حسین احسانی؛ پژوهشگر
موج انقلابات عربی و پدیدهای بهنام بهارعربی، اوج گیری اعتراضات و نارضایتی مردم کشورهای خاورمیانه، نشان داد که فشارهای موجود در اقتصادهای رانتی کشورهای منطقه، بعضی از دولتها را به سمت آزادسازی سیاسی پیش میبرد. اقتصاد رانتی و متکی به نفت همیشه به عنوان یک متغییر مستقل در کشورهای خاورمیانه درنظر گرفته میشود و تسلط حاکمیت به ارکان اقتصادی و دخالت در درآمدهای عمومی، مالکیت، شیوه تولید، نظام توزیع و الگوی مصرف و به عبارت سادهتر دولتی شدن اقتصاد سهم بالایی در ایجاد تغییرات در بعد داخلی دارد. اما این شدت و حدت این تاثیر متفاوت است. جیل کریستال در کتاب اقتدارگرایی و دشمنان آن در جهان عرب اشاره می کند که کاهش درآمد حاصله از نفت به طور مستقیم بر کشورهای غیرصادر کننده نفت (اردن، مراکش، مصر، سوریه) بر پروسه آزادسازی سیاسی تاثیر داشته است اما اردن و مراکش با توجه به محدودیتهای ساختاری اش با دیگر کشورهای غیرصادرکننده نفت باعث شد که به سمت آزادسازی سیاسی حرکت کنند.
عربستان سعودی در این بین اما هم به سمت آزادسازی سیاسی حرکت کرد و هم به سمت میانهروی اسلامی. محیط عربستان سعودی و ایدئولوژی برخواسته از خاندان آل سعود به گونهای بوده است که بستری مناسب برای ظهور و پرورش گروههای رادیکال اسلامی فراهم باشد. گروه القاعده به عنوان یکی از گروههای بنیادگرای اسلامی بود که هم در افغانستان و هم در عراق بعد از صدام حسین نقش برجستهای داشت. با روی کار آمدن محمد بنسلمان و تحولات جدید در جهان عرب، عربستان سعودی رویکرد گذشته را کنار گذاشته و اصلاحات سیاسی و اقتصادی فراوانی اعمال کرد. در این بین، عربستان سعودی اعلام کرد که عربستان زین پس مهد میانهروی اسلامی میباشد و رویکرد بنیادگرایی اسلامی را کنار خواهد گذاشت.
سوال اینجاست که آیا رویکرد میانهروی عربستان سعودی و پدیدهی اصلاحات، یک پدیدهی از بالا به پایین است و طبقات اجتماعی مختلف جامعه این پدیده را نوعی تحمیل به جامعه میپندارند؟ اگر این اصلاحات ضرورت جامعهی عربستان باشد، تا چه حد امکان و شانس کامیابی در فضای عربستان دارد. این نوشتار درصدد است تا به پروسهی آزادسازی سیاسی و باز شدن فضای اجتماعی جامعهی عربستان بپردازد.
جامعهای خسته
جامعهی عربستان سعودی که زیر فشار قوانین سختگیرانه و جزماندیشانهی وهابیت به تنگ آمده بودند، منتظر ظهور روزنهای برای آزادی بودند. فضای اجتماعی به شدت خفقان زده منتظر رویکرد جدید و متناسب با فضای جهان میطلبیست. با روی کارآمدن محمد بنسلمان به عنوان ولیعهد جدید عربستان مقدمات به وجود آمدن فضای باز فراهم شد.
این تحقیق در پی آن است تا ابتدا ریشههای افراطیت در عربستان سعودی را به بحث گذارد و سپس به تحولات به وقوع پیوسته در عربستان سعودی بعد از روی کار آمدن محمد بنسلمان را بررسی کند و در نهایت به این نتیجه برسد که چرا افغانستان مکلف است که از عربستان سعودی نوین پیروی کند.
ریشههای اسلامگرایی در عربستان سعودی:
زلمی خلیل زاد معتقد است که حمایت عربستان از افراط گرایی اسلامی در در اوایل دهه 1960 به عنوان مقابله با ناصریسم – ایدئولوژی سیاسی سوسیالیستی که از تفکر جمال عبدالناصر مصر بیرون آمد – که عربستان سعودی را تهدید کرد و منجر به جنگ بین دو کشور در مرز یمن شد. این تاکتیک به آنها اجازه داد تا ناصریسم را شکست دهند و سعودی ها نتیجه گرفتند که اسلام گرایی می تواند یک ابزار قدرتمند با ابزار وسیع باشد. رهبران سعودی به قدرت این ابزار پی بردند، آن را در جهت مبارزه با حضور نیروهای بلوک شرق در منطقهی خاورمیانه و به ویژه اشغال افغانستان توسط شوروی و بعدا در جهت مبارزه علیه گسترش و صدور ایدئولوژی انقلابی شیعی ایران در منطقه به کاربردند. همانطور که اشاره شد، اسلامگرایی در عربستان سعودی، امری واکنشی بوده است. به این معنا که رادیکال اسلامی امری ذاتی برآمده از بطن جامعه عربستان نیست و صرفاً و عمدتاً جوابی بوده در جهت رفع تهدیدات منطقهایی که متوجه عربستان سعودی بوده است. اما بعد از حوادث یازدهم سپتمبر، عربستان سعودی خود طعمهی گروههای رادیکال اسلامی گردید. زلمی خلیلزاد در دیدار از عربستان سعودی از قول ملک عبدالله اظهار داشته است که در منظومهی فکری فعلی عربستان سعودی، دو تهدید بالقوه عربستان را تهدید میکند. یکی بنیادگرایی اسلامی است و دیگری ایران.
شکل گیری عربستان جدید
با روی کار آمدن محمد بن سلمان، ولیعهد جدید عربستان، عربستان چرخش اساسی در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را شاهد بود. به نظر میرسد که ایدئولوژی به نفع مدرنیته رو به افول است. گرچه که محمد بن سلمان اظهار داشته بود که بنیادگرایی اسلامی پاسخی در جهت مهار صدور انقلاب اسلامی شیعی ایران در منطقه بود که خاورمیانهی عربی را به سمت بیثباتی هدایت میکرد ولی اکنون نیز بنیادگرایی اسلامی در عربستان کارکرد خود را از دست داده است و با استفاده از اصلاحات اقتصادی اجتماعی و اتکا به رویکرد مدرنیته، در صدد پاسخگویی به تهدیدات جدید میباشند. چرا که جنس تهدیدات و ناامنیها، جدید هستند.
با توجه به اینکه در درون بسیاری از کشورهای اسلامی جدال میان سنت و مدرنیته وجود دارد، ریاض توانسته است تا با استفاده از رویکرد مدرنسازی و انقلاب اقتصادی به مبارزه بنیادگرایی اسلامی برود. عربستان سعودی در دوره محمد بن سلمان توانسته است چند هدف عمده را دنبال کند:
اول: محدود کردن صلاحیت پولیسهای مذهبی و تقویت بنیان پولیس ملی کشور
دوم: پاکسازی نفوذ افراطگرایان از دولت و افزایش نظارت دولت بر اقدامات انان
سوم: انتصاب رهبران میانهروی اسلامی برای مقابله با افراطیت اسلامی از لحاظ فقهی
چهارم: تغییر در رهبری اتحادیه جهانی اسلامی و متوقف کردن حمایت از مدارس دینی در کشورهای اسلامی
در زمینه اقتصادی رهبری جدید عربستان، سند میان مدت اقتصادی را تدوین کرده است که طی این سند وابستگی عربستان به نفت کاهش یافته و به جای آن موسسات اقتصادی خصوصی و غیردولتی رشد کرده و در نهایت اقتصاد عربستان از حالت رانتیر به اقتصاد پویا تبدیل شود. به علاوه، کوپنهای دولتی حذف و سرمایهگذاریهای خصوصی خارجی در عربستان افزایش یابد. وقایع موجود در عربستان سعودی نشان داده است که رهبران رده بالای عربستان سعودی در امر اصلاحات فراوان اداری و همچنین اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موافق بودهاند و در نهایت اجماع میان رهبران عربستان برای حمایت از میانهروی اسلامی وجود داشته است. نکته واضح این است که عربستان با اصلاحات گستردهی خویش نقش سازندهای را در منطقهی پرآشوب بازی کند تا بتواند هم با این نقش جنگهای داخلی به وجود آمده را کنترل و حل و فصل کند و به دلیل نقش سنتی عربستان برای بسیاری از کشورهای اسلامی، الگوی جدیدی از یک پادشاهی اسلامی را برای کشورهای اسلامی فراهم کند. الگویی که میتواند کشورهای اسلامی که درگیر جنگ، فقر و بیثباتی هستند را به کشورهای باثبات و ثروتمند تبدیل کند.
