موهنداسکرمچندگاندی(مهاتماگاندی) از پیشکسوتان نهضت استقلالطلبی هند در قرن بیستم بود که خودش را «آدم کامل» نه، بل «در جستجوی کمال» میخواند. او سالها برای آزادی مردم هند مبارزه کرد و اگرچه اشتباهاتی را مرتکب شد که خودش نیز بسیاری از اشتباهاتش را میپذیرد و آن اشتباهات را لازمه تکامل میپندارد. از جمله اشتباهاتی که او خود بدان اقرار میکند؛ فراهمآوری هزاران سرباز هندی برای اشتراک در جنگ جهانی اول در حمایت از امپراتوری بریتانیا میباشد که مورد انتقاد شدید منتقدانش نیز قرار دارد. ولی او این کارش را نشانه صداقت و دوستیی میداند که به انگلیسها داشت. از نظر او انگلیسها مثل همه مردم دنیا، آدمهای بدی نیستند بل مشکل در سیستمهای حکومتیشان است که باید بهطریق مسالمتآمیز از میان برود. ولی چنانکه خودش میگوید: “در آن زمان هنوز احساس میکردم که وضع ناگوار ما بیشتر گناه فردی مأموران انگلیسیاست و نه سیستم و حکومت بریتانیا و ما میتوانیم از راه صمیمیت و محبت، وضع آنها را دگرگون سازیم. اگر ما بخواهیم وضع خود را با کمک و همکاری انگلستان بهبود بخشیم، وظیفه ما ایناست که در ساعات نیاز و احتیاج به کمک آنها بشتابیم.” و از زمانیکه پی بُرد که مشکل در نوعیت امپریالیستی سیستم حکومتی انگلستان است، مبارزه خود را برای کوتاهکردن دست این حکومت آغاز کرد.
گاندی، هرچند پیرو مذهب هندو بود ولی به ریش بسیاری از رسوم غیر انسانی مذهبی میخندد. گاندی خدای حقیقت را میپرستید. از نظر وی؛ خدا یعنی حقیقت و حقیقت یعنی خدا. وی فکر میکرد که برای رسیدن به حقیقت، استفاده از خشونت غیرمنطقیترین عملِ ممکن خواهد بود. او همهای ادیان و مذاهب را برحق میدانست و آنها را کوششی برای رسیدن به خدا میخواند. نگاه او به خدا، نگاهیست عرفانی؛ “خدا حقیقت و محبت است، خدا اخلاق و نیکی است، خدا نترسی و بیباکی است. خدا سرچشمه روشنایی و زندگیاست ودر عین حال او برتر و ماورای همهی این چیزهاست. خدا وجدان است. حتا بیاعتقادی و لامذهبی هم خدا است…، او(خدا) تحمل رنج است.” گاندی بارها خودش را متأثر از مسیح، دانیال، زرتشت و بودا میخواند و تولستوی، نویسنده روسی را نیز بهخاطر افکار «ضد خشونتیاش»، تحسین میکرد.
یکی از مهمترین محور اندیشه گاندی، طرح نظریه «اهیمسا» یا «عدم خشونت» است که در مقابل «هیمسا» یا «خشونت» قرار دارد، که خوانندهی آن ابتدا گاندی را مفعولترین آدم ممکنِ موجودِ روی زمین تصور میکند ولی با فرورفتن در عمق این نظریه میتوان بلندای شجاعت و فداکاری او را تشخیص داد. از نظر گاندی فقط شجاعترینها و فداکارترینها میتوانند پیرو «اهیمسا» باشند و آدمهای بزدل و ترسو را مجالی برای پیروی ازین مذهب نخواهد بود. گاندی «عدم اطاعت مسالمتآمیز» یا «مخالفت مسالمتآمیز» را بر «مخالفت خشونتآمیز» ترجیح میدهد چون فکر میکند که هرنوع عملی توأم با خشونت میتواند عکسالعمل خشونتآمیزتری را بهدنبال داشته باشد. و در همانزمان، هر نوع «مخالفت خشونتآمیز» را بر «موضع انفعالی» و «فرار بزدلانه» برتری میدهد. چنانچه میگوید: “کسانیکه از «اهیمسا» چیزی نمیدانند، اگر برای دفاع از شرف و عصمت زنانشان و اموالشان بهزور اسلحه متوسل نشوند، مردمان ترسو و بزدل خواهند بود.” او انسان را به تحمل رنج هرچه بیشتر از طریق ایستادگی همیشگی در دفاع از حقیقت فرا میخواند. گاندی به این عقیدهاست که؛ اگر من قانونی را نمیپذیرم، پس آنرا عملی نمیکنم. حاضر استم که مرا زندانی کنند یا اعدام، ولی از آن قانون پیروی نمیکنم و در عینحال، ابداً و هرگز اقدام به خشونت برای مخالفت با آن قانون نخواهم کرد. این ترس نیست، بل شجاعت است. فقط آنانیکه به دل ترسی دارند، اقدام به خشونت مینمایند. اگر بگونه فشرده بتوانیم توضیح بدهیم، میشود اینطوری گفت؛ ایستادگی تا پای جان برای رسیدن به حق و حقیقت، بدون اقدام خشونت.
