نویسنده: پوهندوی سید نویدالحق فضلی؛ دانشجوی دکتری رشتهی تاریخ تطبیقی-تحلیلی هنر اسلامی
توصیف
نکتهای که در نگاه نخست در این عکس جلب توجه میکند، فیگور زنی با پوشش برقع آبیرنگ است که در یک محوطهی نسبتاً تاریک واقع شده است. در این عکس، غیر از فیگوراتیو زن، عناصر دیگری نیز بهچشم میخورد. بهنظر میرسد که این پیکره در حال گذشتن از یک دالان تاریک است: خطوط انتهایی دیوارهی آجری دالان در کنار دو خط سنگفرششدهی کف راهرو، عمق و پرسپکتیو یکنقطهای به این عکس داده است (عکس 1).
فضای عکس را تاریکی دربر گرفته است، اما در دو قسمت این دالان تابش نوری جلب توجه میکند؛ شاید این منبع نوری از نورگیرهای خود دالان باشد. فیگوراتیو زن نیز در ابتدای این دالان قرار دارد که قسمتی از نور تابیدهشدهی نخست، روی شانههایش افتاده است و منبع نور دوم نیز در مقابل این زن قرار دارد و اندکی جلو راهش را روشن کرده است. در انتهای این دالان بسیار تاریک نیز دو نور بسیار خفیف قابل مشاهده است. بهجز از این عناصر، دیگر چیزی در این فضای تاریک قابل مشاهده نیست. چنانچه گفته شد، رنگ آبی برقع در این فضای تاریک از همه بیشتر بهچشم میآید، مابقی بخشها را رنگهای تیرهروشن کروماتیک/خاکستریهای رنگی با درجات مختلف پوشش داده است.
با نگاهی دقیقتر به این عکس میتوان تا حدی موقعیت عکاس را نیز مشخص کرد. عکاس به احتمال زیاد در سمت راست عکس ایستاده بوده و این عکس را ثبت کرده است. جایگیری درست عکاس توانسته تعادل قابل قبولی به این عکس بدهد و عمق بیشتری بهدست آید، در کنار آن فضای مناسبی برای حرکت چشم و تمرکز بر روی نقطهی کانونی اثر (فیگوراتیور زن) حاصل شده است.
تحلیل، دلالت و تفسیر
این عکس، روایتی از یک اتفاق بسیار ساده در زندگی روزمرهی مردم هرات است؛ اتفاقی که ممکن است در این محل بارها و بارها تکرار شود. عکس فوق روایتگر رویداد بسیار نادری نیست، اما هنرمند با قرار گرفتن در زمان و مکانی خاص و انتخاب سوژهی خاص به تصویراش رنگ و بوی متفاوت بخشیده است. با اینکه این عکس گواه رویدادی طبیعی و واقعیتی از زندگی جامعهی سنتی مردم این منطقه است، اما در کنار هم قرار گرفتن عوامل، عناصر و اشکال خاص این رویداد، بار عاطفی و حسی متفاوتی به بینندهاش منتقل میسازد. نوع تابش نور، بهویژه روی شانههای فیگور زن و فضای تاریک پیشرو با اندک کورسویی از نور میتواند تعابیر مختلف و زیادی در ذهن مخاطب تداعی کند.
دو خط پایین دیواره، چشم را به مرکز یا استراتژی این چشمانداز هدایت میکند، درست مسیری که باید این فیگور طی کند. وقتی دو خط رهنمونگر را در مسیر دو خط پایین دیوار امتداد بدهیم، تشکیل یک مثلثی را میدهد که بهنحوی نقطهی گریز این تصویر است و ساختار و ترکیببندی کار را بیشتر واضح میسازد (عکس2).
در عکس 3، خطوط رهنمونگر بهصورت بهتری موقعیت سوژه را مشخص میکند؛ دقیقاً نیمهی سمت راست عکس خالی است، این فضای خالی همان چیزی است که بهحتم عکاس دنبالاش بوده است؛ تاریک، عمیق، بیانتها، دلهرهآور، نامعلوم، ساکت، مرموز و اندکی ترسناک و زن در این عکس بهسوی چوناین مواردی در حال رفتن است. شانهها و سرِ اندک خمیدهی این زن نیز بهنحوی مرتبط با این موارد است. زنان معمولاً در هنگام پوشیدن برقع فضای تاریکی را دور خود احساس میکنند؛ قرار گرفتن فیگور برقعپوش زن در این فضای تاریک نیز توانسته بهنحوی یادآور فضای تاریک زیر برقع باشد.
