شمس شفیق
شناسه کتاب: افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، وحید مژده، چاپ اول، تهران 1382، نشر نی، 188 ص
سیاست طالبان کمتر از درون روایت شده است. نگارنده تنها دو کتاب از مقامات طالبان درباره این گروه را دیده و خوانده است: کتاب «زندگی من با طالبان» به قلم ملا عبدالسلام ضعیف به مقدمه افغانستانشناس مشهور، بارنت به زبان انگلیسی، و «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» به قلم وحید مژده به فارسی. اولی به این دلیل که نویسنده یار غار ملا عمر بوده است، روایتهای جالبی از زندگی رهبر تک چشم طالبان و قندهار به مثابهی قطب سیاست این گروه به دست میدهد. دومی را؛ اما یکی از کادرهای دیپلماتیک طالبان نوشته است و به همین دلیل، بیشتر با وزارت خارجهی این گروه و متولیان آن سر و کار دارد.
نویسندهی کتاب « افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» وحید مژده است. پیگیران سیاست با نام و چهره مژده و ارتباط نزدیک او با طالبان به خوبی آگاهاند و نیک میدانند که او در دور اول حکومت طالبان در ردههای نسبتا بلندی در وزارت خارجهی این گروه کار کرد و ناظر و شاهد بسیاری از اتفاقات مهم بوده است. این یادداشت اما قصد ندارد تا کتاب آقای مژده را به معرفی بگیرد، بل به سیما و سجایای چهرهی شبحگونِ ریئسالوزرای کنونی طالبان، ملا محمد حسن آخوند، آنگونه که توسط وحید مژده روایت شده است میپردازد. اما پیش از آن اندکی درباره «حاجی ملا ».
ملا حسن آخوند کیست؟
ملا حسن آخوند در پنجوایی قندهار به دنیا آمده است. سال تولد دقیق او مشخص نیست و دو تخمین در رابطه به سال تولد او توسط ملل متحد به دست داده شده است. گفته میشود که او اکنون در اواخر دهه شصت عمرش قرار دارد. مشابه بسیاری از اعضای اصلی طالبان، او در مدارس درس خوانده است اما برخلاف دیگران، تالیفاتی درباره اسلام دارد. حضور و صعود او در جنبش طالبان به سبب قرابت او به ملا عمر، مؤسس گروه طالبان، بوده است و او در حکومت قبلی طالبان به عنوان معاون شورای سرپرست، وزیر خارجه و سپس به عنوان معاون نخست وزیر حضور داشته است.
از لابهلای شرح مژده فهمیده میشود که ملا حسن آخوند چهرهی «شدیدا مذهبی» و به یک معنی سادهنگر بوده است. رویکرد او به سیاست در زمانی که وزیر خارجه طالبان بود نشان میدهد که درک بسیار سطحی و ساده لوحانه از سیاست داشته است. مژده در شرحی که درباره نسبت شریعت و سیاست نزد طالبان میدهد، مینویسد که دانش اکثر اعضای طالبان از «دایرهی چند کتاب مذهبی محدود عبور نمیکند» و جهانبینیشان در «محدودهی تنگ یکی دو ولایت خلاصه» میشود(ص 49). او همانجا فورا از ملا حسن آخوند مثال میزند. من برای این که در حد ممکن از داوری درباره او کاسته باشم، ماجراهایی او را از کتاب آقای مژده نقل میکنم.
