گفت‌وگو با استاد عبدالباری وثیق استاد دانشگاه هرات

گفت‌وگو با استاد عبدالباری وثیق استاد دانشگاه هرات

سوال یکم: سهم افغانستان از«روز جهانی تساهل و رواداری» چیست؟

جواب: نخست باید گفت که پدیده‌ی تساهل و مدارا، همواره، در ارتباطِ دوگانه‌یِ «من ـ دیگری» (یا «ما ـ دیگران») معنا و تحقق می‌یابد؛ با این توضیح که اگر «من» به «دیگری» استقلال شخصیتی و حقوقی قایل باشم و او را نیز چون خود واجدِ همه‌ی حقوقِ اساسی و شهروندی، از جمله حقِ «متفاوت‌اندیشیدن» و «متفاوت‎زیستن» و «متفاوت رفتار کردن»)، بدانم و در نتیجه، اندیشه و زیست‌شیوه‌ی دیگری/ دیگران را ــ هرچند از نظر من نادرست یا نامناسب است ــ تحمل کنم و در برابرِ آن، به جای تقابلِ خصمانه، تعاملِ سازنده در پیش گیرم، آن‌گاه من اهلِ مدارا خواهم بود؛ اما اگر برعکس، خود را از دیگران و دیگراندیشان «من‌تر» و برتر بدانم و از این‌رو در برابرِ دیگران و طرزِ فکر و نحوه‌ی زیست‌شان واکنش روان‌شناختی و برخورد غیرمعرفتی نشان دهم و بگویم من برحقِ مطلق یا از نژادی برتر ام و آنان که نه چون من می‌اندیشند یا از نژادی دیگر اند، در باتلاقِ بطلانِ محض دست و پا می‌زنند یا نژادی پست‌تر دارند و لذا نباید از حقوق و آزادی‌های یک‌سانی چون من برخوردار باشند، در آن صورت، من دشمنِ مدارا و ناروادار خواهم بود. پیداست که در اجتماعی که مردمِ آن فاقد فضیلتِ مدارا باشند، زورِ منطق جای خود را به منطقِ زور خواهد داد و تقابل در جای تعامل خواهد نشست و تنش در جای سازش. در چنین اجتماعی خشونت سکه‌ی بازار روزگار خواهد شد و فضای زندگی ناآرام و تنش‌آلود. اکنون، با توجه به آن‌چه گفته آمد، اگر منظورتان از پرسشِ فوق این است که می‌خواهید به مناسبتِ «روز جهانی تساهل و رواداری» بپرسید که سهم افغانستان از تساهل و مدارا چه‌قدر است، پاسخ من این است که این پدیده یا فرهنگ در کشور و جامعه‌ی ما بسیار کم‌رنگ است؛ به ویژه در سطحِ مناسباتِ قومی و در حوزه‌ی اندیشه‌ی دینی. نمونه‌های ملموس و مشهودی را در کنش و واکنش‌هایِ مختلفِ شهروندان، مخصوصاً در دو عرصه‌ی یادشده، می‌توان دید که نشان می‌دهند مردم این جامعه هنوز به این بلوغ و ظرفیت فرهنگی نرسیده اند.

سوال دوم: علت اساسی فقدان رفتار متساهلانه و وجود خشونت در جامعه ما چیست؟ از دیدگاه شما آیا مباهات به داشته‌های تاریخی، سنت دینی و ابیات عرفانی در این جغرافیا، می‌تواند راه نجات «امروز» را رقم بزند و یا به نسخه دیگری باید متوسل شد؟

