لُب سخن خوارج این بود که دو گزینه بیش نیست یا باید درست به اسلام عمل کنید، یا توقع نداشته باشید مسلمان شمرده شوید؛ به عبارتی یا صد یا صفر. این سخن نزدیک به عبارت مشهوری است که سید قطب در عصر حاضر گفت: یا اسلام کامل یا هیچ.
چند دهه است که اصطلاح تکفیری وارد ادبیات سیاسی شده و برای بیان ویژگی برخی از گروههای دینی به کار میرود. با ظهور داعش در سالیان اخیر این اصطلاح کاربرد گستردهتری پیدا کرده و گاه به مثابه اتهام بر افراد یا گروههایی اطلاق شده است. این اصطلاح هنوز تعریف مورد اتفاقی ندارد، اما بیش از آنکه اصطلاحی سیاسی باشد اصطلاحی کلامی-الهیاتی است، و بدون اشراف بر ریشههای تئولوژیک آن نمیتوان معنا و مصداق درست آن را نشان داد.
در مفهومی ساده، تکفیری به افراد و گروههایی از دینداران گفته میشود که در کافر خواندن دیگران بیپروایی و زیادهروی میکنند. اما پدیده زیادهروی در کافر خواندن دیگران به تازگی پیدا نشده، بلکه نخستین بار در روزگار یاران پیامبر اسلام نمایان شد. این به هنگامی بود که پس از قتل خلیفه سوم، جنگهای داخلی میان مسلمانان به وقوع پیوست و به کشته شدن هزاران مسلمان از یاران و غیر یاران به دست همدیگر انجامید. در پی آن جنگها پرسشهایی کلامی در باره مبنای مرزبندی میان مردم پیش آمد و اینکه جنگ با چه کسانی رواست و در چه حالتی میتوان دست به قتل همکیشان خود زد.
اختلاف نظر در باره مبانی ایمانداری و معیارهای آن، مسلمانان را به چند گروه تقسیم کرد. شماری از آنان که موقفی تند و سختگیرانه در این زمینه داشتند از سوی دیگران خوارج خوانده شدند. لُب سخن خوارج این بود که دو گزینه بیش نیست یا باید درست به اسلام عمل کنید، یا توقع نداشته باشید مسلمان شمرده شوید؛ به عبارتی یا صد یا صفر. این سخن نزدیک به عبارت مشهوری است که سید قطب در عصر حاضر گفت: یا اسلام کامل یا هیچ.
از نظر خوارج کسی که گناه کبیره انجام دهد ایمانش از میان میرود و کافر میشود. چنین کسی جان و مالش مصونیت ندارد و نمیتواند از تعرض مومنان در امان باشد. از آنجایی که اجتناب کامل از گناه بسیار دشوار است، و مقاومت در برابر برخی از گناهان، به ویژه گناهان لذتبخش و وسوسهانگیز، حتا برای بخشی از مومنان به سختی امکانپذیر میشود، بسیاری از مسلمانانِ متدین نیز از دید خوارج محکوم به بیایمانی، و جان و مالشان مباح میشد.
این رویکرد که به مرور زمان پایههای کلامی و استدلالی نیز پیدا کرد، در کنار سایر کشمکشهایی که ریشه در رقابتهای قبیلهای بر سر قدرت و ثروت داشت جامعه اسلامی آن روزگار را تقریبا برای دو قرن، دچار آشوبهای گسترده ای کرد.
برای مهار این وضعیت، هم خلیفگان اموی و عباسی نیروی فراوان صرف کردند و هم عالمان و فقیهان مختلف، تا حربه تکفیر را در غلاف کرده، استفاده از آن را به حد اقل برسانند. آنان اما نتوانستند یا نخواستند آن را برای همیشه به یکسو بگذارند، و از این رو همیشه به مثابه آتشی در زیر خاکستر باقی ماند.
حربه تکفیر در ادوار بعدی نیز در خصومتهای فرقهای از نیام کشیده شد، اما نه به صورت گسترده و اپیدیمیک. مثلا، امام محمد غزالی برخی از فیلسوفان مسلمان را متهم به کفر کرد، و از آنسو، برخی فقیهان سختگیر غزالی را متهم به گمراهی کردند و دو نظریهپرداز برجسته عرفان اسلامی، عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی، به اتهام انحراف در عقیده بر دار شدند، همچنانکه شماری دیگر مورد شکنجه و تبعید قرار گرفتند. اما هر چه بود این امر تبدیل به رویهای عام نشد و وجدان عمومی جامعه اسلامی از توسل گسترده به این حربه ابا داشت.
تا اینکه جنبش وهابیت در قرن هیجدهم در شبه جزیره عربستان به راه افتاد و با مشرک خواندن بسیاری از مسلمانان دروازه تکفیر را از نو در جامعه اسلامی گشود. برخی از تندرویهای وهابیت واکنش به خشونتهای مذهبی شیعیان صفوی بود که پیش از آن به قصد امحای مذاهب سنی در ایران و اطراف آن رخ داده و با کشتار وسیع سنیان برای اجبار آنان به تغییر مذهب همراه شده بود.
