طاهره سجادی
مدتی بود که حروفچینی میکردم. زمانی که نه کسی چیزی مینویسد و نه کسی کتاب میخرد، طبیعتاً کاری هم برای حروفچینی نیست. روزی یکی از مسئولین همین انتشارات که به آنها سفارش کرده بودم، تماس گرفت و گفت شما غیر از حروفچینی کار دیگری هم میکنید؟ گفتم چه کاری؟ گفت یک سر تا انتشارات بیایید تا از نزدیک صحبت کنیم، اما مطمئن باشید که کار بسیار پر درآمدی است. فردای آن روز به همان اتشارات رفتم. القصه آن کار پر درآمد نوشتن پایاننامه بود. گفتم منظور شما حروفچینی از روی دست نوشتههاست؟ گفت: نه، نوشتن یک پایاننامهی کامل. اگر بتوانید در هر ماه هشت، نُه پایاننامه بنویسید پول بسیار خوبی میگیرید، هر پایاننامه چهار هزار افغانی. چشمانم از حدقه بیرون زده بود. با یک حساب و کتاب سریع برای نوشتن هر پایان نامه سه یا چهار روز باید وقت گذاشت !!! گفتم یعنی ممکن است که در هر ماه کسی بتواند این مقدار پایاننامه بنویسد؟ صاحب انتشارات با لبخند گفت: بله، کار چندان مشکلی نیست. قبلاً یکی از استادان دانشگاه با ما کار میکرد و در هر ماه حدود ده پایاننامه مینوشت و آخر ماه چهل و چند هزار افغانی میگرفت. متأسفانه او رفته و ما به کس دیگری نیاز داریم. حالا سفارش کم داریم ولی تا یک ماه دیگر سرمان خیلی شلوغ میشود. در مورد منابع نگران نباش. یک مقدار خود دانشجو میآورد و خود ما هم چیزهایی داریم. در ضمن استادان دانشگاه چه وقت این نوشتهها را دقیق نگاه میکنند که بفهمند چه کسی چه نوشته و چطور کار کرده است. هم خندهام گرفته بود هم گریه. گفتم اگر کار حروفچینی داشتید تماس بگیرید و بیرون شدم.
بر در و دیوار مراکز آموزشی و دانشگاهها به وفور تبلیغات این بنگاهها را میتوان دید. معنایش این میشود که دانشجوی عزیز، خود را به زحمت نیندازید، مهم نیست که شما چهار سال درس خواندید و نمیتوانید چند خط بنویسید و دنبال مطلب بگردید. ما هستیم و در اسرع وقت یک پایان نامهی نُقل و نبات برایتان آماده میکنیم. تعدادی از این بنگاهها ضمانت هم میدهند، اگر پایان نامه رد شد، بیا پولت را پس بگیر. همه چیز ما فست فودی شده است، لقمهی آمادهی بدون زحمت. اگر کمی واقعگرا باشیم، بخشی از این دانشجویان واقعاً توان نوشتن پایاننامه را ندارند. نمیدانند که از کجا شروع و به کجا ختم کنند. چطور بنویسند و چطور منبع و مطلب گردآوری کنند. بخش دیگری هم علاوه بر این موضوع تمایلی برای زحمت کشیدن ندارند.
داستان جلسههای دفاع از این هم دردناکتر است. استادانی که این پایاننامهها را نمیخوانند و چشمان خود را روی قسمتهایی که اظهر من المشس است که از متن فلان کتاب و فلان نویسنده کپی شده است میبنند (البته اگر خود دریابند این نکته را) آب به چرخ این آسیاب میاندازند. حساب این نوشته از آن دسته استادان عزیزی که شبها تا به صبح بیدار بودهاند تا بلکه چراغی در این ظلمتکده روشن شود جداست و البته که باید پاسدار زحماتشان بود.
اما چگونه است که دانشجویی بعد از چهار سال نمیتواند و نمیخواهد یک مقالهی چند صفحهای بنویسد و دغدغهای برای پرداختن به موضوع تحصیلیاش ندارد. متأسفانه نخهای این کلاف پیچ در پیچ است و سر هر رشته را که میگیری به رشتهی دیگر میرسی و گره پشت گره.
با کمی کنکاش شاید بتوان گفت پاسخ در خود نظام آموزشی ماست. بدون شک که ما نیازمند فهم فلان تئوری از فلان دانشمند و فلان نظریه و فلان مکتب هستیم و باید از علوم روز بهرهمند گردیم، اما آنچه جایش بسیار بسیار تهی است توان فکر کردن، پرسیدن و خلق کردن است و قبل از همه اینها درست خواندن و درست نوشتن مثل نان شب واجب؛ و این رسالت بزرگ هر نظام آموزشی است. قدرت تحلیل، به چالش کشیدن و طرحی نو در انداختن از همان سالهای نخست تحصیل باید کار شود. البته که این شاید گزافهگویی باشد یا از روی شکم سیری، زمانی که ما به جای مکتب خیمه داریم و دختران ما به خاطر نبود تشناب نمیتوانند به مکتب بروند و معلم مکتب خود تحصیل را تهسیل مینویسد و در گزارشی وزارت معارف دومین وزارت آلوده به فساد معرفی شده بود. با این وجود، دانشگاه مکانی است که باید تا حد امکان این خلاء را پر کند و امیدی برای جبران خسران سالهای از دست رفته باشد. اما حکایت دانشگاهها هم اسفبار است.
استادان بی حوصله و کم تلاش و کم سواد و بیسواد که با حضور خود در صنف جفایی عظیم در حق دانشگاه و دانشجو میکنند و برای گرفتن چند کیلو گوشت، (بله گوشت)، مختصر پول ، رابطه یا هر رشوت دیگر نمرهی قبولی میدهند، (به یاد حرف صمد بهرنگی که یادش زنده باشد میافتم: «معلم خوب حکم کیمیا دارد»)، دانشجویی که از کتاب خواندن و پرسشگری دور بوده و انتخاب رشتهی تحصیلیاش بر حسب اتفاق یا تقاضای بازار یا سفارش پدر و مادر بوده، کارهای تحقیقی که به تشریح یک بخش از جزوهی 25 صفحهای استاد خلاصه میشود، کتابهای درسی که کاربردی حتی برای پاک کردن شیشه هم دیگر ندارند، همه دست به دست یکدیگر داده تا بنگاههای تولید متن فستفودی بتوانند یک پایاننامهی چهار هزاری را در اسرع وقت در خدمت مشتریان گرامی قرار دهند. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این پایاننامه).
نتیجهی کار این میشود که هر سال نسل توانمندی تولید میشود که در جشن فراغت پلو و کباب بسیار عالی همراه با موسیقی زنده تدارک میبینند و غرق در نور پردازی سالنهای شیک عکس یادگاری میگیرند و کلاه بالا میاندازند و تبریکیهای عالیتر در صفحات اجتماعی خود مینویسند و چند روز بعد تعدادی از همین دانشجویان دود چراغ خورده، تحلیلگر مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میشوند و ما هم در وصف تقرر بجایشان در فلان اداره و ارگان متن جلیلی مینویسیم.