در جوامع سنتی برخی از شهرهای افغانستان، معمولاً زنان چوناین پوششی دارند که البته گاهی با رغبت و زمانی با اجبار به آن تن میدهند. در کنار آن خیلی از زنان نیز از حقوقی که قانون برایشان داده است، محروماند و مجبور اند به بسیاری از خواستههای خود چشم بپوشند. در کل میتوان گفت در بسیاری از شهرهای افغانستان و بهویژه شهرهایی با تعصبات اینچنینی، جور و جفاهای فراوانی روی این قشر از جامعه صورت میگیرد.
عکاس با این عکس بهنحوی تصویری از زنی که درگیر جامعهی پدر-مردسالار با آیندهی نامعلوم و تاریک و دلهرهآور است را به نمایش میگذارد و دنیایی از درد و رنج و بیسرنوشتی را بهتصویر کشیده است، اما در کنار این مسایل به روزنههای کمسو و کمنوری نیز اشاره دارد. این روزنهها در دل تاریکی میتواند امیدبخش باشد، البته بستگی به این دارد که چگونه به آن باید رسید و چطور از آن استفاده کرد. افزون بر این، نوری تابیده بر شانههای زن به او این امید است: روشنایی موجود شاید همان کورسوی امیدی است که زنان از تاریکیها و رنجها عبور کنند و بالاخره دنیای زیبایی را که باور دارند بسازند و کبوتران سپید آرزوهایشان به آشیانههایشان بازگردند.
نقد و ارزیابی
عکس مذکور دارای ارزشهای هنری و زیباشناسانه است: نوع قرارگیری عناصر، خطوط، تاریکیروشنایی و جلوههای رنگی، همه و همه طوری در این عکس جا خوش کردهاند که در کنار ساخت وجههی زیبایی در عکس، مخاطب را بهسمت خود میکشاند.
عکس فوق با پیامهای و مفاهیمی که ارایه میکند، احساسات بیننده و مخاطباش را بهنحوی تحت تاثیر قرار میدهد. از ظواهر عکس چوناین استنباط میتوانیم کرد که عکاس هدفمند دنبال چوناین اتفاقی بوده است. نوردهی در عکس قابل قبول است. نقطهی کانونی اثر با تابش نوری مناسب بر روی بدناش به عکس حالوهوای متفاوتی داده است و در کنار آن تابش نور در مقابل سوژه و کورسوی دو نور خفیف و ضعیف در دوردست حس مرموزی به عکس بخشیده است.
جاگیری مناسب فیگوراتیو در این کادر و دادن فضای خالی برای ایجاد چشمانداز/پرسپکتیو از ویژگیهای خوب این عکس است. زن در این عکس در جای مناسبی واقع شده است، یعنی عکاس با در نظرداشت این مورد هنگام ثبت این لحظه بهموقع مناسب دکمهی ثبت را فشار داده است، زیرا اگر سوژه دورتر و یا نزدیکتر به ما میبود، به احتمال بسیار تاثیر اکنون خویش را نداشت. افزون بر نکات برشمرده، عکس «فوکس/وضاحت» درست و «شارپ/برجستگی» مناسبی نیز دارد؛ وضوح عنصر انسانی در فضای معماری قدیمی سنتی و تاریخی هرات با هم بهشکل مناسب، ترکیبی از دو سنت قدیمی را ایجاد کرده است و حاوی این پیام است: پوشش برقع و معماری سنتی در حال فراموش شدن است.
برقعپوشان اغلب سوژهی عکاسان و نقاشان کشور قرار گرفته است، برخی از روی نوستالژی و همذاتپنداری و بعضی از روی انتقاد در آثار خویش بدان پرداختهاند. برخی از هنرمندان سوژه قرار دادن برقع خواستهاند که فقر، بدبختی، رنج و مشکلات فراراه زنان را روایت کنند. به هرحال پرداختن به این موارد خوب است، اما این یک روی سکه است. افغانستان با دارا بودن جغرافیای بسیار متفاوت و زیبا، با مردمانی خونگرم و مهربان و سختکوش، جدا از جنگ و خونریزیهای تحمیلی، حاوی رخدادهای سرشار از امید و زندگی نیز است که متاسفانه هنرمندان و رسانهها -چه داخلی و خارجی- به آن کمتر پرداختهاند و کمتر به جهانیان معرفی کردهاند.
عارف کریمی از جمله عکاسانی است که در کنار پرداختن به مسایل فقر و جنگ در افغانستان، نگاهی نسبتاً متفاوت به عناصر انسانی و بهویژه زنان دارد که معمولاً سوژههایش برقعپوشاناند، با این تفاوت که کریمی در برخی عکسهایش نگاهی متفاوتتر به موضوع دارد. این نگاه در برخی عکسها انتقادی و شکوهآمیز نیست، گاهی پیام عکسهایش معرف فرهنگ و عنعناتی است که در تار و پود جامعهی سنتی ما تنیده شده است و در برخی مواقع این روایتگریها از طریق عکسها در لفافه ذهن مخاطباش را به تفکر وامیدارد. رویکرد کار کریمی روایتمحور است و از اینرو در اغلب موارد میبینیم که عکسهای او باهم ارتباط تنگاتنگی دارند، این ارتباط میتواند اثباتی باشد بر اینکه این عکاس کارش هدفمند و بر پایهی اصلی خاص، دور میزند.
عکس شماره 4، ارتباط جالبی با عکس قبلی دارد، گویا این خانم همان کسی است که در آن فضای تاریک عکس قبلی قرار داشته و آن روزنههای کوچک نور سبب پیروزی او بر تاریکیها و ظلمت شده است، گویا او آن فضای تاریک و دلهرهآور را پشت سر گذاشته و بر سختیهای آن غلبه کرده است. دیگر از آن قامت خمیده و فضای وهمآلودی که او را در بر گرفته بود، خبری نیست، دیگر گامهایش لرزان و ترسان نیست، بل با شوری وصفناپذیر و مطمئن در حال فاصلهگرفتن از آن تاریکیها است. نوری کامل تمام پیکر او را در بر گرفته و جلو راهش را کاملاً روشن کرده است. رنگ سرخ میتواند نماد شجاعت و شور و اشتیاق او باشد که در کنار آبی برقع، درخشش عجیبی پیدا کرده است.
افزون بر این دو عکس، عکسهای دیگری از عارف کریمی نیز وجود دارند که با هم ارتباط ساختاری و معنایی دارند، گاهی نیز عکسهایاش میتواند یک مجموعهی کاملی باشد از یک موضوع و محتوای واحد.
دربارهی عارف کریمی
عارف کریمی در سال 1365 در شهر هرات افغانستان تولد شد. او دانشآموختهی رشتهی خبرنگاری از دانشگاه هرات است. از 1388 الی 1396 با خبرگزاری فرانسه بهعنوان عکاس و خبرنگار کار کرده است. در حال حاضر بهعنوان خبرنگار و ویدئوژرنالیست با همان خبرگزاری و نیز بهعنوان عکاس آزاد، به فعالیتهای حرفهای اش ادامه میدهد.
در سال 1392 عکسی از او که پرترهی یک طالب است، از سوی «فرانس پرس» جزو صد عکس برتر سال انتخاب شد. تا حال عکسهای عارف کریمی در رسانههایی همچون نیویارک تایمز، واشنگتن پست، نشل، گاردین، لوموند و دیگر رسانههای معتبر جهانی بارها بهنشر رسیده است.
او تجربهی تدریس عکاسی در دفاتر کمیتهی سوئد در کابل، انستیتوت مطالعات رسانهای افغانستان در هرات و دفتر ان آر سی در هرات و انستیتوت سیما را در کارنامه دارد. در آخرین مورد، در رقابتی با نام «فری فتوآرت» در کشور فرانسه نیز حایز مقام شده است.