علی سجاد مولایی؛ پژوهشگر
طرح بحث
در زمینهی مطالعات بنیادگرایی دو گونه شیوه مطالعه رایج است. شیوه نخست، عمدتا متاثر از روش شناسی مطالعات روابط بینالملل و ژئوپلیتیک است که تمایل دارد علت تفوق گروههای جهادی در تحولات جهانی جستجو کند و شیوه دوم، بیشتر این گونه پدیدهها را به مثابهی یک فرم یا چارچوب تحلیل میکند و کمتر به تحولات محتوایی عرصه توجه میکند. در هر دو شکل تحلیل، دولت اسلامی/ داعش را شکل تشدیدشدهای القاعده میدانند. در مقابل این دو روایت، نوشته حاضر برآن است تا شکلگیری ایدئولوژی داعش را در بطن مباحث درونی جریانهای سلفی – جهادی واکاوی کند. به عبارت دیگر، تلاش میشود تا اینکه شکلگیری داعش را در عوامل بیرونی، منطقهای و دستگاههای استخباراتی جستجو نمایم، شکلگیری داعش را در درون منازعات ایدئولوژیک جریان جهادی بررسی کنم. بدین منظور به این پرسش پاسخ میدهیم که بینالمتونیت داعش چگونه ساخته شده است؟ داعش چگونه متون جریان ساز میدان سلفی – جهادی را انتخاب، بازتولید و مصرف میکند؟ در این راستا مقاله در نخست با بررسی کتاب «نشانههای راه» آغاز میشود و در ادامه نقطه گسست از سنت سید قطبی، را در کتابهای «مدیریت توحش» نوشتهی ابوبکر ناجی و «دعوت به مقاومت اسلامی جهانی» ابومعصب سوری شناسایی و بررسی میکنم.
اکنون، پس از گدشت نزدیک به یک دهه از تحولات بهار عربی که نوید فردای بهتر را برای مردمان منطقه به ارمغان آورده بود پس از چند صباحی از مسیر اصلی خود خارج گردیده و جامه وحشت به تن کرد؛ که از مشرق تا به مغرب جهان عرب را در جنگ، بدبختی، یاس و آوارهگی فروبرد. اعتراضات سوریه به نبرد مسلحانه میان معترضان اسلام گرا و دولت اسد مبدل شد. پس از زمان اندکی جنگ سوریه به یک نبرد منطقهای و فرامنطقهای مبدل شد که هزاران پیکارجو از سراسر جهان به میادین جنگ سوریه سرازیز شدند. در عراق، جریانهای اسلامی کوچک که در برابر حضور آمریکا مبارزه میکردند، با استفاده از شرایط منطقهای رشد کرده و در قامت یک نیروهای مسلح تمام عیار قدعلم کردند و برای بخشهای از عراق حاکم شدند. در لیبی پس از سقوط قذافی، این کشور از هم فروپاشید و زمینه برای حضور گروههای جهادی و جنگ داخلی مهیا گردید. تونس و مصر که محل آغاز تحولات بهار عربی بودند، معترضان موفق با پایین کشیدن دیکتاتورهای پیر شدند. اما در مصر وضعیت از کنترول خارج گردیده و پس از یک سال و اندی علیه محمد مرسی کودتا نظامی صورت گرفت که جنرال السیسی روی کار آمد. در خلیج فارس، اعتراضات در بحرین به شدت سرکوب شد و محور سعودی و امارات در مقابل ایران تلاش کردند تا یمن را زیر سلطه خویش درآورند که منتج به فاجعه انسانی در فقیرترین کشور خاورمیانه گردید.
وجود مولفههای چون استبداد، نفت، دولتهای رانتیر، تضادهای ایدئولوژیک، خوانشهای متفاوت از اسلام، مهد شکلگیری جنبشهای اسلامی و… در خاورمیانه این منطقه را مکان مناسب برای رشد و شکلگیری گروههای افراطی میسازد. در یک روایت میتوان شکلگیری داعش را بطن همین مولفهها جستجو کرد و داعش را نسخهی بهروز شدهای از القاعده پنداشت. اما گفتمان داعش با القاعده تفاوتهای اساسی و بنیادین دارد، این گسست ایدئولوژیک در درون مباحث گروههای سلفی – جهادی شکل گرفته است. این تحول بیشتر شکل درون گفتمان دارد تا بیرون گفتمانی و نیاز است ابعاد درون گفتمانی کاویده و بررسی شود تا عوامل بیرونی نظیر تحولات منطقهای و فرامنطقهای.
