دوست فیسبوکی ما مسیح مسیحا، در رخنامهی خود مطلبی نوشته بود با عنوان «شکست عشقی» و سرخوردگی ناشی از ازدواج در میان متاهلان را در آنجا به شکست خود عشق، مرتبط دانسته بود و آنجا مطلبی از اسد بودا با عنوان «تنی از دست داده» نقل کرده بود. بودا در آن نوشته «انحراف جنسی» در متاهلان را به «دلتنگی» برای آن دوران و «و نوستالژی عهد طلایی عاشقانه و دلبستگی به تن آرمانی» پیوند داده است. مطلب ایشان، انگیزهای شد که در این مورد اندکی تامل کنیم و به عوامل و دلایل آن کمی بیشتر بیاندیشیم.
بهراستی علت مرگ عشق، در ازدواج بیشتر در چه چیزی نهفته است؟ موارد آتی، سعی میکند به همین پرسش و در حد فهم خودش، پاسخ بدهد. البته برخیها عقیده دارند عشقهاییکه پس از ازدواج خاموش میشوند، در واقع عشق نیستند، هوساند. به باور آنها عشق واقعی هرگز از میان نمیرود. من اما به چوناین باور رویایی از عشق کاری ندارم. منظور از عشق در این نوشته، همین عشقهایی است که هرروز در جامعهمان آن را مشاهده میکنیم که پس از ازدواج بهسادگی رنگ میبازند و یا حتا منجر به «جدایی» و «نفرت» میشوند.
تفاوت واقعیت و تخیل
آدمها در دوران عاشقی، یک تصویر آرمانی و خیالی از معشوق خویش در ذهن پروده و به آن خو میگیرند. پس از ازدواج، وقتی در عمل با واقعیت موجود رو در رو قرار میگیرند، متوجه میشوند که این فرد در حقیقت آن شخصی نیست که من در ذهن پرورده بودم. واقعیت این است که بهقول حضرت مولانا «آنچنان شیری خدا هم نافرید». چونان شخصیت آرمانی اصلاً وجود ندارد. همهی آدمها نقاط ضعف و عیوب فراوانی دارند که عشق سبب ندیدن آنها میشود. «گر هنری داری و هفتاد عیب/ دوست نبیند بهجز آن یک هنر». اینها شناخت دقیق و درستی از همدیگر ندارند. پس از وصال، وقتی با حقایق موجود مواجه میشوند، خودشان را فریب خورده و احمق حس میکنند و دلشان برای آن معشوق رویایی، تنگ شود. این وضعیت گاهی ممکن است سبب نفرت و انزجار از همدیگر نیز بشود و آدمها را دنبال رویای دروغین دیگر، دوباره سرگردان کند.
تکراری شدن
انسانها از چیزهای تکراری خوششان نمیآید. زود خسته میشوند. «اگر شبها همه شب قدر بودی/ شب قدر بیقدر بودی». وقتی همهی شبهای عاشق به شب قدر تبدیل میشود، شب قدر بیقدر میشود. شما نمیتوانید یک فیلم را پنجاه سال هرروز و هرشب تماشا کنید، یا یک غذا را سه وقت در بیستسال بخورید. خستهکن میشود. بنابراین، وضعیت برای زوج عاشق نیز تکراری و ملالآور میشود و این تکرار و معمولی شدن، عشق را نیز سرانجام در حد یک غذای تکراری فرومیکاهد.
تنوع طلبی
روانشناسها میگویند انسانها بهصورت غریزی، تنوعطلباند. دوست دارند لباسهای متنوع بپوشند. موترهای متنوع داشته باشند. به شهرهای گوناگون سفر کنند. دوستهای مختلف داشته باشند. خلاصه، آدمها در بیشتر خواهشات خود، تنوعطلب و زیادهخواهاند. این تنوعطلبی در روزگار وصل نیز آهسته آهسته چهره مینماید و روی عشق آتشین پیشین، کمکم آب سرد میپاشد.
امید مهمتر از وصل
به لحاظ روانی، امید برای انسانها نقش بسیار مهم و برانگیزانندهای دارد. امید دشواریها را قابل تحمل میسازد و راههای ناهموار را هموار مینمایاند. وقتی شما از امید به وصل میرسید، انگیزهتان برای تلاش و جستوجو کاهش مییابد و ممکن است حالا هوسِ امید تازهای در شما زنده شود و ناامیدی و بیانگیزگی موجود شما را دنبال صحنهی دیگری برای پیکار و آرزو بکشاند.
آب در خانه زنگ زده است
در مناطق ما، ضربالمثلی است که حتماً در جاهایی دیگر نیز وجود دارد. این ضربالمثل میگوید «آب در خانه زنگ زده است». یعنی چیزی را که شما در اختیار دارید، بهنظرتان مهم معلوم نمیشود. لذا آن عشق رویایی شما که حالا دم خانهتان است، به چشمتان نمیآید و همان آب د خانه زنگ زده است، تکرار میشود.
رو شدن اختلافات سلیقه
انسانها سلیقههای متفاوتی دارند. از رستورانتی که روز جمعه به ناهار بروید تا غذایی که شب در خانه بپزید و تا رنگِ فرشی که به خانه پهن میکنید، هرکدام میتوانند عاملی برای اختلاف سلیقه باشند. این اختلاف سلیقهها، اگر تحمل و احترام نشوند، کمکم به منازعه و مشاجره و گاهی به جنگ و دعوا تبدیل میشوند و این مباحثات و اختلافات سلیقوی دوامدار، عشق و محبت را تضعیف میکند و حتا به کینه و کدورت و جنگ لفظی نیز بدل میسازد.
غم نان
زندگی صحنه و میدان کشمکش شدیدی برای پیدا کردن نان و زندگی بهتر است. کار و مشغولیت، برای زن و یا مرد خانواده -هرکدام که بیشتر مسوولیت نفقه داشته باشند- به یک دلمشغولی و یک مصروفیت پایانناپذیر تبدیل میشود و فرصت بسیاری برای رسیدن به تقاضاهایی همدیگر باقی نمیگذارد. در چوناین حالتی، یکی از طرفها آهستهآهسته احساس تنهایی و بیکسی پیدا میکند و وضعیت برایش نهتنها که عاشقانه نمیماند، بل به عصبانیت و ناراحتی نیز تبدیل میشود.
عدم شناخت دقیق پیش از ازدواج
بسیاری زوجها، پیش از ازدواج شناخت کافی و دقیقی از همدیگر ندارند. حتا اگر یک جورهی عاشق دَه سال هم عاشق همدیگر باشند، پیش از ازدواج یکدیگر را بهدرستی نمیشناسند. اینها در این دوره، بهخاطر هراس از برهم خوردن رابطه، چهرهی حقیقی خود را پنهان میکنند و یک شخصت فداکار وعاشق از خود بهنمایش میگذارند. اینها پس از ازدواج ناگزیر با واقعیت موجود و خود واقعی شخص/طرف، مواجه میشوند. شدنی نیست که در درون یک خانه، پنجاه سال نقش آدم فداکار و از خودگذر را بازی کنند و درحالیکه پولی به جیب ندارند، مانند دوران عاشقی خودشان را پولدار و دست و دلباز نشان بدهند. در چوناین حالتی، چهرهی واقعی خود را نشان میدهند و چهرهی واقعی طبعاً نارساییها و ناتوانیهایی دارد و این نارساییها تصویر آرمانی و عاشقانه را برهم میزند.
مداخلهی سایر اعضای خانواده
پیش از ازدواج در بسیاری از خانوادهها، اعضای خانواده از عشق دختر یا پسرشان اطلاع ندارند، لذا مداخلهی خانواده یا نیست و یا هم اگر باشد، آدمهای عاشق گوششان به حرف کسی بدهکار نیست. پس از ازدواج، سایر اعضای خانواده در زندگی زوج مداخله میکنند و حتا نحوهی رابطهی خصمانه یا دوستانهس خانوادههای آنها با یکدیگر، روی زندگی اینها تاثیر میگذارد و گاهی این مداخلات سبب از بین رفتن عشق و حتا نابودی ازدواج نیز میشود.
