چنین گفت نیچه

سیرت فرمان

 

نجف دریابندری در مقدمه‌ی برگردان پارسی خود از کتاب مانای «پیامبر و دیوانه» اثر شهیر شاعر-فیلسوف نام‌ور عرب،‌ جبران خلیل جبران می‌نویسد: «پیامبر بی‌گمان از روی گرده‌ی چنین گفت زرتشت نوشته شده است» (جبران، ص 23،‌ 1377)‌ و به حتم که درخور و بایسته‌ی پرسش و بازجست است که این چنین گفت زرتشت چه کتابی ا‌ست که اثری به درخشانی و فروزندگی پیامبر از روی «گرده‌»‌ی آن نقش هستی یافته است؟‌ این کتاب‌ خوش‌تاب چه جایی در میان آثار فردریش ویلهلم نیچه دارد؟‌ «جان گپ» نیچه در این تالیف چیست؟ نگارنده‌ی این سطور خود ناظر و شاهد ده ترجمه از این اثر به پارسی به قلم داریوش آشوری،‌ قلی خیاط، منوچهر اسدی،‌ مهرداد شاهین،‌ فهیمه رحمتی، مسعود انصاری و… بوده است. این وفور و تعدد حکایت‌گر ارج و ابهت این اثر است، همین هیبت و اهمیت بن و بیخش در کجا است؟

