عبدالشکور فقیرزاده
دانشگاه از ابتدای پیدایش به عنوان یک نهاد علمی در تعیین سرنوشت انسانها نقش اساسی و بینادی را داشته است، تا آنجا که دانشگاه را خاستگاه انسان نوین میدانند، این نهاد با آموزش، تولید و توزیع علم مسولیتها و ماموریتهای بسیار مهمی را در جامعه دارد، در اویل دانشگاه ماموریت توزیع و انتقال دانش را به عهده داشت، اما با گذر زمان ماموریت تولید دانش نیز به عهده این نهاد گذاشته شد، که از طریق تحقیق و پژوهشها به این ماموریت مهم و سرنوشتساز میپردازد، ماموریت تولید دانش، باعث تحولات عمیق در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گردیده و جامعه را دستخوش تحولات عمیق کرده است، اما در کنار دو ماموریت اساسی فوق با افزایش نفوس جهان و تحولات دیگر، ماموریت کارآفرینی نیز به دوش دانشگاهها قرار گرفت؛ که دانشگاهها میبایست در کنار تولید و توزیع دانش، به کاربستن دانش نیز توجه کنند، با توجه به نیاز انسانها، افراد متخصص را در همان عرصه مورد نیاز تولید کنند و از این طریق پاسخگو به نیازهای انسانها باشند، اما به نظر میرسد با گذر زمان مسولیتها و ماموریتهای دانشگاهها نیز تغییر میخورد، در عصر کنونی بر علاوه تولید، توزیع و به کار بستن دانش ایجاد رفاه و بهزیستی نیز به ماموریتهای دانشگاه علاوه گردیده است و دانشگاهها ماموریت و مسولیت ایجاد رفاه را در جامعه نیز دارند.
اما پرسش اساسی این است که دانشگاههای افغانستان به عنوان محل تولید فکر و اندیشه، علم و دانش و محل برای پرورش ذهنهای ابداعگر و پرورش افراد نخبه تا چه حد توانسته است ماموریتهای خود را آن چه که انتظار میرود انجام بدهد؟ و پرسش دیگر اینکه دانشگاههای افغانستان در کدام قسمت این قافله قرار دارند؟ و سوال از همه مهمتر چرا قریب به اکثر دانشجویان افغانستان زمانیکه از دانشگاهها فارغ میشوند، با بازار کار آشنا نیستند و نمیتوانند خود را با بازار کار وفق بدهند؟ بدون شک این پرسشهای جدی پاسخهای جدی و مستند میطلبد، که مبتنی بر تحقیق دقیق و سنجنش عینی استوار باشد، اما از سوی دیگر هر دانشجوی منتقدی که از فلتر فرایند آموزش و پرورش افغانستان عبور کرده باشد پاسخهای عینی به پرسشهای خلق شده فوق دارد.
دانشگاه به عنوان یک مرکز اکادمیک محل تولید فکر و اندیشه است، محل که به یک سری از پرسشها پاسخ ارایه میکند و با پاسخ آن پرسشها؛ پرسشهای جدیدی را خلق میکند، تا انسان با آن پرسشهای خلق شده به تحقیق و پژوهش پرداخته و نگاه جدید به پیرامون خود بیندازد، و جهان پیرامون خود را از یک زاویه دیگر با یک چشم انداز تازه ببیند،
اما به کمال تأسف باید گفت که دانشگاههای افغانستان در قرن 21 هنوز که هنوز است در ابتدای راه که همان انتقال و توزیع دانش است قرار دارند و هنوز که هنوز است دانشگاههای افغانستان محل انتقال دانش است، نه محل تولید و به کار بستن دانش، و نه محل پرورش ذهنهای ابداعگر که فکر رفاه و بهزیستی جامعه را داشته باشند، تقریباً در همه دانشگاههای افغانستان رویکرد حفظ طوطیوار و گردش ثابت اندیشه فرد به فرد؛ بدون حق نقد، را به پیش گرفته اند. که در نتیجه هیچگونه حس و انگیزه تفکر انتقادی و پژوهش در دانشجویان دیده نمیشود، که رویکرد حفظ محوری و انتقال دانش یک رویکرد غیر فعال بوده که فرصت نوآوری، خلاقیت، پرورش ذهنهای ابداعگر و ذهنهای منتقد و پرسشگر را میزداید، و اما بخش بزرگ دیگری از مشکلات بر میگردد به کادرهایی با ظرفیت پایین، البته با کمال احترام و حرمت به استادان چیره دست و متخصص که تعداد شان اندک است و آینده نهادهای تحصیلات عالی کشور به آنها گره خورده است، و چشم امید آینده نهادهای تحصیلات عالی کشور هستند. بنا بر این جو حاکم بر وفق مراد آن شمار از استادان پیش می رود که کرسی استادی دانشگاه را حق مسلم خود میپندارند، چه بسا دچار توهم نیز هستند و فکر میکنند هیچ کس بیشتر از آنها نمیداند در اکثر دانشگاههای دولتی رابطه استاد و دانشجو بسیار خصمانه است برای اثبات این مدعا میتوان تهدید به غیرحاضری، کم کردن نمره، نا کام ساختن و تحقیر کردن دانشجو توسط استاد اشاره کرد، که برایند این وضعیت تولید نسل به ظاهر دانش آموخته است و زمانیکه این نسل وارد بازار کار میشوند دچار بن بست شده و نمیتواند از دانش که کسب کرده اند استفاه نموده و به کار ببندد، گسترش دانش و خلق اندیشهها از پرسشها آغاز میشود در واقع خلق پرسش و پرسشگری نقطه آغاز برای گسترش علم و دانش است، در واقع استاد موفق استادی است که در ذهن دانشجویش پرسش خلق کند تا دانشجو برای پاسخ به پرسشهای خلق شده به دانش اندوزی بپردازد، اما دیده میشود که در دانشگاههای افغانستان چنین بستری مساعد نشده، اتاقهای فکر دانشجویی برای اندیشهها، ایجاد نگردیده است، تا زمینه را برای خلق گفتمانهای فرهنگی و اجتماعی و اندیشههای جدید و گسترش دانش مساعد سازد، و نگاه ما به دانشگاه همان نگاه کلیشهای است که دانشگاه را به عنوان محل توزیع و انتقال دانش میدانیم.
برای اینکه این وضعیت تغییر کند، نیاز است که نگاه ما نسبت به دانشگاه نیز تغییر کند، و دانشگاه را صرف محل انتقال دانش ندانیم، بل دانشگاه را به عنوان محل بدانیم که نیرو کار موثر را فارغ دهد و به فکر رفاه جامعه باشد.