احمد هورام
دستگاه آموزشی در افغانستان فاقد یک دیدگاه حسابشده است و از نبود یک دورنمای سنجیدهشدۀ برابر با خواستها و بایدهای امروزی به شدت میلنگد. پس از باز شدن فصل تازۀ سیاسی و اجتماعی در ۲۰۰۱، ظاهراً قرار بر این شد که در راستای تحکیم اساسات و فراهمآوری تسهیلات برپایی یک اجتماع سالمِ امروزی کار و پیکار جدی صورت بگیرد و دولت چونان نهاد اولِ مسوول در این مهم با استفادۀ درست از کمکها و منابع مادی و معنوییی که جهان در افغانستان هزینه میکند، کار کند که پیامد آن تغییر در زندگی و بینش جمعی و برنگشتن به سالهای عقبماندگی و توحش باشد. عامل اساسی و محوری در راستای این تغییر میتوانست موثریت و کارایی نظام آموزش و پرورش باشد. مکتبها و دانشگاهها بایست پیشقراولان این دگرگونی و نوآوری میشدند. اما در دستگاه دولت و حتا از سوی خود مقامات بسا نهادهای امدادرسان، دستبردهای میلیونی و میلیاردی به پولهای سرازیرشده زده شد و مقدار هزینهیی هم که به این مهم اختصاص داده شد، چون کارگزاران این پروسه فاقد دیدگاه، دانش، تجربه و اهلیت کافی بودند، در بلندرفتن گراف کیفی مکتب و دانشگاه هیچ کاری قابل قبول نتوانست. اما در بحثی که ما اینجا باز میکنیم، نه تنها نابسامانی و ناتوانی که بدنیتی نیز دخیل است.
مجال نوشتن اینجا تنگ است و میخواهم با توجه به پیشدرآمد کوتاهی که گذشت، به یکی از دهها خلایی که در نظام آموزشی و نهادهای آکادمیک ما به چشم میخورد، بپردازم.
در نظام آموزشی مکتبها و در تمام رشتههای دانشگاهی ما، تاریخ چون مضمونی درسی تدریس میشود. امروزه تاریخ در مکتبها و دانشگاههای کشورهای پیشرفته و در حال توسعه به گونۀ سطحی، نادرست و طوطیوار که در کشور ما رایج است تدریس نمیشود. تاریخ نباید جدا از روح نقد و تحلیل به خورد نسلها داده شود. اینجا اما با توجه به تجربۀ چندین سالۀ مکتب و دانشگاه، میخواهم رویکردهای پرداختن به آموزش تاریخ را اینگونه بازنمایی کنم:
1. نگاه سطحی به تاریخ
شما با خواندن کتابها و جزوههای درسی مضمون تاریخ که در مکتبها و دانشگاههای ما تدریس میشود میبینید که چطور این درسها فقط سطرهایی کاپیشده از منابع متعدد، فاقد هیچ نوع بازشناسی، نقد، تحلیل و چقدر سطحی و طوطیوار جمع شده اند. مجموعهیی معلومات و در بسا موارد بدون سنجش دقیق و جابهجایی منطقی و معیاری که حتا میتواند ذهن خواننده را مغشوش کند. در بسا کتابها شما تکرار آوردن دورهها و بخشهای تاریخ کشور و جهان را میبینید که کاری جز ضیاع وقت دانشآموزان/دانشجویان نمیکند. بسا اشتباهات در ثبت و تذکر زمان و مکان و چهرهها نیز در این تاریخها به چشم میخورد که یا از سر همین دید سطحی است، یا نیتهایی در پس این دگرگونهنویسیها است که در ادامه به آن میپردازم.
۲. نگاه حماسی به تاریخ
نگاه حماسی و تقدیسگرایانه به تاریخ، درسهای تاریخ را در نظام آموزشی ما فاقد پویایی و انگیزندگی کرده است. در تاریخهای نظام آموزشی ما جای پرسش، نقد و به چالش کشیدن به شدت خالی است. تاریخ کشور ما چون مجموعهیی از قهرمانتراشیها و فخر و مباهات بیجا به خورد دانشآموز/دانشجو داده میشود. اگر مشخصتر اشاره داشته باشم، در تاریخ معاصر افغانستان نظر به روایت کتابها و جلوههای درسی ما، همۀ حاکمان و امیران قابل تحسین و غیر قابل نقد اند. حتا ناعادلترینها، متعصبترینها، خونخوارترینها و جاهلترینهای تاریخ معاصر که با القابی چون امیر و خان و … یاد شده اند، ماستمالی شده اند و از پنجۀ انتقاد و پرسشگریها به دور نگهداشته شده اند. این نگاه حماسی اما جنبۀ دیگر و بسا قابل یادآوری هم دارد و آن نگاه قومی و سیاسی به تاریخ این سرزمین است.
۳. نگاه قومی – سیاسی به تاریخ
فرزندان ما در مکتب و دانشگاه به هیچ صورت نمیتوانند به تاریخ واقعی، منتقدانه، کارساز و روشنگر این سرزمین که آیینۀ راستین گذشتۀ تلخ یا شیرین این مرز و بوم باشد، دست یابند. تاریخ تحریفشده، سلیقهیی، گزینشی و خالی از انتقاد درد هیچ نسلی را دوا نمیکند. از این رو من همیشه به دوستان میگویم ما باید این نسل را از تخدیر درسهایی که زیر نام تاریخ در نظام آموزشی است، با آموختن تاریخ واقعبینانه و عادلانۀ کشور، نجات دهیم و گرنه در گمراهی یا سردرگمی خواهند ماند. دستگاه حاکم در بیش از یک و نیم دهۀ اخیر با نفوذ و فشار بر نویسندگان مضامین درسی، تاریخ کشور را چنانکه منافع قومی و سیاسی آنها را صدمه نزند، دستبرد زده اند. در بسا موارد، درسهای تاریخ آموزشگاههای ما با حقایق علمی، تحقیق شده و مورد اعتبار در تغایر و تقابل قرار میگیرد که این امر بیشتر بر میگردد به همین دید قومی – سیاسی که در نوشتن و نشر و پخش تاریخ در نظام آموزشی ما حاکم است. در این اواخر از قلم پژوهشگران جوان نقدهای مستند و مستدل در قومینویسی و سیاسینویسی کتابهای تاریخ مکتبها نشر شده و در فضای مجازی و نشریهها قابل دسترس است.
این دیدگاهها به ژرفساخت این نابسامانی پرداخت، در طرف دیگر قضیه مثل بسا موارد دیگر، استادان تاریخ در مکتب و حتا در دانشگاهها فقط در پی حفظ و میخانیکیت آمار و ارقام و نامها است. شما به سختی میتوانید (و شاید هم نتوانید) استادی را از مضمون تاریخ در دانشگاههای افغانستان سراغ بگیرید که دغدغهاش و تقاضایش از دانشجو تحلیل، نقد، آسیبشناسی تاریخی و اظهار نظر و پرسشگری بیرون از متن جزوه/کتاب درسی باشد. اصلاً جای اینچیزها دانشگاه نیست و این حرفها در آنجا بیشتر به افسانه و اوهام میماند.
در این مجال تنگ این را هم میخواهم بگویم که ملیگرایی با نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی و ماستمالی چهرههای عبرتآور تاریخ قابل تعمیم نیست. باید درس تاریخ را درست بیاموزیم و دید ما از تاریخ شفاف باشد، که بعد از آن در پرتو آن به حل عادلانۀ معضلههای امروز برای طی طریق ملت شدن بپردازیم که نظام آموزشی باید این مسوولیت را درست به دوش بگیرد.

احمد هورام