تساهل و مدارا در ادبیات عرفانی

 

سخنرانی دکتور عبدالغفور آرزو در نخستین برنامه‌ی گفتمان تساهل و مدارا

به نام آن‌که دل کاشانه‌ی اوست

دوستان فرهیخته

فرهیختگان فرهنگ‌پرور

خانم‌ها و آقایان

سلامی چو بوی خوش آشنایی

همان‌گونه که می‌دانید، برگزار‌کنندگان این همایش علمی و فرهنگی[۱] خواسته اند تا به چگونگی «تساهل و مدارا در ادبیات عرفانی» بپردازم.

در این روزگاری که افراط‌گرایی و خشونت بیداد می‌کند، جریان‌سازی گفتمان مبتنی بر اعتدال و  اعتدال‌گرایی کاری است کارستان. از این منظر،  موقع‌شناسی دوست فرهیخته‌ام سید جعفر راستین و یاران ورجاوندش را صمیمانه می‌ستایم:

موقع‌شناس عصیان، ذلّت‌کش خطا نیست

می حکم شیر دارد، در ماهتاب خوردن

دوستان ورجاوند

داوری ارزش‌ها با روش، اصلی است خدشه‌ناپذیر. برای اینکه بتوانم روشمند سخن بگویم، ایجاب می‌کند عنوان «تساهل و مدارا در ادبیات عرفانی» را به چند بخش تقسیم کنم و به پرسش‌های چون:

  • چگونگی مفاهیم مدارا، تساهل و تسامح؛
  • چسانی معرفت عارفانه؛
  • چگونگی ادبیات عرفانی؛

پاسخ دهم. متأسفانه زمان اندک است و  عرصه فراخ؛ به همین دلیل از تبیین و تعریف مقوله‌های تساهل، عرفان و ادبیات چشم می‌پوشم. فقط بر این تأکید می‌کنم که گوهر و جوهر تساهل، دگرپذیری و پذیرش اندیشه‌های متفاوت است، حلم و بردباری است، گفتمانِ آرام  و آرامش‌بخش:[۲]

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت‌ست؟

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

فرهیختگان گرامی

تساهل هرگز بدون تسامح رونق نمی‌گیرد. سماحت و دلیری، بخشندگی و بزرگواری از آن کسی  است که اندیشه‌ی متمایز و متضاد را می‌شنود: نحن ابناء‌الدلیل، نمیلً حیثً یمیل. این سخن پور سیناست. ما  فرزندان دلیلیم، در هر جهتی که استدلال بگراید ما نیز می‌گراییم. چنین اندیشه‌ای در حوزه‌ی درون‌دینی از کلام مجید  نور و نیرو می‌گیرد. چون دوست گرامی من آقای محق به چنین فرازی می‌پردازد، دامن سخن را  نمی‌گسترانم. صرف به اشاراتی بسنده می‌کنم:

خداوند علیم به پیامبر خاتم وحی می‌کند که مردم را به سوی پروردگارت دعوت کن. این دعوت مقیّد به دو شرط است:

الف) موعظه و حکمت؛

ب)   مجادله به طریق احسن:

ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ. (نحل/ ۱۲۵)

مجادله به طریق احسن یعنی تساهل و تسامح؛ یعنی گفتمانِ توأم با تأمل و تحمل.

بر مبنای آموزه‌های کلام مجید، دعوت به سوی حق و  حقیقت زمانی ممکن است که با بخشندگی و مهربانی، مروت و مدار توأمان باشد؛ فروهشتن سخت‌گیری و تندخویی:

وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ  (آل عمران/۱۵۹)

ای پیامبر!  اگر تندخو و سخت‌دل بودی، مردم از گِرد تو پراکنده می‌شدند. همه‌ی عارفان قرآن‌پژوه باور دارند که نرم‌خویی و تساهل نشانی از رحمت الهی است و حضرت پیامبر، «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»!  گوهر رسالت نبی خاتم«ص»، تتمیم مکارم اخلاق است:

  • وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ . (انبیاء، آیه ۱۰۷)؛
  • إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخْلاقِ . (حدیث)

از این چشم‌انداز باور دارم که اخلاق گوهر دین است و با رحمت پیوند ذاتی دارد. سیره و سلوک پیامبران و اهل‌الله، نماد بارز چنین پیوندی است. تساهل و مدارا در چنین مدار و فضایی قابل درک است؛ فضایی که   بر سبّ و لعن، دشنه و دشنام خطّ ابطال می‌کشد:

«وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّه ِ فَیَسُبُّوا اللّه[۳]» (انعام/ ۱۰۸)

تساهل در معرفت عارفانه‌ی دینی از چنین آیات و احادیثی نور و نیرو می‌گیرد. یعنی در نگاه عارفان تساهل و تسامح وجه ذاتی دارد. در قلمرو معرفت عارفانه تحکّم، سنگوارگی، دشنه و دشنام جایی ندارد.  ادبیات عرفانی زبان این نگاه و نگرش ژرف است. داستان موسی و شبان در مثنوی معنوی مظهر چنین نگرشی است، یعنی مولانا به‌روشن‌ترین وجه گوهر تساهل را، با همه‌ی ژرفناکی‌اش، به تصویر می‌کشد:

دید موسی یک شبانی را به راه

کو همی گفت:  ای خدا و ای اِله

. تو کجایی تا شوم من چاکرت

چارقت دوزم، کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم، شپش‌هایت کُشم

شیر پیشت آورم ای محتشم

دستکت بوسم بمالم پایکت

وقت خواب آید بروبم جایکت

ای فدای تو همه بزهای من

ای به یادت هی هی و هیهای من

مولانا در این پرداخت عارفانه، گفتمان عشق و عقل را در دو هیأت عرفانی و کلامی  برجسته می‌کند. شبان، عاشق‌سوخته‌جانی است که با وجد روحی می‌خروشد و با داشته‌های ذهنی‌اش نجوا می‌کند:

دستکت بوسم بمالم پایکت

و فرهنگ شبانی فراستش را رنگ نجوا می‌دهد:

ای فدای تو همه بزهای من

ای به یادت هی هی و هیهای من

موسی این گونه نیایش و نجوا را برنمی‌تابد.  متکلمانه بر شبان نهیب می‌زند[۴]:

گفت موسی: های بس مُدبر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست و چه کفرست و فُشار

پنبه‌یی اندر دهان خود فشار

گندِ کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
گر نبندی زین سخن تو حلق را

آتشی آید بسوزد خلق را

با که می‌گویی تو  این، با عمّ و خال

جسم و حاجت، در صفاتِ ذوالجلال؟

شبان از ترس و دلهره لب فرو می‌بندد و از دلتنگی سر به صحرا می‌زند:

جامه را بدرید و آهی کرد تفت
سرنهاد اندر بیابان و برفت

حضرت موسی به کوه طور می‌رود و خدای رحیم واکنش پیامبرش را صواب نمی‌داند:

وحی آمد سوی موسی از خدا
بنده‌ی ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام

هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

هندوان را اصطلاح هند مدح

سندیان را اصطلاح سند مدح

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

فرهیختگان گرامی

برای اینکه مفهوم تساهل در معرفت عارفانه و ادبیات عرفانی برجسته شود، باید داستان «موسی و شبان» را با نگاه و نگرش عمیق واکاوی کنم. یعنی زاویه‌ی دید من به این داستان شگفت و عمیق، تساهل و مداراست. شاید این زاویه‌ی دید نو و نوآیین باشد.

به هرحال،  شبان عاشق خداست. شبان با فهم، فراست و توانایی بیانی خود نیایش می‌کند. این نجوای مستانه آراسته با موازین شرعی نیست. به همین دلیل موسی متکلمانه برمی‌آشوبد. نجوای عاشق دل‌سوخته را کفر می‌داند. شبان سرشار از نیایش و نجوا خاموش می‌شود و  خداوند بخشنده به موسی(ع) می‌فرماید:

بنده‌ی ما را ز ما کردی جدا

پیامبر–که در هیأت و هویت متکلم و فقیه داوری می‌کند- با عتاب خداوند در می‌یابد که «میان اسلام و ایمان، کفر ظاهری و کفر فقهی[۵]» فاصله‌ ای عمیقی است. هر کنشی را نباید با پتک پندار، تکفیر کرد. زیرا راه رسیدن به خدا«بعدد انفاس‌الخلائق[۶]» است:

آتشی از عشق در دل برفروز
سر به سر فکر و عبادت را بسوز
موسیا آداب‌دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنی‌ست

