طرحوارهای برای سیاستگذاری و ساماندهیِ خطابت در افغانستان
عبدالکبیر صالحی
مقدمه
دین پدیدهای است اثرگذار و مهم که سرشت و سرنوشت پیروان خود را به دست میگیرد و بر منش، کنش و بینش آنان حکمفرمایی میکند. باورها، ارزشها و مناسک دینی همواره در واقعیتهای بیرونی و عینیِ جوامع متجلی میشود و بر روندها و فرایندهای اجتماعی تأثیر میگذارد. به خاطر همین ویژگی بوده است که فیلسوفان و متخصصان علوم اجتماعی از دیرباز «پدیدهی دین» را ابژهی مطالعات جامعهشناسانه و پدیدارشناختی قرار داده و بخش عمدهای از کنکاشهای نظری خود را بر آن متمرکز ساخته اند.
تأثیراتِ اجتماعی دین لزوماً مثبت نیست و آموزهها و گزارههای دینی به تناسب محتوای خود و نیز به فراخورِ تفسیری که در بسترِ تاریخ از آن میرود، میتواند بسترسازِ تعالیِ معنوی و شکوفایی مادی جوامع باشد و یا زمینهی انحطاط، عقبمانی، ناامنی، بیثباتی و . . . آنها رافراهم کند. التفات و عنایت به این نکتهی ظریف و ژرف، اکثر دولتها – حتی دولتهای سکولار و فرادینی – را واداشته است که سیاستگذاری و مدیریت شئون دینی را در صدر اولویتهای خود قرار دهند. نهادهای پالیسیساز در اکثر کشورها به این نتیجه رسیدهاند که اگر فعالیتها و فرایندهای دینی در کانون اهتمامِ سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کلانِ حکومتی واقع نشوند، میتوانند امنیت و ثباتِ جامعه را به مخاطره بیندازند. به همین خاطر آنان راهبردهای کلانی را در راستای هدایت، سازماندهی، پشتیبانی و نظارت بر فعالیتها و فرایندهای دینی طراحی و تدوین کرده و به منصهی اجرا گذارده اند.
شرائط افغانستان ایجاب میکند که دولتِ این کشور نیز با الگوبرداریِ مؤثر از سائر کشورها، سیاستگذاری، مدیریت و هدایتِ شئون، فعالیتها و نهادهای دینی را در دائرهی توجه و عنایت خویش قرار دهد و با استفادهی بهینه و مطلوب از ظرفیتها و پتانسیلهای مثبتِ دین، زمینهی امنیت، ثبات، آرامی، اعتلا و شکوفایی کشور را فراهم کند. در وضعیت کنونی که تروریستان داخلی و خارجی با استفاده از سنگر قرائت ایدئولوژیکِ دین، جنگی تمامعیار را علیه ملت و سرزمین ما سامان دادهاند و زندگی را بر تمام افراد و آحاد مردم تیره و تار نمودهاند، اهمیت و ضرورتِ سیاستگذاریِ شئون دینی برای رویارویی با الهیات کشتارجویانه و آزارطلبانهی داعش و طالبان بیش از پیش احساس میگردد و هرلحظه غفلت از این امر مهم، به قیمت گسترشیافتن دامنهی ناامنی و بیثباتی تمام میشود.
یکی از شئون و فعالیتهای دینیای که سیاستگذاری و برنامهریزی در مورد آن اهمیتی وافر و فوقالعاده دارد، خطابت است. منظور از خطابت در این نوشتار، سخنرانیهایی است که به صورت هفتهوار توسط مبلغان و ائمه از فراز منابر نمازجمعه ایراد میشود. هر هفته هزاران نفر در آستانِ منبر، زانوی اخلاص به زمین میگذارند و به سخنان شورانگیز و جهشآفرین خطیبان و مبلغان گوشِ جان میسپارند. حکومت افغانستان میتواند یک خطمشی جامع، فراگیر و هدفمند در زمینهی مدیریت، برنامهریزی و بهرهوری مطلوب از پتانسیلهای مثبت خطابت اتخاذ کند و در روشنایی آن، منابر را بسیج نماید تا خشونتپرهیزی، مداراجویی، انسجام و همگرایی اجتماعی، حل منازعات خانوادگی و میانگروهی، تحکیم ارزشهای اخلاقی و . . . را در کانون برنامههای تبلیغیِ هفتهوار خود قرار دهند.