نیچه که هم‌طراز با آدمی‌زادگانی از جنس کانت،‌ هیوم، اسپینوزا و شماری دیگر،‌ از نوادر نیک‎‌نام در تاریخ تفکر فلسفی در غرب است. در پانزدهم اکتبر سال 1824 میلادی و در شهر کوچک روکن واقع در پروس گام به گیتی نهاد. در 1869 مدرس فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل شد. نیچه هنگام احراز کرسی تدریس در این دانشگاه فقط 24 سال داشت و هوش و فراست او را از همین یک نکته می‌شود به درستی حدس زد. در سال 1879 به علت بیماری از شغل‌اش کناره‌گیری کرد و در سال 1889 به‌صورت تام و تمام قوای ذهنی‌اش از کف رفت و دچار فروپاشی عصبی شد. نیچه تا سال 1900 با پرستاری و مراقبت مادر و بعد خواهرش زنده ماند و در فرجام در سال 1900 دیده از گیتی بست و رهسپار وادی عدم شد. نیچه فیلسوفی بسیار جدی و مهم است. تاثیر گود و گسترده‌ی او بر تفکر و تعقل فلسفی انکارناکردنی ا‌ست. نیچه تاثیر مستقیم و بسیار نامستور و مشهودی بر فلسفه‌ی اخلاق، هرمنوتیک، اگزیستانسیالیزم، پست‌مدرنیسم، فلسفه قاره‌ای و روان‌کاوی داشته است. از دگر سو، او قطب و آموزگار و یا به‌تعبیر درست‌تر تاثیرگذار بر شمار عدیدی از فیلسوفان بزرگ پس از خودش بوده است. کسانی در حد و میزان زیگموند فروید، مارتین هایدگر، ژاک دریدا، کارل گوستاو یونگ، میشل فوکو، اروین یالوم، تئودور آدورنو، آلبر کامو، ژان پل سارتر، آندره ژید و یک فهرست بالابلندی از بلندآواز‌گان تاریخ اندیشه و فلسفه‌ی معاصر از آرا و افکار نیچه تاثیر پذیرفته و چه بسا همت به تکمیل و انکشاف بیش‌تر طرح‌های فکری او گمارده‌اند.
«چنین گفت زرتشت» که اهم آثار نیچه است،‌ یک رمان فلسفی ا‌ست. این اثر در 334 صفحه و چهار بخش نگاشته شده است. قصه‌ی یک پیامبر است. پیامبری خردمند و شیردل. این پیامبر، پیامبر بزرگ پارسی و فرزند خلف بلخ بامی- زرتشت است. در این باب که به چه سبب نیچه، زرتشت را همچون قهرمان و شخصیت نمادین کتاب‌اش گزیده است، سخن بسیار است، اما به‌باور من پر پیدا است که این گزینش نسبتی رک و مبرهن با درون‌مایه‌ی این کتاب و در کل منظومه‌ی فکری نیچه دارد. زرتشت‌ چون نیچه خود زرتشت‌وار گام به فراسوی نیک و بد می‌گذارد. زرتشت چون نیچه خودش را هم‌سان و هم‌آورد زرتشت می‌انگاشت و به‌سان زرتشت نیک و بد را خود تعریف می‌کرد و معین کردن حد و کرانه‌ی این دو کارستان اراده‌ی خود او بود. زرتشت زیرا خرد به نزد نیچه چونان زرتشت بسیار ارزنده و گران‌ارج بود. باری، این کتاب را می‌شود چکیده و مخلص منظومه‌ی اندیشگی نیچه انگاشت. کانونی‌ترین اندیشه‌های نیچه که همانا نقد و تاختن به متافزیک و اخلاق افلاطونی، ابرانسان، رفتن به فراسوی نیک و بد و نگاهی تاریخی به اخلاق داشتن،‌ اراده‌ی معطوف به قدرت، بازگشت جاودان همان، بذل توجه به فلسفه‌ی پیشاسقراطی در سنت تفکر فلسفی یونان باستان و نهیلیسم باشند، در این کتاب تبلور و تجلی یافته‌اند و یا به عبارتی پدیدار شده‌اند. این اثر هرگز فلسفیدن صرف نیست. آن‌چه در نگاه نخست بهت و دهشت خواننده را برمی‌انگیزد؛ چالاکی و ژرف‌اندیشی خالق این اثر است. بصیرت‌‌ها و تاملات نیچه در گستره‌ای مفاهیم و پدیده‌های بسیار دگرسان در این کتاب حقیقتاً جان آدمی را لمس می‌کند. نیچه توجه عمیقی به امر انضمامی و یا به تعبیر بهتر به امور مرتبط با زندگی انسانی دارد. دغدغه‌ها و کنکاش‌های او چیزهای بسیار انتزاعی فقط روی کاغذ نیست،‌ او با تجارب روزینه و هزارتوی روان آدمی سروکار دارد، سعادت بشر برای او مساله است و موضوعیت دارد. مهمل و بی‎جهت نیست که نیچه را فیلسوف زندگی می‌خوانند. با اندیشه‌های او و به‌طور اخص با همین اثر درخشان او «چنین گفت زرتشت» می‌شود زندگی کرد و این نکته به آن اعتبار شایگان و تابنده است که بس بسیار فلاسفه‌ای بوده‌اند که آثارشان جز به درد دروس دانشگاهی و ورق سیاه کردن نمی‌خورد، که البته به‌جا و نوبت خودپسندیده و لایق توجه است، اما نیچه اندیشه‌ی ژرف فلسفی را به‌شکل چراغی تا سویه‌های تاریک روان آدمیان می‌برد و ارمغان او برای بشر، فقط شناخت نیست، خرد و حکمت نیز هست. چنان‌چه گفتم با آثار او می‌شود زندگی کرد، اما آیا با آثار کانت می‌شود زندگی کرد؟

