پدرود داکتر ببرک ارغند
ریالیسم مردمی
نیلاب موج سلام
ریالیسم سوسیالیستی/مارکسیستی یک شاخص اثرگذار و به قول نظریه پردازان گونه زیبایی شناختی سیاسی است و پیامدهای شگرف بر گونههای دیگر ادبیات داشته است. غولهایی چون: ماکسیم گورکی، لیوتولستوی، شولوخف، برتولت برشت، هاینرش بل، ناظم حکمت، اندری برتون، لیون تروتسکی، ژآن پل سارتر، دوریس لسینگ و شمار دیگر مردمی نوشته اند و تنها این نه بل تا جایی این ریالیسم را شکل داده اند. اصلا این گونه ادبیات چشم ناپوشیدنی و کتمان ناکردنیست.
محرومیتهای طیف فرودست و رنجهای بیکرانش را داستان نوشتن پوزشخواهیای نمیطلبد، بل ستودنی و احترام برانگیز است. داستاننویس افغانستان یا جای دیگر برای آن که برای تودهها نوشته است، نیاز به دفاعیه و آوردن دلیل ندارد و گزینش خط سیاسی یک تصمیم شخصی و فردی است. هر شهروند این حق را دارد که به یک جریان سیاسی بپیوندند یا نپیوندد. بگذریم از این که گزینش آگاهانه یک خط مشخص به مراتب تغییر دهنده تر و دلیرانه تر از جریانی را پی نگرفتن است. آن گاه نمیتوانیم به تمامی احزاب و حرکتها بتازیم و همه را مسوول بدانیم جز خودمان را. این باشد برای مبحث دیگر که حجم آن در این فرصت نمیگنجد.
نویسنده برای خود و خواننده خود مینویسد. برای انقلابی که در او به وقوع پیوسته و آتشش فروکش نمیکند. و این رسالتیست که در برابر انسان، ادبیات و جهان دارد. کسی که میخواهد بخواند، اویی که نمیخواهد نخواند. داستاننویس مینویسد. با به فرجام رساندن هر داستان یک پیمانش به کرسی میرسد. منتقدی که بخاطر گزینش خط سیاسی یک نویسنده آثار همو را نادیده میگیرد، منتقد نیست بل دگم اندیش است و با خودش مشکل دارد. این مشکل نویسنده نیست. منتقد بدون ذهنیگرایی و عقدهمندی سره را از ناسره جدا میسازد و تونلی فراروی نگاهش نیست. درست است که یک رسالت نقد دوامبری، پیشبری و به ثمر رسانی آثار بعدی و برترنمایی کار داستاننویس است یعنی بایستی در زمان حیات و پرکاری نویسنده به نوشت بیاید و اما نقدهای غیرجانبدارانه با افق دید گسترده بعدترها به نگاشت میآیند. به گونه نمونه، دیدگاهها و نقدهایی که امروز به انتقاد از سه، چهار دهه پیش نوشته میشوند از زاویه نگاه واقعبینی و دقیق سنجی تفاوت زیاد از نقدهای دیروز دارند زیرا:
یکم، هر نسلی که ظهور میکند و مینویسد دید شفافتر و غیر آگنده تر نسبت به نسل پیشین دارد. دوم، با گذشت زمان اسنادی که به آفتابی شدن رویدادها کمک میکنند، بیرون داده میشوند. به ویژه وقتی اسناد از سوی کنشگران آنها بیرون داده شوند. سوم، گذشت زمان پرده غبارآلود را از فراروی نگاه آنانی که سوگند به دیدن تنها سپید و سیاه نخورده اند، برمیدارد.
سرآغاز
گپهایی در پیرامون رمان پرآوازه پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود خوانده و شنیده بودم. به یک دوست مشترک و خیلی نزدیک داکتر ببرک ارغند نوشتم، از کجا میتوانم آن را به دست بیاورم؟ یک هفته نگذشته بود که رمان با نامه کوتاه داکتر ارغند به من رسید. آن نخستین رمان داستاننویس بود که میخواندمش. سپس «سفر پرندگان بیبال» را خواندم. «لبخند شیطان» را. «شراره» را. «کفتربازان» را. «خانواده ما» را و «زنی از خوابگاه» را. پنج سال پیش در برنامه نکوداشت از شخصیت و کارکردهای داکتر ببرک ارغند که با شصت و پنج سالگی ایشان سرمیخورد و برای صحبت در برنامه دعوتم نموده بودند، با داکتر ارغند و بانو پری ارغند همسر و همراه شان در شهر زوله نیدرلند رویارو و از نزدیک معرفی گشتم.
برترینها و ویژگیها
رمان شورانگیز «پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود» احتوا مینماید. با آن میتوان افسون شد، اندیشید، خندید و برآشفت. یک آمیزش جامع از سوژه نو، به نقش آوری کمالمند پرسوناژها، ستیژ آرایی رفیع، بیان روان و پر هیجان و فرجام پراوج و تراژید. برای من این رمان نه تنها در میان رمانهای فارسی، بل در میان رمانهای جهانی از برترینهاست.
زبردستی نویسنده در صحنه آرایی در کل فراشگفت آور است؛ به ویژه در رمانهای «پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود» و «کفتربازان». صحنهها سنجیده، فنی و با چنان تیزبینی و موشگافیای مصور گشته اند که ریشه آشنایی نویسنده با این دو فیگور، اسپ و کفتر را نمیتوان تنها در مطالعه و شنیدگیها جست. داکتر ببرک ارغند سه پدیده را خیلی میشناخت. با آنها از کودکی انس گرفته بود. دو تا از آن سه پدیده، اسپ و کفتر میباشند. بیشتر پارههای صحنههای کفتربازی در رمان «کفتربازان» به گاه اختفا نویسنده در زمان حاکمیت حفیظ الله امین برمیگردند. جایی که ایشان مخفی بود به بام کفترخانهای راه داشت. از آن مخفیگاه در روزهای سیاه وطن بیرون، آسمان و کفترها را نگاه میکرد(*).
به گپ آوری طبیعی کرکترها در نقشهای شان در تمامی داستانها، از دیگر مهارتهای داکتر ارغند است. بای، کاکه و خراباتی، سرباز، چاپ انداز، زن عشوهگر، کفترباز و دیگر شخصیتها نقش خود را یک به یک بازی میکنند. نیز گویشهای گونهگون زبانهای افغانستان در رمانها بیان خارق العاده طبیعی دارند.
داکتر ارغند از انگشتشمار داستاننویسان وطن است که ستم جنسیتی و طبقاتی را ماهرانه به چالش کشیده و این دو پدیده زشت را با صراحت کامل، اما هنرمندانه در قالب داستان ریخته است. بی آن که به رخ قالبی ضربه وارد کرده باشد. به ویژه در رمانهای پرندگان بیبال، خانواده ما، زنی از خوابگاه و چندین داستان کوتاه گزینه شراره آسیبپذیرترینهای افغانستان، یعنی زنان و غمهای فراوان آنان سوژه استند.
فکر میکنم اگر روزی شاید در دهههای آینده، سینمای افغانستان از گیر افراطگرایی نژادی، دگم اندیشی و عقده مندیای که سالهای جنگ سرد زایید، رهایی بیابد و گام و تمرکزش را روی رشد دوباره آن سینما بگذارد و فلم جدی بسازد، با ساختن رمانهای «پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود» و «کفتربازان» فلمهای پرحرارت و پرخروشی که روایتگر ارزشها و دردهای عمیق جامعه افغانی، خوبیهای مردمان آن سرزمین و زیباییهایش باشند، روی پرده خواهند آمد.
داکتر ارغند با وجود نبرد پرشوری که برای بازتاب تامین عدالت اجتماعی و برابری طبقاتی و جنسیتی با قلمش پیش میبرد، فراموش نمیکند، نسیم ملایم شبهای تابستان و عطر پرجذبه خاک آمیخته با باران را در داستانهایش بدمد. از خاطر نمیبرد، ماه زدگی درخشان را در داستانهایش بربیفشاند تا دمی فضای پراغتشاش نا آرامیهای وطن را گم کنیم. فراموش نمیکند، ما را با دیالوگهای چاشنیدار از ته دل بخنداند، زیرا خندیدن یعنی کم بها دادن هر آن چه قصد خنجر زدن و دریدن ما را دارد
پدرود
خود را خوشبخت میدانم که فرصت آشنایی و دوستی با این داستاننویس بزرگ، نوآور، فروتن و گردن فراز را داشته ام. داستاننویس پرفهم و پر از آرمانهای سترگ برای افغانستان را. انسانها به گونههای متفاوت از دوستان و شخصیتهای برازنده وداع میگیرند. هر چه غیرنمایشیتر، واقعیتر. اصلا دشوار است فعل زمان ماضی را در پیوند با داکتر ببرک ارغند به کار ببریم و نا مانوس است که به جای آرزوی تندرستی و عمر طولانی، روان آفرینشگر رمان پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود را شاد بخواهیم. اما همین است آن چه امروز میگذرد و امروز که برابر با سالروز تولد داکتر ببرک ارغند است، با این نوشته از ایشان پدرود میگیرم. روانش را آسوده میخواهم که نام و آثارش میمانند و میدرخشند.
پی نوشت
نامه داکتر ببرک ارغند مورخ ده، ده، دوهزار و شانزده(*)
(**)نوشته های من بر شماری از آثار داکتر ببرک ارغند ارچند مستلزم ویرایش دوباره اند
سوار بر سمند تا ناکجاها
http://www.h-obaidi.com/Afghanasamai-Obaidi.com-ausgabe11/nilab-salam.htm
جذبه کفتربازان
http://www.bamdaad.org/ejtemaey/2161-2016-10-18-19-05-06.html
پرندگان بیبال در آبهای سیال
http://www.kotiposti.net/msaleha/nai_8/sh_8/p_%203.html
خانواده ما بستر رویاهای در خون خفته