اما چنانکه از ظواهر امر پیداست، دولت هیچ راهبرد مشخص، مدون و فراگیری در زمینهی مدیریتِ منابر ندارد و وزارت ارشاد و حج و اوقاف که علیالاصول مؤظف است طرحی جامع در این باب تهیه، تدوین و تطبیق کند، بیشترین اهتمام خود را بر سازماندهی امور مربوط به حج و وقف متمرکز نموده و از اهمیت و ضرورتِ برنامهریزی استراتژیک در حوزهی ارشاد و تبلیغ دینی غفلت ورزیده است.
نوشتار حاضر بر آن است تا طرحی را به منظور مهندسی و برنامهریزیِ هدفمندانهی خطابت فراپیش نهد و بر بنیاد آن حکومت را به استفادهی مطلوب و بهینه از ظرفیتهای منبر، به عنوان پرمخاطبترین رسانهی دینی، ترغیب کند. اما از آنجایی که تا کنون کسی زحمت بررسی و ارزشیابی کارنامهی خطیبان و مبلغان را بر خود هموار ننموده و ضعفها و کوتاهیهای آنها را بر آفتاب نیفکنده است، این نوشتار نخست مهمترین آسیبهای خطابت در وضعیت فعلی را به اختصار بر میشمارد و سپس وارد اصل بحث میشود.
2- آسیبشناسی وضعیت موجود
خطیبان و منبرنشینان دیارِ ما از ضعفها و کاستیهای متعدد و چندگانهای رنج میبرند و خطابت دچار آسیبها و آفات فراوانی است که در ذیل، مهمترینِ آنها را به صورت کوتاه و گذرا مورد بررسی و بازشناسی قرار میدهیم:
1- بیمایگیِ علمی و ضعف محتوایی: خطابت در کشور ما امری تخصصمدار نیست و اکثر کسانی که از فراز منابر ندای تبلیغ و موعظه سر میدهند، از سواد دینیِ اندکی برخوردار بوده و صلاحیت سخنرانی و پیامرسانی از طریقِ چنین تریبون مهم و رسانهی پرمخاطبی را دارا نمیباشند. برای اینکه میزان سواد دینی منبرنشینان را بدانیم، کافی است به عباراتِ عربیای که به عنوان خطبهی جمعه قرائت میکنند، گوش فرا دهیم تا دریابیم که اینان حتی با الفبا و مقدمات علوم دینی که همانا فهمِ صرف و نحو و دستورِ زبان عربی است، آشنایی ندارند. واقعیتِ دردناک این است که دولت برای تعیین و انتصاب افراد به هر سِمت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک سلسله معیارهای تخصصی، تجربی و مسلکی در نظر گرفته است؛ ولی برای تصرف سِمتهای دینیای چون امامت و خطابت، هیچگونه مِلاکی تعیین ننموده است. به عنوان نمونه یک شخص تا زمانی که از تحصیلات رسمی و آکادمیک برخوردار نباشد، نمیتواند به مقام معلمی نایل آید، اما همین شخص با خواندن چند کتاب فقهی-دینی و آراستنِ ظاهر خویش به ریش و عمامه و عبا، میتواند بدون هیچ مانع قانونی بر مسند امامت و خطابت تکیه زند و بنامِ دین، در گسترهی بینش و کنش مردم حکمروایی کند.
به همین دلیل، اغلبِ سخنرانیهایی که از فراز منابر نمازجمعه ارائه میشود از بیمایگی علمی و ضعف محتوایی رنج میبرد و از اینروی، نه تنها که نمیتواند از چالشهای فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعهی ما گرهگشایی نماید، بلکه در پارهای از موارد، مزیدِ بر علت میشود و دامنهی چالشها را گسترش میدهد.
2-توجیه خشونت و ترویج افراطگرایی: شماری از خطبای ما آشکارا با اعمال خشونتآمیزِ طالبان و داعش همدلی نشان میدهند و با ارائهی سخنرانیهای خونبار و آتشین، آب به آسیاب دشمن میریزند و و احساسات و عواطف خلقالله را علیه نظامِ سیاسی کشور بر میانگیزند. رویدادِ زجرکشی فرخنده و واکنشِ همدلانه و تأییدگرانهی برخی از خطبا نسبت به این فاجعه گویای این واقعیت است که منابرِ ما بعضاً در قبضه و سیطرهی خطیبانی قرار دارد که با کژفهمیِ آموزههای وحیانی، تفسیری تندروانه و افراطگرایانه از اسلام ارائه میدهند و با تمسک به مبانی هرمنوتیکِ تکفیر، مجوز خونریزی و خشونتورزی علیه مخالفان را متساهلانه و شتابناکانه را صادر میکنند.
3- کلیشهگویی و بیتوجهی به واقعیتهای عینیِ جامعه: خطبای ما اکثراً سخنوران خوبی نیستند؛ نه نحوهی سخنگفتنِ شان نغز است و نه هم محتوای سخنرانیشان پرمغز. حجم گستردهای از موضوعات و مطالبی که از فراز منابر نمازجمعه ایراد میشود، تکراری و کلیشهای است. اغلبِ خطبای ما نمیتوانند یا نمیخواهند که برای خطابههای خود موضوعاتی، جذاب، مفید و همساز با واقعیتهای عینیِ جامعه انتخاب کنند.
امروزه جامعهی ما از نابسامانیهای مختلفی چون حملات انتحاری، عملیات انفجاری، تندروی و افراطیگری، فساد اداری، غصب ثروت عمومی و مافیاگری، کشت و تولید مواد مخدر، قانونگریزی، تبعیض نژادی، قوممحوری، نارواداری، فرقهگرایی، کودکآزاری، خشونت علیه زنان، و . . . رنج میبرد. خطیبان و مبلغان باید در موضوعگزینی برای خطابههای و سخنرانیهای منبریِ خود، نابسامانیهای پیشگفته را مورد توجه و عنایت جدی قرار دهند.
4- گریهگرایی و تحریک احساسات: خطبای ما اغلباً در سخنرانیهای خود علائق و نیازهای خِردبنیاد مخاطبانِ نخبه و تحصیلکردهی خویش را نادیده میگیرند و با بیان داستانهای مجعول و اساطیری، استناد به روایتهای ضعیف و بیاساس و استفاده از ادبیاتی سرشار از درونمایههای پوپولیستی و عوامگرایانه، بر موج احساسات و هیجانات تودهی مردم سوار میشوند و شعور عقلانیِ آنها را از کار میاندازند.
اغلبِ قصص و مطالبی که از فراز منابر جمعه ایراد میشود، پایه و اساس مستحکم و استواری ندارد و خطبا صِرفاً بدین خاطر به بیان چنین مطالبی میپردازند، تا احساسات عوام را تحریک سازند، آنان را به گریه اندازند و در نتیجه، حس تحسین آنان را نسبت به خود برانگیزند. درخور یادآوری است که گریاندنِ مخاطبان در مواعظ دینی به ذاتِ خود اشکالی ندارد. اشکال از جایی شروع میشود که خطیب، هدف اصلی و اولی خطابه و موعظهی خود را بر انگیزش عواطف حُضّار مترکز میکند و برای نیل به این هدف، به هر روایت مجعول، مطلبِ غیرمعقول یا حکایت خرافی و موهومی متوسل میگردد.
5-بیتوجهی به منافع ملی: یکی از مغفولترین موضوعاتی که در سخنرانیهای نمازجمعه به ندرت به آن بر میخوریم، حس تعلق به وطن است. شاید عمدهترین عاملی که زمینهی گسست عاطفیِ علما و خطبا از وطن را فراهم کرده است، در قرائت سنتی از دین نهفته باشد. در این قرائت، هویت دینی بر هویت ملی ارجحیت و تقدم دارد و گرایشهای ایدئولوژیک، مرز ارزشهای جغرافیایی را درمینوردد.
طبیعیاست که وقتی یک شخص به وطنِ خویش وابستگی عاطفی نداشته باشد، برای منافع ملی نیز اهمیت و ارزشی قائل نمیشود. از همین رهگذر، خطبای ما اغلباً خطقرمزهای منافع ملی را پاس نمیدارند و با سوء استفاده از آزادی بیان، ضربههای کوبنده بر آن وارد میکنند. منافع ملی بر مؤلفهها و عناصری چون استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، امنیت نظامی، رفاه اقتصادی و انسجام اجتماعی استوار است و بسیاری از مبلغان در خطابههای هفتهوار خود به گونه و شیوهای سخن میگویند که اکثر این مؤلفهها، به ویژه مؤلفهی «امنیت نظامی»، به تهدید و خطر جدی مواجه میشود.
6- دولتستیزی و بزرگنمایی ضعفهای حکومت: برخی از منابر با منفیگرایی و بزرگنماییِ ضعفهای حکومت، احساسات ضددولتی را در میان تودهی مردم تشدید میکنند و و با تمرکز بیرویه بر نابسامانیهای موجودِ جامعه، حس نومیدی و سرخوردگی و نفرت از نظام را به ذهن و ضمیر مردم تزریق مینمایند و درنتیجه، جنگِ روانی گستردهای را علیه حکومت دامن میزنند.
تردیدی وجود ندارد که حکومت در حوزههای مختلفی کمکاری میکند و کارکردهای آن در پیوند به مسائل امنیتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درخورِ نقد است. خطبا مانند سائر شهروندان حق دارند که کارنامهی دولت را در ترازوی سنجش ناقدانه بگذارند و کاستیها و کوتاهیهای آن را برجسته نمایند، اما به حکمِ آنکه بزرگان گفته اند: «عیبش چو بگفتی هنرش نیز بگوی»، این نقد باید با تمجید و استقبال از خدمات ارزندهی نظام توأم شود تا احساساتِ ضددولتی تحریک نگردد و بقای حکومت به مخاطره نیفتد.
7- دامنزدن به اختلافات فرقهای: برخی از خطبا در سخنرانیهای هفتهوار خود داعیههای فرقهگرایانه بلند میکنند و به ویژه با کوبیدن بر طبل حقانیتِ اسلام سنی یا شیعی، پیروان دیگر فِرق را اشارتاً یا صراحتاً گمراه و منحرف میخوانند. آنان ملتفت نیستند که برجستهکردنِ نقاط اختلاف و غفلت از نقاط اشتراک، شکافهای اجتماعی را گستردهتر میسازد و امنیتِ ملی و انسجام بینامذهبی را به مخاطره میاندازد.
