رسانههای دیداری برای کودکان همانند یک سالون غذای بزرگ و مجلل است که کودکان هرچه را که بخواهند، میتوانند از آن برگزینند. نکته اما اینجا است که رسانهها در افغانستان اغلب حاوی خوراکهای خشونتبار است که در یک زمان مفروض، علیرغم تمایل برخی مشتریان تنوع کمتری از آنچه مطلوب است، دارد و جایگاه برنامههای کودکانه در این میان، بسیار ناچیز است. البته این طبیعت هر رسانه است که تنوع و گوناگونی را در نظر داشته باشد، زیرا وجود ویترین برای یک رسانه بسیار بااهمیت است.
کودکان برای رسانهها بهویژه تلویزیون و سایر وسایل ارتباط جمعی، متفاوت است. آنچه کودکان از سالون مجلل غذاخوری رسانه برمیدارد، به درک آنها از مسایل، ارزشها و باورهای مورد قبول و نیز رفتارها و پندارهایشان لبریز میشود و تسری مییابد. اگر رسانهها همواره حاوی مسایل خشونتمحور باشد، بدین ترتیب، کودکان تحت شرایط خاصی ممکن است دستی در جنایت، خشونت یا اخلاق سهلانگارانه بزند.
این سخن معروف که «تلویزیون افیون تودهها است» را بهخاطر بیاوریم. البته این را هم در نظر داشته باشیم که رسانه میتواند عاملی تکوینی و موثر باشد و نقش یک آموزگار خوب را در جامعه بازی کند. مسایل مهم را با زبان ساده در پیش دیدگان کودکان بگشاید و محملی باشد که کودکان به وسیلهی آن با رویدادها، عقاید و انسانهای بزرگ و افکارشان آشنا شوند.
گسترش رسانهها در سالهای اخیر، پدیداری شبکههای مختلف اطلاعرسانی و آنچه بهطور خلاصه تحت عناوین مختلفی چون عصر ارتباطات، انفجار اطلاعاتی و جامعه عنوان میشوند، ما را از پیگیری تاثیر و نقش تلویزیون بهویژه در شکل جدید آن مستغنا نمیکند. اگر قرار باشد وضعیت کودکان در رسانههای افغانستان و بالعکس جایگاه برنامههای کودکانه در تلویزیونهای افغانستان را بکاویم، در هردو حالت، بهصورت مطلق اما نمیتوانیم بگوییم که تلویزیون برای کودکان اصولاً «بد» یا «خوب» است، زیرا در مباحث علوم انسانی و اجتماعی، بحث «نسبیت» مطرح است، اما بیهیچ شکی میتوانیم بگوییم که هیچ کاری-هیچ کاری که وضعیت روحی-روانی کودک در آن مد نظر بوده باشد-، در رسانههای دیداری برای کودکان و نوجوانان افغانستان انجام نپذیرفته است.
بسیاری از برنامههایی که در رسانههای دیداری در افغانستان تولید میشود، به لحاظ تبعات روانی آن، برای کودکان زیانبخش است. از این جهت که تلویزیون «کنشگر» و کودکان «کنشپذیر»اند. از همینرو است که اغلب کودکان بیحرکت و لخت پای تلویزیون مینشینند و همچون قربانیهایی که در تیررس هستند و رسانهها به آنها شلیک میکنند.
براساس آمارها و تحلیلها، ضعیفترین متعلمان مکاتب کسانی هستند که بیشتر از همه تلویزیون میبینند. طبق گزارش پل ویتی[1] 1954، «تلویزیون میزان خواندن متون را در بین کودکان کاهش میدهد». شکی نیست که کودکان از تلویزیون نیز چیزهایی را فرامیگیرند، اما پل ویتی این پرسشها را نیز مطرح میکند: «…آیا فراگیری آنها با وجود تلویزیون از موقعی که تلویزیون در کار نباشد، بیشتر است؟ آیا نسلی که تلویزیون در پیدایی آن سهم دارد، نسلی بیخبرتر است یا نسلی مطلعتر؟ تلویزیون برای برخی کودکان در حکم یک کمک فکری است و برای دیگر کودکان در حکم مانعی بهشمار میرود؟ آیا تلویزیون سلیقهی کودکان را پایین میآورد؟»
دیوید ساسکیند، تولیدکنندهی تلویزیون دربارهی تلویزیون گفته است: «من روشنفکری هستم که نگران تلویزیون است. برخی چیزهای خوب در تلویزیون وجود دارد، این چیزهای خوب مانند جزایری مرجانی در اقیانوسی از زبالهاند. تلویزیون مرا دیوانه کرده است، زیرا واقعاً دوستاش دارم درحالیکه چیز کثیفی است… تنها راه درست کردن آن، تذهیب گروهی است که تلویزیون را اداره میکنند.» آرتور شلزینگر جونیور مورخ نامدار امریکایی دربارهی تلویزیون از عبارت «مارپیچ نزولی انحطاط رقابتآمیز» یاد میکند. لوئیز اچ. کوهن میگوید که برنامههای تلویزیون «مشوق سلیقهای منحط برای نوع آگاهی غیرضروری در زندگی سالم اجتماعی است.»
بهزعم بسیاری از کارشناسان حوزهی روانشناختی کودک، کتاب نخستین رسانهی جمعی کودکان است. زمانیکه پدر یا مادر به هنگام خواب داستانی را برای کودک خود میخواند، او را با کتاب آشنا میکند. بنابراین، کودک با کتاب نه بهعنوان یک مادهی چاپی، بل بهعنوان نوای پدر و مادر که قصهای را برای وی نقل میکنند، آشنا میشود. اینها دو ویژگی سالهای نخستین تجربهی کودکان در زمینهی رسانههای جمعی است؛ تجاربی که شیفتگی به «داستان» و «روایت» را در کودکان نشان میدهد.
حالا یک کودک معمولی را در نظر بگیریم که در عصر تلویزیون آن هم در افغانستان بهدنیا آمده است. در خانهای که او زندگی میکند، مناظر روی صفحهی تلویزیون به همان اندازه جزو فضای خانه بهشمار میآیند که مناظر آنسوی پنجرهی اتاق و صدای رادیو و تلویزیون همچون جای خالی قفسهی کتاب که با محیط اطراف آن آمیخته است. با این وجود، احتمالاً کتاب نخستین رسانهی جمعی نیست که کودکی در افغانستان با آن تماس نزدیک برقرار میکند. کودک پس از مواجهه با تلویزیون است که آرام آرام سلیقهها و ارجحیتهای خاص خود را شکل میدهد. احتمالاً نخستین برنامههایی که میتواند کودک را جذب خود کند، برنامههای کودکانه است. در نبود برنامههای کودکانه، استفادهی مناسب از این رسانه بیش از هر چیز برای کودک دشوار میشود، زیرا برنامههایی که با آن مواجه میشود، به لحاظ مسایل روانشناختی و عاطفی، برای او ساخته نشده است.
رسانههای دیداری در سنین کودکی، برای کودکان امری شگفتآور دارد. نظر به تحقیقات، سن میانهای که کودکان در آن سن استفاده از تلویزیون را آغاز میکنند، «2سال و 8 ماه است و این بدان معنا است که نیمی از کودکان 2سال و 10ماهه استفاده از آن را شروع میکنند.»
براساس تحقیقات، کودکان بیش از 4ساعت و 5درصد کمتر از 15دقیقه در روز تلویزیون تماشا میکنند. کودکی که در 3سالگی استفاده از تلویزیون را آغاز میکند، نوعاً حدود 45دقیقه در هرروز هفته (از دوشنبه تا جمعه) تلویزیون تماشا میکند. در 5سالگی مدت مشاهده او افزایش مییابد، تا اینکه به متوسط کمی بیش از دو ساعت در روز میرسد. از 6سالگی یعنی وقتی که کودک به دوران نوجوانی وارد میشود، زمان تماشای او یک مسیر صعودی کند بین 2- 2/5 ساعت را طی میکند. سپس زمان تماشا نسبتاً بهسرعت افزایش مییابد تا به حد کمی بیش از 3ساعت در روز میرسد. این رشد بهطور معمول زمانی بین صنف 5 و 8 اتفاق میافتد. پس از آن روند نزولی را طی میکند تا اینکه در صنف 12 در حدود سن 17-18سالگی، مدت تماشا دوباره بین 2ساعت و نیم قرار میگیرد.
متناسب به این آمار و تحقیقات عملی انجام پذیرفته، حالا باید از خود بپرسیم که جایگاه کودکانی در این سنین در تلویزیونهای افغانستان و بالعکس بازخورد برنامههای موجود برای کودکان مورد نظر بدون کمترین رصد از سوی هیئت ممیزی آشنا با مسایل کودکان، در چه وضعیتی قرار دارد؟
پرواضح است که کودکان مقلدان خوبیاند. در شرایطی که کودکان در خانوادههای افغانستان به رسانههای چاپی دسترسی ندارند و به احتمال بالا، خوراک کودکان را بازنماییهای تلویزیونی تشکیل میدهد و اغلب به برنامههای کودکانه مشتاقاند و انگیزه بیشتری برای پیوستن به آنها دارند، اما کو برنامهی کودکانه؟ نقش خانواده در سامانبخشی مسیر زندگی کودکان بسیار پراهمیت است. خانواده بهعنوان یک الگوی تقلید هم در مقدار و هم در نوع برنامهای که مشاهده میشود، تاثیر فراوان دارند. کودکانی که دارای والدین تحصیلکرده هستند، کمتر از کودکانی که والدین کمسواد دارند، تلویزیون تماشا میکنند. «کودکان خانوادههایی که در انجام کار، فعالیت و خودبهسازی به رعایت هنجارهای اجتماعی طبقهی متوسط اعتقاد دارند، معمولاً کمتر از کودکان خانوادههایی که از این هنجارها تبعیت نمیکنند، تماشاگر تلویزیون هستند.»
«سلطهی تلویزیون کاملاً آشکار است. این رسانه تقریباً دو سوم از اوقات صرفشده برای رسانههای جمعی را در سالهای اولیهی تحصیل و مقدار زمانی بیشتر از مجموع مقدار ساعتهای صرفشده برای سایر رسانهها را تا سالهای پایان مکتب بهخود اختصاص میدهد.»
با آنکه سهم رسانهها در عصر تکنالوژی و ارتباطات هرروز در حال افزایش است و براساس تجربهی عینی، تقریباً هیچ کودکی داستانهای کودکانه را در دوران ابتدایی (و حتا پس از آن) بهطور مرتب نمیخواند، پرسش اما این است که در خانه، خوراک این کودکان را چه چیزی تشکیل میدهد، جز تلویزیون؟ برای خانوادههای افغانستان جز تلویزیون، دیگر رسانهها از جذابیت و مطلوبیتی غریب برخوردار است و این خود نقش فزاینده در ذوق و تربیت کودکان خواهد داشت. راه حل مطلوب را دیوید ساسکیند بیان کرده است: «تنها راه درست کردن آن [وضعیت]، تذهیب گروهی است که تلویزیون را اداره میکنند.»
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.