جواب: به باور من، مطلق‌نگری و خود ـ کامل‌پنداری که نوعی تعصب به بار می‌آورد علّت اساسیِ مداراستیزی و رفتار دشمنانه با دیگران است؛ به قول مولانا بلخی: «علتی بتّر ز پندار کمال/ نیست اندر جانِ تو از ذودلال» یا: «سخت‌گیری و تعصب خامی است / تا جنینی کار خون‌آشامی است». البته، پندارِ کمال در جامعه‌ای که به لحاظ فرهنگی بسته است و توسعه‌نیافته و هنوز دریچه‌هایِ شناخت آن، آن‌گونه که باید، بر رویِ دیگر جوامع و فرهنگ‌ها و داشته‌های آن‌ها باز نشده قابلیتِ تشدید و رشد بیش‌تری دارد. اما در مورد پاره‌ی دوم پرسش‌تان، نظر من این است که صرفِ مباهات و بالیدن به گذشته‌ی تاریخی یا مراجعه به حافظه‌ی فرهنگی راه به جایی نمی‌برد و دردِ بی‌مداراییِ ما را مُداوا نمی‌کند؛ بل فقط مراجعه‌ی انتقادی به پیشینه‌ی سنتی و خوانشِ سنجش‌گرانه از سنتِ دینی می‌تواند در زمینه ما را کمک کند؛ وگرنه، برخی رویکردها در مراجعه به این پیشینه‌ای بسا نتیجه‌ی معکوس به بار آورَد و این سرکنگبین صفرا بیفزاید. از میانِ مواردی که شما برشمرده اید، در ادبیاتِ عرفانی می‌توان به چاشنی‌ها و مایه‌های چشم‌گیری برای نهادینه‌سازیِ فرهنگِ مدارا دست یافت، ولی این کم‌ترین کاری است در این راستا می‌شود کرد. برایِ آن‌که مدارا در جامعه‌ای نهادینگیِ فرهنگی بیابد، افزون بر احیا و بازآفرینیِ تعالیم و آموزه‌های مداراگرانه، باید زمینه و بستر «مداراورزی» را نیز مساعد ساخت؛ زیرا مدارا ورزیدنی است و نیاز به تمرین هم دارد. ممارست و ورزش مدارا در بسترِ فرهنگ‌های گشوده، که مردمِ آن از دامِ دگم‌اندیشی و مطلق‌نگری رهیده اند، بیش‌تر مجال تحقق می‌یابد.

سوال سوم: برای ترویج فرهنگ تساهل و مدارا و مبارزه با پدیده تندروی، به ویژه تندروی دینی، نهادهای ملی از جمله دولت، رسانه‌ها، جامعه مدنی، دانشمندان و نهادهای علمی چه کار درخوری انجام داده است؟ آیا کارکرد این نهادها بسنده و مطلوب بوده است؟ چه کارهایی باید انجام شود؟

جواب: دولتِ ما در عموم به کارهای فرهنگی، تقویت فرهنگ، غنی‌سازی فرهنگ، آسیب‌شناسی فرهنگ و مقولاتی از این دست اهمیت نمی‌دهد؛ فرهنگ مدارا هم از این قاعده مستثنا نیست. تلاش‌هایی که نویسندگان و دانشمندان این مرزـوـ بوم در زمینه کرده اند و می‌کنند، گرچه مفید و مغتنم اند، به علت این‌که، از یک‌سو، پراکنده و غیرسیستماتیک اند و از سویی دیگر، غالباً مسلکی اند و در قالب ادبیات و زبانی تخصصی، به خورد هاضمه‌ی عامه‌ی مردم نرفته است. برای نهادینه‌سازی فرهنگ مدارا (و هر رفرمِ فرهنگیِ دیگری) باید نگاهی استراتژیک به فرهنگ داشت و برای اصلاح و اغنایِ آن طرح‌هایی بنیادین (و نه روبنایی) پی ریخت: با درمان‌های مقطعی و سرسری نمی‌توان دردهای مزمن را درمان کرد.