اما از آنجا که ایدئولوژی وهابیت بر میراث اهل حدیث متکی بود، امکانی درونی در این میراث برای خویشتنداری و احتااط در باب تکفیر وجود داشت، به دلیل وجود روایاتی از پیامبر اسلام که تکفیر را به شدت نکوهش میکرد، و همان سبب شد که این جنبش از شدت و حِدت اولیه باز گردد و نسلهای بعدی عالمان این گروه مانند شیخ ابن باز، ناصر الدین آلبانی و امثال آنان، با حفظ فاصله خود با تکفیریها، شیوهای معتدلتر در پیش بگیرند، هرچند این از خشونت زبانیشان در برابر دیگر فرقههای مسلمان نکاست و پرخاشگری اهل حدیث کمابیش ادامه پیدا کرد.
عریانترین گروههای تکفیری که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند یکی گروه جهیمان عتیبی در سعودی بود، و دیگری گروه شکری مصطفی در مصر؛ و آخرین حلقه تکفیری که پا به میدان نهاده است گروه داعش است که همه رقبای خود، به شمول دیگر سلفیان جهادی را کافر میخواند.
از سید قطب مصری تا مودودی پاکستانی
جهشی که در قرن بیستم در گرایش به تکفیر پیش آمد و آن را رفته رفته به معضلی بزرگ تبدیل کرد به میان آمدن تئوری حاکمیت الهی به دست دو تن از نظریهپردازان مشهور مسلمان، یکی ابوالاعلی مودودی در پاکستان و دیگری سید قطب در مصر بود. این دو نویسنده که نیای همه جریانهای اسلام سیاسی به شمار میروند، در نیمه قرن بیستم، از این زاویه به موضوع نگاه میکردند که جریانهای چپ با تکیه بر تئوریپردازیهای کارل مارکس و پیروان وی مانند لنین و مائو و جریانهای لیبرال با تکیه بر تئوریپردازیهای مکتب لیبرالیسم، میداندار تحولات سیاسی و اجتماعی شده اند. این دو تصور میکردند که مسلمانان نیاز به اَبَرروایتی مشابه، اما با چاشنی اسلامی، دارند تا از این راه با واکنشی درخور به دو جریان یاد شده، مسیر خود را از آنان جدا کنند، به ویژه آنگاه که دو اردوگاه بزرگ سیاسی و نظامی بر پایه آن دو روایت تشکیل شده و جهان را به دو قطب رو در رو تقسیم میکرد. مودودی و سید قطب، به تبعیت از حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین، تشکیل اردوگاه بزرگ اسلامی را بر پایه اَبرروایتی متفاوت پیشنهاد میکردند.
هسته کانونی اندیشههای هر دو که مبنای شکلگیری ابرروایت مورد نظر ایشان است حاکمیت الهی و تاکید بر ناکارآمدی حاکمیت انسانی است. سایر مولفههای فکری آنان بر مدار این ایده کانونی میچرخد. از نظر آنان نه تنها سوسیالیسم و لیبرالیسم بلکه کلیت دانش و خرد انسانی از کشف و شناسایی راه و رسم درست زندگی عاجز، و در تعیین ارزشهای زندگی محکوم به شکست است، و آنچه در این مسیر ارائه میکند اعم از نظام سیاسی تا سیستم اقتصادی و تا قوانین و مقررات حقوقی، چونکه به اصول وحیانی تکیه ندارد، فاقد مشروعیت و در حکم فراوردههای جاهلیت است. از نظر آنان تن دادن به قوانین ساخته انسان به مثابه عبادت غیر خداست، و از این طریق دریچه فروغلتیدن به جاهلیت و کفر گشوده میشود. طبق این دیدگاه بنیادیترین عبارت دینی یعنی لا اله الا الله، مساوی با لا حاکمَ الا الله است، یعنی به جای عبارت: هیچ معبودی جز خدا سزاوار پرستش نیست، باید گفت: هیچ ذاتی جز خدا سزاوار حکومت کردن نیست.
ارائه دادن تفسیری معطوف به قدرت و حاکمیت از بنیادیترین آموزههای عقیدتی اسلام و نشاندن خدا بر مسند حاکمیت انسانی، پیشینهای به این سبک و سیاق در تاریخ اندیشه موروثی مسلمانان جز در میان خوارج نداشت. از این رو، این تفسیر از همان آغاز با واکنشهای تندی از سوی بخش قابل توجهی از عالمان مسلمان رو به رو شد و در ردیف بدعتهای ناپسند به شمار رفت. نه تنها نهادهای مذهبی معتبری مانند الازهر مصر و دارالعلوم دیوبند در هند آن را مردود شمردند، بلکه شماری از مشهورترین دعوتگران دینی مسلمان مانند ابو الحسن ندوی از هند و حسن هضیبی از مصر و کسانی دیگر در نقد آن کتاب نوشتند. اما سِحر کلام دو نظریهپرداز یاد شده و علاقهای که عموم جنبشهای اسلام سیاسی به آثار آنان نشان دادند، به کمک شبکههای گسترده سازمانیشان در سراسر جهان اسلام، آن انتقادها را از رونق افکند و به فراموشی فروبرد.
عریانترین گروههای تکفیری که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند یکی گروه جهیمان عتیبی در سعودی بود، و دیگری گروه شکری مصطفی در مصر؛ و آخرین حلقه تکفیری که پا به میدان نهاده است گروه داعش است که همه رقبای خود، به شمول دیگر سلفیان جهادی را کافر میخواند. ولی هیچیک از اینها به لحاظ تاثیرگذاری فکری و تئوریک وزن چندانی نداشته است، و آنچه سبب شیرازهبندی اندیشه تکفیر در این روزگار گردید دو کتاب کلیدی بود: یکی کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن از مودودی و دیگری کتاب نشانههای راه از سید قطب. این کتابها با تعریف مجدد کلیدواژههای دینیِ ایمان، اسلام، کفر، جاهلیت، دین، الله، رَبّ و عبادت دستگاه هرمنوتیکی جدیدی برای تفسیر دین، و منظومه الهیاتی نوینی برای مسلمانی، پی افکندند که عموم سازمانهای تندرو مسلمان از آنجا عزیمت میکنند.
با توجه به این پیشینه فکری و سیر تاریخی، گرایش به تکفیر شامل طیف وسیعی از گرایشهای افراطی دینی است که همه در اصلِ متوسل شدن به تکفیر همانندند، اما در میزان استفاده از آن و گسترهای که برای محکومان به کفر ترسیم میکنند، از هم فرق دارند. شماری از آنان مانند بخشی از بنیادگرایان دینی، مسلمانان لیبرال و سکولار را کافر میخوانند، گروهی از آنان مانند سلفیانِ تندرو به صوفیان، شیعیان و اسماعیلیان به چشم مشرک و خارج از دین مینگرند، شماری دیگر از آنان مانند بخشی از طالبان کسانی را که با نظامهای حاکم همکاری دارند کافر میشمارند، و شماری دیگر مانند داعش حتا همکیشان جهادی خود مانند طالبان، القاعده و جبهة النصرة را هم محکوم به کفر میکنند.
اشتراک در عنصر تکفیریگری مرز شناوری را میان این گروهها به وجود آورده و جا به جایی در صفوف شان را آسان کرده است. هم اکنون بخشی از طالبان به داعش پیوسته یا در آستانه پیوستن هستند، و از آن سو، بخشی از بنیادگرایان غیر مسلح خود را برای حذف قهری دیگراندیشان و مخالفان فکری خود آماده میکنند و شگرد شان برای این کار قرار دادن سکولار، لاییک، بی دین و کافر در یک سیاق معنایی است که به وفور در تبلیغات خود به کار میگیرند تا ذهن جامعه را به پذیرش روحیه تکفیری آماده کنند. تکفیریهای بالفعل این حربه را به صورت سیستماتیک در مقابل دیگر مسلمانان، چه مسلمانان سکولار و چه مسلمانان سنتی، به کار میگیرند، و تکفیریهای بالقوه منتظر رسیدن به بزنگاهند تا این ویژگی خود را به فعلیت برسانند!
اما اگر از این قیل و قال فاصله گرفته از منظری امروزی به موضوع نگاه کنیم، توسل به تکفیر شیوهای منسوخ و متعلق به قرون وسطی است و در روزگاری معنا داشت که انسانها حق نداشتند دارای اعتقادات خاص خود باشند بلکه مکلف بودند اعتقاداتی را که دیگران لازم میدانستند بالاجبار بپذیرند.
در جایی که انسانها به بلوغ فکری رسیده، انتخاب دین و عقیده را حقی شخصی و خصوصی میدانند که ربطی به دیگران ندارد، تکفیر معنای خود را از دست میدهد. تکفیر در بنیاد خود سازوکاری است برای اِعمال سلطه به قصد حذف مخالفان و نفی حقوق شان، از راه بیرون راندن آنان از دایره اعتقاداتی خاص. اگر دینداری موضوعی شخصی و حقی انتخابی شناخته شود و هیچ کس به سبب چنان انتخابی مرتکب جرم و تخطی قانونی به شمار نرود، توپخانه تکفیر از کار میافتد و این سامانه از هم میپاشد.
به باور نگارنده، ایده تکفیر گلوگیرترین آزمون درونی در برابر کلیت تمدن اسلامی در قرن بیست و یکم است و بدون چیرگی بر آن، جهان اسلام و بسی فراتر از آن در آتش خواهند سوخت.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.