بر دِه ویران خراج و عُشر نیست

گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پرخون شهید او را مشو
پیامبر خدا درّه به درّه، کوه به کوه به دنبال شبان می‌گردد تا پیام الهی را ابلاغ کند:

چون که موسی این عِتاب از حق شنید
در بیابان در پی چوپان دوید
گفت: مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو
کفر تو دین‌ست و دینت نور جان
ایمنی، وز تو جهانی در امان

مولانا با رو به رو ساختن دو آیینه، دو گفتمان متفاوت، حق و حقیقت را متکثر می‌داند. به باور مولانا، نجوای عاشقانه‌ی شبان و نیایش متشرعانه‌ی موسی(ع) تجلّی و ترنّم معطوف به پرستش خدای یگانه است. تمایز درچگونگی سیرت و اصطلاح است:

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام هر کسی را اصطلاحی داده‌ام

هندوان را اصطلاح هند مدح

سندیان را اصطلاح سند مدح

فراموش نباید کرد که خداوند بر  نجوای شبان صحه می‌گذارد و داوری شتابناک و ظاهربنیاد پیامبرش را تصحیح می‌کند؛ و استدلال متشرعانه و خشم‌آگین موسی(ع) ، شبان را به مقامی می‌رساند که محتوای وجد روحی‌اش با صورت متشرعانه‌ی نیایش موزون می‌شود. البته مولانا هرگز از تکرار تکثر حقیقت و متمایز بودن راه‌های دست‌یابی به حق خسته نمی‌شود. تأویل و تصحیح تجربه‌ی دینی و چگونگی بیان این تجربه، نیازمند تساهل و مداراست. پتک تکفیر را فروهِشتن و سوگندنامه‌ی  الهی یعنی قلم را برافراشتن، جانمایه‌ی تساهل و  تسامح در معرفت عارفانه‌ی دینی است.

ادبیات عرفانی آیینه‌دارچنین مروّتَ توأم با مدارایی‌‌ست. ادبیات عرفانی، نشان می‌دهد که تساهل در معرفت عارفانه نقش و  کارکرد محوری دارد. آزادی ادیان و مذاهب و گفتمان  توأم با مدارا، مدار اساسی چنین معرفتی است.

البته تساهل به معنای تحمل منفعلانه‌ی عقیده‌ی مخالف نیست، بل بیانگر اقتدار فکری است. آنی که اندیشه‌اش بر خرد ایمان‌بنیاد استوار است، دارای «تساهل و تسامح» است و از خرد نقّاد هرگز نمی‌هراسد.

دوستان من

معرفت عارفانه با جهان‌بینی تجلی به تبیین هستی می‌پردازد و با نگاه استعلایی به انسان می‌نگرد:

چیست انسان؟ کمال قدرت عشق

معنی کاینات و صورت عشق؛

و انسان توفان عالم آفرینش است:

همه جا آب وکف نمایان کرد

چون به انسان رسید توفان کرد

بیدل

از همین چشم‌انداز «حافظ»، درخت دوستی را می‌نشاند؛ و آرزوی «مولانا[۷]» انسان است. انسان و همه‌ی هستی در باور عارفان «یک فروغِ رخِ ساقی است که در جام افتاد»؛ و همه‌چیز و همه‌کس «پرتوی از روی حبیب» است؛ و »مستور و مست» از یک سلاله. چون «زمین مسجد خداست»؛ در نگاه شهودی عارفان «مسجد و کنشت، خانه‌ی عشق» است. حافظ با چنین شهودی می‌خروشد:

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

یاران ورجاوند

تا آن‌جایی که من می‌دانم، همه‌ی عارفان علی‌الاطلاق از نظر کلامی اشعری اند، تساهل در دیدگاه عارفان ربط وثیق با جبرگرایی دارد. یعنی بین جبرگرایی و تساهل می‌توان نسبت ظریف پیدا کرد:

ساقیا  می دِه که با حکم ازل تدبیر نیست

قابل تغییر نبود آنچه تعیین کرده اند

حافظ

حافظ به خود نپوشید، این خرقه‌ی می‌آلودای شیخ پاک‌دامن، معذوردار ما را از همین چشم‌انداز صاحبدلان عارف به رحمت حضرت حق واثق اند:

«الهی  چون گفتی رحیمم؛

نا امیدی بر ما تمام است؛

چون گفتی کریمم؛

ناامیدی بر ما حرام است[۸]»