سوال چهارم: شماری از پژوهشگران ریشه‌های خشونت و منازعات درازمدت در افغانستان را در: قرائت‌هایی از اسلام سیاسی، استخبارات منطقه‌ای و قرائت جهان گسترانه از شریعت اسلامی می دانند، دیدگاه شما در این زمینه چیست؟ کدام یک از مولفه‌ها و مفاهیم ذکر شده نقش کلیدی در تولید و گسترش خشونت و جنگ در جامعه ما را دارد؟

جواب: هر یک از این مؤلفه‌ها، به تنهایی، می‌تواند که خشونت تولید کند؛ چه رسد به این‌که همه با هم یک‌جا شوند. بگذارید من عاملِ دیگری نیز بر این‌ها بیفزایم؛ و آن «فقر اقتصادی» است. وقتی در کشوری مثلِ افغانستان، که ضربه‎خورهایِ آن گرفته نشده و دست دخالتِ دیگران در آن باز است، فقر بیداد می‌کند و درد بیکاری بسیاری از مردم آن را به ستوه آورده است و از طرفی هم بسترِ فرهنگیِ آن نیز برایِ یارگیری آماده و مساعد است، پیداست که بدخواهانِ استخباراتی به‌راحتی می‌توانند با شیوه‌هایی گوناگون اهداف و خواسته‌های‌شان را در آن تحقق ببخشند. بنابراین، به هر اندازه که فرهنگ یک جامعه مورد بررسی‌های آسیب‌شناختی قرار گیرد و در راستای تقویتِ آن کار شود به همان اندازه دستِ دشمنانِ آن جامعه از آن کوتاه خواهد شد.

سوال پنجم: از دید شما بهترین الگو برای حل منازعات در افغانستان، چه می‌تواند باشد؟

جواب: اگر درست متوجه منظورتان از سؤال شده باشم، از نظر من، از تجربه‌ی کشورهایی که در گذشته وضعیتی کمابیش مثل افغانستان داشتند و بعد از آن وضعیت بدر آمده و اکنون مردم آن در فضای مسالمت‌آمیزی زندگی می‌کنند، می‌توان الگوبرداری کرد و برای عبور از این وضعیت راه‌های حل و ساز و کارهایی مشابه با آن کشورها را روی دست گرفت. منظورم این است که می‌توان فرایندِ گذارِ آن کشور/ کشورها را از وضعیت سابق‌شان مورد مطالعه و بررسی قرار داد و راه‌کارها و الگوهای آن/ آن‌ها را، با درنظرداشت اوضاع و احوال خود، شبیه‌سازی کرد.

سوال ششم: برای بسترسازی فرهنگ رواداری و مدارا در جامعه و نیز مبارزه با افراط گرایی، جنگ و خشونت چه اقدامی صورت گیرد؟ نسخه بدیل از دید شما در برابر خشونت و تفکر افراطی چیست؟

جواب: علاوه بر آن‌چه که در لابه‌لای پاسخ‌های قبلی اشاره شد، یکی از اقدامات فوری و ضروری در زمینه، که نباید از دایره‌ی توجه به دور بماند، بالابردنِ سطحِ آگاهیِ مردم از حقوق اساسی و شهروندی‌شان است. مردم جامعه‌ی ما هنوز «حق» را به چشم «تکلیف» می‎نگرند و حق را امری «دادنی» تلقی می‎کنند و نه «داشتنی». مفاهیمی چون «شهروندی» و «حقوق طبیعی» تا هنوز به خُردِ خِرد عامه و فرهنگِ جامعه‌ی ما نرفته و جا نیفتاده است. بنابراین، حق آگاهی علاجِ عاجلی است که نباید نقش آن را در زمینه دست کم گرفت. توجه استراتژیک دولت به معارف و تحصیلات عالیِ کشور، از ایجاد مراکز آموزشیِ قوی در کشور (مخصوصاً در مناطقِ محروم و دوردستِ آن) گرفته تا بازخوانیِ آسیب‌شناسانه‌ی نصاب‌نامه‌های درسیِ مکاتب و مدارس و پوهنتون‌ها گام مهم دیگری است که دولت می‌تواند (و باید) در زمینه بردارد.      

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews