رویارویی با چند تصویر

نویسنده
طاهره سجادی

 

تصویر اول: در کنار قصابی میشی منتظر است تا قربانی شود، او به آرامی علف می‌خورد و گاهی آب می­نوشد، به مردم و موترها نگاهی گذارا می‌اندازد و دوباره دهان را پر از علف می‌کند. به راستی چشمان او چاقوی بران قصاب را نمی‌­بیند یا خود را به تقدیری مخدوم سپرده است؟

تصویر دوم: مردی پشت میز خطابه رفته است و فریاد می­زند. او خشمگین است. راه رستگاری را با ارعاب و خشم نشان می­دهد. کلمات او دوزخ جاویدان هستند، دوزخی که همان مردم رستگار را می­بلعد.

تصویر سوم: زنی در خیابان راه می­رود. او صدای مرد خشمگین را می‌­­شنود و از کنار قصابی عبور می‌­کند. همچنان که راه می­‌رود از خود می‌­پرسد: به راستی میش و مردم شنوده‌­ی سخنان مرد خشمگین چه شباهتی به یکدیگر دارند؟ براستی آن مرد چرا خشمگین است؟ آیا فریاد او از یأسی عمیق می­آید یا از درماندگی برای پذیرش واقعیت زوال اندیشه­‌ای که مدت­هاست دیگر کارا نیست یا تلاشی مفلوکانه برای حفظ جایگاه. آبشخور اندیشه‌­ی رستگاری به مدد ارعاب چیست؟ آیا این سخنان به جدلی بی‌نتیجه برای انکار خباثت خویشتن و خلاءهای درونی اندیشه او نمی‌­ماند؟

به گمان من تصویر اول و دوم برای ما بسیار آشناست و تصویر سوم غریب­. ما می‌­توانیم از کنار آنها عبور کنیم و برویم چای خوش­دم و کشمش بخوریم، می­توانیم به سخنان مرد خشمگین فکر کنیم و یا می­توانیم جرأت کنیم و چند پرسش دیگر خلق کنیم.

فکر می­کنم گزینه‌­ی دوم و سوم معقول‌­تر باشد. برای من چند کلمه جای تأمل بیشتر دارد: سرسپردگی، خشم و خلق پرسش.

جامعه میدان جدال و سازش میان فرد و ساختار است. آنچه که گیدنز از آن به نام نظریه‌­­ی ساختاربندی یا تلفیق عاملیت و ساختار یاد می‌­کند. همچنان که کنش‌­های فردی بر ساختار تأثیر می­گذارد، نظام اجتماعی نیز در چگونگی شکل­گیری رفتار و رویکرد افراد نقش دارد. میزان رابطه میان این دو در گستره‌ی تاریخ هر جامعه با توجه به وضعیت اجتماعی آن متفاوت است. اگر سرسپردگی میش را در جامعه‌­ی انسانی فارغ از دلایل بیولوژیکی آن عینیت ببخشیم، با تاریخ طولانی استبداد، برد­گی، اطاعت محض از حاکمان و رهبران و تابعیت از سنت­‌ها روبه‌­رو خواهیم شد. در سطح خرد سکوت برده در برابر ارباب (مفهوم برده‌­داری مدرن در عصو کنونی را از یاد نبریم) و در سطح کلان سکوت مردم در برابر حاکم زورمند یا سکوت در برابر فجایع جهانی نمونه‌­­هایی از این دست هستند. سرسپردگی به ایدئولوژی برای ما معنایی قریب­‌تر دارد. “ایدئولوژی­‌ها ابزارهایی هستند برای توجیه الگوهای رفتاری، اهداف و باورهای یک گروه و جامعه­… عناصر تشکیل دهنده­‌ی ایدئولوژی به مثابه حقیقت و حکمی جزمی، و نه به مثابه فلسفه یا نظریه‌­ای محتمل و قابل آزمون، مورد قبول واقع می­شوند (عضدانلو، 1384)”.  ما از دل تاریخ طولانیِ ایدئولوژیِ مسلطی می­آییم که دو انتخاب بیشتر ندارد: یا در دایره‌­ی ما باش یا طرد خواهی شد. مرزبندی­‌های عمیق میان مقدس و نامقدس و خودی و دیگری به شکل­گیری مفهوم گروه برتر انجامید. اندیشه حاکم شرط پذیرفته شدن را اطاعت محض می­داند و آن‌که خارج از این چهارچوب عمل کند دیگری و شایسته طرد و مرگ قلمداد می­شود. این مجازات می­تواند بخشی از علت سرسپردگی باشد. در کنار این بن­مایه­‌ی فکری جریانات اجتماعی، شرایط اقتصادی- سیاسی و حفظ منافع مادی یا معنوی نیز عامل سرسپردگی هستند. شکل­گیری شخصیت اجتماعی افراد نیز بر همین بستر است. در جایی که هر نوع کنش مخالف سرکوب می­شود مجالی برای رشد اندیشه‌­ی دگر نیست.