و اندرز می دهند:

وحشی دشت معاصی را دو روزی  سردهید

تا کجا خواهد رمید آخر شکارِ رحمت‌ست؛

بیدل

و با تمسّک به آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا[۹]» (النساء:۴۸) و حدیث «لَولا أنَّـکُم تُذنِـبُونَ لَخَلَقَ‌اللهُ خَلقاً یُذنِـبُونَ  َیـغفِـرَ لَـهُم»[۱۰]، گناه را تازیانه‌ی سلوک می‌دانند:

  • ز ساز معبد هستی همین صداست بلند

که ای عدم‌صفتان کاشکی گناه کنید

بیدل

گر بهشتم مدّعا می‌بود، تقوا کم نبود؛

امتحانِ رحمتی دارم،  گناهی می‌کنم

بیدل

معرفت عارفانه با این فراست و سلوک، حال را بر قال ترجیح می‌دهد.  یعنی با متحول‌ساختن دنیای انفسی انسان، به تغییرآفاق می‌پردازد.  مبنای تساهل در معرفت عارفانه حال‌محوری است:

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

 

فرهیختگان گرامی

هنگامی که از تساهل و مدارا سخن می‌گویم در حقیقت بر کثرت اندیشه و اندیشه‌های متکثر صحّه می‌گذارم. به سخن دیگر،  انسان موجودی اندیشه‌ورز است و دگراندیشی، هویت انسان. از چشم‌انداز رابطه‌ی حقوقی انسان با انسان می‌توان گفت گوهر  وجودی حقوق شهروندی، مروت و مداراست:

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف‌‌ست

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

مروت و مدرا زمانی محقق می‌شود که حقیقت را امر متکثر بدانیم. بدانیم که حقیقت در جغرافیای معرفت بشری امر انحصاری نیست:

آنکه گوید جمله حق‌ست، احمقی‌ست

وآنکه گوید جمله باطل او شقی‌ست

چنین باوری است که حافظ را بر آن می‌دارد که «جنگ هفتاد دو ملت» را عذر بنهد:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

و به باور بیدل:

جمعیّت دل‌ست مدارای کفر هم

چون سبحه کوچه داد به زنّار دین ما؛

و ایمانی که از حقیقت کفر بی‌خبر باشد، ایمان تقلیدی است، به پیشیزی نمی‌ارزد:

نمی‌دانم چسان از شرم نادانی برون آید

به زُنّارآشنا ناگشته ایمانی که من دارم

بیدل

به باور ابوالمعانی هنگامی که مذهب یعنی راه و روش تنگی می‌کند، مشرب متولد می‌شود:

عمارت غیر چین دامنِ صحرا نمی باشد

ز تنگی‌های مذهب این قدر بالید مشرب‌ها

چرا  معرفت عارفانه و ادبیات عرفانی، فضای باز مشرب را برای پرواز اندیشه‌ی انسان طراحی می‌کنند؟ بدین پرسش فربه می‌توان چندین پاسخ داد.از  عارفان شاعر می‌شنویم:

  • آزادی و آزاد‌اندیشی، سرشت انسان است؛ جان مایه‌ی وجودی اوست:

موج این دریا تکلّف‌پرور گرداب نیست

طینت آزاد بیرون تا ز وهم مذهب‌ست

بیدل

  • تساهل یعنی پذیرش اینکه حقیقت در معرفت بشری متکثر است و تصلّب یعنی حق انحصاری خردورزی:

در حقیقت اتحاد کفر و ایمان ثابت‌ست

اندکی از بدگمانی‌ها تخلّف کرده اند

بیدل

با این نگرش ژرف، معرفت عارفانه مروت و مدارا را مبنای حقوق شهروندی می‌داند.؛ حقوق شهروندی یعنی پذیرش همه‌ی رنگ‌ها و آهنگ‌ها در فضای گفتمان بی‌رنگی. چرا بی‌رنگ می‌گویم؟ ازمولانا بشنوید:

چونکه بی‌رنگی اسیر رنگ شد

موسی با موسی در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی

موسی و فرعون دارند آشتی

بی‌رنگی یعنی پذیرفتن اندیشه‌های متفاوت و متضاد؛ فهم متکثّر از حقیقت واحد؛ حقیقت واحدی که در حوزه‌ی معرفت بشری مبانی متنوع دارد. معرفت عارفانه به همه‌ی این تنوع و تکثر ویزای ورود می‌دهد. ادبیات عرفانی، گفتمان این دگرپذیری است:

شیخ اکبرمحیّ‌الدین بن عربی«رح» می‌سراید:

«در گذشته من از دوست خود،

روی برمی‌تافتم

اگر کیش وی را،

همسان مذهب خویش نمی‌یافتم!

لیکن امروز، قلب من پذیرای هر نقش شده است

چراگاه آهوان، صومعه‌ی راهبان

بتکده، کعبه

الواح تورات، مصحف قرآن

من، به دین عشق سرسپرده ام

و به هر سوی که کاروان‌های آن،

رهسپار شود،

راه خواهم جست!

آری! عشق، هموارگر همه‌ی ناهمواری‌های دین و ایمان من‌ست.»

مشخص است که چنین معرفتی به  اندیشه‌های متنوع و متضاد فرصت تبارز می‌دهد. نخستین مشخصه‌ی این معرفت، خرد ایمان‌بنیاد است. خرد ایمان‌بنیاد به همه‌ی اندیشه‌های متنازع و متعارض فرصت حضور می‌دهد. از هیچ ظهور بدیع و ستیزنده‌ای نمی‌هراسد چون استدلالش متکی به معرفت شهودی خلل‌ناپذیر است. رسالتش طلوع و تلألؤ است؛ ایجاد گرمی و انبساط.  سماع بوسعید با گبرکان و گسستن زُنّار در اوج وجد روحی، درخشنده‌ترین نماد این تساهل وصف‌ناپذیر است.

خانم‌ها و آقایان

یکی از واقعیت‌های دردناک زمانه‌ی ما، خشونت و افراط‌گرایی است. این پدیده‌ی دهشت‌آفرین منحصر به هیچ فرهنگی نیست، بل دارای شناسنامه‌ی متعدد و متنوّع است. چگونگی آن را در بستر فرهنگ‌ها و بسترهای متفاوت اجتماعی می‌توان دید.  هرگز نمی‌توان با اطلاق‌گرایی، فرهنگی را خشونت‌پرور خواند. فرهنگ، فراست جمعی انسان است که در فرایند زیست‌باهمی شکل می‌گیرد. سقف زیست‌باهمی بر پایه‌های مروّت و مدارا استوار است.

علل، عوامل، انگیزه‌ها و دلایل خشونت و افراط‌گرایی را فرهیختگان جامعه‌شناس و جامعه‌شناسان فرهیخته از زوایای گوناگون واکاوی و ارزیابی کرده اند، که نیاز به تکرار ندارد. اما از این حقیقت نمی‌توان گذشت که نگاه ابزاری معطوف به قدرت، نگرش‌های قناصدار(ایدئولوژیک) می‌تواند صلح جویانه‌ترین فرهنگ را تبدیل به جریان خشن و بی‌مهار سازد.

دوستان ورجاوند

با توجه به این اجمال، چگونگی افراط‌گرایی را از منظر افراط در تکفیر باید دید. «پدیده‌ی افراط در تکفیر» ریشه‌یی درون‌دینی دارد. یعنی راهبرد علمی و راهکارهای عملی را  نمی‌توان برون از حوزه‌ی فرهنگ و معرفت دینی جست.

از آن‌جایی‌که بحث ما بحثِ درون‌دینی است، باور دارم که راهبرد معرفت عارفانه‌ی دینی، راهبرد دقیق و عمیق در برابر کنش‌های افراطی است. عرفان با گوهر مرّوت و مدار در سیر تاریج ترویج‌کننده‌ی همگرایی و دیگر‌پذیری بوده است. فراموش نباید کرد که عرفان باالذّات مفهوم جهانی‌شدن را در خود نهفته دارد. یعنی پیش از آنکه واقعیت دهکده‌شدن جهان در زمانه‌ی ما مفهوم عینی پیدا کند، عارفان صاحبدل با معرفت شهودی، همه‌ی مرزهای فکری را به رمز همدلی تبدیل کرده اند.

به سخن روشن‌تر، عرفان،  که دین باطنی همه‌ی انسان‌هاست، قرون متوالی است که همه‌ی باور‌ها و اعتقادات متکثّر و حتی متصلّب را رنگ و آهنگ وحدت بخشیده است. معرفت عارفانه، همه‌ی رنگ‌ها را بی‌رنگ می‌کند و با مستی شهودی گوهر مروّت و مدارا را می‌گستراند . تفاهم و همگرایی، نتیجه‌ی چنین معرفت شورانگیزی است.

آری! عرفان یا دین باطنی انسان هیچ مرزی را جز مرز عشق به رسمیت نمی‌شناسد. «عشق به مقدار تجلّی است و تجلّی به مقدار معرفت. [۱۱]»؛

عشق را از من مپرس؛

از کس مپرس؛

از عشق پرس[۱۲]؛

عشق به خدا، عشق به انسان و عشق به همه‌ی مظاهر هستی، گوهر معرفت عارفانه است. این معرفت بهترین راهبرد در برابر افراط‌گرایی  در حوزه‌ی درون‌دینی است.

واپسین سخن:

یک) از شکیبایی و هم‌آوایی شورانگیزتان سپاسگزارم؛

دو) مادح اهل صفا باش که درعلم یقین

وصف این طایفه تفسیرکلام‌الله است

 

[۱]. دانشگاه کابل، ۱۶/ سرطان/ ۱۳۹۷خورشیدی

[۲] . معادل این کلمه در انگلیسی «Tolerance» است، فعل آن «Tolerate» می‌باشد. « برخی معتقدند که نزدیک‌ترین معادل معنایی «Tolerance» حلم است؛ زیرا حلم یعنی تحمّل امور ناگوار در عین قدرت و قوّت.»

[۳] . (به معبود) کسانی که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند.

[۴] . داستان موسی و شبان، نزاع تاریخی اهل تشبیه و تنزیه را نیز در خود نهفته دارد. تشبیه فاصله‌زداست و تنزیه فاصله‌آفرین. تشبیه نتیجه‌ی هیجان روح است و تنزیه ممثّل ترس. تشبیه، ترانه‌ی خودمانی شدن با خداست و در آیینه‌ی خویشتن خویش دیدن. تنزیه، نشانه‌یی است از بی‌نشان، که فراتر از وهم و قیاس است:

اتصالِ بی تکیّف بی قیاس

هست ربّ الناس را با جان ناس.

در این داستان، شبان اهل تشبیه است و موسی اهل تنزیه. بیدل مشبهه را «معاینه بین» می‌نامد و منزّهه را «خیال‌پرست». به باور ابوالمعانی تشبیه و تنزیه «تفصیل مراتب انسانی است». ر.ک: مقایسه‌ی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ، به همین قلم، صص ۲۹۸ و ۳۷۲

[۵] . شمس تبریزی از «مسلمان‌برونان کافر اندرون» سخن می‌گوید و بیدل باور دارد:

بهار عالم انصاف گر به این رنگ‌ست

نرفته است مسلمانی از فرنگ برون

ساعت‌ها می‌توان در پیرامون این دو مقوله سخن گفت.

[۶] . الطرق الى‌الله بعدد انفاس‌الخلائق

[۷] . دی شیخ با چراغ همی‌گشت گِرد شهر              کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما                          گفت آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست

زین همرهان سست‌طریقت دلم گرفت                  شیر خدا و رستم‌دستانم آرزوست

چرا مولانا به «شیر خدا» بسنده نمی‌کند  و «رستم دستان» را نیز کارساز می‌داند؟ به سخن دیگر، چرا مولانا با تمسّک به «شیر خدا» و «رستم دستان» می‌خواهد انسان مورد نظرش را بیابد. به باور من در این بیت «شیر خدا» نماد ایمان است و «رستم» نماد آزادگی. پیام مولانا این است: گوهر ایمان آزادگی است و تساهل جان‌مایه این پیام.

[۸] . خواجه عبدالله انصاری

[۹] . بی‌گمان  خداوند(هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد ولی  فروتر از آن را بر هر کِه بخواهد مى‌بخشاید و هر کِه برای خدا شریک قایل شود، گناه بزرگی را مرتکب شده است.

[۱۰] . اگر شما گناه نکنید، هر آینه خداوند مردمانی رامی‌آفریند که گناه کنند و او آن‌ها را  مورد آمرزش قرار دهد.

[۱۱] . ابن عربی

[۱۲] . مولانا

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews