چگونه میشود، یک دوستی پایدار و مستحکم برقرار کرد؟ در شرایطی که هیچ رابطهای بدون طمع نیست!
سلام دوست عزیز، و تشکر از همراهی شما و وقتی که برای خواندن مطالب من میگذارید.
به دلیل اینکه فکر می کنم سوال شما سوال دوستان دیگر هم باشد، تصمیم گرفتم که پاسخ سوالهای شما را از دریچه «نشریه نون»، منتشر بسازم.
هنگامیکه سوال شما را مورد بازنگری قرار میدهم، متوجه می شوم که گویا شما در ذهن تان یک پیش فرض دارید، پیش فرض اینکه ، «هیچ رابطه ای بدون طمع نیست».
طبق تعریفی که در کتاب «طمع، نوشته فیلیکس.ای.تکیل»، از طمع ارائه شده است، طمع یعنی فرد به آنچه دیگری دارد چشم دوخته باشد، یعنی در طمع دارایی دیگران را خواستن موضوعیت دارد.
اگر ما این پیش فرض یا باور را داشته باشیم که همه ی روابط بر اساس طمع ایجاد می شوند، و افراد بر اساس چشم داشتهایی که بر دارایی دیگران دارند وارد روابط می شوند، این نوع نگاه ما را به کجا می برد؟ آیا می توانیم طعم اعتماد و امنیت را در یک رابطه بچشیم؟
به نظر من زمانیکه این نوع پیش فرض بر روابط ما حاکم باشد، ما نمیتوانیم طعم امنیت، اعتماد و آرامش را در روابط خود بچشیم، زیرا هر رفتارِ فردِ طرف مقابل خود را در این ساختار تفسیر می کنیم و به آن معنا می بخشیم، به عنوان مثال اگر زمانی دوست ما بخواهد برای ما هدیهای بدهد یا کاری را برای ما انجام دهد، ممکن است با خود بگوییم که حتما بعدش از من خواستهای دارد، حتما میخواهد در مقابلش برای او کاری انجام دهیم.
اگر دوست ما زمانی به ما توجه نکند باز اینگونه تفسیر می کنیم، که حتما چون من آن خواسته اش را قبول نکردم و به انجام نرساندم، نسبت به من بی توجه است، در نتیجه از آنجایی که باور ما این است که «هیچ رابطه ای بدون طمع نیست» نمی توانیم طعم یک ارتباط سالم را بچشیم زیرا ما، از قبل از، شروع یک رابطه این باور را داریم که تمام روابط بر اساس طمع ایجاد می شود، و بر اساس این پیش فرض ذهن ما به صورت سوی مندانه عمل کرده و اطلاعات و نشانههایی را پیدا می کند که این عقیده و باور را تثبیت کند، به نظر من فردی که دارای این پیش فرض است یا تبدیل به یک باج دهنده میشود و یا تبدیل به فردی تنها، باج دهنده میشود زیرا دائم در روابط خود باج میدهد، زیرا این فرد از یک سو تحمل تنهایی را ندارد و از سوی دیگر باورش این است که افرادی که با من ارتباط دارند، به داراییها من چشم دوخته اند، این داراییها می تواند اقتصادی، اجتماعی و روانی باشد، فردی که چنین پیشفرضی را دارد و تحمل تنهایی را نیز ندارد، قبل از اینکه دیگران از او بخواهند این فرد میدهد، و خود را ملزم میداند که نیازهای دیگران را حدس بزند و آنها را پاسخ بدهد، این فرد با، باج دادن به دیگران اضطراب و نگرانی خود را به صورت کوتاه مدت و موقتی آرام می کند.
اما فردی که دوری گزینی می کند، با خود میگوید که تمام افراد بر اساس نیازهای خودشان به من نزدیک می شوند، در نتیجه سعی میکند از دیگران دور بماند و در لاک تنهایی خویش برود، و از طرفی چون ما انسان ها نیاز داریم که در جمع پذیرفته شویم. احساس تعلق به جمع داشته باشیم، زیرا ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و انگیزه و علاقه داریم برای در جمع بودن، و تنهایی ما را دچار بیماری می کند. چنین فردی از یک سو نیاز به ارتباط با دیگران دارد، از سوی دیگر چون پیش فرضش این است که دیگران بر اساس طمع به او نزدیک می شوند، دوری گزینی انتخاب می کند و در تنهایی می رود و کم کم زمینه را برای افسردگی و سایر مشکلات روانی دیگر ایجاد می کند.
یونگ، پایه گذار مکتب روانشناسی تحلیلی، اعتقاد دارد که هر رفتار ما انسانها دارای دو بعد است، یکی نقاب یا پرسونایی است که بر چهره می زنیم، که این نقاب در اینجا همان فرد تنها و فرد باج دهنده است، و پستوی این نقاب و پرسونا باور ناکارآمدی است که فرد دارد، یعنی باور به اینکه « همه روابط بر اساس طمع ایجاد می شوند.»
سوال بعدی ای که مطرح شده است، این است، که چگونه می شود یک دوستی پایدار و مستحکم برقرار نمود؟
تامس هریس، در کتاب وضعیت آخر ، چهار سطح شخصیت را معرفی می کند، به عقیده او انسان ها بر اساس جو محیطی که در آن رشد کرده اند به صورت ناخودآگاه ممکن است در یکی از چهار سطح شخصیتی زیر قرار بگیرند:
– من خوب هستم- دیگران بد هستند.
– من بد هستم- دیگران خوب هستند.
– من بد هستم- دیگران هم بد هستند.
– من خوب هستم- دیگران هم خوب هستند.
در صورتی که در دروان کودکی، شرایط لازم و مناسب برای رشد کودک فراهم نشده باشد، فردی که بزرگ شده است و دوران کودکی خود را سپری کرده است، ممکن است در یکی از سه وضعیت ناکارآمد قرار بگیرد، که ممکن است یا نسبت به خودش حس خوب نداشته باشد یا نسبت به دیگران، که در هر دو صورت رابطه ای که شکل خواهد گرفت رابطه ای ناکارآمد خواهد بود و دوام و پایداری زیادی نخواهد داشت، یا ممکن است که پایداری داشته باشد، ولی رضایت، امنیت و اعتماد در این روابط وجود نداشته باشد.
سطح چهارمی که تامس هریس برای ما پیشنهاد می کند، سطحی است که فرد هم نسبت به خودش حس خوب دارد، هم نسبت به دیگران و جهان پیرامون، این سطح ممکن است در کودکی که روند رشد را به صورت طبیعی خود طی کرده ایجاد شده باشد، اما افراد دیگری که دوران کودکیشان دوران مناسبی برای رشد شان نبوده است نیزمی توانند این سطح را در خود ایجاد کنند، همانطور که سطح بالغ شخصیت ما، سطحی است که اکتسابی است و با تمرین و تکرار میتوانیم این سطح را در خود ایجاد کنیم، این سطح ، من خوب هستم- دیگران هم خوب هستند نیز می تواند با تمرین، و با به چالش کشیدن باورها و افکار خود در ما ایجاد شود. در این سطح ما پیش فرض را بر این میگذاریم که، هم من و هم دیگران خوب هستند و بر این اساس روابط و سبک زندگی خود را پیش می بریم. اینکه توصیه میشود که تلاش می کنیم، وضعیت آخر تامس هریس را، یعنی وضعیت، “من خوب هستم-دیگران هم خوب هستند”، را در خود ایجاد کنیم به معنای ایجاد ساده لوحی نیست، که ما قدرت تفکر، انتقاد، ارزیابی و مسئولیت فردی خود و دیگران را در روابط بین فردی کتمان کنیم، بلکه به این معنی است، که ما عاقلانه و بالغانه روابط خود را بدون پیش فرض های ناکارامد شروع کنیم و عاقلانه و بالغانه با رابطه خود مواجه شویم، به عنوان مثال ممکن است ما در رابطه با فردی باشیم که مدام ما را نگران می کند، یا افکار ما را مخدوش میسازد، خب در اینجا بر اساس بعد عاقلانه و بالغانه شخصیت مان که سعی کرده ایم در خودمان ایجاد کنیم تصمیم می گیریم که راهبرد مناسب با این فرد را پیدا کنیم و حتا تصمیم بگیریم که رابطه خود را با آن فرد قطع کنیم، ولی این نگاه و نتیجه گیری و در نهایت حتا قطع رابطه، حاصل فرآیند بود و شما در طول زمان متوجه شد اید که این رابطه به شما آسیب میزند، اما این، به این معنا نیست که تجربه ناخوشایند خود را تعمیم بدهیم به تمام روابط و به این باور برسیم که تمام روابط اینگونه هستند.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.