همه دربارهی حملهی تروریستی و قتلعام دانشجویان دانشگاه کابل اطلاع داریم. حادثهای که روحیات بسیاریها را خدشهدار کرد و واکنشهای موقتیای نیز در پی داشت. در روزهای نخست آن رویداد، تعدادی با شدیدترین الفاظ میزان انزجار و نفرت خویش را از حمله بر دانشگاه کابل مطرح کردند، این نه نخستین و نه آخرین بار حمله بر مکانهای آموزشی-تحصیلی در کشور بوده و است. پرسش اما این است که چرا این واکنشها در برابر بهنجارهای اجتماعی-فرهنگی-تاریخی به ویژه در دو دههی اخیر در افغانستان بسیار بالمقطع است و تداومی ندارد؟
پس از حملهی تروریستی بر دانشگاه کابل برخی از شهروندان افغانستان بالاخص در فضای مجازی از این رویداد ابراز انزجار و نفرت کردند. بگذارید علت این انزجارها را به احساسات مقطعی و غیبت حافظهی تاریخی و تنوع بهنجارها در کشور نسبت بدهم. از این حیث که هر واقعهای در تاریخ با تجربهای یا قرینهای در زمان حال میتواند رازآمیز بودناش را تا حدی از دست بدهد و آشنا شود، بهویژه وقتی پای حافظهی تاریخی مطرح است. چه چیزی سبب میشود که انسان زخمخوردهی امروز افغانستان در میانهی رنجهایش ارزشهای خود را نسبت به شکارچیاش بهخاطر نیاورد؟ آیا ما درگیر متافیزیک فراموشی شدهایم؟ انسان امروز افغانستان که بالمقطع از ترور یک عضو همطبقهاش خشمگین میشود، در برابر آن چکار میکند؟ خشمگین میشود و اما زود فراموش نمیکند؟ آیا انسان مدنی امروز افغانستان که با اعدام یا ترور مخالف است، با اعدام یا ترور هرکسی مخالف است یا فقط با ترور و اعدام کسانی که با او پیوند خونی-خویشاوندی دارد؟ چه چیزی سبب شده است که ما تنها در برابر بهنجارهای خاصی واکنش نشان میدهیم، در حالیکه وضعیت عملی زیست هر یک ما دهها بهنجار را در خود جا داده است.
در شرایط حال حاضر افغانستان و در گوش جان به لب رسیدهها چندان نمیتوان به سلامت از این سخنها گفت و پرسش مطرح کرد. همانگونه که شاید در گوش یک فرزندمرده نتوان از بیهودگی و بدویت فراموشی گفت. بگذریم. اما این چنین موقعیتها برای فهم تاریخ و کاستن از رازهایش حداقل بسیار راهگشا است. شاید اکنون بهتر بتوان فهمید که چرا مردم و حاکمان قبلی پس از هر رویداد هولناکی خواهان راهی برای قطع آن بهنجار آنهم به فوریت بودند. موجودیت حقوق بشر و جامعهی مدنی در جوامعی که تا گلو در سنت و خرافات فرورفته است، چه پیامدی خواهد داشت؟
به وضوح میبینیم که خشم مردم از سیستم و عناصر برسازندهی تروریسم در کشور بهحدی رسیده که بهراحتی گناههای نابخشودنی آنها را بخشیده و با آنها میخواهند کنار یک میز گفتوگو کنند، یک عمل برعکس. انگار نه انگار که علیه چوناین مناسبات ستمکارانهای روزگاری جبهه گرفتهاند و کشتهها دادهاند. آنها از همهی اعضای هیئت مذاکرهکنندهی نیروی متخاصم متنفر بودند. بهنظر میرسد در شرایطی که مجرمها روشناند و مرزی میان مجرم و متهم نیست، کسی دنبال نقش واقعی فرد در سیستم و ستم نمیرود. روحیات جامعه نشان میدهد که مهم خلاص شدن از نکبتی است که دامنگیر مردم شده است به هر حال و با هر وسیلهای. من اما در آرزوی جامعهای هستم که به ارزشهای خود پایبند بماند و دموس را برای خواست دموکراسی پرورش دهد، این مهم در غیبت حافظهی تاریخی ممکن و مقدور نیست، زیرا در غیبت حافظهی تاریخی هر جامعهای محکومی به تکرار اشتباهات تاریخی خویش است.
در غیبت حافظهی تاریخی و به دلیل تنوع بهنجارهای موجود، کشتار بیرحمانهی دانشجویان دانشگاه کابل نیز کماکان دارد به دست فراموشی میرود. از یک نظر، حافظهی تاریخی برداشت جمعی و کلی جامعه از گذشته است، آن گذشته میتواند دیروز باشد، دیسال یا دیقرن، فرقی نمیکند. حافظهی تاریخی یادآور امور غیرعادی و مهم در تاریخ هر ملتی است که میتواند با خوانش و گذر از تکرار آن، نقش مثبتی در شکلگیری وحدت، همدلی و یکپارچگی روحیات جمعی آن جامعه شود و نیز میزان تنشها و خشونتها را کاهش بدهد.
حافظهی تاریخی مردم افغانستان بهویژه در دو دههی اخیر نشان داده است که بسیار کوتاهمدت بوده است. به لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی شاید ریشه در تنوع بهنجارهایی داشته باشد که یکی پی دیگر بر سر حافظهی تاریخی فرود میآید و جا عوض میکند.
به باور استنفورد: بیتردید ما قادر به شناخت چیزی که متعلق به گذشته نیست نیستیم مگر به واسطهی دادهها و شواهد باقیمانده از آن دوره. با تمکین به این داده، در دو دههی اخیر بهویژه ما در غیبت دادهها و اطلاعات از وقایع و رویدادها مواجه نبودهایم که بتواند غیبت حافظهی تاریخی ما را توجیه و تبیین کند. مشکل از کجا ناشی میشود؟ چرا وقایع یکی پس از دیگری به باد فراموشی سپرده میشود؟ چرا ما قادر نیستیم که در برابر حفظ حافظهی تاریخی مقاوم باشیم؟
از سالها بدینسو دوستان اهل اعتدال و مدارا همواره از دانشگاه کابل به مثابهی امکانی برای ترویج افراطگرایی و روحیهی ترویج خشونتورزی و گفتمان رایج جنگروانی بهمنظور تخریب نظام و ترویج آموزههایی که سبب نفاق میان ادیان و اقوام در کشور شده است، وجود داشته است. در آخرین مورد، چند استاد دانشکدهی شرعیات به جرم دست داشتن در همکاری با گروه متحجر داعش زندانی و سپس آزاد شدهاند. براساس شواهد و خبرها، انتحارکنندهی رویداد اخیر بر دانشگاه کابل نیز از دانشجویان دانشکدهی شرعیات دانشگاه کابل بوده است، اما بهخاطر قطع تداوم ترور و بهنجار دانشگاه کابل و خشکاندن امکانهای پرورشی آن هیچ اقدام عملی که خروجی موجه و متداول داشته باشد، از سوی دستگاه حاکم صورت نگرفته است.
نکتهی نخست این است که ما عملأ جرم و مجرم را تبرئه میکنیم. کسی که جرم میکند به بهانههای بسیار ناموجه بخشیده میشود. جامعه برای تداوم حیات خود به یک خط ارتباطی میان گذشته، اکنون و آینده نیاز دارد. این خط ارتباطی به تعبیری همان حافظهی تاریخی است. جامعهای در غیاب قانون به جنگل میماند. شواهد نشان میدهد که آزادشدگان گروه تروریستی و سفاک طالب بهمنظور حسن نیت در گفتوگوهای صلح اغلب به میدان جنگ برگشتهاند و آتش خشونت و ترور و دهشت را شعلهورتر کردهاند. استاد و دانشجوی دانشگاه کابل به جرمهای بسیار روشن ترویج روحیهی افراطگرایی و تروریسم دستگیر میشود و بیآنکه حتا متوجه پیامد کار بهنجار خویش شود از منظر قانون تبرئه میشود. چه تضمینی وجود دارد که هریک اینها دوباره به بهنجار موجود کمک نکنند؟ شاید حافظهی تاریخی مردم افغانستان همان تاریخ دم دست نباشد، همان تاریخ نزدیک نباشد، یعنی آنچه که از گذشته در حال حاضر موجود است. لازم است که وضعیت دانشگاه در افغانستان مورد خوانش و نقد قرار بگیرد و الترناتیو و راههای بدیل برای آن پیشنهاد و عملی شود.
چرا مردم حادثهی حملهی تروریستی بر دانشجویان دانشگاه کابل را فراموش کردهاند؟ چرا همهچیز در قالب یک تجمع کوچک چندصدنفری در مقابل درب دانشگاه کابل و با ارایهی چند شعار بسیار ناحمامکرده و سانتیمنتال خاتمه مییابد؟ چرا دانشجویان بیآنکه شناختی نزدیک از آن بهنجار اتفاق افتاده در دانشگاه داشته باشند، با نگاه بسیار احساسی دوپاره دوباره روی چوکیهایی که هنوز نشانههای بدن همصنفیهایشان در آن هویدا است و دیوارهایی که با تکههای تن و خون آنها نقاشی شده است، مینشینند با این شعار که ما به عقب برنمیگردیم؟ غیبت حافظهی تاریخی مگر خود یک عقبگرد تاریخی نیست؟ فراموشی این بهنجار خود برگشتن به عقب نیست؟ در غیبت حافظهی تاریخی مگر تاریخ تکرار نمیشود؟
به باور نویسندهی این سطور کنار آمدن ما با حوادث اخیر در افغانستان بهنوعی باور و شناخت انتزاعی و عوامانه از کنش تاریخی است. برداشتی که ما اکنون از تاریخ داریم، به دور از الزامات حافظهی تاریخی است. این غیبت، خود نیروی محرکی است برای دوام بهنجار و کاهش غرور ملی و امکانی برای نابرابری، بیعدالتی و ترویج بردگی. شاید همهی اینها که بر شمرده شد، ناشی از ضعف، سرخوردگی و ناامیدی و ناکامیهای اعتراضهای مقطعی در برابر بهنجارهای موجود بوده باشد، اما اگر به تاریخ مراجعه شود، آیا نتیجهی مبارزات اصیل بی مقاومتهای درازدامن بهدست آمده است؟ حافظهی تاریخی موجود را میتوان نگاهی افواهی دانست که شاید در تاریخ حقیقی اکنون ما رخ میدهد و سبب ترویج و دوام این کشتارهای بیرحمانه میشود. کنشگران موجود پس از هر رویداد تروریستی وحشتناک در افغانستان بسیار مقطعی و احساسی عمل کردهاند. وجود حافظهی تاریخی است که جوامع را از سنت به مدرنیته رسانیده است. به باوری تاریخ زمانی شکل میگیرد که جامعه به یک نوع خودآگاهی دست پیدا کند و آنرا به شکل مکتوب در آورد و برای ایجاد چوناین امکانی، مبارزه و مقاومت کند. این خودآگاهی در واقع چیزی نیست جز حافظهی تاریخی. انسانی که حافظهی تاریخی ندارد، عمیقأ در سرکوب و ستم دست دارد. دوستان دانشگاهی را به خوانش حملهی تروریستی به دانشگاه کابل فرامیخوانیم تا از فراموشی و تکرار آن جلوگیری کرده باشیم.
Zeen is a next generation WordPress theme. It’s powerful, beautifully designed and comes with everything you need to engage your visitors and increase conversions.