اعضای این اجتماع پایداری خود را بر حفظ ارزش­های حاکم می­دانند و رهبران نیز موجودیت خود را مشروط بر حفظ وضعیت دانسته و با سلاح ارعاب با تکیه بر امر مقدس هرگونه اقدام علیه خود را در نطفه خفه می­کنند. این دیانت سازش­ناپذیر نسل­‌هایی را تولید می­کند که همچنان بر ایده­ی برتر بودن می­کوبند و نیروی اندیشیدن خود را از دست داده­‌اند. رهبران منادی، حکم ناخدای کشتی رستگاری را دارند و سرنشینان نیز با اعتماد بر آنان چشم بر طوفان و خطر غرق شدن می­بندند، کماکان که بعید می­­رسد اندیشه­ی انهدام به ذهن آنان رسوخ کند. اندیشه‌­ی اطاعت برای تداوم خود از امکانات مدرن مانند رسانه و نظام آموزشی استفاده می­کند و از سویی در رویکردی متناقض هرگونه دستاورد مدرن را نفی می­کند. این‌گونه است که شهروند این اجتماع از موبایل هوشمند استفاده می­کند و معتقد است که سازنده­ی آن به عنوان انسانِ از نوع دیگری قابل احترام نیست و در نهایت جایگاهش آتش خواهد بود. او علت ناکامی خود را از تولید علم و ابزار مدرن بر تئوری توطئه استوار کرده است و با ایفای نقش قربانی و مورد تهاجم قرار گرفته تنها به نفی اکتفا می‌کند. او از سبد مدرنیته هرچه که به نفعش باشد برمی­دارد و در نهایت تمام دستاوردها را به نام خود ختم می­کند. به نوعی او یک طفیلی است که قادر به پذیرش خودِ مصرف­گرایش نیست.

مسأله­‌ی دیگر خشم است. فریادهای مرد خطبه‌­خوان نماد یک وضعیت است و از یک واقعیت مسلم چهره برمی­دارد: درماندگی از پذیرش ناتوانی در انطباق با وضع موجود و اندیشه­‌ی انسانی. ایدئولوژی که از آن یاد شد ظرفیت سازش با وضع موجود را ندارد. هرچند عده­‌ا­ی تلاش دارند که با رویکردی نوین و شبه علمی این فضا را قابل تحمل­تر بسازند، اما ریشه­‌ها به نوبه­­ی خود باقی­ست و اگر تغییری هم ایجاد شود در سطح خواهد بود و مفهوم دیگری از بین نخواهد رفت. مجیب­‌الرحمن انصاری یکی از آن هزاران فرد خشمگین است. حتا اگر لحن او نرم باشد محتوای کلامش خشمگین است. زیرا این‌گونه آموزش دیده است و کلام او مستدل در دل تاریخ است. پوشش زنان ابزاری برای امکان بروز این خشم است. او با انگشت گذاشتن بر نقاط حساس فرهنگی افراد را به توجه فرا می‌­خواند. پوشش زنان ابزار مهمی برای حفظ و تداوم وضع است. او استدلال می­کند که می­خواهید به قهقرا بروید و یا زنان را خانه‌نشین می‌­کنید؟ به مدد نظام مردسالاری هضم و قبول این ایده چندان هم مشکل نیست که مورد تأیید نیز هست. نکته­‌ی طنزآمیز ماجرا این است که علت تمام ناکامی‌­های سیاسی و اجتماعی به پوشش زنان منوط شده است. نرخ بالای بیکاری، تجارت مواد مخدر، درج نام افغانستان به عنوان یکی از ده فاسدترین کشور جهان، جنگ­های داخلی، رشد گروه­‌های تروریستی، نابسامانی سیاسی و حتا آلودگی هوای کابل همه از «موی زن» و روابط میان زنان و مردان ناشی شده است. با این حساب باید بر تمام تحقیقات علمی که دلایل این مشکلات را بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استوار می­دانند خط بطلان کشید و دانشمندان هم بهتر است بروند ماست خود را بخورند، زیرا مجیب­‌الرحمن طرح بهبود جهانی در دست دارد و غیر از ادله او و امثال او قانون و ارزش دیگری به درد این جهان فانی که البته خود تمام توان را به خرج می­دهند تا بیشترین سود را از این جهان فانی ببرند نمی­‌خورد. سوال اینجاست که جامعه­­ی آرمانی و ایده­آل مدنظر او همان جامعه­ی دوران طالبان است که در آن زنان برقع بر سر داشتند و مردان به زور شلاق به مساجد برده می­شدند؟ آیا در آن زمان ما شاهد رشد اقتصادی، رفاه اجتماعی، امکانات کامل بهداشتی ، نظام آموزشی کارآمد و امنیت بودیم؟ نکته­ی دیگر در مورد عکسی از او با سلاح است. این عکس نمی­تواند باعث تعجب باشد، زیرا نمی­توان انتظار برون­داد دیگری از این مکتب فکری داشت. کما این‌که بسیاری از ما همان سلاح را به شکل­‌های دیگر روزانه با خود داریم و برای سرکوب دیگری استفاده می­کنیم.

در این مقطع از زمان تعریف این خشم و بررسی عمیق آن یک ضرورت است. این نگاه ما را به سوی دریچه­‌هایی بنیادی­تر رهنمون می­کند. آیا این نگرش حقوق انسانی ما را تأمین می­تواند؟ سخنان مجیب­‌الرحمن نماد اندیشه­‌ی مسلط است. اندیشه­‌ای که همواره با تهدید و عتاب همراه بوده است. آبشخور رستگاری با ارعاب از کجا نشأت می­گیرد؟ در این برهه نیاز ما بازتفسیر نیست، بلکه واکاوی، شناخت و نقد است. تمام ما از این نظام فکری تغذیه شده و می­شویم. باید از خود پرسید چرا من در برابر دیگری خشمگین می­شوم؟ آیا این عدم سازش ریشه­ی درونی ندارد؟

نکته­ی اخیر خلق پرسش است. پرسش­های جدی که جهان را تکان داده است در خلاء شکل نگرفته­اند. تمام آنها بر بستری از پیش ساخته شده شکل گرفته‌اند. زمانی که گالیله از شکل زمین پرسید مطمئنن نیروهای اجتماعی و مطالعات وی او را یاری کردند. محیط بسته و تاریک هم می­تواند بستر زایش دریچه­‌هایی نو باشد، و هم دریچه­‌های کوچک را از بین ببرد. در تولید نیرویی که بتواند وضع موجود را به چالش بکشد عوامل بسیار زیادی نقش دارند و ارائه­ی طرح مناسب آسان نیست.

کنش­‌های فردی موافق و مخالفِ ایدئولوژیِ مسلط یکنواختی و میزان قدرت آن را تحت تأثیر قرار می­دهد. مردمِ شنوده­ی سخنان مرد خشمگین ضامن تداوم مسیر او هستند و از سویی ایدئولوژی مسلط آنان را گرد مرد خشمگین جمع می­کند.

در مورد تصویر سوم، نیروهای اجتماعی، دانش نوین، نظام آموزشی یا کنکاش و تجربه­‌ی فردی به زن مدد رسانده است تا سوال کند و از سویی خودعامل تغییر باشد. کنش زن و گروه­‌های همسان می­تواند زمینه‌­ی خلق وضعیتی جدید باشد. امیدوار هستم که ذکر نام زن این شبهه را ایجاد نکند که مسیر تغییرات اجتماعی یک جانبه تعریف شده است. از آنجا که تأکید بزرگِ اندیشه­ی حاکم بر محور وضع و اجرای قوانین بر زنان می­چرخد مهم است که زنان جریانات حاکم را جدی بگیرند و از چند و چون آن آگاه شوند. بدون شک حل مسائلی از این دست اجماع جمعی را می­طلبد.

شاید آن میش هرگز نتواند ریسمان دور گردن خود را پاره کند و آن مرد از فریاد زدن خسته نشود، اما روشنگرانی که در دل جامعه دست به اقدام می‌زنند می­توانند ریسمان­‌های بسیاری را بدرند و آن مرد نیز می­تواند هرچقدر بخواهد فریاد بزند اما تنها دیوارِ روبه­رویش شنونده خواهد بود.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews