درباره‌ سوژه-سوبژکتیویته

محمد آغا ذکی
محمد آغا ذکی
محمد آغا ذکی
محمد آغا ذکی

محمدآغا ذکی

اصطلاح سوژه از جمله اصطلاحاتی به‌شدت بحث‌برانگیز و پرکاربرد در نظریه‌های هنری، اجتماعی و فرهنگی امروزی است. سوبژکتیویته به‌صور مختلف از رمانتیسم، مارکسیسم، روان‌کاوی، پساساختارگرایی و فیمینیسم نشئت گرفته‌ است و اهمیتی بسیار در مطالعات رسانه‌ها و بررسی‌های فرهنگی دارند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. نخست، می‌خواهم برداشت نسبی خود را از فهم سوژه-سوبژکتیویته، در قالب دو نمونه ارایه می‌کنم و سپس این مفهوم را در مکاتب برشمرده‌شده، دنبال خواهیم کرد.

یک حادثه‌ ترافیکی را در نظر بگیرید که در نتیجه حادثه در آن فردی نیز کشته شده است. این حادثه، دارای “سوژه” است. فرض را بر این بگیریم که راننده نمی‌خواسته است که این عمل را انجام بدهد، یعنی قصد کشتن کسی را نداشته است. اگر به این مورد، از منظر علم “جامعه‌شناسی” نگاه کنیم، درست است که راننده خواست کشتن کسی را نداشته است، کنش آن اما به‌حتم “خاستگاه”هایی داشته است. در چند گمان: شاید راننده با سرعت زیادی رانندگی می‌کرده است، شاید شهروند نامتمدنی بوده است و توان استفاده مناسب از ابزار را نداشته است یا بر ابزار مسلط نبوده است، شاید هم نشئه بوده است، یا شاید خواب‌آلود، شاید آدمی سهل‌انگار بوده است، یا هم شاید در هنگام رانندگی در گوشی صحبت می‌کرده است، یا اصلأ وسیله‌ نقلیه دارای اشکال یا ایراد فنی بوده است. در تمام این پیش‌فرض‌ها و گمانه‌زنی‌ها که در “سوبژکتیویته” اتفاق می‌افتد، اما از منظر جامعه‌شناسی، در پس آن خطای ممکن سهوی یا عمدی، یک “بنیان عمدی” قابل رویت است، سوژه در آن، همان “خاستگاه” است.

یا در نمونه‌ای دیگر، ژاک لاکان؛ فیلسوف و روان‌کاو مطرح فرانسوی در پرداخت به “امر خیالی” نکته بسیار مهمی را مطرح کرده است. مرکز استدلال لاکان درباره “مرحله آیینه‌ای” است که براساس آن کودک پس از دیدن تصویر خود در آیینه، دچار توهمی از یک‌پارچگی خودش و جهان اطراف‌اش می‌شود. او در مقاله‌ای به‌نام “مرحله آیینه‌ای”، این مرحله را مهم‌ترین و اصلی‌ترین مفهوم در توضیح “امر خیالی” می‌داند. به‌طور خلاصه می‌توانم گفت که در دیدگاه وی “اگو” (برای مطالعه بیش‌تر مراجعه شود به کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال) محصول تصویری است که فرد از خودش دارد و “خیالی” است. آغاز امر خیالی به زمانی برمی‌گردد که کودک برای نخستین‌بار بازتاب تصویر خود را در آیینه می‌بیند؛ آیینه در این‌جا استعاره از هرآن‌چیزی است که “سوژه” را انعکاس می‌دهد.

با مراجعه به آرای نظری در این‌باره، می‌بینیم که سوبژکتیویته به‌صور مختلف از رمانتیسم، مارکسیسم، روان‌کاوی، پساساختارگرایی و فیمینیسم نشئت گرفته‌ است. در مرکز همه این بحث‌ها اما “سوژه امانیستی” قرار دارد و الگوهای دیگر با آن وارد بحث و جدل شده‌ است.