عربستان و آینده افغانستان
با توجه به بافت سنتی جامعهی افغانستان و پیروی جامعهی افغانستان از فتواهای دارالافتاهای عربستان سعودی در تاریخ معاصر و همچنین امالقری بودن عربستان سعودی برای مردم افغانستان، افغانستان میتواند با پیروی از اصلاحات و موفقیتهای عربستان جدید، چهرهی جنگی از خود بزداید و چهرهی نوین ولی اسلامی بومی را از خود به نمایش بگذارد.
از سویی دیگر، با توجه به تلاشهای دولت برای مذاکره با طالبان، اتخاذ میانهروی اسلامی عربستان سعودی، فرصتی را برای طالبان به عنوان یک گروه مخالف دولت که از لحاظ ایدئولوژیک حامی عربستان سعودی هستند فراهم میسازد که روند مذاکره با دولت افغانستان را تسریع بخشند. از سویی دیگر دولت افغانستان با کمک رهبران جدید عربستانی به صلحی بینالافغانی برسند. نفس صلح گروه طالبان با افغانستان به کمک عربستان این مزیت را برای افغانستان دارد که ایران و پاکستان به عنوان رقبای جدی افغانستان نتوانند از طالبان به عنوان گروهی چالشگر در فضای داخلی افغانستان استفاده کنند.
این واضح است که یک افغانستان باثبات که مبتنی بر آموزههای اسلامی میانهروی رهبران عربستان میباشد، در همهی عرصهها برای افغانستان مفید میباشد. از لحاظ اقتصادی افغانستان میتواند زیرساختها و تهدابهای خود را بسازد و از آن در جهت پویایی اقتصاد خود استفاده کند. به خصوص اینکه افغانستان دارای ثروتهای زیرزمینی غنی میباشد. استخراج معادن زیرزمینی افغانستان را به یک کشور صادر کننده و مطرح تبدیل خواهد کرد.
در یک نگاه دراز مدت، نیروهای خارجی که در افغانستان هستند نیازی به حضور در افغانستان نمیبینند و طرح خروج خود از افغانستان را به زودترین وقت انجام میدهند.
اهدافی که ذکر رفت نیازمند یک تعامل دو جانبه جدی میان افغانستان و عربستان است.
اول اینکه افغانستان باید از عربستان سعودی درخواست کند که نقش جدی در گفتگوهای صلح میان دولت افغانستان و طالبان داشته باشد و رهبران سعودی را در جهت یک صلح بین الافغانی قانع کند. خواه یا ناخواه، صلح ترجیع بند یک افغانستان باثبات است که بدون تلاش جدی عربستان سعودی به ثمر نخواهد نشست.
دوم اینکه افغانستان باید از عربستان سعودی درخواست کند که بخشی از کمکهای خود را در بخشهای صحت، معارف و زیرساخت مصرف کند. چرا که مردم افغانستان بیشتر از هر چیز دیگر، نیازمند تهداب سازی و اعمار شفاخانهها و مکاتب است. بدون شک کمکهای عربستان سعودی در جهت ارتقای سکتورهای اقتصاد، صحت و معارف افغانستان بسیار حیاتی میباشد.
و سوم اینکه افغانستان از عربستان سعودی باید درخواست کند که مدارسی که موجب ترویج افراطگرایی اسلامی در افغانستان هستند را مسدود کند و به جای آن، از رهبران مذهبی عربستان درخواست کند جلو تندروی را در منطقه بگیرد. نفس ترویج میانهروی جوانان مسلمان افغانستان را از افتادن در خطر جنگ و بیثباتی نجات خواهد داد.
بدون شک عربستان سعودی تحت حاکمیت رهبران نوین به دلیل بافت دینی و سنتی افغانستان میتواند الگوی بومی برای افغانستان باشد که اسلام و دیانت را آنطور که مطابق با فضا و بستر افغانستان است ترویج کند. الگویی که نه از دساتیر غربی و نه از دساتیر بیگانه با افغانستان پیروی میکند.