زمینه‌های اجتماعی تکوین تفکر فلسفی در یونان باستان

زمینه‌های اجتماعی تکوین تفکر فلسفی در یونان باستان
دکتر عبدالله نایبی

عبدالله نایبی

شناخت گروه‌های اولیه‌ی انسانی از جهان و از خود با پراتیک اجتماعی و زندگی عینی آن‌ها پیوند ارگانیک داشت. این نظریه که براساس نگرش علمی از تاریخ- به‌شمول تاریخ اندیشه‌ها و شناخت‌ها -استوار است، از سوی ایده‌آلیزم مردود شمرده می‌شود. ایده‌آلیزم از «افلاتون» گرفته تا «سارتر» و «هایدگر» شعور و کارکرد آن را ـ و در نتیجه‌ شناخت را ـ چیزهایی مستقل از هستی تاریخی و مشخص آدم‌ها می‌پندارد.

«سرچشمه‌های تکفر یونانی» اثری است از «ژان پی‌‌یر ورنانت Jean–Pierre Vernant »[1]؛ استاد فقید در کالج فرانسه و عضو چندین اکادمی علوم و برازنده‌ترین متخصص تاریخ تفکر یونانی که در سال 2009 پنجمین تیراژ از چاپ دهم آن به بازار کتاب فرانسه آمد. نویسنده در این اثر نشان می‌دهد که چگونه زند‌گی اجتماعی یونانیان باستان، تفکر فلسفی و جهان‌بینی آنان را تکوین بخشید. من خطوط کلیدی بررسی نویسنده را در این‌جا به اختصار در اختیار پارسی زبانان قرار می‌دهم.

پژوهش استاد «ورنانت» موید تیوری ماتریالیزم تاریخی است و اهمیت علمی آن در کاربست متودلوژی علمی در تاریخ تفکر است.

چکیده

کتاب «سرچشمه‌های تفکر یونانی» به بررسی زمینه‌های عینی و اجتماعی تکوین تفکر علمی و فلسفی در یونان باستان پرداخته و روند دگرگونی‌های فکری را بین سده‌های دوازدهم و پنجم پیش از میلاد دنبال می‌کند. در این اثر راستاهای اساسی گذار از دوران شاهی «میسین» به دولت- شهرهای دموکراتیک که با افول اسطوره و تکوین تفکر خردبنیاد (عقلانی) همراه بود، بیان شده‌اند. در این گذار سه ویژگی تکامل به‌طور عمده مورد بررسی قرار گرفته‌اند:

  • در گام نخست چنان عرصه‌ای از تفکر شکل گرفت که کاملاً خارج از حوزۀ مذهب بود. «طبیعت‌شناسان» (فیزیسین‌ها) ایونیا (Ionie) درباره‌ی تکوین جهان و پدیده‌های طبیعی، توضیحات غیرمذهبی ارایه کرده‌اند. قدرت‌های آسمانی که در سنت‌های مذهبی و آفریده‌های شعرای مذهب‌گرای چون «هیزیود» (Hesiod) جایگاه مرکزی داشته‌اند، آنان آگاهانه از عرصه‌ی تفکر درباره‌ی جهان رانده شده‌اند.

  • در گام دوم تصور چنان نظمی از جهان پیش کشیده شد که نه براساس قدرت باری تعالی، بل بر بنیاد قوانین درونی خود جهان استوار بود.

  • تفکر نام‌برده خصلت عمیقاً هندسی داشت، بدین‌معنا که این تفکر در عرصه‌های نجوم و کیهان‌شناسی، جهان طبیعی را در چارچوب یک فضای کاملاً هندسی تصور می‌کرد که در آن، عناصر طبیعت با هم روابط بالمثل، متناظر و حتا برگشت‌پذیر به یک‌دیگر را ایجاد می‌کردند، که هیچ‌گونه ربطی با خصلت‌های مذهبی چون شوم بودن، سرمدی بودن، دوزخی بودن و غیره نداشته‌اند.

این سه ویژ‌گی تفکر یعنی غیرمذهبی بودن، درونی‌انگاشتن نظم جهان، بینش و پنداشت هندسی از جهان -که جهان را در فضای مطلقاً هم‌سان و متناظر قرار می‌داد-، باهم پیوند ارگانیک داشتند و تفکر اولیه‌ی یونان را از گذشته‌های یونان و هم‌چنان از دیگر تمدن‌های خاور نزدیک، متمایز ساخت.

تحلیل تاریخی از سلطنت «میسین‌ها» (1581 تا سده‌ی دوازدهم پیش از میلاد) آغاز می‌شود. در این نظام شاهی، زندگی اجتماعی به دور کاخ سلطنتی که هم‌زمان مرکز مذهبی، سیاسی، نظامی، اداری و اقتصادی بود، سازمان می‌یافت. شاه به واسطه‌ی درباریان متنفذ و قشری از کاتبان کریت‌تبار (از جزیره‌ی کریت) همه شئون زندگی جامعه را اداره می‌کرد، می‌شود به زبان امروزی دستگاه و گردانندگان آن را نوعی «بیروکراسی» شمرد (سلطنت بیروکراتیک). اقتصاد کاخ –محورانه‌ی مسینی‌ها روی «برنامه‌ریزی متمرکز» استوار بود و تجارت خصوصی را نمی‌شناخت، یعنی تولید و توزیع از سوی کاخ سازمان داده می‌شد و بازار داد و ستد وجود نداشت. درباریان صرف کارمندان دولت نبودند، بل به‌حیث خدمت‌گاران شاه و ممثل قدرت مطلقه‌ی او بودند.

شاه (Anax) هم‌زمان مسوول امور مذهبی و مقام عالی نظامی بود. سرلشکر که در راس «مردم مسلح» (Laos) قرار داشت، فرد دوم قدرت به‌شمار می‌رفت. مردم روستایی که در اطراف کاخ زندگی داشتند، زیر اتوریته‌ی یکی از اشراف که گماشته‌ی شاه و فرمان‌بردار او بود، قرار داشتند، اما شورایی به‌نام «شورای کهن‌سالان» موازی با گماشته‌ی شاه، از اتوریته برخوردار بود. روستاییان (Damos) هیچ‌گونه نقشی در اتخاذ تصامیم نداشتند.

هجوم «دریایی‌ها» (Dorian) در پایان سده‌ی دوازدهم پیش از میلاد، نظام «کاخ‌محورانه» را فرو ریختاند و برای مدت درازی یونان را از خاورزمین جدا ساخت. یونان به اقتصاد زراعتی برگشت. اداره‌ی متمرکز فروپاشید و هم‌راه با آن، خط و کتابت خاموش شد. یونانیان در قرن نهم پیش از میلاد کتابت را از طریق «فنیقی‌ها» بازیافتند، اما این بار خط و نگارش امتیاز یک قشر معین کاتبان نه، بل به‌حیث داشته‌ی مشترک همه، وسیله‌ی تبادل اطلاعات و تبلیغات شد.

گسترش ساحه‌ی نفوذ «دریایی‌ها» با مرحله‌ی جدیدی از تمدن یونان یعنی «عصر آهن» (به‌جای عصر مفرغ) هم‌راه بود. از پی فروپاشی نظام کاخ‌محوری، شاه که حیثیت «ایزدـ شاه» را داشت، ناپدید شد. «خدا» دیگر در سیمای انسانی تشخص نمی‌یافت و رفته رفته از دنیای انسانی دور شد. دیگر انسان به جهان سرمدی دسترسی نداشت.

دو نیروی اجتماعی آن نظام، یعنی «اشرافیت نظامی» و «جامعه‌ی روستایی» در برابر هم قرار گرفتند. جست‌وجوی گونه‌ای تعادل بین این دو نیروی مخالف، زمینه‌ی چنان تفکر اخلاقی‌ای را فراهم ساخت که به زایش و تکوین نخستین شکل «حکمت» بشری انجامید. این نخستین صورت «سوفیا» (Sophia) یا حکمت در اوایل سده‌ی هفتم پیش از میلاد پدیدار شد.

موضوع مورد بررسی این حکمت، «جهان بشری» بود، نه «طبیعت» (phusis). عناصر ترکیبی جهان آدم‌ها کدام‌ها اند؟ کدام نیروها سبب برهم‌زدن یگانگی و وحدت آن می‌شوند؟ چگونه می‌توان این نیروها را هماهنگ و متحد ساخت تا از برخورد آن‌ها باهم، نظم زندگی انسانی در شهر استوار شود؟ این پرسش‌ها و مسایلی است که حکمت اولیه به آن‌ها پرداخت.

از آن‌جا که همه‌ی این مسایل با موضوع قدرت، اشکال عدیده‌ی آن و اجزای ترکیبی آن پیوند داشتند، «قدرت» به‌گونه‌ی کاملاً جدید مورد بررسی قرار گرفت. نظام شاهی مطلقه کاملاً فروپاشید.

فرمان‌روایی Archè)) با تصمیم‌گیری دسته‌جمعی از طریق انتخابات، همه‌ساله به یک فرد واگذاشته می‌شد. این تصمیم‌گیری از پی کنکاش و بحث و تقابل نظریات و مواضع صورت می‌گرفت. چگونه ممکن است گروه‌های متقابل اجتماعی بتوانند در نظمی واحد و در وحدت نظام باهم به‌سر برند؟ چگونه یگانگی (دولت یگانه) می‌تواند از چندی (تنوع جامعه) برون آید و چندی از یگانگی؟

در این زمان زندگی اجتماعی تحت تاثیر دو موجود یزدانی، یکی «ایریس» (Eris) یا «نیروی تقابل و کشمکش» و دیگر «فیلیا» (Philia) یا نیروی همایش، قرار داشت. سیاست نیز شکل مبارزه (Agôn) بین آدم‌های مساوی‌الحقوق را به‌خود گرفت که میدان آن حوزه‌ی عمومی (Agora) بود. دولت تمام ویژگی‌های فردی و خصوصی خود را از دست داد و به مشغله‌ی همه‌گانی مبدل شد. به‌همین‌گونه «حوزه‌ی همه‌گانی» یا «آگورا» مرکز سیاسی و طراحی دولتـ شهر (Polis) شد. قابل تذکر است که دولتـ شهر بین سده‌ی هشتم و هفتم بنا یافت.

تشکیل دولتـ شهرها، نقش تعیین‌کننده‌ای در عرصه‌ی تفکر داشت، زیرا در آن‌ها سخن (کلام) (Logos) به‌حیث وسیله‌ی مسلط در زندگی اجتماعی و نظام قدرت، تبارز کرد. کلام هیئت مباحثات مبتنی بر تقابل و برخورد اندیشه‌ها را در ملای عام به‌خود گرفت که در نهایت مردم یکی از جوانب درگیر را برمی‌گزیدند. در این فضا بود که سیاست و «لوگوس» باهم درآمیخت و مسایل مربوط به زندگی دولتـ شهر از عرصه‌ی خصوصی به حوزه‌ی عمومی انتقال کرد. مردم عامه (demos) به زندگی معنوی شهر ـجامعه (پولیس) راه یافتند و خود معرفت (شناخت) به‌حیث یک موضوع قابل بحث در حوزه‌ی همه‌گانی یا ملای عام، مطرح شد. خط (نگارش) سبب غنامندی و گسترش ساحه‌ی بیان و نمایش اندیشه‌ها و شناخت‌ها شد. خط همانند زبان، داشته‌ی مشترک تمام شهروندان شد. در عرصه‌ی مذهبی، تشکل فرقه‌های باطنیه این امکان را به‌وجود آورد که سالکان، پس از طی مراحل طریقت خاص هر فرقه، به مقام رهایی فردی در ماورای بندهای اجتماعی، برسند. این گونه حکمت ادعا داشت که انسان را از درون تغییر می‌دهد و به او مرتبتی عالی هم‌چون مقام ایزدی ارزانی می‌دارد، یعنی از او یک «حکیم» می‌سازد. این حکمت یا «سوفیا» یا «فیلوسوفیا» راه تحقیق و تذکیه‌ی نفس را گشود، اما مراسم کهن تمرکز روحی و حالات عروج نفس (خلسه یا ecstasy) برای وصول به الوهیت را کماکان در خود نگهداشت.

فلسفه در آغاز پیدایش خود دچار یک ابهام بنیادی بود: روحیه‌ی باطنی‌گری و سرگرایی از یک‌سو و بحث و مجادله‌ی فکری در حوزه‌ی عامه از سوی دیگر. در عرصه‌ی سیاسی، وحدت و یک‌پارچگی شهرـ جامعه یا دولتـ شهر براین واقعیت تکیه داشت که در آن آدم‌ها به‌حیث «افراد مشابه» باهم می‌زیستند. این هم‌سانی یا شباهت، روابط بالمثل و بالمقابل را بین آنان ایجاد می‌کرد، نه روابط مبتنی برسلسله مراتب (بین فرادستان و فرودستان یا حاکمان و محکومان) را. آنانی‌که به امور دولتی اشتغال می‌ورزیدند، خود را «افراد هم‌سان» (Homoioi) و حتا «افراد مساوی» (Isoi) معرفی می‌کردند. در سده‌ی ششم پیش از میلاد، مشارکت و سهم‌گیری مساویانه‌ی شهروندان در اعمال قدرت با مفهوم «ایزونومیا» (Isonomia) یا همسانی، افاده می‌شد. در حقیقت دموکراسی مبتنی بر «هم‌سانی» ویژگی سرشتی دولتـ شهر (Polis) ها بود.

در دولتـ شهر، یا شهرـ جامعه موقف سرباز با موقف شهروند یکی بود، یعنی هرکسی که در تشکیل نظامی شهر سهیم می‌شد، هم‌زمان در نظام سیاسی آن شریک می‌شد.

از سرگیری تجارت با خاورزمین در سده‌ی هفتم پیش از میلاد، اشتیاق به ثروت و جلال را در اشرافیت یونان برانگیخت. انباشت ثروت و تمرکز زمین در دست کوچکی از آدم‌ها، جامعه را به دو اردوگاه مخالف تقسیم کرد. این واقعیت به‌حیث یک وضعیت بی‌نظمی (anomia) در جامعه احساس می‌شد. جامعه، خواهان برقراری مجدد برابری مبتنی بر سنت‌ها و روحیه‌ی زندگی جماعتی پیشین بود. تلاش در راستای حذف امتیازات ثروت‌مندان و استقرار موازین عادلانه و برابرانه جهت ایجاد یک «شهر ـ جامعه»ی متحد و یک‌پارچه تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی را فراگرفت.

تفکر اخلاقی سده‌ی ششم روی موضوع «ثروت» که به‌حیث یک «قدرت نوین حدناپذیر» در زندگی شهرـ جامعه تبارز کرده بود، متمرکز شد. ثروت، برخلاف دیگر انواع قدرت وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نبود، بل به‌حیث هدفی ظهور کرد که آدم‌ها را به بیش‌تر داشتن نسبت به دیگران ترغیب می‌کرد. در برابر این اشتیاق به ثروت‌مندترشدن، آرمان دیگری تکوین یافت که نوعی تعادل و میانه‌روی را در ثروت‌اندوزی موعظه می‌کرد. این آرمان در وجود یک نظام سیاسی توسط طبقه‌ی متوسطی تحقق یافت که در حد وسط دو طبقه‌ی متخاصم ـ ثروت‌مندان و ناداران ـ قرار داشت. قانون، خصلت سراسری به‌خود گرفته بر همگان به‌طور یک‌سان تطبیق می‌شد. همین ضرورت برپایی زند‌گی متعادل اجتماعی در چوکات تاریخ مشخص برخورد و تخاصم بین دو گروه بود که «حکیمان» را به تدوین «اخلاق» (Ethique) یا «حکمت عملی» کشاند که هدف آن استقرار نظم در شهر ـ جامعه بود. موسسات دوران سولون (Solon) بر بنیاد چنان برداشتی از برابری استوار شدند که ممثل نوعی «تعادل» در جامعه شدند. قوانین دوره‌ی «سولون» موازینی را معین ساخت که استقرار و حفظ تعادل و هماهنگی (homonoia) زندگی گروه‌های انسانی را درنظر داشتند.

روابط استوار بر سلطه‌گرایی یعنی روابط حاکمیت فرادستان بر فرودستان جای‌شان را به مناسبات بالمثل بین افراد هم‌سان و هم‌صف واگذاشت. این مناسبات جدید به‌وسیله‌ی یک جریان دموکراتیک که مدافع برابری (Isonomia) بود، دفاع می‌شد. اصلاحات کلیستین (Clisthene) جامعه را به ده قبیله‌ی مشابه تقسیم کرد. سال به ده ماه تقسیم شد تا هر قبیله بتواند سال یک‌بار، برای مدت یک‌ماه مسوولیت کمیسیون دایمی شورا را به‌دست گیرد. در نظام مبتنی بر برابری (ایزونومیا) شهروندان از موقف هم‌سان برخوردار بودند و همه با هم یک «جهان هم‌بسته و واحد» را تشکیل می‌دادند.

در سده‌ی ششم پیش از میلاد، در آسیای صغیر در میلطه‌ (میلتوس) ایونیا- که یکی از مستعمرات یونان بود ـ مطالعه‌ی طبیعت یا فوزیس (Phusis) جای تفکر اسطوره‌ای قدیم را گرفت. از دیدگاه طبیعت‌شناسان (Physicien) ایونی، انسان‌ها، ایزد و کاهنات، جهان هم‌سان و واحدی را می‌سازند که مستقل از زمان طابع عین قوانین‌اند. نیروها و قوانین آغازین تا امروز عمل می‌کنند. پس دست یافتن به شناخت امور امروزین در واقع دست یافتن به شناخت آغاز و مبدا نیز است.

در «ایونیا» بود که «تالس» (Thales)، «اناکسیماندر» و «انکسیمنس» طبیعت را موضوع مطالعه خود قرار دادند و از آن یک تصور کلی یعنی یک تیوریا (Theoria) ارایه کردند. در این تیوری از خلقت و آغاز جهان، ترکیب آن، نظم و پدیده‌های طبیعی، آن‌چنان توضیحاتی پیشکش می‌شوند که هیچ‌گونه ربطی با افسانه‌های تکون خدایان، تکوین جهان، نیروهای اولیه‌ی فراطبیعی و دیگر قصه‌پردازای‌های اسطوره‌ای که در آثار شاعرانی چون «هومر» و «هیزیود» بازآفرینی شده‌اند، ندارد. آنان حتا به خدایان مذهب رسمی که در ذهنیت عامه و مراسم مذهبی، با نیروهای طبیعی پیوند دارند، کوچک‌ترین اشاره‌ای نمی‌کنند.

از دیدگاه فیزیسن‌های «ایونی»، همه‌چیز طبیعت است. انسان، خدا و جهان طبیعت واحدی را می‌سازند که در آن، در همه‌جا، عین عوامل و نیروها عمل می‌کنند. نیروهای طبیعت در آغاز به همان‌گونه کنش داشتند که امروز دارند. در آغاز، آتش به همان‌گونه لباس‌ها را خشک می‌ساخت که امروز می‌سازد. عبور از پرویزن به‌گونه‌ای که امروز رخ می‌دهد، همیشه چنین رخ داده است. از آن‌جا که طبیعت یگانه است، زمان نیز در آن یگانه است. رویدادهای آغازین جهان، چیزهایی جز رویدادهای پیش‌پاافتاده‌ی امروزین نیستند، زیرا براساس عین قوانین و عوامل تکوین یافته بودند. بدین‌گونه نقاب سرآمیز از رخ رویدادهای آغازین فروافتاد. در تفکر اسطوره‌ای، تجارب روزمره‌ی اکنون صرف در پرتو رویدادهای خارق‌العاده‌ی خدایان در آغاز تکوین جهان قابل فهم بودند و معنا می‌یافتند. تفکر ایونی این برداشت را باژگون ساخت: پدیده‌های امروزین، تعبیر رویدادهای آغازین را با خود دارند. توضیح گذشته‌ها از طریق شناخت امور روزمره‌ی کنونی ممکن شد.

این «انقلاب فکری» چنان آنی و عمیق و توضیح‌ناپذیر از دیدگاه علیت تاریخی جلوه کرد که به‌حیث «معجزه‌ی یونانی» شهرت یافت، اما بررسی دقیق این پدیداری نشان می‌دهد که هیچ‌گونه معجزه‌ای درکار نبوده است. تحلیل تحولات تاریخی آن روزگار کلید درک پیدایی تفکر جدید را به‌دست می‌دهند.

«طبیعت‌شناسی» (Phusis) «ایونی» که هنوز با شیوه‌های تجربی آشنایی نداشت، عین برداشت‌های مذهبی را در شکل غیرمذهبی با یک «زبان انتزاعی» ارایه می‌کرد. باآن‌که «اناکسیماندر» (Anaxemander) ابهامات مفهوم تکوین (Genisis) را که هم‌زمان به‌معنای «زایش و مبدا» بود رد می‌کرد، اما نوعی انطباق و رابطه بین یزدان‌زایی (Theogonie) اسطوره‌ای و فلسفه‌ی او کاملاً مشهود است. ساختار کلی تفکر اسطوره‌ای و ساختار نظام اندیشه‌ای «انکسیماندر» هر دو یکی‌اند. هردو از یک «حالت قدیم فاقد صورت» (بی‌نظمی مطلق یا (chaos) در اشعار اسطوره‌ای هیزیود؛ نامتناهی نامتعّین (Apeiron) در فلسفه‌ی اناکسیماندر) سخن می‌رانند. از آن «واحد قدیم یا نخستین» به‌تدریج در جریان یک روند جداشدن و تفکیک، جفت‌های متقابل ظهور می‌کنند: ظلمت و روشنایی، گرم و سرد، خشک و تر، بالا و پایین و غیره. این جفت‌ها حوزه‌های مختلف هستی را محدود می‌سازند: آسمان گرم و درخشان، هوای تیره و سرد، زمین خشک و بحر تر. این جفت‌ها با آمیزش خود سبب زایش و مرگ تمام زنده‌ها (نباتات، حیوانات و انسان) می‌شوند. با وجود این هم‌سانی در ساختار تفکر اسطوره‌ای و تفکر «اناکسیماندر»، تفاوت‌های بنیادی‌ای نیز پدیدار شوند.

طبیعت‌شناسان (فیزیسن‌ها) نام‌برده باآن‌که از تصویرهای اسطوره‌ای در بیان‌شان استفاده می‌کردند، با طرح کردن  مسایل مربوط به منشا و نظم کاینات جداً خواهان پاسخ‌ها و توضیحات بنایافته بر خرد بودند. فلسفه‌ی نوظهور با کنار گذاشتن مذهب، نظم موجود در جامعه را بنیاد توضیح نظم کاینات ساخت. به دیگر سخن، چگونگی زندگی اجتماعی آن وقت را روی پرده‌ی کیهان انداخت. پنداشتی را که تفکر سیاسی و اخلاقی از مساله‌ی نظم و قانون در جامعه تدوین کرده بود، برای توضیح طبیعت مورد استفاده قرار گرفت. هماهنگی و تجانس اجتماعی، «الگوی هماهنگی تمام کاینات» شد، در کاینات نیز اجزا (همان افراد در جامعه) از قوانین واحدی پیروی می‌کنند.

فیزیسین‌های «ایونیا» جهان را هندسی ساختند، یعنی نظم آن را در فضا به‌وسیله‌ی هندسه -که هم‌زمان امکان نقشه‌کشی ـ کارتوگرافی ـ را فراهم می‌سازد-، توضیح دادند. «اناکسیماندر» با قرار دادن زمین در مرکز کاینات صفحه‌ی جدیدی در کیهان‌شناسی گشود.

زمین چون در مرکز قرار دارد، یعنی در فاصله‌ی مساوی باتمام نقطه‌های گنبد آسمان یا چرخ فلک وا ایستاده است، نیازی به متکا ندارد و به‌طور خود بوده و طبیعی در فضا معلق است. وی فضا را «حسابی» کرد یا بهتر بگویم ریاضیات را بر فضای کیهانی تطبیق کرد. او بود که تساوی و تناظر نیروهای طبیعت را به‌حیث قانون اساسی کیهان مطرح کرد، یعنی گونه‌ای هم‌سانی یا (Isonomia) را از جامعه به کیهان انتقال داد.

فضای سیاسی دولت ـ شهر نیز مطابق عین الگو نظم یافته بود: قدرت (archè) در بالا نه، بل در مرکز (esmeson) قرار داشت. میدان مرکزی شهر یا «اگورا» (Agora) که در در واقع میدان زندگی عامه بود، به‌حیث مرکز، تمام شهروندان را در فاصله‌ی هم‌سانی از خود قرار می‌داد و از آن‌ها افراد مساوی باهم (Isoe) می‌ساخت. اگر روند پیدایی نخستین تفکر فلسفی را به‌طور خلاصه بیان کنیم، می‌توانیم بگوییم که نظم جهان انسانی به‌حیث الگوی توضیح نظم کیهان مورد استفاده قرار گرفت.

از این قرار در مکتب «میلطه» در ایونیای آسیای صغیر بود که گونه‌ای از خرد یا عقل تکوین یافت، گونه‌ای از خرد، نه خرد ناب مطلق میتافیزیکی. این نخستین شکل خرد (راسیونالیته) فرآورده‌ی روابط معین اجتماعی ـ تاریخی در سرزمین یونان بود، جایی‌که زندگی شهر ـ جامعه (Polis) در ملای عام «اگورا» مورد بحث و کنکاش قرار می‌گرفت.

فلسفه‌ که در آغاز ریشه در سیاست داشت، به‌تدریج از آن جدا شد و نخستین فیلسوفی که این جدایی کامل را بنیاد نهاد، «پارمینید» (Parmènid) بود که برای بار اول پرسش‌هایی را درباره‌ی «ذات وجود» و «سرشت شناخت» و پیوند این دو مطرح شد و بدین‌گونه دفتر جدیدی از تفکر بشری در «میلطه»، گشوده شد.

[1] Vernant, Jean-Pierre, Les origines de la pensée grecque,2009, PUF, Paris.

Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.

Top Reviews