سنت امانیستی در اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی اهمیت بسیاری در غرب از رنسانس به این‌سو داشته است. به باور سوزان هیوارد، “ایده‌های امانیستی درباره سوبژکتیویته نخستین‌بار در مخالفت با “کیهان‌شناسی” قرون وسطایی پدید آمد که در آن “سوژه انسانی” از طریق “نظم الهی” تعریف می‌شد. مدل‌های امانیستی از سوژه فرد، خودآگاهی و تجربه زیسته را بر نظریه‌هایی که انسان را یا در بیولوژی و علوم طبیعی محدود می‌کنند، یا در ساختارهای اجتماعی، ارجح می‌شمرد.”… در اندیشه امانیستی “سوژه” و “سوبژکتیویته” یک‌پارچه و عقلانی فرض می‌شوند. در آن، سوژه از عقل و اراده آزاد فرمان می‌گیرد که به آن “عاملیت” اعطا می‌کند.

سوژه ایدئولوژی

یکی از مهم‌ترین مخالفت‌ها با اندیشه امانیستی سوبژکتیویته را مارکسیسم عرضه کرده است. در نوشته‌های مارکس و سنت‌ها و اندیشه‌های مارکسیستی ریشه گرفته از این نوشته‌ها، نظریه‌های طبقه و ایدئولوژی، خودمختاری سوژه امانیستی را زیر پرسش برده‌اند. از دیدگاه مارکسیسم: “سوبژکتیویته یا ذهنیت همواره سوبژکتیویته طبقه است.” مارکسیسم تاریخ را به‌صورت سلسله‌ای از شیوه‌های تولید (برده‌داری، فیودالیسم، سرمایه‌داری) می‌بیند که توسط فرم‌های خاصی از مناسبات طبقاتی اداره می‌شوند: “شیوه تولید سرمایه‌دارانه، مبتنی است بر تخاصم طبقاتی بنیادین بین سرمایه و کار.”

“طبقه سرمایه‌دار مالک ابزار تولید است: این ابزار تولید عبارت‌اند از سرمایه برای ایجاد و راه‌انداختن کارخانه‌ها و استخدام کارگر، هم به قصد تولید کالا، و هم برای تولید ارزش اضافه.”

“پرولتاریا فقط نیروی کار خود یعنی توانایی‌اش برای کارکردن را دارد. طبقه پیش از هرچیز یک مقوله اقتصادی است، و فرد بسته به این‌که ابزارهای تولید را در اختیار دارد یا نه، به طبقه سرمایه‌دار یا کارگر تعلق خواهد داشت.” با این حال، موضع طبقاتی یک عامل تعیین‌کننده مهم در شکل‌گیری ذهنیت (سوبژکتیویته) است.

“در دولت‌های سرمایه‌داری مدرن که متکی بر کاربردگان یا رعایا نیستند، روابط بین سرمایه و کار در شکل قراردادهایی که بین سوژه‌های فردی ظاهرن آزاد-کارگر و کارفرما-منعقد می‌شود، تجسم می‌یابد.” این مناسبات تولیدی را ایدئولوژی که در اعمال و کردارهای اجتماعی تنیده شده، تضمین می‌کند.

مارکسیست‌ها بر این باور اند که ایدئولوژی ذهنیت یا سوبژکتیویته را شکل می‌دهد. چنان‌که مارکس و انگلس در ایدئولوژی آلمانی گفته‌اند: “شعور یا آگاهی حیات را تعیین نمی‌کند، بل این حیات مادی است که شعور  یا آگاهی را تعیین می‌کند.” “ایدئولوژی در متون مختلف مارکسیستی شکل‌هایی به‌خود می‌گیرد که از ایدئولوژی به‌عنوان آگاهی کاذب، با مفهوم “آلتوسری” ایدئولوژی به مثابه –رابطه خیالی افراد با شرایط واقعی هستی‌شان- را شامل می‌شود. همین صورت‌بندی آلتوسر است که بیش‌ترین تاثیر را در مطالعات فرهنگی و بررسی‌های مربوط به نقش رسانه‌ها داشته است.”

در آگاهی طبقاتی، گفته شده است که نظریه آلتوسر در باب ایدئولوژی و ذهنیت در مقاله‌ای با عنوان –ایدئولوژی و آپاراتوس‌های ایدئولوژیک دولت؛ یادداشت‌هایی در جهت یک تحقیق 1971 طرح شده است. این جستار که از دو بخش تشکیل شده است، به آن‌چه آلتوسر آپاراتوس‌های ایدئولوژیک دولت می‌نامند، و به نقشی که این آپاراتوس‌ها در بازتولید مناسبات سرمایه‌دارانه تولید از طریق شکل دادن به ذهنیت یا سوبژکتیویته دارند، می‌پردازد. این آپارتوس‌ها که شامل تعلیم و تربیت، مذهب، آپارتوس سیاسی، تشکل‌های صنفی، فرهنگ و رسانه‌ها است، نقش کلیدی در بازسازی یک نیروی کار مشتاق کار و دیگر لایه‌های اجتماعی سازنده یک جامعه، دارد. هر آپارتوسی به شیوه خاص خود در بازسازی مناسبات سرمایه‌دارانه، شرکت می‌کند: “آپارتوس سیاسی با جاری کردن ایدئولوژی سیاسی دولت، یعنی ایدئولوژی دموکراتیک غیرمستقیم (پارلمانی) یا مستقیم (همه‌پرسی یا فاشیستی)، و آپارتوس ارتباطات از طریق خوراندن دزهای روزانه‌های از ناسیونالیسم، شوونیسم، لیبرالیسم، اخلاقیات و غیره به شهروندان”. “آپاراتوس‌های ایدئولوژیک دولت، برخلاف پولیس و ارتش-یعنی آپاراتوس‌های سرکوب دولت-به‌صورت فراگیر و عمدتأ توسط ایدئولوژی کار می‌کنند.” “آپارتوس‌های ایدئولوژیک دولت از طریق فراخواندن افراد در مقام سوژه‌ها به درون ایدئولوژی‌های خاص عمل می‌کنند. این سوژه‌ها معانی و ارزش‌های خاصی را درونی می‌کنند و زان‌پس مطابق با آن به زندگی ادامه می‌دهند.”

در بخش دوم این مقاله، آلتوسر توجه خود را معطوف می‌کند به آن‌چه خود –ایدئولوژی به‌طور کل، می‌نامد و پیش‌شرط هم ذهنی است هم اجتماعی بودن انسان. در مرکز این نظریه مقوله “سوژه” قرار دارد که –شاکله همه ایدئولوژی‌ها است تا آن‌چه که همه ایدئولوژی‌ها وظیفه‌دار –برساختن افراد عینی در مقام “سوژه‌ها” هستند. التوسر در این‌جا به نظریه “لاکان” در باب “مرحله آیینه‌ای” رجوع می‌کند، مرحله‌ای که مبتنی بر شناخت غلط است: “سوژه‌های خوب که به بطن ایدئولوژی‌های خاص فراخوانده شده‌اند، خود به خود برای بازتولید مناسبات اجتماعی سرمایه‌دارانه کار خواهند کرد بدون این‌که نیازی به توسل با آپارتوس‌های سرکوب دولت باشد.”

سوژه زبان

زبان‌شناسی حوزه دیگری است که در آن مدل‌های امانیستی زبان و ذهنیت به چالش کشیده شده است. در این‌جا به ویژه دو نظریه هست که توجه خود را به شکل‌گیری ایده‌های بدیل پساساختارگرایانه در باب سوبژگیتویته (ذهنیت) معطوف کرده‌اند: فردینان دوسور؛ زبان‌شناس و بنیان‌گذار نشانه‌شناسی و امیل بنونیست؛ زبان‌شناس و نظریه‌پرداز گفتمان. در آثار سوسور اشاره مستقیمی به مساله ذهنیت نشده است، اما با وجود این نظریه‌های پساساختارگرا در باب زبان و ذهنیت توشه‌های فراوانی از آن برگرفته‌اند.

سوسور در مجموعه درس‌گفتارهایی که پس از مرگ او از سوی همکاران و شاگردان‌اش جمع‌آوری و در 1916 در کتابی با عنوان “دوره زبان‌شناسی عمومی” چاپ شد- که برگردان فارسی آن با همین عنوان به ترجمه کورش صفوی در 1379 منشتر شده است-، با نظریه‌های تاملی درباره زبان مرزبندی کرد، نظریه‌هایی که  می‌گفتند: “واژه‌ها تنها انگ‌ها یا برچسب‌هایی هستند بر معانی‌ای که از پیش در دنیای خارج وجود داشته‌اند.” سوسور معتقد بود که علاوه براین‌که زبان انگی نیست که بر معانی از پیش موجود نهاده شده باشد، بل “نظامی از تفاوت‌ها” است. به باور او، “هر نشانه‌ای در نظام زبان ترکیبی از نشانه‌ها است: دال‌ها (صداها، یا تصاویر مکتوب) و مدلول‌ها (معانی)”. پیوند دال‌ها و مدلول‌ها از نظر او “جلوه‌ای قراردادی و اختیاری از زبان است که هیچ ضمانتی در جهان مصداق‌ها ندارد.” در برداشت‌های پساساختارگرایانه از این نظریه، اشارات ضمنی مهمی در باب نحوه قوام‌گرفتن سوبژکتیویته یا ذهنیت مستتر است. از آن‌جا که دیگر هیچ معنای تثبیت شده‌ای در جهان نیست که سوژه آگاه ادارک کند، پس سوژه دیگر معنا را در کنترل ندارد، بل خود معلول آن است.

بنونیست اعتقاد دارد که زبان سوژه را می‌سازد. او استدلال خود را با فرضیه معروف دکارتی “من می‌اندیشم، پس هستم” آغاز می‌کند، فرضیه‌ای که بنا را بر این می‌گذارد که کنش اندیشیدن خود اشارتی است بر وجود سوژه یا ذهن به‌عنوان منبع و ضامن معنا. بنونیست بر تفاوت بین سوژه بیان و سوژه بیان‌شده-تمایزی که در روان‌کاوی لاکانی هم اهمیت دارد-، این الگو را به چالش می‌کشد و دچار بحران می‌کند. به باور بنونیست سوژه را که می‌گوید “من فکر می‌کنم” باید جدا از سوژه که وجود او از کنش اندیشیدن به ذهن متبادر می‌شود، دانست. بنابراین، دیگر نمی‌توان سوژه را به‌عنوان سوژه یک‌پارچه و خاستگاه خودآیین دانش و حقیقت به‌شمار آورد. این خود ساختار زبان است که امکان چنین الگوهایی از سوبژکتیویته را منتفی می‌کند.

سوژه روان‌کاوی

“در آثار فروید، سوژه امانیستی مرکزیت خود را از دست داده است و چیزی نیست جز تنها یک بعد از سوبژکتیویته، معادل من (ایگو) و تحت فرمان یک خودآگاهی عقلانی که دیگر ارباب فرمان‌روایی در خانه خود به‌حساب نمی‌آید.” از نظر فروید، “من”، “علاوه بر این‌که یک‌پارچه و صاحب اختیار نیست، بل محصولی از فرایند واپس‌رانی و همواره مطیع قوانین ناخودآگاه است.” با این‌حال، این تفسیر لاکان از آرای فروید است که در نظریه‌های روان‌کاوی جدید در باب ذهنیت حایز اهمیت است. لاکان نیز هم‌چون بنونیست از “من می‌اندیشم، پس من هستیم” دکارت شروع می‌کند. منتها فرضیه دکارت را به این صورت بازنویسی می‌کند : “من می‌اندیشیم، در جایی که نیستم، پس هستم در جایی که نمی‌اندیشم”. لاکان با عمده کردن تاکیدات ویژه فروید در آثاری چون تعبیر خواب و آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره، نظریه فروید در باب اکتساب “ذهنیت جنسیت‌مند” را به  نظریه‌ای عمومی در باب فرهنگ و جامعه تحول داد. لاکان می‌گوید که “سامان نمادین زبان، قانون و معنا در ناخودآگاه که خود ساختاری هم‌چون زبان دارد، بنا شده است. ذهنیت یا سوبژکتیویته یکی از معلول‌ها یا جلوه‌های زبان است و تحت تاثیر واپس‌رانی و قلم‌رو ناخودآگاه.” “سوژه نیت‌مند –معادل من (ایگو) سوژه‌ای است که روی پایه‌های شناخت غلط که از “مرحله آیینه‌ای” آغاز شده، استوار است”. به عقیده لاکان هم “معنا” هم “ذهنیت” در مناسبات با یک دال نخستین یعنی “احلیل” که بر سامان نمادین جامعه و فرهنگ سایه افکنده است، ساختار می‎یابند. سلطه بر احلیل، سلطه بر قوانین و معانی جامعه است. این جایگاه سلطه یا کنترل جایگاه دیگری است و نه مردان نه زنان راهی به آن ندارند. ذهنیت یا سوبژکتیویته حاصل شناخت غلط فرد از خود در دیگری است.

سوژه پساساختارگرایی

واژه‌های “سوژه” و “سوبژکتیویته” نقش محوری در “نظریه‌های پساساختارگرا” که سوژه و سوبژکتیویته را معلول و نتیجه “زبان” و “گفتمان” می‌دانند، دارد. نظریه‌های پساساختارگرا به‌صورتی که در آثار دریدا، لاکان و فوکو تدوین یافته‌ است، به‌چهار حوزه کلیدی می‌پردازند: معنا، ذهنیت (سوبژکتیویته)، گفتمان و قدرت. شهره است که دریدا به خاطر انتقاد از سوژه خودآیین امانیستی و هم به‌خاطر رهیافت ساختارزدایانه‌اش به زبان، اهمیت و شهرتی به‌هم زده است.

بنا به تعریفی، سوبژکتیویته “عبارت است از خودآگاهی ما و احساس ناخودآگاه ما از نفس، عواطف و امیال که در زبان ساخته می‌شود.” از این‌رو، می‌توانیم گفت که نشانه‌شناسی و روان‌کاوی نقش مستقیم در انکشاف نظریه‌های پساساختارگرایانه در باب “ذهنیت” یا “سوبژکتیویته” داشته است. “مارکسیسم نیز به‌مثابه یک گفتمان کلیدی که فرم‌های پساساختارگرای خود را در برابر آن تعریف می‌کرده‌اند، حایز اهمیت است.” لاکان به خاطر نظریه‌اش در باب “سوژه شقه‌شده‌ای” که در “مرحله آیینه‌ای” به ظهور می‌رسد و به خاطر مفهوم‌سازی‌اش از سامان نمادین شهره است.

در مدل‌های پساساختارگرایانه، “معنا” در “زبان” ساخته می‌شود. این برداشت می‌گوید که معنا پیشاپیش، در جهانی بیرون از زبان وجود ندارد. بنابراین، زبان به‌جای این‌که جهان، جامعه، تجربه‌های ما و احساسی را که ما از خود داریم منعکس یا بیان کند، آن‌ها را می‌سازد. “پساساختارگرایان “سوژه دکارتی” خودآیین را رد می‌کنند و سوبژکتیویته را معلول زبان می‌دانند… خودآگاهی عقلانی تنها یک بعد از سوبژکتیویته است. در فرایند به کارگیری زبان-چه به‌صورت گفتار چه به‌صورت اندیشه-ما مواضعی را در مقام “سوژه سخن‌گو” یا “سوژه اندیشه‌ورز” اشغال می‌کنیم.” زبان فرم، فرم گفتمان‌های بی‌شمار را به‌خود می‌گیرد که در برابر هم و اغلب در تناقض باهم‌اند. به عقیده فوکو، “گفتمان‌ها از خلال رویه‌های مادی‌ای که همان‌قدر “بدن”‌ها را شکل می‌دهند که “ذهن”‌ها را، “سوبژکتیویته” ما را بر ما می‌سازند.” فوکو می‌گوید: “گفتمان‌ها درگیر مناسبات قدرت‌اند. برخی گفتمان‌ها، و مواضع سوژه و وجوه سوبژکتیویته‌ای که برساخته این گفتمان‌ها هستند، نسبت به دیگر گفتمان‌ها و مواضع از قدرت بیش‌تری برخوردار اند.”

در آثار فوکو، گفتمان‌ها سوژه‌هایی را در درون مناسبات قدرت که بالقوه یا بالفعل دربردارنده مقاومت هستند، تولید می‌کنند. مواضع سوژه و وجوه سوبژکتیویته تجسدیافته‌ای که برای فرد در بطن گفتمان‌های خاص تعیین شده‌اند، امکان ظهور درجات مختلف و سنخ‌های مختلفی از “عاملیت فرمان‌بردار” و “عاملیت مقاوم” یا “سرکش” را فراهم می‌آورد.

سوژه فیمینیستی

برای فهم نسبی از سوژه فیمینیستی، لازم است به نظریه‌ تلویزیون که عمدتأ در بطن سه سنت تفکر غربی شکل گرفته است، اشاره کنیم: یک، رهیافت جامعه‌شناختی که “گی دبور” نمایندگی می‌کرد. دو، کاربرد فیمنیستی/روان‌کاوانه که پیش و بیش از همه “لورا مالوی” باب کرد و سه، رهیافت تاریخی که “تام گونینگ” در بازخوانی “سوژه جذبه” از آثار آیزنشتاین در امر بازنمایی ارایه کرد. در این بحث، صرفأ به “موقعیت‌یابی سوژه” که وجه مشترک در این سه رهیافت است، اشاره می‌کنیم.

مواضع یا موقعیت‌های سوژه عبارت است از جایگاه نسبی که برای خواننده (بیننده) و نویسنده (تولیدگر معنا) در خلال متن ایجاد می‌کند. در این‌جا متن ابزاری است که نویسنده به آن کنشی را روی خواننده یا بیننده آن، اجرا می‌کند. اما پیش از پرداختن به نحوه ساخته شدن سوژه‌ها توسط متون، بهتر است اشاره‌ای کنیم به نظریه “سوژگی” “لویی آلتوسر” که می‌گوید: “ما از طریق فرمان‌برداری از نهادهای اجتماعی چون نظام تعلیم و تربیه، سازمان‌های مذهبی، خانواده و رسانه‌ها تبدیل به‌سوژه می‌شویم.” یعنی متون برخاسته از این نهادها، نقشی را برای سوژه تعیین می‌کنند.

در آرای نظری فیمینیسم در نحوه ساخته شدن سوژه‌ها توسط متون، نظریه‌ای وجود دارد به‌نام “نظریه کالایی کردن و کالایی شدن”. این نظریه می‌گوید که وجه مشخصه کالاها این است که ارزش مبادله آن‌ها مهم‌تر از ارزش مصرف‌شان است. به عبارت دیگر، مبلغی که کسی حاضر است برای یک کالا بپردازد، براساس یک ارزش‌گذاری عینی بر مبنای مفیدبودن آن تعیین نشده است، بل استوار بر اعتبار و پرستیژی است که اجتماع به آن کالا قایل است. ارزش مبتنی بر دواری‌هایی است بر اساس “سوبژکتیویته”، که “ارزش”ها را برای ما تبدیل به “سوژه” می‌کنند. به‌عنوان نمونه، در جوامع سرمایه‌داری، قیمت لباس زنانه نسبت به لباس مردانه بالا است. بیش‌تر این لباس‌ها از بابت هزینه تولید و مفید بودن همانند لباس‌های مردانه هستند، اما با وجود آن، لباس‌های زنانه قیمت بالاتری دارند چون نظام رایج مبادله فرهنگی-اقتصادی نه روی قابل استفاده بودن که روی امکان مبادله سودآور تاکید می‌کند.

 

منابع مطالعاتی

لوکاچ، جورج (1377)، تاریخ و آگاهی طبقاتی. مترجم: محمدجعفر پوینده. تهران: نسل قلم.

براهنی، رضا (1393)، تاریخ مذکر. تهران: موسسه انتشارات نگاه.

سانتاک، سوزان (1393)، علیه تفسیر. مترجم: مجید اخگر، تهران: نشر بیدگل.

هیوارد، سوزان (1397)، مفاهیم کلیدی در مطالعات رسانه‌ای. مترجم: فتاح محمدی، تهران: نشر هزاره‌ی سوم.

گرت، استفانی (1369)، جامعه‌شناسی جنیست. مترجم: کتایون بقایی. تهران: نشر نی.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews