نصیر آرین
روایت به چه دردی میخورد؟ پورتر ابوت، از مهمترین چهرههای حوزهی روایتشناسی پساساختارگرا در مورد اهمیت و ضرورت روایت جملهای دارد که توجه هر خوانندهای را شاید به خود جلب کند: «یکی از دم دستترین هدیههای روایت در میان مزایای بیشمار آن این است که، اساسیترین روش برای بشر جهت فهم و درک زمان است. تمام رفتار بشر، از پوشیدن لباس و بستن دکمهها گرفته تا میز غذاخوری، رفتن به سیاحت، دفتر کار و … به نحوی مبنای روایی دارد، یعنی نوعی روایتمندی در همه فعالیتهای آدمی به چشم میخورد و نمیتوان زندگی را بدون روایت تصور کرد تا جایی که مارک کوری، انسان را «حیوان روایی یا آدمسان افسانهپرداز مینامد».
زندگی بدون روایت، یعنی زندگی بدون زمان و رخداد. روایت به ما فرصت میدهد تا وارد مطلقترین ساحتِ هستی شویم، دژ مطلقیت را تسخیر و بنیاد آن را برافکنیم، ساحتی که به اندازهی خدا در انجام کارش جدی و مصمم است. ساحتی که در جهانِ واقع، هیچ دستی توان دستبِرد به آن را در طول تاریخ هستی نیافته است. این ساحت، ساحت زمان است. چگونه میتوان وارد آن شد؟ یک راه وجود دارد و آن هوشِ تیزبینِ روایی است. هوشِ تیزبین، ویرانگر است و همیشه زیر تابلوی «گذار ممنوع» میرقصد و میدود.
این هوش، میل دارد همیشه در ساحات خطر سکونت داشته باشد، این میل، قاعدههای مطلق را میشکند و بر ضد جریان شنا میکند. در فضای گفتمانی چنین هوشی، سیر مغالطهی تخطی و تداولِ منطق، پوست میدهد و حریر معنا را از تن هر پدیدهای در میآرد، این هوش، به شدت مستعد جهانسازی است و حکومت موازی با خالق اعلان میکند و دست به خلق میزند. Anachrony ، اصطلاحی است که ژرار ژنت، روایتشناس فرانسوی برای دستبردن به ساحت خطرناک زمان استفاده میکند. هوشِ چارچوبستیزی که از آن یاد کردیم، با ترفند انکرونی یا نابهنگامی، به این ساحت خطرناک ورود حاصل میکند و طول و عرض زمان را مورد تجاوز قرار میدهد. زمان، مطلقترین ساحت هستی است که با ترفند انکرونی میتوانیم وارد این ساحت شویم و خط و نشان ساختارمند آن از شالوده برکنیم.
ورود به این ساحت خطرناک ممکن نیست مگر با توسل به روایت. حضور روایتمند ذهن در کودکان به مراتب بیشتر از بزرگسالان است. کودک با خیالات کودکانه، زمان را در اختیار میگیرد و آن را منجر به تقدم و تاخر میکند، این تقدم و تاخر، حس داستانوارگی ذهن کودک را نشان میدهد. در باب شعر که مهمترین ژانر خصیصهنمای خیالپردازی و گاه روایتمندی است، داستانی را از کودکی نقل میکنند که میخواست بتهای از زمین درآورد، وقتی پدرش پرسید چه میکنی فرزندم؟ پاسخ داد: یک سر این بته در دستهای زمین و بود سر دیگر آن در دست من، زمین با تمام قوت به طرف خود میکشید و من به سمت خود، باالآخره من موفق شدم آن را از دست زمین درآورم.
این ذهن خیالپرداز و جهانساز کودکان را باید در معرض جهانهای ممکن روایی قرار داد و زمینهی خوانش روایت بشر را برای آنها مساعد کرد. روایت حد اقل در برابر دو پدیدهی ویرانگر میایستد: یک، در برابر جبر زمان. زمانی که با قهاریت تمام بدون هیچ انعطافی با شتاب برای هرکسی در حرکت است. دوم، در برابر رهیدگی جنون آمیز و عدم همخوانی، رفتار، گفتار، کردار، … اگر کودک با این دخل و تصرف در زمان و جسارت در جهانسازی، در معرض جهانهای ممکن روایی قرار بگیرد، قدرت کشف و شهود در او را به شدت رشد میدهد و دانش را برای او به بینش تبدیل میکند.
مرکز معلومات افغانستان ACKU در چارچوب برنامهی «توانا» حدود بیش از پنجاه عنوان کتاب قصه و شعر را به گونهی الکترونیک و مجانی به دسترس کودکان قرار داده است. زمانی که بیشتر از هروقتی در کودک حس جهانسازی برجسته است و در معرض آسیب سرکوب هم قرار دارد.
این کتابها بدون شک نقش شایانی در رشد فکری و رفتاری کودکان خواهد داشت. جهان روایت، جهان فهم است، یکی از مهمترین معناهای راوی «کسی که میفهمد» است. کودک با ورود به جهان داستان و روایت دست به محاکات میزند. رفتار و گفتار شخصیتها را الگوی خویش قرار میدهد.