هرازچندی یک فیلسوف خوب، نویسنده‌ی خوبی نیز هست. در مقام مثال: کانت انصافاً فیلسوف خوش‌قلمی نیست. مطالعه‌ی دقیق سنجش خرد ناب شما را سردرد می‌کند، ولی باژگونه از خواندن آثار شوپنهاور حظ مضاعفی خواهید برد. هرچند در ساحت کار فلسفی،‌ این‌که نثر شما به لطف و ملاحت گلستان شیخ سعدی باشد یا به‌شناعت و خشکی اخلاق ناصریِ خواجه نظام‌الملک، گزاره‌های شما را تضعیف و تقویت نخواهد کرد، اما بدون ذره‌ای تردید در دل‌پسندی و هژیری اثر تاثیر شگرفی خواهد داشت. چه بسا که نوشته‌های نیچه و شوپنهاور در پهنه‌های غیرفلسفی نیز کارآیی و مصرف دارند. باری‌ نیچه در عداد و زمره‌ی فیلسوفان خوش‌نگار است. نیچه از آن جهت که حیطه‌ی تخصصی او  زبان‌شناسی بود،‌ تبحر و کیایی بسیاری بر زبان داشت. قلم پرتوان نیچه بسیار شاعرانه می‌گشت،‌ از آن‌سان که حتا غامض‌ترین مباحث فلسفی را با زبانی نمادین و شاعرانه برمی‌رسد. داریوش آشوری در اثر دگرش «شعر و اندیشه» در مورد شاعرانگی پاره‌ی از چنین گفت زرتشت و شکوهمندی زبان نیچه می‌فرماید: «نیچه در این پاره‌ی شاعرانه از چنین گفت زرتشت‌ با زبان نمادین و با فشردگی و کوتاه‌گویی شاعرانه‌ی شگفت‌انگیز تمامی تاریخ اندیشه‌ی غرب را‌ از یونان باستان تا دوران‌ مدرن،‌ در هم می‌فشرد و با بخش‌بندی آن به سه دوره‌یِ تاریخی تمامی سیرِ‌ آن را باز می‌گوید» (آشوری،‌ ص219،‌ 1395) درباره‌ی زبان آثار نیچه این مهم فراخور و شایان ذکر است که زبان آثار نیچه محصول و معلول‌ نگاه توام به ستایش او به شعر و در مجموع به هنر است. کما این‌که نیچه خود شاعر نیز بود. در تمهید کلام همین نبشته آوردم که بنده با چشمان عاصی خود در برگردان این اثر به پارسی را مشاهده کرده‌ام. این ترجمه‌های وافر به زبان بی‌زبانی به ما از رفیع و رزین بودن این کتاب می‌گویند. از سر ترش‌بختی نخستین مواجهه‌ و تلاقی من با چنین گفت زرتشت به وساطت یک برگردان ضعیف و نارسا نقش هستی بست، ولی به فاصله‎‌ی نه چندان مدید با یک برگردان محکم و شایسته‌ی ستایش از این کتاب رویارو شدم. داریوش آشوری مترجم پایدار آثار نیچه به پارسی ا‌ست و برگردان‌های او از کارهای نیچه دست‌کم به ظن بنده سرآمد ترجمه‌هایی ا‌ست که از نیچه به پارسی شده است. آشوری در مقدمه‌ی ترجمه‌اش از چنین گفت زرتشت نگاشته است: «اکنون می‌توانم گفت که این آن متن نهایی ا‌ست که من می‌توانسته‌ام به زبان فارسی بسپارم. کوشش من در این جهت بوده است که نهایت‌ وفاداری به متن اصلی را با پای‌بندی به روانی و سادگی و آراستگیِ‌ زبانِ ترجمه به هم درآمیزم. چنان‌که گویی این اثر با چشم‌پوشیدن بر ناآشنایی‌هایِ اندیشگی و معنایی آن، به این زبان نوشته شده است و یا اگر بنا بود که به این زبان نوشته شود، این چنین نوشته می‌شد. امیداوارم که روانی و آسانیِ زبانِ آن سبب سرسری خواندنِ آن نشود،‌ زیرا نویسنده‌ی آن از سرسری خوانان بیزار است» (نیچه، ص8، 1394). نسخه‌ای از برگردان آقای آشوری که نزد من است، چاپ سی‌وششم آن است.
جان کتاب گاه‌گداری یک کتاب صرفاً‌ «یک کتاب» نیست، بل فراتر از یک کتاب است. برای سالیان بسیار مثنوی مولوی برای من «کتابی فراتر از یک کتاب» بود. می‌شناسم کسانی را که دیوان حافظ این مرتبت و جایگاه را نزدشان دارد، یا با عزیزی معرفت دارم که هرازگاهی به کیمیاگر پائلو کوئیلو برمی‌گردد و به همین قیاس و ترتیب شمار دگری از کتب. کتاب‌هایی از این تبار رفیق آدمی می‌شوند و جزیی از زندگی آدمی. به تعبیر متداول «کتاب بالینی» انسان می‌شوند و آدم آن اثر را آینه‌ی دل‌مشغولی‌ها و دغدغه‌های خودش می‌بیند. کتاب‌هایی از این ایل، بسیار قلیل و اندک‌اند، چون نه ادبیات و عاطفه‎‌ی صرف استند و نه اندیشه و استدلال صرف، معجونی هستند از همه‌چیز. القصه این که چنین گفت زرتشت کتابی ا‌ست از این نوع. نابخردی و یاس‌تان را می‌گزد و آزادگی و عشق‌تان را می‌ستاید. این کتاب را باید خواند، بار بار خواند، اما نه سرسری. نباید سرسری خواند به آن دلیل که این شاهکار سرسری نوشته نشده است. نگارنده‌ی این کتاب از «سرسری خوانان» بیزار است. جان و مغز سخن نیچه در این اثر همان اندیشه‌های بنیادین و اصلی او است، اما با بیانی مشعشع و تاب‌ناک. ناگفته پیدا است که مجال و فرصت آوردن تمامی نکات نغز کتاب فرصتی مبسوط را می‌طلبد و از حوصله‌ی این نبشته خارج است. آن‌چه از من در این مختصر برمی‌آید و مطلوب من نیز همان است، این است که ذایقه‌ی شما را برای خریدان قند از این شکرفروش که نیچه باشد، برانگیزم. از آن به بعدش را خود دانید. در این فرصت به چند مورد جالب توجه در این کتاب به‌صورت بسیار فشرده می‌پردازیم.

 

خدا
عبارت بسیار معروف «خدا مرده است»، قسمتی از پیش‌گفتار چنین گفت زرتشت است. در پیش‌گفتار این اثر و قبل از گشایش باب نخست کتاب، زرتشت پس از این‌که فراروی‌اش قدیس پیری را می‌بیند و پس از مصاحبت کوتاهی از او جدا می‌شود طنین می‌اندازد: «چه بسا این قدیس پیر در جنگل‌اش هنوز چیزی از آن نشنیده است که خدا مرده است!» (نیچه،ص21، 1394). عموم شارحان نیچه از جمله جواد صافیان و مصطفا ملکیان معتقدند که مراد نیچه از این عبارت بی‌ارزشی ارزش‌ها است. خدا بن و ریشه‌ی ارزش‌هایی بود که طوفان بنیان‌کن مدرنیته آن را متلاشی و از صحنه به‌در کرد، اما این ارزش‌های کماکان چیره و غالب‌اند با آن‌که آبش‌خور آن‌ها که خدا باشد، دیگر به تعبیر فروغ فرخ‌زاد: دیرگاهی است در این منزل نیست. صدالبته که لازم به ذکر است که منظور نیچه از خدا، ایده‌ی خدا است. در همین چنین گفت زرتشت و در بخش دوم تصریح می‌کند: «خدا اندیشه‌ای ا‌ست که هر راست را کژ می‌کند و هر ایستاده را دچار دوار» (همان، ص99) و در همین گفتار به کرات تکرار می‌کند که خدا یک پندار است.

نهیلیسم

نیچه فیلسوف زندگی ا‌ست. نیست‌انگاری از چشم‌انداز و نظرگاه او یعنی مصادره‌ی زندگی به منفعت هر چیزی ورای زندگی. با این حساب نیچه پیروان ادیان ابراهیمی را نیز نیست‌انگار می‌داند و در واقع این بیماری مهلک را در آن‌ها تشخیص می‌دهد، بدان جهت که غایت و معنای زندگی را در چیزی غیر از خودش می‌جویند. نیچه از مبلغان اندیشه‌هایی که نافی زندگی‌اند متنفر و دل‌زده است و آنان را موعظه‌گران مرگ می‌نامد. در بخش یکم چنین گفت و زرتشت در گفتار «درباره‌ی خواندن و نوشتن» می‌نگارد: «درست است که ما عاشق زندگی هستیم،‌ اما نه از آن‌رو که بدان خو کرده‌ایم،‌ بل از آن‌رو که خو کرده‌ی عشق‌ایم. عشق هیچ‌گاهی بی‌بهره از جنون نیست، اما جنون نیز هیچ‌گاه بی‌بهره از خرد نیست» (نیچه، ص53،‌ 1394).

نیچه در امتداد این پاره‌ی تاب‌ناک می‌نویسد: «تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند» (همان، ص53). نیچه به‌شما می‌گوید اگر خندیدن نمی‌دانید همان به که آثار او را نخوانید. نیچه در کنار کیرکگارد دگر فیلسوف وهله‌ی بحران و زوال در عقل بشری ا‌ست. این هبوط و اُفت هم‌قدم با خود، نیست‌انگاری نیز آورد. یکی از وجوه اهمیت نیچه در همین نقد باورهای نهیلیستی ا‌ست.

 

رزم
نیچه می‌دانست که آسودگی هیچ‌گاه شکوه نمی‌زاید. نام‌آشناترین زاده‌ی آسودگی، «ملالت» است. حماسه‌ها یک‌سره فرآورده‌ی میادین نبرد اند. مادامی‌که بحرانی نیست، مصیبتی نیست؛ قهرمانی نیز نیست. البته در جهت دفع دخل مقدر باید گفت که منظور از نبرد، خشونت و برپایی نهر خون نیست. رزم می‌تواند چونان رزم گاندی عاری از خشونت باشد، اما نبرد گاندی با آن‌که بی‌خشونت و خشونت‌پرهیز بود، همچنان «رزم» بود. «از جنگ و دلیری بیش از همسایه‌دوستی کارهای سترگ برآمده است. نه رحم‌تان که پهلوانی‌تان بسا نگون‌بختان را نجات بخشیده است» (همان، ص59). نه فقط همین یک مورد که در جاهای گوناگون کتاب نیچه موضع فاعلانه را بر موضع منفعلانه ارجح و افضل می‌داند و قلم تاکید بر نقش اجتناب‎ناپذیر مقوله‌ی قدرت در زندگی بشر و مقولات همزاد اش که همین نبرد و پیروزی و… باشد، می‎‌فشارد.

 

اخلاق
اخلاق در اندیشه‌ی نیچه جایگاه وزین و رصینی دارد. نیچه به مدد همان اندیشه و خرد چالاک و نکته‌سنج‌اش اهمیت اخلاق را در معادله‌ی اجتماع بشری به نیکی دریافته بود. چنان‌چه به تعبیر خود او نیرویی شگرف‌تر از نیک و بد بر روی زمین نیافته بود. به‌قول خود او: «زرتشت سرزمین‌هایی بسیار دید و ملت‌های بسیار و این‌گونه «نیک و بد» ملت‌های بسیار را کشف کرد. زرتشت بر رویِ زمین قدرتی شگرف‌تر از نیک و بد نیافت» (نیچه، ص 70،‌ 1394). آن نکته‌ی بارز مورد یورش نیچه اخلاق مسیحی ا‌ست. البته نیچه در این گیرودار، افلاطون را صاحب تقصیر اصلی می‌داند و باور دارد که مسیحیت نیز چیزی جز افلاطونیت برای عوام نیست و به این نهج به افلاطون بسیار می‌تازد. مهم‌ترین کتاب نیچه در مورد آرای او در باب اخلاق‌، تبارشناسی اخلاق است که به همت داریوش آشوری به پارسی برگردانده شده است. در چنین گفت زرتشت، فراسوی نیک و بد، سپیده‌دم و عموم آثار دگر نیچه، رای او در تبارشناسی اخلاق تصریح و تشریح بیش‌تری یافته‌اند و ادله‌های بیش‌تری له آن‌ها اقامه شده است، ولی رای اصلی همان است که همان است. مثال: در چنین گفت زرتشت می‌خوانیم: «زرتشت سرزمین‌های بسیار دیده است و ملت‌های بسیار. زرتشت بر روی زمین قدرتی شگرف‌تر از کارهای عاشقان ندید که «نیک» و «بد» نام گرفته‌اند» (همان، ص 72). مضاف بر این‌که چنین گفت زرتشت آکنده از طعن، تعریش و نیش‌خند‌های نیچه به عبارات مشتهر کتاب مقدس است.

 

روان‌کاوی
نکات روان‌شناختی این اثر بسیار ستودنی و رخشنده است. نیچه همچون سلفش در تفلسف؛ شوپنهاور که از او تاثیر عمیق و وسیعی پذیرفته،‌ تعمق و تامل بسیاری درباره‌ی روان آدمی‎‌زاد و پیچیدگی‌های بهت‌آور آن داشته است. جاجای چنین گفت زرتشت حاوی بصیرت‌های ژرفی در جهت ایضاح و روشن‌گری پهلو‌های پیچیده و پنهان روان آدمی ا‌ست. مضاف بر این مهم که نیچه خود صاحب جانی آشوب‌ناک و متموج بود. بس با هوده است که اروین دیوید یالوم «وقتی نیچه گریست» را ناظر بر تندبادهای مهیب روان این فیلسوف بزرگ قلم زده است. زیگموند فروید که بنیان‌گذار علم روان‌کاوی ا‌ست، متاثر از آرای نیچه است. فروید در تکوین تکمیل روان‌کاوی از نیچه و همین‌گونه استاد او شوپنهاور بهره‌ی بسیار برده است. گهرها و نکات نغز روان‌کاوانه در لابلای اوراق این کتاب پراگنده شده‌اند. مثال: «خرد می‌گوید هر که گرسنه‌ای را سیر کند، روان خود را تازه می‌کند» (همان، ص32) و یا در قسمت دیگری از کتاب در فصل سوم تحت عنوان «جادوگر» با دریافت‌های عمیق و تیزبینانه‌ی نیچه از روان انسان روبرو می‌شویم.

نیچه به ظن بنده استثنایی‌ترین فیلسوف تاریخ تمدن بشر است. هیبت و اهمیت او چونان است که حتا منتقدان و مخالفان او نیز نمی‌توانند منکر بزرگی و ارزندگی آثار او  شوند. در کتاب ماجراهای جاودان فلسفه که تالیف هنری توماس و دانالی توماس است و نگاهی بسیار غریب و نامقبول نسبت به نیچه دارد و سعی می‌کند او را یک روان‌پریش عقده‌مند بسیار تهی‌مغز معرفی کند، در مورد چنین گفت زرتشت او می‌‌خوانیم: «کتاب، بی‌گمان کتاب بزرگی ا‌ست» (هنری و دانالی توماس، ص318، 1397).

نیچه را بی‌تردید باید جدی گرفت به آن سبب که او سخنانی جدی دارد، بنیان ارزش‌های بسیار بدیهی و مسلم همچون جست‌وجوی حقیقت را زیر پرسش می‌برد، انتقادات جدی به فرهنگ دارد و از همه درشت‎‌تر، مدرنیسم را از آن قداست اعلام‌ناشده به‌زیر می‌کشد.

 

منابع مطالعاتی

نیچه، فریدریش (1394). چنین گفت زرتشت. نشر آگه. ترجمه‌ی داریوش آشوری.

جبران، خلیل (1377). پیامبر و دیوانه. نشر کارنامه. ترجمه‌ی نجف دریابندری.

آشوری داریوش (1395). شعر و اندیشه. نشر مرکز.

توماس، هنری و دانالی (1397). نشر ققنوس. ترجمه‌ی احمد شهسا.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews