افراطگرایی و هویتسازی بیمدارا
سید حسین اشراق؛ پژوهشگر حوزه فلسفه و جامعهشناسی
جا دارد برای مطالعه و تحلیل عوامل بازدارنده صلح و توسعه، تلاشهای ویژه و دوامدار صورت گیرد تا در گفتگوهای مربوط به “حوزه عمومی” همچون پشتوانه نظری برای روشنگریهای اجتماعی بهکار گرفته شوند.
امروزه افراطگرایی به معضل جدی در زمانه ما و کشور ما مبدل شده است، پدیده که در حوزههای متنوع معطوف به “خود مرکز پنداری” و انکار “دیگری” است، همچنان گفتگو را بیارزش میانگارد و حقیقت را همچون شیء در انحصار خود تلقی میکند، در این صورت است که “کیستی” آدمی به “چیستی” او فرو کاسته، و با دامنزدن بهتبعیض، فضای فرهنگی جامعه آلوده و دچار تنش میشود.
افراطگرایی در حقیقت، قرائت حداکثری از باورهایی است که برای “دیگری” ارزش قایل نیست و اصل “بینامتنیت” را بهرسمیت نمیشناسد، بههمین جهت است که سلسله کشف جهانهای متون را با چالش روبرو میکند و آموزه “معنا در سلسله دالهای شناور” را با جزمِ تکمعناییِ مفاهیم پاسخ میگوید.
افراطگرایی پدیده جدیدی نیست، از گذشتههای دور این پدیده موجبههای ناخرسند تمدن بشری را فراهم کرده و بر رنج بشریت آرزومند صلح و مهربانی افزوده است، اما امروزه این رویکرد به گونه پیچیده در برابر حق توزیع مساوی صداها در افق مفهومی، چالش ایجاد میکند و اصل تکثر فرهنگها را با موانع پیشداوری داستان کلان روایت، جوهرگرایی و بنیادگرایی روبرو میکند، افزون بر آنها، مطلقگراییای معطوف به هویتسازی بیمدارا را در کانون توجه خود قرار داده و گذشتهگرایی و دستیابی به سلطه را جزو مقدسات بهشمار میآورد.
افراطگرایی، زمانی بهخطر واقعی مبدل میشود که لباس تقدس بر تن میکند و با سلاح تکفیر برای تصفیه حساب در برابر حریف و رقیباش قرار میگیرد، جزماندیشی که بر امتناع از گفتگو اتکاء میکند، دیگرناپذیری و خشونتگرایی را ترویج میکند و غلبه قرائت خودی بهعنوان دال نهایی را در اولویت قرار میدهد.
مشکل نهایی تلقی نمودن قرائت یکسان انگار افراطگرایی، وقتی چهره ناروادار خود را نشان میدهد که قرائتکننده، ذهن و جان خویش را در برابر سایر دلالتها مانند دلالت عقلی و استدلالی ببندد و دلالت مورد نظر خودش را نیز به سطح دلالت ظاهری، نقدناپذیر و غیرقابل تفسیر فرو بکاهد، رویکردی که قلمرو های جداگانه “واقعیت- اندیشه” را مفروض گرفته و چنین میپندارد که اندیشههای خودی در تطابق تام با جهان “واقع” قرار دارد.
افراطگرایی، امروزه وارد مرحله جدیدی شده است. اگر دیروز با خارج شدن از دایره فرهنگ سمحه و سهله بخشهایی از متن اجتماعی تمدن ما را دچار مشکل میکرد و فقه و کلام و حدیث را به ابزار خشونت مبدل میکرد، اما تبدیل شدن فرهنگ و اخلاق به ایدئولوژی دیگرستیز این وضعیت ناهنجار را بهوجود آورده است تا خرد انتقادی با سرکوب روبرو و مفهوم همزیستی فرهنگها به رؤیا مبدل شود.
کارکرد عمده ايدئولوژيهای افراطی، تقویت برساختن هویت برای یکسانسازی است و مرزگذاریهای خونین و بنیادین میان “خودی” و “دیگری” را بهوجود میآورد، مرزگذاری که نوعی توهم “همه یا هیچ” را در برابر منطق كنش متقابل قرار میدهد و ستیزههای ناشی از آن، جامعه ما و جوامع دیگر را با بلای بازگشت تنقیحناشده، به گذشته روبرو میکند.
امروزه، گروههای مدعی بازگشت به گذشته، فاجعهبار شدهاند. آنها با خوانش ویژه که از دین دارند، به هیچ هنجار عقلانی پایبندی نشان نمیدهند. بهسادگی به کشتار اقدام میکنند و با خشونت و قساوت بر جان و مال مردم مسلط میشوند. جا دارد، بسترها، زمینهها، عوامل و پیامدهای افراطگرایی به بحث گرفته شوند و مبانی نظری آن در برابر موجهایی از نقد قرار گیرند.
بشریت متمدن، مخصوصأ مردمان منطقه ما و کشور ما، نیاز جدی به این دارند که نوعی فلسفه میانفرهنگی را در محور تعامل با یکدیگر شان مهم بیانگارند، که از این طریق، فضای معطوف به تغییر تاریخی در جهت خلق فرهنگ جدید دیالوگ احترامآمیز، میان مشربهای مختلف شکل بگیرد و توسعه پیدا کند، و این میسر نیست مگر اینکه برنامههای فرهنگی- آموزشی و همچنان ترجیح دادن به توسعه انسانی و اجتماعی را در کانون توجهشان قرار دهند، ضرورت جدی احساس میشود تا نصاب و متودهای آموزشی، پژوهش در حوزه علوم انسانی و شیوههای تربیتی ما، مورد بازاندیشی قرار گیرند و متحول شوند، بهگونهای که محصول آن تعادل و تعامل باشد، روندی که موازنه میان عقلانیت و معنویت را توجیه کند و خرد دیگرپذیر را در کانون مفاهمه برای توسعه اجتماعی و امنیت انسانی، قرار دهد.
برای رسیدن به این هدف، میتوان ترکیبی از دستاوردهای بشری را مورد استفاده قرار داد، کلام خردگرا، آزاداندیشی عرفانی، روشناندیشی فلسفی و پارادایم علوم اجتماعی انتقادی میتوانند منابعی مناسبی برای تلطیف فضای فرهنگی جامعه ما باشند، در غیر آن، با شیوههای سنتی و رویههای سختافزاری نمیتوان پاسخی برای جانهای آشتیجو پیدا کرد و بدیل افراطگرایی را بهوجود آورد.
پیشنهاد ما برای جلوگیری از موجهای افراطگرایی و خشونتهای ناشی از آن، پارادایم فرهنگی- اخلاقی است. میباید بر آموزههای خردگرایی و ارزشهای عرفانی سرمایهگذاری کرد تا سموم عاطفی بهوجود آمده در وجدان اجتماعی ما زدوده شود و اعتدال به مثابه بستر معقول منش و کنش نسل ما، جایگاه شایسته خود را بهدست آورد. در رابطه با این امر مهم، دولتها و مراکز علمی، آموزشی، فرهنگی و رسانهها در کشور ما و نیز منطقه ما، مسئولیت دارند تا راهبردهای آیندهنگرانه در زمینه تغییرات فرهنگی- اجتماعی را در کانون توجهشان قرار دهند، زیرا از طریقِ ارائه الگوهای برتر فرهنگی- اجتماعیست که بسترهای افراطگرایی تضعیف میشوند و فرهنگ اعتدال از جایگاه ارزشمندی در حافظه جمعی ملتها برخوردار میشود، در غیر آن، چشمانداز فردا امیدآفرین نخواهد بود.
اینک که در آستانه جشن یکسالگی “گفتمان تساهل و مدارا” قرار داریم، آرزومندم از طریق “سلسله برنامههای علمی- فرهنگی پیرامون اعتدالگرایی” و رساله “گفتمان تساهل و مدارا”، تحلیلهای مربوط به پیشفرضهای افراطگرایی، ابعاد کلامی، تفاوت افراطگرایی با جنبشهای رهاییبخش، افراطگرایی و ستم جنسیتی، اثرات روانی افراطگرایی را دانشمندان محترم کشور بهگونه روشمند ارائه کنند که جنبههای متنوع تندروی بیشتر از پیش شکافته شود و افکار عمومی در رابطه با ویرانگریهای ناشی از آن روشنتر شود. افزون بر آن، انتظار میرود همانگونه که آسیبهای افراطگرایی شناسایی میشود، راه حلهایی نیز پیشنهاد و ارائه شوند و سرانجام گفتگوهای سازنده که رخ میدهند، الگویی برای مکالمه و مفاهمه فعالان عرصه فرهنگی- روشنفکری را بهوجود آورد، که از یکسو گفتمان روشنفکری نفی نفرت در همه ابعاد آن تقویت شود و از جانب دیگر، زمینههایی برای بسیج افکار عمومی در جهت پرهیز از خشونت، گسترش پیدا کند.
جا دارد این نکته را نیز متذکر شوم که افراطگرایی با وجود آنکه از زمینههای فرهنگی و اجتماعی ادیان، مذاهب، نژادها و اقوام استفاده میبرد، اما واقعیت این است که این پدیده نوعی آسیب اجتماعی است که حتا خاستگاههای خودش را نیز متضرر میکند. افزون بر آن، استفاده ابزاری از گروههای افراطی بهواسطه برخی دولتها و قدرتها امر نکوهیده و بیانگر بد سگالی آنهاست. آنها، برای رسیدن به هدفهای خودخواهانه و منفعتهای مادی، تقابل با ارزشهای معنوی و هنجارهای تمدن بشری را در پیش گرفتهاند. جا دارد جهت افشاء آنها و جلوگیریشان از ددمنشی در برابر وجدان جامعه بشری، تلاشهای گسترده صورت بپذیرد و تعهدات جدیدی بهوجود آورده شود.
در این شرایط، مبارزه با بلای خانمانسوز افراطگرایی عزم ملی، منطقوی و بسیج جهانی را با کیفیت جدید آن طلب میکند، کیفیت جدید همین است که اصل را بر تغییرات در شیوههای آموزشی و فرهنگی و گسترده نمودن ارزشهای معنوی و اخلاقی بگذاریم و مبارزه فعال با عوامل ایدئولوژیهای برتریطلب را نیز در پیش بگیریم. در این صورت است که از یکسو به شیوههای نرمافزاری اهمیت اساسی داده شود و از سوی دیگر رویههای سختافزاری نیز در هماهنگی با آن و بهگونه چند بعدی ژرفا و پهنا پیدا کند، در غیر آن، شیوههای یکسویه و تاکتیکی مشکل اساسی افراطگرایی را مرفوع نخواهد توانست.
امیدواریم همه ما سهم خویش را در امر پرهیز از خشونت اداء کنیم و برای بازتاب پیامهای خردگرایی، دیگرپذیری و به رسمیتشناسی تفاوت، بیشتر از پیش مساعی به خرج داده و همنوا با حضرت بیدل بگوییم:
در مشرب زن و از قید مذاهب بگریز
عـافیت نیست در آن بزم که سازش جنگ است