8- درشتگویی و پرخاشگریِ کلامی: شماری از خطبای ما با لحنی سرزنشآمیز و پرخاشگرانه سخن میگویند و از فراز منابر نسبت به مخالفان و احیاناً مخاطبان خود، توهین و تحقیر روا میدارند. در مواردی مشاهده میشود که برخی از خطبا هتاکانه و فحشگویانه به ساحتِ مخالفان فکریِ خود میتازند و با به زبان آوردن کلماتی زشت و پلشت، حریم منبر را آلوده میسازند. باری، مهمترین هدف خطابههای نمازجمعه اندرزگویی و پندآموزی است و خطیبی که هتاکی میکند و حرمتِ مخالفان و مخاطبان خود را میشکند، هیچگاه به این هدف نائل نمیآید. قرآن در آیهی «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آلعمران، 159)، با اشاره به موفقیت پیامبر (ص) در جذب یاران و هوادارانِ فراوان، خاطرنشان میسازد که او با مهربانی و آدابدانی به نهانخانهی دلِ مخاطبان خویش نفوذ کرده است. بنابراین، هر خطیبی که میخواهد پیامبروار قلب مخاطبان خود را تسخیر سازد، باید در فراز منبر از پرخاشگری کلامی اجتناب ورزد؛ زیرا که درشتخویی و فحشگویی چیزی جز مخاطبگریزی برای مبلغ به ارمغان نمیآورد.
3-دورنمای وضعیت مطلوب
برای فائقآمدن بر آسیبهای پیشگفته و استفادهی مطلوب و بهینه از خطابههای نمازجمعه، وزارت حج و اوقاف گزیر و گریزی ندارد جز اینکه تدابیر اصلاحگرانه و سیاستهای تحولآفرینانهای را روی دست بگیرد و از رهگذرِ آن، ساماندهی و مدیریت منابر را در صدر اولویتهای خویش قرار دهد. از نظر نگارنده، برخی از تدابیر و خطمشیهایی که میتواند وازارت را به هدف فوق نائل گرداند به قرار ذیل است:
1-هدفمندسازیِ خطابههای نمازجمعه
وزارتِ ارشاد در گامِ نخست باید با اتخاذ رویکردی استراتژیک به سخنرانیهای نمازجمعه، تدوین اهداف تبلیغی را در کانون عنایت و اهتمام خود قرار دهد. در این راستا، لازم است که وزارت از توان و ظرفیت متخصصانِ برنامهریزی و هدفگذاری بهره بگیرد و در عینِ حال، از تجربههای مؤفق دیگر کشورهای اسلامی، از جمله مصر، ترکیه، مراکش، امارات و مالزی استفاده کند.
در فرایند تعیین اهداف تبلیغی باید ملاکهایی چون نیازهای عینی جامعه، مقاصدِ شرعی نمازجمعه، ظرفیت خطیبان و انتظار و توقع مخاطبان مورد توجه قرار گیرد. اهمیتِ هدفمندسازیِ خطابههای نمازجمعه در این است که فعالیت منابر را جهت میبخشد، پروسهی تصویب اولویتها و تدوین محتوای تبلیغی را تسهیل میکند، و ارزشیابی عملکرد خطیبان را معیاری و ضابطهمند میسازد.
2- تدوین و تصویب اولویتهای تبلیغی
در گام بعدی، وزارت ارشاد باید به شناسایی، تدوین و تصویب اولویتهای تبلیغی اهتمام ورزد. برداشتنِ این گام حائز اهمیت فراوانی است. چنانچه اولویتهای تبلیغی به شیوهای روشمند و مطابق به معیارهای معتبر علمی شناسایی و اجرایی شود، سخنرانیهای نمازجمعه به پیمانهی فراوانی سامانپذیر میگردد و با نیازهای عینیِ جامعه انطباق پیدا میکند و در نتیجه، رسانهی پرمخاطبِ منبر جایگاه از دسترفتهی خود را باز مییابد.
البته درخور یادآوری است که شناسایی و تدوین اولویتهای تبلیغی، فرایندی است دشوار و زمانگیر که باید مراحل مختلفی را طی کند تا به نتیجهای دلخواه منتهی شود. برای تسهیل این فرایند، وزارت باید کمیتهای را مؤظف کند تا از طریق بررسی و شناسایی چالشهای عینی جامعه، مطالعهی منابع مرتبط و گفتوگو با صاحبنظران، فهرستی از اولویتهای تبلیغی را تهیه و تدوین نماید. شرائط افغانستان ایجاب میکند که اولویتهای تبلیغی در محورهای پنجگانهی ذیل متمرکز شوند:
محورِ دینآموزی: شماری از عناوین تبلیغی باید به آموزش معارف عقیدتی، اخلاقی و فقهیِ دین اختصاص یابد.
محور عدالتورزی: برخی از اولویتهای تبلیغی باید بر مظاهر بیعدالتی اجتماعی از قبیل تبعیض علیه زنان، فساد اداری، کودکآزاری، غصب ثروتهای عمومی و . . . متمرکز گردد.
محور صلح و خشونتپرهیزی: بعضی از سرفصلها و عناوین باید موضوعاتی چون افراطگرایی، تندروی، حملات انتحاری، عملیات انفجاری، کشتار غیرنظامیان و . . . را در کانون اهتمام خود قرار دهد و در مقابل، اهمیت و ضرورت تلاشِ همگانی در راستای تحکیم صلح و امنیت و آرامی را برجسته سازد.
محورِ همزیستیِ مسالمتآمیز: شماری از اولویتهای تبلیغی باید به گریز و پرهیز از منازعات خانوادگی و اختلافات فرقهای و نژادی اختصاص یابد.
محور پیشرفتگرایی: و برخی دیگر از عناوین باید اهمیت کسبِ دانش، و کار و کوشش و تلاش برای آبادانی و پیشرفت کشور را در مرکز توجه خود قرار دهد.
3- تدوین و تأمین محتوا
بعد از تصویب اولویتهای تبلیغی، وزارت باید با درنظرداشت موضوعات و محورهای اولویتبندیشده، به تهیهی محتوای تفصیلیِ سخنرانیهای نمازجمعه همت گمارد. در این راستا پیشنهاد میشود که در آستانهی هر سالِ جدید، یک رهنمودِ خطابت تحت عنوان «سالنامهی منبر» تهیه و تنظیم گردد و در دسترس خطیبان و مبلغان قرار گیرد. این سالنامه میبایست حاویِ بخشهای مختلفی باشد که در ذیل به آنها اشاره میشود:
یکم) تقویم هفتهوار: بخش اول باید به تقویم هفتهوار سالِ مورد نظر اختصاص یابد و مناسبتهای مذهبی، تاریخی و ملیِ مصادف با روزهای هر هفته، برجسته شود.
دوم) رهنمود خطابت: در این بخش باید رهنماییهای جامعی در زمینهی وجائب ملی و دینیِ خطیبان، شاخصههای علمی و مهارتهای تبلیغیِ یک خطیبِ موفق، شگردهای استفادهی مطلوب از پتانسیلهای منبر و . . . ارائه شود.
سوم) محتوای خطابت: در این بخش باید محتوای تفصیلیِ تمام سخنرانی نمازجمعه به تعدادِ همه هفتههایی که در یک سال موجود است، درج و پیشنهاد گردد. محتوای سخنرانیها باید از یکسو با اولویتهای مصوّبِ تبلیغی که در فوق به آن اشاره رفت، مطابقت داشته باشد، و از سوی دیگر در تهیه و تنظیم آن، مناسبتهای مذهبی، تاریخی و ملی لحاظ گردد.
سالنامهی منبر باید از لحاظ علمی، محتوایی و ساختاری در بهترین کیفیتِ ممکن تهیه و تنظیم گردد و خطیبان و مبلغان بایستی از سوی وزارت ارشاد مؤظف و مکلف شوند تا از آن به عنوان نخستین و مهمترین منبع در سخنرانیهای نمازجمعهی خود استفاده کنند.
4- آموزش و توانافزاییِ خطیبان
در گام بعدی، وزارتِ ارشاد باید به منظور ارتقای سطح علمی و تخصصی خطیبان، دورههای آموزشیِ مختلفی را راهاندازی و برگزار کند. خطیبان باید با مهارتآموزی و فراگیریِ مداوم، به حجم گستردهای از دانشهای مورد نیاز دست یابند تا بتوانند ضمنِ برقراری ارتباط مؤثر با مخاطبان، در جهت تفسیر مهرورزانه، عدالتمحورانه و خشونتپرهیزانهی دین نقش سازنده و ارزندهای ایفا کنند.
البته تا جایی که نگارنده مطلع است، وزارت ارشاد طی سالیان اخیر تلاش ورزیده است تا در قالب برنامهی «تدریبالأئمه»، دورههای آموزشی کوتاهمدتی را برای توانافزایی و ارتقای ظرفیت خطیبان تدویر نماید. این اقدام وزارت با آنکه ستودنیاست، اما کافی نیست؛ زیرا که از یکسو برنامهی «تدریب الأئمه» از کاستیهای و ناراستیهای فراوانی رنج میبرد و نمیتواند اهداف موردِ نظر خود را برآورده کند و از سوی دیگر، تجربه نشان داده است که دورههای آموزشیِ مقطعی و کوتاهمدت در صورتی مؤثر است که شکاف علمی بین وضعیتِ موجود و وضعیت مطلوبِ فراگیران و اشتراککنندگان بسیار عمیق نباشد.
در کشور ما که این شکاف از عمق و ژرفای فراوانی برخوردار است، باید آموزش و توانافزایی خطیبان دورهی زمانیِ گستردهتری را در بر بگیرد. البته این سخن بدین معنا نیست که برنامهی «تدریبالأئمه» باید تعطیل شود. به نظر نگارنده، وزارتِ ارشاد میتواند باِ اعمال یک سلسله اصلاحاتِ ساختاری، محتوایی و مدیریتی در این برنامه، از آن در راستای ارتقای سطح علمی و مهارتافزایی خطیبانِ میانسال و کهنسال استفاده کند. اما در عینِ حال لازم است که وزارت با اتخاذ رویکردی راهبردی و استراتژیک، دورهی آموزشیِ گستردهتری را تدارک ببیند و در این راستا، از طریق همکاری و هماهنگی نزدیک با وزارتهای معارف و تحصیلاتِ عالی، تأسیس یک انستیتوت علمی-تخصصی را برای تربیت خطیبانِ جوانی که به صورت بالفعل یا بالقوه عهدهدار سِمت سترگ خطابت میباشند، در محور اهتمامِ خویش قرار دهد.
این انستیتوت باید با هدف ترویج و تحکیم روحیهی اعتدال و میانهرویِ اسلامی پایهگذاری شود تا خطیبان و مبلغان در آن برای یک دورهی سهساله آموزش ببینند و در پایان این دوره، مدرکی معادل دیپلوم عالیِ ارشاد و تبلیغ دینی را دریافت کنند. راهبرد دولت باید این باشد که در درازمدت هیچکس جز فارغان این انستیتوت یا دیگرمراکز آموزشی شبیه و معادل آن، نتواند به سمتِ خطابت و امامتِ جمعه نایل آید. وزارت ارشاد با بهرهگیری از دیدگاههای ارزشمند صاحبنظران داخلی و در روشنایی استفاده از تجارب موفق دیگر کشورهای اسلامی، باید تمام مؤلفههای تضمین کیفیت آکادمیک را در فرایند تأسیس این انستیتوت لحاظ کند. یکی از تجارب موفقی که میتوان در تأسیس این انستیتوت از آن الگوبرداری کرد، تجربهی مدارس امام-خطیب (Imam-Hatib) در ترکیه است. این مدارس از سوی سازمان دیانتِ ترکیه، که همتای وزارت ارشادِ ماست، راهاندازی شده اند و از دیرباز در کارِ آموزش و پرورش خطیبان و مبلغانی خبره، کارآزموده، متخصص، دینآگاه و زمانهآشنا مشغول بوده اند و در این حوزه، به موفقیتهایی مثالزدنی دست یافته اند.
یکی از مهمترین نِکاتی که در اساسگذاری این انستیتوت باید مورد عنایت و اهتمام جدی قرار گیرد، طراحی و تدوین برنامهی درسی مؤثر و کارامد است. وزارت ارشاد مکلف است برنامهی درسی این انستیتوت را به گونهای تدوین کند که بر پایهی آن خطیبان و اسلامشناسانی رازآشِنا و جهانآگاه پرورش یابند؛ خطیبانی که هم دین را بشناسند و هم مقتضیاتِ دنیای نوین را، هم با قرآن آشنا باشند هم با فهمی امروزین از قرآن، هم فقه را بدانند و هم سنت صحیح و سقیم را در روشنایی وحی قرآنی و حکمت عقلانی بخوانند و بدینگونه، بتوانند که پیامبروار پرچمِ رحمت بر افرازند و روحِ آزرده و تلخیچشیدهی انسانیت را با چهرهی متبسم اسلامیت بنوازند.
پیشنهاد میشود که در برنامهی درسیِ انستیتوت، افزون بر مضامین دینی، مضامینی در زمینهی جغرافیای سیاسیِ جهان اسلام، سیر تاریخی افراطگرایی در اسلام، مبانی نظریِ حقوق بشر، تاریخ معاصر افغانستان، مبانیِ نظام حقوقی افغانستان، آسیبشناسیِ اجتماعی افغانستان، آسیبشناسی جهاد و مقاومت در افغانستان، عوامل رشد سلفیتِ جهادی در افغانستان، بایستههای توسعه و پیشرفتِ افغانستان و . . . نیز گنجانده شود تا مبلغان ما بتوانند از واقعیتهای پیرامونیِ خود فهم و درکی عینیتر به دست آورند و از رهگذرِ آن، در فرایند ترویج ارزشهای دینی و تأمین منافع ملی نقشی سازنده و ارزنده ایفا کنند.
یکی از مهمترین مهارتهایی که باید خطیبان و مبلغانِ جوان ما در این انستیتوت به صورت تخصصی و روشمند فراگیرند، مهارت سخنوری است. سخنوری مهمترین میراث پیامبران است و در سنت دینیِ ما، سخنوری با پیامبری گره خورده است. اگر به قرآن نیک بنگریم، در مییابیم که پیامبران به دلیل برخورداری از ویژگیهای ذیل، بهترین سخنوران تاریخ بشریت بوده اند:
حکیمانه و استوار سخن میگفتند: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ (نحل، 125).
نیکمنشانه اندرز میدادند: وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (نحل، 125).
مبانی استدلالی مخالفان را حلاجی و موشکافی میکردند و به دور از پرخاشگری و فحاشی، به آنان پاسخ نیکو و قناعتبخش ارائه مینمودند: وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل، 125).
سخنان شان رسا، شیوا، بلیغ و اثرگذار بوده است: وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا (نساء، 63).
مهربانانه و آسانگیرانه سخن میگفتند: فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا (إسراء، 28).
نرمخویانه صحبت میکردند و در برابر مخالفان، به سخنانِ زشت و پلشت و پرخاشآمیز و به فحشگویی و سب و دشنام متوسل نمیشدند: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا (طه، 44).
سخنانی راست و درست به زبان میآوردند و چنان روشمند و قوی استدلال میکردند که راه چالش و محاجّه به روی افرادِ مخالف و ناموافق مسدود میشد: وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (احزاب، 70).
به زبان مخاطب و بر اساس نیازهای وی سخن میگفتند و به خوبی میدانستند که هر سخن جایی و هر نکته، مکانی دارد: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (ابراهیم، 4).