تقرر قرآنی
برابر روایت مژده، ملا حسن آخوند در زمان تصدی وزارت خارجه طالبان، برای سر و سامان دادن به وزارت خارجه، انستیتوت دیپلماسی را فعال ساخت و از عدهای از اساتید دعوت کرد تا به آموزش کادر این وزارت بپردازد. ماجراهای امتحان ورودی کادر وزارت خارجه اما جالب توجه و به یک معنی تراژیک است. مژده روایت میکند که ملا حسن آخوند از دواطلب میپرسید که در کدام مدرسه کدام کتابها را خوانده است و سپس بر اساس آن به تقرر داوطب میپرداخت. او روایت میکند که روزی شخصی نزد ملا محمد حسن آخوند آمد و گفت که میخواهد در وزارت خارجه مقرر شود و سپس آیاتی از قرآن را «با صدای خوش» تلاوت کرد: «او مسوول یکی از شعبات سیاسی تعیین شد». (ص. 42)
ماجرای هیات روسی
مژده روایت میکند که روسیه از مداخله طالبان در چچن هراس داشت و پس از آمدن هیات چچنی به هدف کسب شناسایی جمهوری چچن از سوی امارت طالبان، روسها نگران شدند و خواستند از باب مذاکره وارد شوند. به روایت او، روسها حتا حاضر بودند تا امکان بازگشایی سفارتشان در کابل و شناسایی امارت طالبان را به مذاکره بگیرند و این موضوع را با دستگاه دیپلماسی طالبان شریک کرده بودند. در این حیص و بیص، روسها خواستار ارسال یک هیات به افغانستان شدند و موضوع با ملا محمد حسن آخوند شریک شد. جواب ملا حسن آخوند این است که نباید به هیچ تبعهی روسی ویزای ورود به افغانستان داده شود زیرا «روسها افغانستان را ویران کردند» و اگر او به عنوان وزیر خارجه طالبان اجازهی ورود حتا یک روسی به افغانستان را بدهد، «در برابر خون شهدا خیانت» مرتکب میشود و «روز قیامت بار این گناه بزرگ» را کشیده نمیتواند. (ص. 134) مژده مینویسد که درخواست آمدن هیات روسی با جانب طالبان همزمان بود با حملهی موشکی ایالات متحده به افغانستان، و ملا حسن آخوند در این رابطه گفته بود که روسها میخواهند از این فرصت استفاده کنند اما «روس و امریکا هر دو کافرند و برای ما فرقی ندارند». (ص. 134)
به روایت مژده، مدتی پس از این درخواست، روسها یک قطار حامل تسلیحات از جانب ایران به جبهه متحد به رهبری احمد شاه مسعود را در شهر قرغیزستان متوقف شد و رسانهای شدن مساله در واقع اقدامی بود از جانب روسها برای طالبان تا دولت این گروه قدم بعدی را در راستای همکاری بردارند. مژده میگوید که من این موضوع را با ملا حسن آخوند شریک کردم و خواستار هدایت او شدم. ملا حسن آخوند مدتی مکث میکند و میگوید که این که «کمک کفار» شاید به طالب کمک کند «وسوسههای شیطان است که گاهی به دل ما میافتد» و در صورت قبول آن، «از کمک خداوند (ج) محروم میشویم و ذلیل خواهیم شد». (ص. 136)
گافهای دیپلماتیک
طالبان دو بار وارد مزار شریف شدند. بار اول با شورش روبرو شدند و با شکست بزرگی مواجه شدند. اما بار دوم که وارد شدند، در دل کشورهای آسیای میانه رعب و هراس انداخته شد. مژده مینویسد که وزیر خارجه طالبان، مولوی متوکل از او خواست تا اعلامیهای مبنی بر اینکه طالبان قصد مداخله در کشورهای آسیای میانه را ندارند، بنویسد. پس از اینکه اعلامیه نوشته میشود، جلسه کمیسیون سیاسی برگزار میشود و در آن اعلامیه به خوانش گرفته میشود. کسی مخالفت نشان نمیدهد، به جز وزیر عدلیه طالبان، ملا ترابی که به سختگیری شهرت داشت. او ملا حسن آخوند را «حاجی ملا صاحب» میخواند و میگوید که با توجه به ماهیت امارت طالبان، «آیا سیاست همین است که ما هیچگاه در امور دیگران مداخله نکنیم؟» ملا حسن آخوند در پاسخ میگوید که درصورتی که طالبان قدرت داشته باشند، مداخله میکنند «اما در شرایط فعلی که رهبران آسیای میانه وضوی خود را نگهداشته نمیتوانند» باید همینطور حرف زده شود. (ص. 145)
