ادبیات؛ روح تمدن
عظمالدین برکی
آیا ما ادبیات و هنر را جدی گرفتهایم؟ آیا برخورد ما با ادبیات در دوران مکتب و دانشگاه جدی بوده است؟ آیا مضامین هنری و ادبی را استادان هنر و استادان ادبیات تدریس کرده اند؟ آیا استاد ادبیات و استادهنر در مکاتب و دانشگاهها به مفهوم واقعی کلمه داریم؟ آیا استادان ادبیات ما مطالعه را جدی میگیرند. استادان ادبیات ما چقدر به ادبیات خلاق و امروز باور دارند؟ تعریف استادان ادبیات دانشگاههای ما از ادبیات چگونه است؟ در بسیاری موارد به این پرسشها و پرسشهایی از این دست، پاسخهای منفی و ناامید کننده داریم.
در اکثر مکاتب افغانستان اصطلاح معمول این است که ادبیات مضمون ساده است، این مضمون در تقسیم اوقات به ضعیفترین استادان و یا ملای قریه تعلق میگیرد. با اینکه در مکاتب دوازده سال زبان و ادبیات درس میخوانیم، ذهنیت دانشجویان نسبت به هنر و ادبیات متاسفانه ذهنیت خیلی سطحی، ساده و نا آشناست. چون دریافت شان در حد همان اصطلاح عام باقی مانده که ادبیات مضمون ساده است و به ناتوان ترین استاد یا ملای مسجد تعلق گیرد. همینطور درامتحان کانکور کمتر دانشجویی از روی درایت، کیاست و علاقه ادبیات را انتخاب میکند. دراکثر موارد انتخابهای آخری دانشجویان ادبیات و هنر است. البته استثنا هم وجود دارد؛ اما برخورد اصلی با مضامین هنر و ادبیات در مکاتب و دانشگاه همینگونه است. به همین ترتیب در سطح دانشگاه بازهم مفردات درسی ادبیات ما با مضامین چاق شده است که به درد ادبیات امروز نمیخورد. اکثر استادان با ادبیات خلاق، ادبیات داستانی و ادبیات امروز نتواستند رابطه برقرار کنند. از سوی دیگر در برخی موارد با ادبیات کلاسیک هم بیگانهاند. واقعیت امر اینکه نمی دانند ادبیات، امروز و دیروز ندارد. به این مفهوم که روح ادبیات که همان خلاقیت و نوآوری است متاسفانه زخمی و دردمند است. این روح به شدت ناآرام و زخمی ادبیات به هیچ صورت نمیتواند، روح زخمی اجتماعی را مرهم گذارد.
نهادهای معتبر علمی و اکادمیک دنیا در ادوار تاریخی و حوزههای فکری و خردورزی در وجود فلاسفه، هنرمندان و نویسندگان خلاق و دانشمندان به شکوه و پویایی رسیده اند. نقش هنر و ادبیات در نهادسازی فکری و بسترهای ادبی و فرهنگی که به شکوفایی تمدنی میانجامد، نقش بسیار مهم و تعیین کننده است. ما در دوران تخصصی شدن دانش و تکنالوژی زندگی میکنیم. تکنالوژی و فرآوردههایش نمی تواند برای روح تمدنی و اجتماعی سازنده باشد. ادبیات روح سازندگی و معرفتی دارد. ادبیات و هنر است که بین انسانها روابط عاطفی-احساسی، مهربانی، صمیمت، دوستی و سازندگی خلق میکند. خلق رویاهایی مشترک، عواطف مشترک، خیال مشترک سبب همفکری و همدلی میشود. تکنالوژی و دانش نقش یکرنگی و وحدت بخشی ندارد. ادبیات و هنر به عنوان تجربیات مشترک بشر نقش وحدتبخش و یگانهگی دارد. این هنر و ادبیات است که در ادوار تاریخی سنگبنای تمدنهای بشری را ساخته است. مطالعه حوزههای تمدنی، وجود هنرمندان و نویسندگان خلاق و بزرگ را مهر تایید میگذارد. با در نظر داشت این اشارات باید گفت که نقش هنر و ادبیات، خاصتا ادبیات خلاق در دانشگاههای افغانستان کمرنگ است. جای ادبیات خلاق، ادبیات داستانی، نظریه ادبیات و نقد مدرن در مفردات درسی دانشگاههای ما تا جای خالی است.
اگربه امر ادبی در نهادهای آموزشی و اکادمیک ما بهصورت دقیق و عاشقانه پرداخت میشد، حالا این پرسش به میان نمیآمد که :”فایده ادبیات چیست؟” ادبیات به انسانها امکان میدهد تا از تاریخ فراتر بروند. به واسطه ادبیات است که ما با جهان و آدمها رابطه برقرار میکنیم. این ادبیات است که بین آدمهای نقاط مختلف جهان در تمام دورههای تاریخی رابطه خلق میکند. ادبیات روح مشترک بشر در ادوار تاریخی است. ادبیات به ما میآموزاند که تفاوتهای قومی، فرهنگی نشانهی غنای میراث مشترک بشری است. حالا آنکه بیگانهگی با ادبیات، بیگانهگی با تنوع فکری-فرهنگی بشراست. در نبود وفقدان ادبیات بین انسانها رابطه احساسی و عاطفی به سردی گراییده و کم رنگ می شود. ادبیات پیوند روحی و دوستانه بین آدمها برقرار میکند، تا باهم گفتوگو کنند. جان ادبیات زندگی است، زندگی مسالمتآمیز توام با مهربانی و صمیمت. آنانی که میگویند فایده ادبیات چیست؟ این را باید بدانند که ادبیات داروی جانهای زخمی و دردمند است. ادبیات تکیهگاه وپناه تمامی انسانهاییست که به آنچه دارند، خرسند نیستند. ادبیات پناگاه تمامی انسانهاست. همان کسی که میگوید فایده ادبیات چیست؟ خودش در خلوت خود ترانه سرایی دارد.
به گفتهای بارگاس یوسا” این دنیای بدون ادبیات، دنیای بی تمدن، بی مهر از احساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق، این کابوسی که برای شما تصویر میکنم… .”
درست که ادبیات نان ندارد؛ اما از یاد نبریم که ادبیات زندگی است. آرامش است. ادبیات است که برای اساسگذاری حوزههای هنری و تمدنی بستر شده، بستر ساخته، به شکوهمندی جامعه بشری افزوده و نام حوزههای تمدنی را ماندگار ساخته است. حوزههای بزرگ تمدنی با نویسندگان خلاق و ادیبات آفرینشگر به معرفی گرفته میشوند.