محمد طارق سعیدی؛ نویسنده و استاد دانشگاه
خشونت و سرکوب وحشیانهی طالبان علیه زنان در یک سال پسین را میتوان از زاویههای متفاوتی دید. بنیادگرایی دینی که با امپریالیسم ماهیت یگانهیی دارند و زادهی تضاد اساسی مالکیت خصوصی و تولید اجتماعی در مناسبات سرمایهداری جهانی هستند. در سطح ملی اشکال متفاوتی به خود گرفته که در مبارزات زنان و سرکوب وحشیانهی آنها توسط طالبان نمود پیدا کرده است.
برای مشخصتر کردن این بحث باید جایگاه زنان را در درون گفتمان نولیبرالیسم در افغانستان از 2001 تا حال مشخص کنیم. همچنین به صورتبندی گفتمان نولیبرالیسم بپردازیم تا از این طریق به این پرسشها نیز پاسخ دهیم که برساختهای این گفتمان چقدر با عینیت موجود زنان سازگار اند. ایدیولوژی که زادۀ صورتبندی این گفتمان است از چه ویژگیهایی برخوردار بوده و زنان را چقدر با واقعیت تحت ستمشان نزدیک ساخته است. برای این که وارد این بحث شویم و به برساختهای گفتمان نولیبرالیسم بپردازیم. باید بحث را از نولیبرالیسم شروع کنیم.
از نولیبرالیسم حداقل براساس گفتمان آکادمیک میتوان سه خوانش ارائه کرد. اولین خوانش، نولیبرالیسم را یک پروژۀ سیاسی دانسته که کسانی مانند تاچر، ریگان و دیگران این رویکرد را داشتهاند و در زمینۀ خصوصی سازی و طرح قوانین پرداخته، همچنین در روابط بینالملل نیز به بحث پروژۀ دموکراسی در جهان میپردازند.
دومین خوانشی که از نولیبرالیسم میتوان داشت، خوانشی است که به آن میتوان ایدیولوژی اقتصادی گفت که مکتب شیکاگو و دیگران به این مسأله پرداختهاند.
سومین خوانشی که میتوان از نولیبرالیسم ارائه کرد، خوانشی است بر پایه صورتبندی فرهنگی است. این خوانش که برپایه «عقلانیت» فوکویی است، به باور فرگوسن «کمتر به جزمهای اقتصادی و پروژههای طبقات و پیشتر به سازوکارهای خاص از حکمرانی مربوط است» میپردازد. «این سازوکارها در این تفاوت دارند که نیروهای بازار خصوصی را به حاکمیت عمومی تحمیل میکنند در حالی که برعکس با خلق فردیتهای مسوول، خود را وارد شخصیترین قلمروهای خصوصی میکنند.»
این خوانش سوم به کمکهای جامعۀ جهانی بهخصوص بزرگترین پروژهی دولت ایالات متحدهی آمریکا پروموت (Promote) که 280 میلیون دالر میباشد و از سال 2015 شروع شده و تا پایان رژیم دست نشاندهی غرب ادامه یافت، گفتمان زنان در افغانستان را نولیبرالیزه کرد و مبارزات زنان را در سطح مطالبات نگهداشت.
پروژهی پرموت با اهداف ارتقای ظرفیت زنان در بخشهای تجارت، تحصیلات، کار و… روایتهایی مانند خانوادهی هستهای مقدس و هنجارمند، خانوادۀ دو شاغلی، استقلال مالی زنان و مالکیت زنان و … به وجود آورده است. این روایتها در آخرین تحلیل، زنان که وابسته به کارخانگی و بازتولید اجتماعی هستند و هنوز این مناسبات را تغییر ندادهاند، به عنوان ارتش کارگران ذخیره برای مناسبات سرمایهداری جهانی در زنجیرهی تأمین نگه میدارد و در کنار آن که این کارگران در خانه به بازتولید اجتماعی میپردازند در بیرون از خانه به کمترین مزد نیز حاضر به کار هستند. از طرف دیگر مناسبات سرمایهدرای با کالایی کردن بازتولید اجتماعی برای زنان اوقات فراغت نه برای تفریح بل برای کار در بیرون از خانه مهیا میسازد.
این گفتمان به باور من، گفتمانیست تقابلی از نوع تقابلهایی که همدیگر را نفی میکنند. همچنین این گفتمان خود یک سلسل خشونتهایی علیه زنان را به وجود آورده است. گرچه برساختهای اصلی این گفتمان را سومین خوانش از نولیبرالیسم شکل داده است، اما زمانی که به تحلیل گفتمان بپردازیم خطکشیها بین این سه خوانش کمرنگ خواهد شد. به طور نمونه زمانی که به بحث خانوادهی هستهای که یکی از قطبهای تقابلی این گفتمان است بپردازیم مجبوریم به بحث و بازتولید اجتماعی نیز توجه کنیم که با خوانش دوم از نولیبرالیسم ارتباط تناتنگی دارد.
برای فهم بهتر ارتباط سومین خوانش از نولیبرالیسم با گفتمان نولیبرالیسم، خوب خواهد بود که به عملکرد کنشگران این گفتمان را از چند زاویه ببینیم. تا مسألۀ خوانش سوم از نولیبرالیسم که اشاره به سازوکار حکمرانی دارد را از طریق انقیاد کنشگران این گفتمان واضح سازیم.
یکی از زوایایی که به کمک آن میتوان به بحث کنشگران این گفتمان پرداخت. «مدلهای ساختاری» بوردیار است. بوردیار باورمند است: «شما با نزدیک کردن خود به ایدهآل مرجعتان و دستیابی به «خودواقعیتان» به بهترین شکل از الزامات جمعی پیروی میکنید و خود را با فلان مدل «تحمیلی» تطبیق میدهید.
گفتمان نولیبرالیزه شده در افغانستان با خلق تقابلهای دوگانههایی از نوع متضاد آن مانند زن شهری- زن روستایی؛ زن باسواد-زن بیسواد؛ زن چاق-زن لاغر؛ زن خوشتیپ-زن بدتیپ؛ زن آگاه-زن ناآگاه، این مرجعها را برای زنان و کسانی که باورمند به ستم علیه زنان هستند، خلق میکند و کنشگران در تلاش نزدیک شدن به قطبیاند که در درون این گفتمان هنجارمند بوده و امکان کنش را برای آنها مهیا میسازد. این قطبهای که دارای اقتدار نیز هستند، بر کنشگران تحمیل میشوند.
فروید نیز در کتاب «روانکاوی تودهها» باورمند به این است که درگیری بین «من» و «فرامن» باعث آن میشود که این درگیری را فرد فرافکنی کند و پیروی رهبر و جمع شود. در این گفتمان به این تفاوت که به جای رهبر ما قطبهای هنجارمندی وجود دارد که با فرد با پیروی از این قطبها در درون گفتمان پذیرفته میشود.
این مسأله را «ساحت خیالی» لاکانی بهتر پاسخ میدهد. لاکان باور به سه ساحت «خیالی»، «واقع» و «نمادین» دارد. فرد در ساحت خیالی در فرایندی که آیینهسان است تصویر خود را دیده و هنوز بین خود و تصویرش تفاوت ایجاد کرده نمیتواند. میشل پشو باورمند است: «سخنگو «فراموش میکند» که او دقیقاً کارکردِ صورتبندی گفتمانی و ایدئولوژیک است، و ازاینرو به این شناخت نادرست میرسد که خود مؤلفِ گفتمان خویش است. تقریباً همانگونه که کودک لاکانی خود را با بازتاب خیالی خود یکی میانگارد، فاعل سخنگو نیز با صورتبندی گفتمانیای که بر او مسلط است دچار نوعی یکسانانگاری میشود.» (درآمدی بر ایدئولوژی، 1397: 287)
سومین زاویه که ما را در به انقیاد کشیدن کنشگران این گفتمان میتواند کمک کند، ابژۀ مثبت در «سیاست توزیعی» فوکویی و ابژۀ منفی ادوارد سعید است. انقیاد کنشگران در درون این گفتمان ارتباط تنگاتنگی با «سیاست توزیعی» فوکویی دارد. فوکو باورمند است که جدول و ردیف یکی از بزرگترین اختراعات بشر برای به انقیاد کشاندن روان-تن انسان است. یکی از سازوکارهای جدول و ردیف خصوصیت تقابلی میباشد که در این گفتمان به بهترین وجه آن دیده میشود.
فوکو در کتاب مراقبت، تنبیه و تولد زندان اشاره میکند که تن به انقیاد کشیده، تن مولد است. ابژهی فوکویی، ابژهیی مثبت است که تحت نظارت سراسربین یا چشم همه چیز بین است. اما در گفتمان زنان که در افغانستان نولیبرالیزه شده است، در کنار ابژۀ فوکویی، ما با ابژۀ منفی روبهرو هستیم که ادوارد سعید مطرح میکند.
اینجاست که گفتمان نولیبرالیسم با گفتمان پدرسالارانه وجه تشابه خود را پیدا میکند و آن حذف دیگری (زن) و تبدیل کردن آن به ابژهی منفی است که حتا چشم همه چیز بین نمیخواهد آن را بببیند.
در صورتبندی گفتمان فوکویی کنشهای کلامی جدا افتاده از موقعیت کلامی و پیشزمینهی مشترک روزمره است و حوزهی نسبتاً مستقلی را تشکیل میدهد. «صورتبندی گفتمانی، نظام نسبتاً مستقل از کنشهای کلامی جدی است که گفته یا نوشته مورد نظر درونش تولید شده و در مطالعه آن، دعاوی حقیقت کنشهای کلامی جدی مورد بررسی و نیز دعاوی معنای کنشهای کلامی مورد تفحص، تعلیق یا حذف گردیده تا حقیقی بودن دعاوی و معنا و اعتبارشان مستقل از متن و زمینه، بیطرفانه مبرهن شود.» (جامعهشناسی میشل فوکو، 1377: 134)
اما گفتمان زنان در افغانستان که نولیبرالیزه شده است، سازوکار دو قطبی داشته و براساس روایتهای نولیبرالیسم از زن، ابژۀ گفتمانی خود را به دو قطب هنجارمند و ناهنجار تقسیم میکند و اجاز میدهد که قطب هنجارمند در سطح کلام و بالبطع آن کنش اجتماعی حضور پیدا کند و از این طریق به ثبوت حقیقت آن میپردازد. حقیقتی که برپایه نظم گفتمان است تا واقعیت عینی زنان.
این گفتمان تمام گزارهها را در سطح تقابل از نوع تضاد کاهش داده و اجازۀ صداهای دیگر را نمیدهد. در این گفتمان یا ابژۀ مثبت است که گفتمان آن را به دو تیکۀ هنجارمند و ناهنجار تقسیم کرده است و همچنین از طریق جدایی بین سوژه و ابژه اجازه تغییر نظم گفتار را نمیدهد. یا ابژۀ منفی است که در این گفتمان به دلیل ناهنجار بودن نفی و بعد حذف و نادیده گرفته شده و بیرون از گفتمان پرتاب شده و گرفتار گفتمان پدرسالارانه میشود.
همچنین این گفتمان براساس روایت نولیبرالیسم، زن را از بافت اجتماعی آن جدا ساخته و به عنوان یک فرد با آن برخورد میکند. فردی که حقیقت وجودی خود را نه از هستی اجتماعی خود بل از سازوکار دو قطبی گفتمان به دست میآورد.