مژده یک مورد دیگر از این رویکرد آتشین ملا حسن آخوند را نیز نقل میکند. او مینویسد که عربستان سعودی تحت فشار ایالات متحده قرار داشت تا اسامه بن لادن را دستگیر و اعدام کند. در نشستی که سلمان العمری، سفیر سعودی در کابل با ملا حسن آخوند داشته است او به لحن تند میگوید که طالبان باید فورا در این مورد اقدام کنند. واکنش خشمگینانه ملا حسن آخوند این است: «ما به این دلیل به شما احترام میگذاریم که قبله ما در سرزمین مقدس عربستان قرار دارد وگرنه غیرت و مردانگی شما از قبل معلوم است!!!» مژده میگوید که این واکنش ملا حسن آخوند «نه تنها دشنام به سلمان العمری، بل توهین به رهبری سعودی بود» و باعث شد تا عربستان سعودی -به عنوان یکی از سه کشوری که طالبان را به رسمیت شناخته بود- روابطش را تا سطح کاردار پایین بیاورد. (ص. 132)
کشتار دیپلماتهای ایرانی
به دنبال ورود طالبان به مزار شریف در سال 1377، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در قنسولگری این کشور کشته شدند. واکنش ایران شدید بود و نیروهایش را در امتداد مرز با افغانستان مستقر کرد اما در عین حال، به دنبال نوعی دلجویی از سوی طالبان برای حل قضیه نیز بود. در کنفرانس خبری که طالبان برگزار کردند و ملا حسن آخوند مدعی شد که کشته شدگان را به عنوان دیپلمات به رسمیت نمیشناسد و «آنها اگر دیپلمات بودند، نزد ربانی رسمیت داشتند». (ص. 125)
موقف بیباکانه طالبان باعث میشود تا فشارهای بینالمللی بر دولت این گروه بیشتر شود. مژده روایت میکند که نمایندهی خاص نخست وزیر وقت پاکستان، نواز شریف در نشستی در وزارت خارجه طالبان حضور مییابد و یادآوری میکند که ماه بعدی نواز شریف جهت اشتراک در اسامبله عمومی ملل متحد اشتراک میکند و نیاز است تا عاملین کشتار دیپلماتهای ایرانی مجازات شوند تا غایله ختم شود. ملا حسن آخوند بی محابا میگوید که «شما میگویید که ما برادران خود را اعدام کنیم؟» (ص. 128) که البته پاسخ دیپلمات پاکستانی این است که نیاز نیست حتما قاتلین را اعدام کنید، تنها کاری باید شود تا آبروی از دست رفتهی ایران اعاده شود.
حاجی ملا آخوند و روزنامه
این نوشته را با ماجرای جالب و خندهدار تمام میکنم. مژده روایت میکند که ملا حسن آخوند از این که اوراق روزنامه روی زمین میافتاده، ناراحت میشده و معتقد بوده که «این کار باعث تباهی کشور خواهد شد». (ص 50) مژده مینویسد که در یکی از اعیاد که او نزد ملا حسن آخوند رفته بود، ملا حسن آخوند از این که در پختن کیک از اوارق روزنامهای هیواد و انیس استفاده شده، اظهار ناراحتی میکند. راه حل او اما درخور توجه است: میخواهد بعد از عید نزد ملا عمر برود و درباره «ممنوعیت چاپ جراید و روزنامهها در افغانستان» صحبت کند. اما حرف جالبتر او این است که «من در زندگی حتا یک مقاله را از روزنامهای نخوانده ام، زیرا به جای این که وقت خود را در این کار ضایع کنم، چند صفحه از قرآن مجید را میخوانم». (ص 50)