نشانههای راه به عنوان مانیفست بینادگرایی
در مطالعات بنیادگرایی اسلامی کمتر کتابی را میتوان یافت که به اندازه کتاب «نشانههای راه» سیدقطب بالا جریانهای اسلامی تاثیر گذاشته باشد. سیدقطب در این کتاب تلاش میکرده منظومهای از مفاهیم و نشانههای برای جهادگرایان ترسیم کند تا از مسیر رسیدن به هدف نهایی که برپایی حکومت خداوند بر روی زمین است منحرف نشوند. سیدقطب براین باور بود که جامعه که در جهل فرو رفته است و جهاد باید از درون جامعه آغاز شود. به همین جهت سید قطب این نظریه مطرح میکند که برای زدودن جاهلت از جامعه باید یک گروه پیشتاز شکل بگیرد. سید قطب برای این گروه دو نشانه تعیین میکند؛ نخست، ایمان یگانگی خداوند و دوم گسست از جامعه جاهلی. سید قطب براین باور است که مبارزه با جامعه جاهلی اقدامی فردی نیست بلکه باید یک اجتماع پیکرمند (گروه پیشتاز) شگل بگیرد. از نظر سید قطب جهاد و ایمان به خداوند لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
گذار از نشانههای راه
کتاب «نشانههای راه» تاثیر بسزایی در شکلگیری گروههای جهادی داشت و گروه القاعده نیز با تاثیر از نظریه سید قطب شکل گرفت. با حمله ایالات متحده به افغانستان پس از رخدادهای 11 سپتامبر، پایگاههای القاعده نابود شد یا از هم فروپاشید. ضعف در ایده القاعده و شکست این گروه باعث شد تا تردیدهای در مورد مدل مبارزه القاعده به میان بیایید. به همین دلیل در سال 2004م دو کتاب جدید منتشر شد؛ «مدیریت توحش» نوشتهی ابوبکر ناجی و «دعوت به مقاومت جهانی اسلانی» نوشتهی ابومصعب سوری. این دو کتاب هر چند به صورت مستقیم نظریه سید قطب را نقد نمیکنند اما به مدل نخبهگرایی القاعده مخالف هستند و تلاش میکنند تا ارایه نظریات جدید جهاد را از بنبست خارج کنند.
ابومصعب الزرقاوی در سال 2002م گروه توحید و جهاد را تاسیس کرد و تا سال 2007 چندین باز تغییر نام داد. در سال 2007 این گروه از جنبش بیداری اسلامی (الصحوه الاسلامه) قبایل سنی شکست خورد و تا مرز نابودی پیش رفت. دو سال بعد سران این گروه برای احیا دوباره گروهشان استراتژی جدید تدوین کردند که برگرفته از کتاب «مدیریت توحش» بود. براین اساس ناجی نه تنها الهام بخش دولت اسلامی/ داعش بلکه از جمله معماران این گروه نیز میباشد.
ابومصعب سوری را میتوان نظریهپرداز جهاد فردی نامید. او در کتاب «دعوت به مقاومت جهانی اسلامی» ساختار موجود در القاعده را مورد انتقاد قرار میدهد و در مقابل مدلی مبتنی بر هستههای مقاومت و گروههای غیر متمرکز را ترسیم میکند که الهام بخش جریان جدید در میدان جهاد است. بارزترین نمونه آن را میتوان در عملیات «گرگهای تنها» داعش دید. ابومصعب از جمله نظریه پردازان ایدئولوژی یوتوپیایی آخرالزمانی/ موعودگرایی داعش نیز میباشد.
استراتژی توحش
ناجی در کتاب «مدیریت توحش» مدلی چهار مرحلهای را ترسیم میکند که برپایهی این مدل در مرحلهی اول جهادگرایان باید حملات ایذایی را انجام بدهند و دولت مجبور به محافظت از اماکن اقتصاد کنند که در نتیجه کنترول دولت بر مناطق حاشیهای و پیرامونی کمتر میشود. در مرحلهی دوم، جهادگرایان باید کنترول این مناطق را بدست بگیرند و این مرحله را ناجی مدیریت توحش مینامد. در مرحلهی سوم، مجاهدین باید در مناطق تحت کنرول دولت اسلامی را مستقر کنند تا زمینه برای مرحلهی نهایی یعنی خلافت اسلامی مهیا گردد.
ناجی باور دارد که گروههای جهادی قبلی اجازه قطبی شدن جامعه را تا درجهی آخر نداده اند یعنی در زمان نبرد مجاهدین با گروههای مخالف همواره گروه سومی وجود داشت که منتظر پایان جنگ میماندن تا جانب پیروز بگیرند. به عقیده او آتش جنگ باید تا اندازه شعلهور شود که این گروه سوم بپذیرد که در جنگ کشته میشود و باید بجنگد که در نتیجه جنگیدن در زیر بیرق اسلامی را ترجیح خواهند داد.
ناجی به تیوریزه نمودن استراتژی مدیریت وحش، مدل جهادی قطب را واژگون کرد. در مدل جهاد که مورد نظر قطب بود، تنها افراد که ایمان راسخ داشتند جذب گروه پیشتاز میشدند. اما ناجی جهاد را از انحصار گروه پیشتاز خارج کرد تا بتواند افراد بیشتر با سطوح ایمان متفاوت را جذب کند. او با دادن وعدههای ارتقاع ایمان، پول، قدرت، بازگشتاندن اموال و حقوق شان و غارت اموال که در دست نااهلان است تلاش کرد تا افراد بیشتری را جذب کند. به عقیده ناجی داشتن ایمان قوی و تقوا پیش شرط وارد شدن به جهاد نیست بلکه جهاد است که ایمان شخص را متحول میکند.
دعوت به مقاومت؛ نقد بر القاعده
ابو مصعب سوری در دهه 80م عضو فعال اخوان المسلمین سوریه بود و پس سرکوب شدید سال 1982م توسط اسد از سوریه خارج شد تا اینکه در سالهای به یکی از ایدئولوگ اصلی دولت اسلامی/ داعش مبدل شد. سوری همواره تاکتیکهای، ساختار و شهرت طلبی رهبران القاعده نقد میکرد تا اینکه این بعد از حملات آمریکا به افغانستان و نابودی پایگاههای القاعده، سوری این حملات را اشتباه دانست و آنرا نابودی جریان دانست که در دهه 60م شکل گرفت بود. سوری کتاب «دعوت به مقاومت جهانی اسلامی» مدل جایگزینی را پیشنهاد کرد که تاکید بیشتر به حملات نامتمرکز و آخرالزمان گرایی/ موعودگرایی داشت.
گذار داعش از سنت سید قطب
داعش در نخست اقدام به سمت اجتماعزدایی رفت و مرز میان سوریه و عراق که براساس قرارداد سایکسپیکو ایجاد شده بود را امحای کرد. پیکارجویان داعش کارتهای هویت و گذرنامه/ پاسپورت خود را آتش زدند و تکیه بر این اصل کردند که امت اسلامی مرز ندارد. داعش برعکسی سنت سیدقطب هر کسی که خواهان اشتراک در جهاد را میپذیرفت ولو هر انگیزه که میداشتند، در حالیکه سید قطب تاکید بر افراد با ایمان و تقوا داشت که گروه پیشتاز را شکل بدهد.
دومین گسست میان داعش و القاعده در مورد حضور زنان بود. براساس آرای شیخ عبدالله عزام خانم تنها صورت حضور محرم خود میتواند در جهاد شرکت کنند اما داعش به صراحت اعلان کرد که زنان میتوانند از سراسر دارالکفر بدون و با محرم میتوانند به میدان جهاد مسافرت کنند.
از منظر سید قطب جدا شدن از جامعه جاهلی و ایمان قوی به خداوند دو اصل برای بودن در گروه پیشتاز است و همین افراد سنگبنای جامعه اسلامی را میگذارند. اما داعش تاکید بر جهاد و هجرت میکنند و این دو عناصر دو روی یک سکه هستند.
تمایزهای داعش و القاعده
با اینکه القاعده با هم نکات مشترک دازند نکات افتراق نیز دارند. از نکات مشترک میتوان به حضور اسامه بنلادن و ابومصعب الزرقاوی در جهاد افغانستان و همکار آنها در عراق اشاره کرد. نکات افتراق به طور مبسوط قرار ذیل است.
- – تفاوت نسلی میان این دو گروه، در حالیکه القاعده بعد کشته شدنی بنلادن از نداشتن رهبر کاریزماتیک رنج میبرند در سوی دیگر دولت اسلامی/ داعش به لطف ماهوارهها و شبکهها جوانان زیاد را جذب خود کردند.
- – رهبران القاعده هیج زمان به صراحت ایده خلافت اسلامی را مطرح نکردند. اما داعش خلافت یکی از اصول خود میداند.
- – داعش در کارگیری خشونت به مراتب خشنتر از القاعده عمل کرده است و این عملکرد خشن باعث شد تا القاعده از عملکرد داعش انتقاد کنند.
- – داعش شیعه ستیز بود و القاعده با سایر مذاهب و فرقهها خصومت خاص نداشت.
- – استفاده از هر وسیلهی برای رسیدن به هدف استفاده میکرد.
- – آنچه داعش را از سایر گروه متمایز میکرد توانایی این گروه در جنگیدن همزمان با کنترول بر مناطق تحت سلطه بود.
سخن آخر
داعش که در ابتدا شاخه عراق القاعده بود و در سالهای بعدی از این گروه رسما جدا شد. گسست در اندیشه سلفیگری از زمانی شروع شد که القاعده با تکیه بر اصول سید قطب در امر برپایی حکومت الهی ناکام ماند و داعش با استفاده از متون که در قامت نقد «نشانههای راه» نوشته شده بود استراتژی جدید را پیش گرفت و موفقتر از القاعده عمل کرد. نقش ابوبکر ناجی در قسمت مدیریت توحش و ابومصعب سوری در آخرالزمانی گرایی/ موعودگرایی برای شکلگیری دولت/ اسلامی حیاتی بود. از کتاب «مدیریت توحش» به عنوان مانیفست داعش یاد میشود که با بازخوانی و بازتولید متون قبلی بوجود آمدهاست.