مقایسه با زندگی دیگران
در دوران عاشقی کبوترهای عاشق، غیر از همدیگر کس دیگری را نمیبیینند. پس از ازدواج وضعیت تغییر میکند. اگر خواهر و برادر یکی از زوجها، زندگی بهتری داشته باشد و یا وانمود کند که زندگی بهتری دارد. این مساله، زوج را بهمقایسه میکشاند و مقایسههای پیدرپی، کار را به نزاع و مشاجره تبدیل میکند. فلانی چنان خانهی زیبا دارد. فلانی چنان سیت آشپزخانه دارد. فلانی مهمانی بسیار متجملی برگزار کرده است و ما چرا چوناین چیزهایی نداریم. چرا طلا نداریم. چرا موتر نداریم. این مقایسهها اگر به یک رویهی دایمی بدل شود، طبعاً عشق و صمیمیت را صدمه میزند.
رابطهی عشق و فقرجنسی
برخی روانشناسان بدبینتر، عشق را با فقر جنسی پیوند میدهند و فکر میکنند بسیاری اوقات در واقع فقر جنسی و خواهشات جنسی شدید سبب شکلگیری عشقهای آتشین میشود. پس از ازدواج، وقتی غرایز جنسی اشباع میشوند و فقر جنسی گویا برچیده میشود، دیگر دلیل و انگیزهای برای عشق و عاشقی باقی نمیماند.
حسادت و فرهنگ مردسالارانه
حسادت و به اصطلاح غیرت، پیش و پس از ازواج در عشق و در رابطهی عشقی وجود دارد. پیش از ازدواج هر دو طرف احتیاط میکنند که چنین زمینهای را مساعد نسازند. پس از ازواج حتا گاهی ممکن است یکی از طرفین یا هر دو طرف، گاهی عمداً سبب تحریک حسادت همدیگر شوند یا ناگزیریهای کار، ناخواسته حسادت یکی از طرفها را برانگیزد و سبب دعوا و مشاجره شود و دعواهایی پیدرپی، عشق، محبت و رابطهی صمیمانه را صدمه برساند.
اعتیاد به عاشقی
عاشقی گاهی ممکن است یک نوع اعتیاد باشد. برخی آدمها، آدمهای عاشقپیشه هستند. عاشقی برای اینها یک نوع عادت و یک نوع اعتیاد است. اینها وقتی به عشقشان رسیدند، دلشان برای روزگار عاشقی یا وضعیت عاشقی، تنگ میشود. لذا وقتی آن عشق قبلی از میان رفت یا بهدنبال عشق دیگر بهراه میافتند که سبب محو عشق قبلی میشود و یا اینکه زندگی مشترک را خستهکن و ملالتبار مییابند و لااقل دلشان برای روزگار عاشقی تنگ میشود. در این حالت، چون دیگر وضعیت عاشقانه برقرار نیست، قضیه به جنجال و کشمکش و پرخاشگری میانجامد و زندگی را دشوار میسازد.
تجربههای موجود نشان میدهد که بیشتر عاشقیها، پس از ازدواج از میان میروند. میگویند سوفیا تولستوی شوهرش را چونان دوست داشت که «جنگ و صلح» را هفتبار بهقلم خود نوشته بود. وقتی دخترشان بزرگتر شد، سوفیا گاهی حتا به دخترش برای صمیمت با پدر حسادت میکرد. هردو باهم عشق آتشینی داشتند. سرانجام تولستوی پیرانهسر از دست زناش خانه را ترک گفت و بیرون شد و در ایستگاه قطار جان داد. هنگام مردن، این نویسندهی بزرگ، تنها یک وصیت کرد: وقتی من مردم، زنم را بالای جنازهام اجازه ندهید.
ممکن است انسانها بتوانند پس از ازدواج نیز عشق خود را در حد اندکی شعلهور یا پایدار نگهدارند. شناخت پیشین از همدیگر و توجه به خواستهها و تقاضاهایی همدیگر پیش از ازدواج و تلاش آگاهانه برای حفظ و نگهداری کانون گرم خانواده، اگر نتواند عشق را از هلاکت نجات بدهد، شاید بتواند ازدواج را از فروپاشی در امان نگهدارد.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.