم فردی. اینکه چطور ممکن است از میان چهل سال جنگ احزاب و تنظیمها و گروهها و به طور کل «جناحها» و «طرفها» علیه یک فرد اقامهی دعوا کرد، پرسش قابل اعتنایی به نظر نمیرسد.
غیاب مردم از بطن «توافق سیاسی برای رسیدن به صلح» و «مصالحهی ملی»، حتی نفس مذاکره و هیاهوی رسانهای پس از آن را نیز به امری باورنکردنی و مضحک بدل ساخته استhttp://غیاب مردم از بطن «توافق سیاسی برای رسیدن به صلح» و «مصالحهی ملی»، حتی نفس مذاکره و هیاهوی رسانهای پس از آن را نیز به امری باورنکردنی و مضحک بدل ساخته است. فرامین اشرف غنی در موارد مختلف و نقض آشکار و پنهان قوانین کشور، خود داستان بلندبالاییست. ما در اینجا بر فرامین وی در بحث «عفو خصوصی» تمرکز میکنیم. مادهی سیصدوپنجاهم قانون اجرائات جزایی، دربارهی موانع عفو و تخفیف چنین آورده است:
مجازات محکومین جرایم ذیل شامل عفو و تخفیف نمیگردد:
جرایم حدود؛
قصاص؛
دیت، مگر اینکه مقتول وارث نداشته باشد؛
مجازات حبس محکومین جرایم ذیل عفو شده نمیتواند:
قتل عمد؛
اختطاف به مقصد به دست آوردن مال یا منفعت؛
گروگانگیری؛
فساد اداری؛
قاچاق مواد مخدر؛
مجرمین متکرر؛
سایر جرایم به تشخیص رئیسجمهور.[8]