از نظر او “نافرمانی کامل عمومی و مسالمتٱمیز شورشی است که در ٱن خشونت وجود ندارد. کسی که به وسیله این قبیل نافرمانی به خشونت میپردازد، در کمال سادگی وجود قدرت دولت را نادیده میانگارد. او یک قانونشکن خواهد بود که هیچیک از قوانین غیر اخلاقی دولت را محترم نخواهد شمرد و همه را بیاعتبار خواهد شناخت”. همچنان بر این عقیده است که “دولت مظهر اعمال خشونت به صورت متمرکز و سازمانیافتهاست. فرد برای خود روحی دارد، اما از ٱنجا که دولت ماشینی بیروحاست هرگز نمیتواند از اِعمال خشونت دست بکشد، زیرا اساس وجود دولت با همین خشونت وابستگی دارد.”
گاندی سوسیالیسم را تحسین میکند و آنرا ایدهآلترین جامعه برای همهی مردم جهان میپندارد ولی خودش را سوسیالیست نمیداند، چون فکر میکند سوسیالیستها راهی بهجز خشونت را بلد نیستند و همین خشونت است که برای او قابل قبول نیست، که البته این درک ایشان از سوسیالیستها جای بحث دارد. از نظر گاندی، “ما باید از گناه نفرت داشته باشیم نه از گنهگار” بناءً با نابود کردن اقلیت سرمایهدار نمیتوان جامعه را آزاد کرد بلکه با نابودی سیستم سرمایهداری میتوان به این هدف رسید و نابودی این سیستم از طریق مراجعه به وجدان عمومی امکانپذیر خواهد بود. چون به اعتقاد وی؛ نباید از سرمایهداران ثروتشان را با زور بگیریم بلکه باید آنها را به این اعتقاد برسانیم که سرمایهی دستداشتهیشان در حقیقت امانتیاست که از طرف تودهها به آنها سپرده شده است نه مال شخصیشان.
پس میبایست به اندازه نیاز خود مصرف کنند و نه بیشتر. همچنان، وجود سرمایه را در هر زمان و مکان و شرایط حتم میخواند. از منظر گاندی؛ ماشینیزهشدن صنعت جهت تولید بیشتر، باعث شده تا تعداد زیادی از مردم بیکار شوند و میزان زیادی از کالاهای تولیدشده بدون آنکه به مصرف برسد فاسد میشود. البته او مخالف ماشینیزهشدن نیست بلکه آنرا در جهت تسهیل تولید به نفع کارگران میخواهد نه جهت تولید بیش از ضرورت برای ثروتاندوزی بیشتر سرمایهدار. به باور گاندی؛ طبیعت به اندازه کافی تولید دارد تا همه را کفایت کند. و تا زمانیکه در جهان یک نفر گرسنه وجود داشته باشد، برای دیگران اوج شرمساری خواهد بود که شکم سیر غذا بخورند. او البته فرهنگ صدقهدادن به فقرا را نمیپسندد و بهجای آن سعی میکند به مردم بفهماند که هیچکسی اضافه از آنچه را که برای امروز نیاز ندارد، نباید نزد خود نگهدارد بلکه به امروز قناعت کند و اندوه فردا را نداشته باشد. اگر من دو نان دارم و برای امروزم یک نان کفایت میکند پس دومیاش حق من نیست. چهبسا کسی دیگری به آن ضرورت داشته باشد. و حتا از آن پیشتر میرود و اعلام میکند هر آنکه بیشتر از نیاز امروزش را نگهمیدارد، در حقیقت دزد محسوب میشود. از دولتها نیز میخواهد تا بهجای کمککردن مادی به فقیران زمینه کار را فراهم بسازند تا با صدقهدادن، برای تودهها لتی و سرباری به ارمغان نیاورده باشند.
یکی از نکاتی که در طرز نگاهش برای من قابل دید است؛ تأثیرپذیری آگاهانه یا غیرآگاهانهاش از جامعهایست که مردسالاری در آن به وفور قابل دید است. بسیاری از واژههای چون؛ مردانگی، نامردی و امثالهم، حالا با هر هدفی، در نوشتههایش وجود دارد و از آن مأیوسکنندهتر اینست که تقریباً از تمامیِ نوشتهجاتش بوی مردسالاری شنیده میشود و نگاهش به زن، گرچه نگاه به چیزی تحت سیطرهٔ مرد نیست، بل؛ بودن در خانه و پرورش و رسیدگی به کودکان برای زن، بهتر از حضور در متن جامعهاست. “زنی که میکوشد که بر اسبی سوار شود، که برای سواری مرد است، هم خود را منحط میسازد و هم مرد را….، نگاهداری خانه در وضعی خوب و شرایط شایسته(که وظیفه زناست) به اندازه دفاع از خانه در مقابل حملات خارجی(که وظیفه مرداست) دلیری و شهامت لازم دارد.” به همین دلیل، در بسیاری ار فراخوانهایش برای مبارزه، مردها را مخاطب خودش قرار میدهد، بهنحوی که مردها را مکلف میداند تا از وطن، مال و زنان شان دفاع کنند. از نظر گاندی زنان در مقایسه با مردان بخاطر تحمل رنجِ بیشتر، بهتر میتوانند در مقایسه با مردان پیرو اهیمسا باشند. ولی مبارزات خیابانی برای مردان است و نه زنان. از منظر گاندی، زنان باید پرورش فرزندان را به عهده داشته باشند. با اینهمه، او زنان را هرگز جنس ضعیف نمیپندارد، و آنان را از منظر نیروی اخلاقی، قدرت مقاومت و الهامات روحی، برتر از مرد میداند؛ “توهینی خواهد بود که زن جنس ضعیف نامیده شود. این بیعدالتی و ظلمیاست که مرد برای زن به وجود آوردهاست.
اگر منظور از قوت و قدرت، خشونت و قوت حیوانیاست، درین صورت البته زن کمتر از مرد قدرت دارد. اما اگر منظور از قدرت، نیروی اخلاقی باشد، زن فوقالعاده بر مرد برتری دارد.” او در عینحال نیروی شهوانی را نوعی نیروی شیطانی قلمداد میکند و ارتباط جنسی را مختص برای تولید مثل میداند و تأکید بر آن دارد که تا حد توان باید ازین کار دوری شود و آن از طریق تزکیه نفس و ایجاد ارتباط بیشتر عاطفی با زن. نیز تطبیق برنامههای معمول جهانی را برای کاهش نفوس از طریق استفاده از دواها و شیوههای معمول نقد میکند و اذعان میدارد که برای کاهش نفوس لازم است تا مردان و زنان به ایجاد روابط عاطفی بیشتر و روابط جنسی کمتر تشویق شوند. چون شیوههای معمول جلوگیری از ازدیاد نفوس از طریق قرصهای ضدٍ بارداری و غیره سبب میشود تا ارتباطات جنسی میان اقشار مختلف جامعه مخصوصاً نوجوانان افزایش یابد و این، اخلاق جامعه را فاسد خواهد کرد.
گاندی خودش را طرفدار صلح جهانی میداند و جهان را شبیه یک خانوده میپندارد. به عقیده او؛ صلح جهانی، نیازمند فداکاری هر یکٍ ماست؛ من باید بهمثابه یک عضو خانواده، خودم را فدا کنم تا خانوادهام خوشبخت شود، پس من بهعنوان یک کشور باید خودم را فدا کنم تا جهان به خوشبختی برسد. اقدام به خلع سلاحِ خودخواستهی کشوری، شجاعانهترین اقدام برای رسیدن صلح جهانی خواهد بود. چون فقط آنانی به اسلحه خود را نیازمند احساس میکنند که ترسو باشند. من آنقدر شجاعام که با وجود آنکه تمام جهان مسلح باشد، خودم را خلع سلاح میکنم و این یعنی من هیچ هراسی از مرگ ندارم و اینقدر خطر میکنم. چهکسی به اندازه من شجاعت دارد؟ از نظر وی وطندوستی این نیست که ترقی ملت خود را به قیمت استثمار ملتهای دیگر و یا طبقهای در درون ملت خواستار باشیم. بلکه وطندوستی آناست که همهی ملتهای جهان را از قید هرگونه استثمار آزاد بخواهیم.
با وجود آنکه گاندی برای هر مسألهای راه حلی داشت که قبل از آن، هیچ کسی به اندازه وی در مورد شیوههای مبارزاتی اهیمسایی(عدم خشونت) نظریه ارایه نکرده بود، که میتواند «گاندیایسمی» با قواعدی خاص خودش باشد، ولی گاندی با فروتنی تمام اعلام کرد که؛ «تمام فلسفه من، اگر بتوان این کلمه بزرگ را در این مورد بهکار برد، در آنچه گفتهام بیان میشود. اما نباید آنرا گاندیایسم نامید.»
منبع:
همه مردم جهان برادرند/ مهاتما گاندی/ترجمه: محمود تفضلی/۱۲۹۴/تهران
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.